روایت:من لايحضره الفقيه جلد ۲ ش ۷۱۵

از الکتاب


آدرس: من لا يحضره الفقيه، جلد ۲، كِتَابُ الْحَج

: 
وَ نَزَلَتِ اَلْمُتْعَةُ عَلَى‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ عِنْدَ اَلْمَرْوَةِ بَعْدَ فَرَاغِهِ مِنَ اَلسَّعْيِ فَقَالَ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ هَذَا جَبْرَئِيلُ‏ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى خَلْفِهِ يَأْمُرُنِي أَنْ آمُرَ مَنْ لَمْ يَسُقْ هَدْياً أَنْ يَحِلَّ وَ لَوِ اِسْتَقْبَلْتُ مِنْ أَمْرِي مَا اِسْتَدْبَرْتُ لَفَعَلْتُ كَمَا أَمَرْتُكُمْ وَ لَكِنِّي سُقْتُ اَلْهَدْيَ‏ وَ لَيْسَ لِسَائِقِ اَلْهَدْيِ أَنْ يَحِلَ‏ حَتََّى يَبْلُغَ اَلْهَدْيُ مَحِلَّهُ‏ فَقَامَ إِلَيْهِ‏ سُرَاقَةُ بْنُ مَالِكِ بْنِ جُعْشُمٍ اَلْكِنَانِيُ‏ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ عَلَّمْتَنَا دِينَنَا فَكَأَنَّنَا خُلِقْنَا اَلْيَوْمَ أَ رَأَيْتَ هَذَا اَلَّذِي أَمَرْتَنَا بِهِ لِعَامِنَا هَذَا أَوْ لِلْأَبَدِ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ لاَ بَلْ لِأَبَدِ اَلْأَبَدِ وَ إِنَّ رَجُلاً قَامَ‏ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ نَخْرُجُ حَاجّاً وَ رُءُوسُنَا تَقْطُرُ فَقَالَ إِنَّكَ لَنْ تُؤْمِنَ بِهَذَا أَبَداً وَ كَانَ‏ عَلِيٌّ ع‏ بِالْيَمَنِ‏ فَلَمَّا رَجَعَ وَجَدَ فَاطِمَةَ ع‏ قَدْ أَحَلَّتْ فَجَاءَ إِلَى‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ مُسْتَفْتِياً وَ مُحَرِّشاً عَلَى‏ فَاطِمَةَ ع‏ فَقَالَ لَهُ أَنَا أَمَرْتُ اَلنَّاسَ بِذَلِكَ فَبِمَ أَهْلَلْتَ‏ أَنْتَ يَا عَلِيُ‏ فَقَالَ إِهْلاَلاً كَإِهْلاَلِ‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ فَقَالَ لَهُ‏ اَلنَّبِيُّ ص‏ كُنْ عَلَى إِحْرَامِكَ مِثْلِي فَأَنْتَ شَرِيكِي فِي هَدْيِي وَ كَانَ‏ اَلنَّبِيُّ ص‏ سَاقَ مَعَهُ‏ مِائَةَ بَدَنَةٍ فَجَعَلَ‏ لِعَلِيٍّ ع‏ مِنْهَا أَرْبَعاً وَ ثَلاَثِينَ وَ لِنَفْسِهِ سِتّاً وَ سِتِّينَ وَ نَحَرَهَا كُلَّهَا بِيَدِهِ ثُمَّ أَخَذَ مِنْ كُلِّ بَدَنَةٍ جَذْوَةً وَ طَبَخَهَا فِي قِدْرٍ وَ أَكَلاَ مِنْهَا وَ تَحَسَّيَا مِنَ اَلْمَرَقِ فَقَالَ قَدْ أَكَلْنَا اَلْآنَ مِنْهَا جَمِيعاً وَ لَمْ يُعْطِيَا اَلْجَزَّارِينَ جُلُودَهَا وَ لاَ جِلاَلَهَا وَ لاَ قَلاَئِدَهَا وَ لَكِنْ تَصَدَّقَا بِهَا


من لايحضره الفقيه جلد ۲ ش ۷۱۴ حدیث من لايحضره الفقيه جلد ۲ ش ۷۱۶
روایت شده از : حضرت محمد صلی الله علیه و آله
کتاب : من لايحضره الفقيه - جلد ۲
بخش : كتاب الحج
عنوان : حدیث در کتاب من لا يحضره الفقيه جلد ۲ كِتَابُ الْحَج‏‏ نُكَتٌ فِي حَجِّ الْأَنْبِيَاءِ وَ الْمُرْسَلِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏
موضوعات :

ترجمه

‏محمد جواد غفارى, من لا يحضره الفقيه - جلد ۳ - ترجمه على اكبر و محمد جواد غفارى و صدر بلاغى, ۸۲

و پس از آنكه پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله از سعى فراغت يافت حكم متعه حجّ در كنار مروه بر او نازل شد، پس- در حالى كه به پشت سر اشاره ميكرد- فرمود: اى مردمان اين جبرئيل است كه مرا امر مى‏كند تا هر كس را كه با خود هدى (قربانى شتر يا گاو يا گوسفند) نرانده است امر كنم كه محل شود (از احرام تقصير كرده بيرون‏ايد) و من خود نيز اگر هدى نرانده بودم، هر آينه چنان مى‏كردم كه شما را همى فرمايم، ولى من هدى رانده‏ام، و راننده هدى را نمى‏رسد كه محل شود تا آنگاه كه قربانى بمحل خود (جاى ذبح كردن) برسد. توضيح: «از ظاهر كلام چنين استفاده مى‏شود كه قبلا كه بقصد حجّ با احرام وارد مكّه مى‏شده‏اند طواف و سعى بجاى آورده، ولى محلّ نمى‏شده‏اند تا پس از انجام مناسك حجّ و اين واقعه پيش از كوچ بعرفات رخ داده است». پس سراقة بن مالك بن جعشم كنانى در برابر آن حضرت بپا خاست و گفت: يا رسول اللَّه تو دين ما را بما آموختى پس گوئى كه ما امروز آفريده‏شده‏ايم، آيا رأى شما اينست كه اين موضوع كه ما را به آن فرمان دادى مخصوص امسال ما است، يا براى هميشه است؟ رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: نه، بلكه براى أبد و هميشه است، و آنگاه مردى برخاست و گفت: يا رسول اللَّه ما روانه (عرفات) شويم و آب غسل از سر و روى ما بريزد؟ (باتّفاق فريقين اين مرد خليفه ثانى بود) پس پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمودند: تو هرگز به اين حكم ايمان نخواهى آورد و علىّ عليه السّلام در اين هنگام در يمن بود، و چون بازگشت فاطمه سلام اللَّه عليها را بحالى يافت كه محل شده و از احرام خارج گشته بود. پس با شگفتى و بمنظور كسب اطّلاع از فرمان پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله‏ و در حال پرخاش بفاطمه عليهما السّلام نزد آن حضرت شد. و پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله او را گفت: من مردم را به اين كار فرمان داده‏ام، و تو اكنون باز گوى تا بچه نيّت محرم‏شده‏اى؟ علىّ عليه السّلام در پاسخ گفت: به نيّت احرامى همچون احرام پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله، در اين هنگام پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: در حال احرام خود همچو من بپاى، كه تو در هدى من شريكى، و پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله صد شتر براى قربانى با خود روان ساخته بود. پس سى و چهار شتر را بعلى عليه السّلام اختصاص داد، و شصت و شش تاى از آنها را مخصوص خويش ساخت. و همگى آنها را بدست خود نحر كرد. و از هر شترى قطعه‏اى را بگرفت، و در ديگى بپخت، و هر دو از گوشت آن خوردند، و از آب گوشت آن جرعه‏اى نوشيدند. پس پيمبر صلّى اللَّه عليه و آله و على عليه السّلام پوستها و جل و جهازها و قلاده‏هاى آن اشتران را بقصّابان ندادند، بلكه آنها را بصدقه دادند.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)