روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۵۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن عمر بن اذينه عن زراره عن ابي جعفر ع قال :

سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ‏ قَالَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اَللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَ‏ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ ص وَ هُمْ فِي ذَلِكَ شُكَّاكٌ فِي بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ‏ مُحَمَّدٌ ص‏ فَأَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ نَبِيَّهُ ص‏ أَنْ يَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ اَلْعَطَاءِ لِكَيْ يَحْسُنَ إِسْلاَمُهُمْ وَ يَثْبُتُوا عَلَى دِينِهِمُ اَلَّذِي دَخَلُوا فِيهِ وَ أَقَرُّوا بِهِ وَ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ يَوْمَ حُنَيْنٍ‏ تَأَلَّفَ رُؤَسَاءَ اَلْعَرَبِ‏ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏ وَ سَائِرِ مُضَرَ مِنْهُمْ‏ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ‏ وَ عُيَيْنَةُ بْنُ حُصَيْنٍ اَلْفَزَارِيُ‏ وَ أَشْبَاهُهُمْ مِنَ اَلنَّاسِ فَغَضِبَتِ‏ اَلْأَنْصَارُ وَ اِجْتَمَعَتْ إِلَى‏ سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ فَانْطَلَقَ بِهِمْ إِلَى‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ بِالْجِعْرَانَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ أَ تَأْذَنُ لِي فِي اَلْكَلاَمِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ إِنْ كَانَ هَذَا اَلْأَمْرُ مِنْ هَذِهِ اَلْأَمْوَالِ اَلَّتِي قَسَمْتَ بَيْنَ قَوْمِكَ شَيْئاً أَنْزَلَهُ اَللَّهُ رَضِينَا وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ لَمْ نَرْضَ قَالَ‏ زُرَارَةُ وَ سَمِعْتُ‏ أَبَا جَعْفَرٍ ع‏ يَقُولُ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ يَا مَعْشَرَ اَلْأَنْصَارِ أَ كُلُّكُمْ عَلَى قَوْلِ سَيِّدِكُمْ‏ سَعْدٍ فَقَالُوا سَيِّدُنَا اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ‏ ثُمَّ قَالُوا فِي اَلثَّالِثَةِ نَحْنُ عَلَى مِثْلِ قَوْلِهِ وَ رَأْيِهِ قَالَ‏ زُرَارَةُ فَسَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع‏ يَقُولُ فَحَطَّ اَللَّهُ نُورَهُمْ وَ فَرَضَ اَللَّهُ لِلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سَهْماً فِي‏ اَلْقُرْآنِ‏


الکافی جلد ۲ ش ۱۴۵۲ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۴۵۴
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُم‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۴۶۳

از زراره، گويد: از امام باقر (ع) تفسير قول خدا عز و جل و المؤلفة قلوبهم را پرسيدم: در پاسخ فرمود: آنها مردمى بودند كه خدا عز و جل را يگانه مى‏دانستند و دست از بتها برداشته بودند و اقرار داشتند خدا يگانه معبود بر حق است و محمد (ص) رسول خدا است و آنان با اين حال در برخى از آنچه پيغمبر (ص) آورده بود شك داشتند و خدا عز و جل به پيغمبرش (ص) دستور داد كه با مال خود و عطا، آنها را به اسلام و مسلمانى الفت دهد تا اسلاميّت آنها پا برجا و خوب شود و بر دينى كه بدان در آمده‏اند و بر آن اقرار كرده‏اند بپايند. و راستى كه رسول خدا (ص) در جنگ حنين رؤساى عرب را از قريش و سائر قبائل مضر تأليف قلوب كرد از آن جمله ابو سفيان بن حرب و عيينة بن حصين فزارى و مانند آنها را از مردم عرب، و انصار خشمگين شدند و نزد سعد بن عباده گرد آمدند و آنان را در «جعرانه» خدمت رسول خدا (ص) رسانيد (محلى است ميان مكّه و طائف و هفت ميلى به مكّه مانده است) و عرض كرد: يا رسول اللَّه! به من اجازه مى‏دهيد سخن گويم؟ فرمود: آرى، سعد بن عباده گفت: اگر اين اموال را طبق دستورى كه از طرف خدا فرود آمده است ميان قوم خود تقسيم كردى، ما رضايت داريم و اگر نه، اين است رضايت نداريم، زراره گويد: شنيدم كه امام باقر (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: اى گروه انصار! شما همه با گفتار سيّد و بزرگ خود سعد هم آهنگ هستيد؟ گفتند: سيّد و آقاى ما، خدا و رسول او است و در بار سوم گفتند: آرى، ما همان قول و رأى او را داريم، زراره گفت: شنيدم امام باقر (ع) فرمود: خدا هم نور و ايمان آنها را تنزّل داد و براى مؤلفة قلوبهم در قرآن سهمى مقرر ساخت.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۳۶

زراره گويد: از امام محمد باقر عليه السّلام (از تفسير) گفتار خداى عز و جل پرسيدم (كه فرمايد): «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» (سوره توبه آيه ۶۰) فرمود: ايشان مردمى بودند كه خداى عز و جل را بيگانگى شناختند و از پرستش آنچه جز خداوند پرستش شود دست برداشته بودند، و گواهى دادند كه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمد (ص) رسول خدا است، ولى با اين حال در برخى از آنچه پيغمبر (ص) آورده بود شك داشتند، پس خداى عز و جل به پيغمبر خود دستور داد بوسيله مال و عطا (ى بآنها) آنان را با اسلام‏ الفت دهد تا اسلام آنها نيكو شود، و بر اين دين كه بدان در آمده‏اند و بدان اعتراف كرده‏اند پا برجا شوند، و همانا رسول خدا (ص) در جريان جنگ حنين بهمين وسيله از رؤساى عرب از قريش و ساير قبايل مضر دلجوئى كرد، و از آن جمله ابو سفيان بن حرب و عيينة بن حصين فزارى بودند، پس انصار (از اين جريان) خشمگين شدند و نزد سعد بن عباده (رئيس انصار) گرد آمدند، و سعد آنها را در جعرانة (كه محلى ميان مكه و مدينه بود) خدمت پيغمبر (ص) آورد و عرضكرد: اى رسول خدا اجازه سخن بمن مى‏دهيد؟ فرمود: آرى، پس عرضكرد: اگر اين كار (كه انجام دادى) يعنى اين اموال كه ميان قوم خود قسمت كردى كارى بود كه خداوند دستور داده بود ما رضايت داديم، و اگر نه اينست ما رضايت ندهيم؟ زراره گويد: شنيدم از حضرت باقر عليه السّلام كه فرمود: پس رسول خدا (ص) فرمود: اى گروه انصار آيا همه شما با گفتار بزرگ (و رئيستان) سعد هم آهنگ هستند؟ گفتند: بزرگ و سيد ما خدا و رسول اوست، (و تا سه مرتبه اين پرسش و جواب تكرار شد) و در مرتبه سوم گفتند: ما هم برأى و قول او هستيم (و همان را گوئيم كه او گفت) زراره گويد: شنيدم حضرت باقر عليه السّلام مى‏فرمود: پس خداوند نور ايمان آنها را (براى اين حرفشان) تنزل داد، و براى «مؤلفة قلوبهم» در قرآن سهمى مقرر داشت.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۸۳

على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از عمر بن اذينه، از زراره، از امام محمد باقر عليه السلام روايت كرده است كه گفت: آن حضرت را سؤال كردم از قول خداى عز و جل: «وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ» «۲». فرمود كه: «ايشان، گروهى‏اند كه به يگانگى خداى عز و جل اقرار كردند، و از عبادت كسى كه پرستيده مى‏شود از غير خدا، دورى كردند، و گواهى دادند به اينكه غير از خدا، خدايى نيست، و به اينكه محمد صلى الله عليه و آله، رسول خدا است، و حال آنكه ايشان در آن، صاحبان شك بودند، كه يقين نداشتند در پاره‏اى از آنچه محمد صلى الله عليه و آله آورده بود. پس خداى عز و جل پيغمبر صلى الله عليه و آله خود را امر فرمود كه: ايشان را به مال و بخشش الفت دهد، تا آنكه اسلام ايشان‏ __________________________________________________ (۲). توبه، ۶۰.

نيكو شود، و ثابت باشند بر دين خويش كه در آن داخل شدند و به آن اقرار كردند. و به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز حنين، كه موضعى است در ميان مكّه و طائف، بزرگانى چند را از بزرگان عرب تالّف فرمود، و وضعى كرد كه الفت به هم رسانند و به آن حضرت ميل كنند، از قريش و ساير قبيله مضر، كه از جمله ايشان، ابوسفيان، پسر حرب بود، و عينية بن حصن فزارى، و امثال ايشان از مردمان. پس قبيله انصار غضب كردند، و در نزد سعد بن عباده جمع شدند، و سعد، ايشان را به خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله برد، در جعرانه» «۱». تتمّه حديث «پس سعد عرض كرد كه: يا رسول اللَّه! آيا مرا دستورى مى‏دهى در سخن گفتن؟ فرمود: آرى. عرض كرد كه: اگر اين امر، در باب اين مال‏ها كه در ميان قوم خود تقسيم فرمودى، چيزى باشد كه خداى عز و جل آن را فرو فرستاده است، ما به آن راضى و خشنوديم. و اگر غير از اين باشد، راضى نيستيم». زراره مى‏گويد كه: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مى‏فرمود: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: اى گروه انصار! آيا همه شما بر گفتار سيّد و بزرگ خويش، سعديد؟ عرض كردند كه: سيّد ما خدا و رسول اويند؛ پس در مرتبه سيم عرض كردند كه: ما بر مثل قول و رأى اوييم». زراره مى‏گويد كه: شنيدم از امام محمد باقر عليه السلام كه مى‏فرمود: «پس خدا جوش «۲» ايشان را فرو نشانيد، يا در همان ساعت، آيه را فرو فرستاد، و بهره‏اى را از براى «مؤلّفة قلوبهم» در قرآن واجب گردانيد». __________________________________________________

(۱). و جعرانه- به فتح جيم و سكون عين، و در قاموس گفته است كه: و گاه است كه عين آن كسر داده مى‏شود، و راء آن مشدّد مى‏گردد. و شافعى گفته است كه: تشديد راء آن، خطا است-، موضعى است در ميان مكّه و طائف، كه به اين نام ناميده مى‏شود، به واسطه ريطه، دختر سعد، و ريطه، ملقّب بود به جعرانه. (مترجم)
(۲). در متن عربى «نورهم»، ولى گويى نسخه مترجم «فورهم» بوده است.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)