روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

محمد بن علي بن معمر عن محمد بن علي قال حدثنا عبد الله بن ايوب الاشعري عن عمرو الاوزاعي عن عمرو بن شمر عن سلمه بن كهيل عن ابي الهيثم بن التيهان :

أَنَ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ خَطَبَ اَلنَّاسَ‏ بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ كَانَ حَيّاً بِلاَ كَيْفٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ‏ كَانٌ وَ لاَ كَانَ لِكَانِهِ‏ كَيْفٌ وَ لاَ كَانَ لَهُ أَيْنٌ وَ لاَ كَانَ فِي شَيْ‏ءٍ وَ لاَ كَانَ عَلَى شَيْ‏ءٍ وَ لاَ اِبْتَدَعَ لِكَانِهِ مَكَاناً وَ لاَ قَوِيَ بَعْدَ مَا كَوَّنَ شَيْئاً وَ لاَ كَانَ ضَعِيفاً قَبْلَ أَنْ يُكَوِّنَ شَيْئاً وَ لاَ كَانَ مُسْتَوْحِشاً قَبْلَ أَنْ يَبْتَدِعَ شَيْئاً وَ لاَ يُشْبِهُ شَيْئاً وَ لاَ كَانَ خِلْواً عَنِ اَلْمُلْكِ قَبْلَ إِنْشَائِهِ وَ لاَ يَكُونُ خِلْواً مِنْهُ بَعْدَ ذَهَابِهِ كَانَ إِلَهاً حَيّاً بِلاَ حَيَاةٍ وَ مَالِكاً قَبْلَ أَنْ يُنْشِئَ شَيْئاً وَ مَالِكاً بَعْدَ إِنْشَائِهِ لِلْكَوْنِ وَ لَيْسَ يَكُونُ لِلَّهِ كَيْفٌ وَ لاَ أَيْنٌ وَ لاَ حَدٌّ يُعْرَفُ وَ لاَ شَيْ‏ءٌ يُشْبِهُهُ وَ لاَ يَهْرَمُ لِطُولِ بَقَائِهِ وَ لاَ يَضْعُفُ‏ لِذُعْرَةٍ وَ لاَ يَخَافُ كَمَا تَخَافُ خَلِيقَتُهُ‏ مِنْ شَيْ‏ءٍ وَ لَكِنْ سَمِيعٌ بِغَيْرِ سَمْعٍ وَ بَصِيرٌ بِغَيْرِ بَصَرٍ وَ قَوِيٌّ بِغَيْرِ قُوَّةٍ مِنْ خَلْقِهِ لاَ تُدْرِكُهُ حَدَقُ اَلنَّاظِرِينَ وَ لاَ يُحِيطُ بِسَمْعِهِ سَمْعُ اَلسَّامِعِينَ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً كَانَ بِلاَ مَشُورَةٍ وَ لاَ مُظَاهَرَةٍ وَ لاَ مُخَابَرَةٍ وَ لاَ يَسْأَلُ أَحَداً عَنْ شَيْ‏ءٍ مِنْ خَلْقِهِ أَرَادَهُ لاََ تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصََارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ اَلْأَبْصََارَ وَ هُوَ اَللَّطِيفُ اَلْخَبِيرُ وَ أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَ‏ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرْسَلَهُ‏ بِالْهُدى‏ََ وَ دِينِ اَلْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى اَلدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ اَلْمُشْرِكُونَ‏ فَبَلَّغَ اَلرِّسَالَةَ وَ أَنْهَجَ اَلدَّلاَلَةَ ص أَيُّهَا اَلْأُمَّةُ اَلَّتِي خُدِعَتْ‏ فَانْخَدَعَتْ وَ عَرَفَتْ خَدِيعَةَ مَنْ خَدَعَهَا فَأَصَرَّتْ عَلَى مَا عَرَفَتْ وَ اِتَّبَعَتْ أَهْوَاءَهَا وَ ضَرَبَتْ فِي عَشْوَاءِ غَوَايَتِهَا وَ قَدِ اِسْتَبَانَ‏ لَهَا اَلْحَقُّ فَصَدَّتْ عَنْهُ وَ اَلطَّرِيقُ اَلْوَاضِحُ فَتَنَكَّبَتْهُ أَمَا وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ لَوِ اِقْتَبَسْتُمُ اَلْعِلْمَ مِنْ مَعْدِنِهِ وَ شَرِبْتُمُ اَلْمَاءَ بِعُذُوبَتِهِ وَ اِدَّخَرْتُمُ اَلْخَيْرَ مِنْ مَوْضِعِهِ وَ أَخَذْتُمُ اَلطَّرِيقَ مِنْ وَاضِحِهِ وَ سَلَكْتُمْ مِنَ اَلْحَقِّ نَهْجَهُ لَنَهَجَتْ بِكُمُ اَلسُّبُلُ وَ بَدَتْ لَكُمُ اَلْأَعْلاَمُ وَ أَضَاءَ لَكُمُ‏ اَلْإِسْلاَمُ‏ فَأَكَلْتُمْ رَغَداً وَ مَا عَالَ‏ فِيكُمْ عَائِلٌ وَ لاَ ظُلِمَ مِنْكُمْ‏ مُسْلِمٌ‏ وَ لاَ مُعَاهَدٌ وَ لَكِنْ سَلَكْتُمْ سَبِيلَ اَلظَّلاَمِ فَأَظْلَمَتْ عَلَيْكُمْ دُنْيَاكُمْ بِرُحْبِهَا وَ سُدَّتْ عَلَيْكُمْ أَبْوَابُ اَلْعِلْمِ فَقُلْتُمْ بِأَهْوَائِكُمْ وَ اِخْتَلَفْتُمْ فِي دِينِكُمْ فَأَفْتَيْتُمْ فِي دِينِ اَللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ اِتَّبَعْتُمُ اَلْغُوَاةَ فَأَغْوَتْكُمْ وَ تَرَكْتُمُ اَلْأَئِمَّةَ فَتَرَكُوكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ تَحْكُمُونَ بِأَهْوَائِكُمْ إِذَا ذُكِرَ اَلْأَمْرُ سَأَلْتُمْ أَهْلَ اَلذِّكْرِ فَإِذَا أَفْتَوْكُمْ‏ قُلْتُمْ هُوَ اَلْعِلْمُ بِعَيْنِهِ‏ فَكَيْفَ وَ قَدْ تَرَكْتُمُوهُ وَ نَبَذْتُمُوهُ‏ وَ خَالَفْتُمُوهُ رُوَيْداً عَمَّا قَلِيلٍ تَحْصُدُونَ جَمِيعَ مَا زَرَعْتُمْ وَ تَجِدُونَ وَخِيمَ مَا اِجْتَرَمْتُمْ وَ مَا اِجْتَلَبْتُمْ وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنِّي صَاحِبُكُمْ وَ اَلَّذِي بِهِ‏ أُمِرْتُمْ وَ أَنِّي عَالِمُكُمْ وَ اَلَّذِي بِعِلْمِهِ نَجَاتُكُمْ وَ وَصِيُ‏ نَبِيِّكُمْ‏ وَ خِيَرَةُ رَبِّكُمْ‏ وَ لِسَانُ نُورِكُمْ وَ اَلْعَالِمُ بِمَا يُصْلِحُكُمْ فَعَنْ قَلِيلٍ رُوَيْداً يَنْزِلُ بِكُمْ مَا وُعِدْتُمْ وَ مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ وَ سَيَسْأَلُكُمُ اَللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ أَئِمَّتِكُمْ مَعَهُمْ تُحْشَرُونَ وَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَداً تَصِيرُونَ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ كَانَ لِي عِدَّةُ أَصْحَابِ طَالُوتَ‏ أَوْ عِدَّةُ أَهْلِ بَدْرٍ وَ هُمْ أَعْدَاؤُكُمْ لَضَرَبْتُكُمْ بِالسَّيْفِ حَتَّى تَئُولُوا إِلَى اَلْحَقِّ وَ تُنِيبُوا لِلصِّدْقِ فَكَانَ‏ أَرْتَقَ لِلْفَتْقِ وَ آخَذَ بِالرِّفْقِ اَللَّهُمَّ فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ اَلْحَاكِمِينَ قَالَ ثُمَّ خَرَجَ مِنَ اَلْمَسْجِدِ فَمَرَّ بِصِيرَةٍ فِيهَا نَحْوٌ مِنْ ثَلاَثِينَ شَاةً فَقَالَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَنَّ لِي رِجَالاً يَنْصَحُونَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ‏ بِعَدَدِ هَذِهِ اَلشِّيَاهِ لَأَزَلْتُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلذِّبَّانِ عَنْ مُلْكِهِ قَالَ فَلَمَّا أَمْسَى بَايَعَهُ ثَلاَثُمِائَةٍ وَ سِتُّونَ رَجُلاً عَلَى اَلْمَوْتِ‏ فَقَالَ لَهُمْ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ اُغْدُوا بِنَا إِلَى‏ أَحْجَارِ اَلزَّيْتِ‏ مُحَلِّقِينَ وَ حَلَقَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَمَا وَافَى‏ مِنَ اَلْقَوْمِ مُحَلِّقاً إِلاَّ أَبُو ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ حُذَيْفَةُ بْنُ اَلْيَمَانِ‏ وَ عَمَّارُ بْنُ يَاسِرٍ وَ جَاءَ سَلْمَانُ‏ فِي آخِرِ اَلْقَوْمِ فَرَفَعَ يَدَهُ إِلَى اَلسَّمَاءِ فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي كَمَا اِسْتَضْعَفَتْ‏ بَنُو إِسْرَائِيلَ‏ هَارُونَ‏ اَللَّهُمَّ فَ إِنَّكَ تَعْلَمُ مََا نُخْفِي‏ وَ مََا نُعْلِنُ وَ مََا يَخْفى‏ََ عَلَيْكَ‏ شَيْ‏ءٍ فِي اَلْأَرْضِ وَ لاََ فِي اَلسَّمََاءِ تَوَفَّنِي مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصََّالِحِينَ‏ أَمَا وَ اَلْبَيْتِ‏ وَ اَلْمُفْضِي إِلَى‏ اَلْبَيْتِ‏ وَ فِي نُسْخَةٍ وَ اَلْمُزْدَلِفَةِ وَ اَلْخِفَافِ‏ إِلَى‏ اَلتَّجْمِيرِ لَوْ لاَ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَ‏ اَلنَّبِيُ‏ اَلْأُمِّيُّ ص لَأَوْرَدْتُ اَلْمُخَالِفِينَ‏ خَلِيجَ اَلْمَنِيَّةِ وَ لَأَرْسَلْتُ عَلَيْهِمْ شَآبِيبَ صَوَاعِقِ اَلْمَوْتِ وَ عَنْ قَلِيلٍ سَيَعْلَمُونَ‏


الکافی جلد ۸ ش ۴ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۶
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام على (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ خُطْبَةُ الطَّالُوتِيَّة
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۴۳

(و وجه تسميه آن به طالوتيه آن است كه حضرت بمناسبتى نام ياران طالوت را در اين خطبه ذكر ميكند) ۵- از ابى الهيثم بن تيهان روايت شده كه امير مؤمنان عليه السّلام براى مردم در مدينه خطبه‏اى ايراد فرمود و در آن خطبه چنين گفت: ستايش خدائى را كه معبودى جز او نيست، زنده‏اى كه (زندگيش) چگونگى ندارد، و براى او بود شدن بمعناى پديد آمدن نيست، و بودنش چگونگى ندارد، جا و مكان ندارد، و نه در چيزى بوده و نه بر چيزى، و براى بودنش مكانى نساخته، و نه پس از آنكه چيزى را هستى بخشيده نيروى تازه‏اى (از خلقت آن) گرفته، و نه پيش از آنكه چيزى را بيافريند ناتوان بوده (كه براى رفع ناتوانى خود آن را بيافريند) و نه پيش از آنكه موجودى را بيافريند (از تنهائى) وحشت داشته، و نه بچيزى شبيه است، و نه پيش از پديد آوردن موجودات از فرمانروائى و سلطنت بدور بوده، و نه پس از رفتن تمامى موجودات بى‏سلطنت بماند. معبودى است زنده نه بزندگى عرضى (كه عارض بر ذات او باشد) و فرمانروا و مالك بوده پيش از آنكه چيزى را بيافريند، و مالك است پس از اينكه جهان هستى را آفريد، و نيست براى خدا چگونگى و نه مكانى و نه حد و اندازه‏اى كه بدان شناخته شود، و نه چيزى بدو ماند، و نه بواسطه زياد ماندن پير گردد، و نه از ترس ديگرى سستى گيرد، و نترسد همانند اينكه مخلوقاتش از چيزى بترسند، شنوا است بدون گوش، و بينا است بدون چشم، و نيرومند است بدون نيروئى از خلق خود، حدقه چشم بينندگان او را درك نكند و در گوش شنوندگان نگنجد (يعنى نتوان بوسيله گوش با شنيدن اوصاف او بكنهش‏ پى برد). چون كه در باره چيزى اراده فرمايد احتياج بمشورت و كمك و خبر گرفتن از ديگرى ندارد، و از كسى در باره چيزى كه نسبت بخلق خود اراده كرده پرسش نكند، ديده‏گان او را درنيابند و او ديده‏ها را دريابد و او است ناپيدا و دانا. و گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست كه شريك ندارد، و گواهى دهم كه محمد بنده و رسول او است كه او را براى راهبرى و به دين راست فرستاده تا بر همه اديان پيروزش گرداند و گر چه مشركان نخواهند، پس آن حضرت رسالت خود را بمردم رساند و راه را آشكار كرد- درود خدا بر او و آلش باد- اى امتى كه فريبش دادند و فريب خورد، و فريب آن كس كه فريبش داده بود شناخت ولى باز هم روى همان فريب خوردگى پافشارى كرده ايستاد، و از هواهاى نفسانى پيروى كرد، و در راه تاريك گمراهى خود گام برداشت، و با اينكه حقيقت بر او آشكار شده بود از پيروى آن سرپيچى كرد، و از پيمودن راه روشن خوددارى نمود. سوگند بدان خدائى كه دانه را شكافت و (حيوان) دم زن را آفريد اگر علم و دانش را از معدنش بدست مى‏آورديد، و آب را گوارا نوش ميكرديد، و خير و خوبى را از جايگاهش ذخيره ميكرديد، و راه را از قسمت روشنش ميگرفتيد، و براه حق و درست گام برميداشتيد، راهها براى شما روشن ميگشت و نشانه‏ها براى شما آشكار و اسلام براى شما ميدرخشيد، و بخوشى و فراوانى ميخورديد، و عائله‏مند گرفتارى در ميان شما نبود، و بهيچ مسلمان و غير مسلمانى كه در عهد و پيمان شمايند ستم نميشد، ولى شما راه تاريكى را در پيش گرفتيد پس دنيا با همه فراخيش بر شما تاريك شد، و درهاى علم و دانش بروى شما بسته شد، پس از روى دلخواه خود سخن كرديد، و در دين خود راه اختلاف پيموديد و ندانسته در دين خدا فتوى داديد، و از گمراهان پيروى كرديد و آنان شما را گمراه كردند، و امامان خود را رها كرديد آنها نيز شما را رها كردند، پس باين روز افتاديد كه طبق دلخواه خود حكم كنيد، هنگامى كه كارى پيش آيد از اهل ذكر بپرسيد و چون پاسخ آن را براى شما بيان كنند گوئيد راستى كه حقيقت علم همين است، پس چه شد كه (با اين اقرار و اعتراف) آنها را رها كرديد؟ و پشت سر انداختيد و با آنها مخالفت كرديد؟ باشد! كه بزودى تمام آنچه را كشتيد درو كنيد، و عواقب وخيم جرمها و كارهايتان را دريابيد، سوگند بدان كه دانه را شكافت و جنبندگان را آفريد بخوبى دانستيد كه منم زمامدار شما و آن كس كه به پيرويش مأمور هستيد و منم دانشمند شما و آن كسى كه نجات شما بعلم و دانش او است، و وصى پيامبر شما و برگزيده پروردگار شما و زبان نور (يعنى رسول خدا يا قرآن) شما و داناى بمصالح شما، و بزودى بطور آرامى بشما رسد آنچه را بدان وعده داده شده‏ايد، و آنچه به امتهاى پيش از شما فرود آمد، و بزودى خداى عز و جل از شما در باره امامانتان پرسش كند، با آنها محشور گرديد، و فرداى محشر بسوى خداى عز و جل بازگشت خواهيد كرد، هان! كه (بخدا سوگند) اگر باندازه اصحاب طالوت يا بشماره اهل بدر ياور داشتم كه آنها همطراز و مانند شما بودند هر آينه شما را با شمشير ميزدم تا بسوى حق باز گرديد و براستى گرائيد، و اين كار براى بستن شكاف (كه در دين نمودار شده) بهتر و با رفق و نرمش موافق‏تر بود. خدايا تو ميان ما بحق حكم فرما كه بهترين داوران هستى. راوى گويد: سپس آن حضرت از مسجد بيرون رفت و بيك چهار ديوارى رسيد كه در آن حدود سى رأس گوسفند بود، فرمود: بخدا سوگند اگر براى من مردانى بعدد اين گوسفندان بودند كه براى خدا و رسولش خيرخواهى كنند هر آينه پسر زن مگس خوار را از فرمانروائى و رياستش برميداشتم. چون شام شد سيصد و شصت نفر با او بيعت بمرگ كردند (كه تا پاى جان استقامت ورزند) امير مؤمنان عليه السّلام به آنها فرمود: فردا صبح همگى سر تراشيده در كنار «احجار الزيت» (نام جايى در اطراف مدينه بوده) حاضر شويد (و دستور سر تراشيدن را براى علامت وفادارى معين فرمود) خود امير المؤمنين عليه السّلام سرش را تراشيد ولى روز ديگر از آن سيصد و شصت نفر جز ابو ذر و مقدار و حذيفه بن يمان و عمار بن ياسر و سلمان كه او نيز در آخر كار رسيد كسى سر تراشيده در وعده‏گاه حاضر نشد، على عليه السّلام (كه چنان ديد) دست بسوى آسمان بلند كرد و فرمود: خدايا اين مردم مرا خوار شمردند هم چنان كه بنى اسرائيل هارون را خوار شمردند، خدايا تو بخوبى ميدانى آنچه را ما پنهان كنيم و آنچه را آشكار كنيم، و چيزى در آسمان و زمين بر تو پوشيده نيست، مرا مسلمان بميران و بشايستگان ملحقم فرما. هان! كه سوگند بخانه كعبه و آنكه بسوى كعبه رود (يا دست بخانه كعبه سايد)- و در نسخه ايست كه فرمود: و بمزدلفة و شتابندگان براى رمى جمره- اگر سفارشى كه پيامبر امى بمن كرده است در كار نبود هر آينه مخالفين را بدرياى مرگ ميريختم و باران برق دار مرگ را بر سرشان ميريختم و بزودى خواهند دانست.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۶۰

ابو الهيثم بن التيهان مى‏گويد: امير المؤمنين عليه السّلام در مدينه چنين خطبه خواند: سپاس از آن خدايى است كه خدايى جز او نيست، زنده‏اى كه چگونگى ندارد، و پديد نيامده است، و براى هستى او چگونه بودنى نيست، و مكانى ندارد، و در چيزى نباشد، و بر فراز چيزى قرار نگرفته باشد، و براى خود مكانى نيافريده باشد، و پس از اينكه چيزى را آفريد از او نيروى تازه‏اى نگرفت، و پيش از آنكه چيزى را پديد آورد ناتوان نبوده است، و پيش از آفرينش چيزى هراس نداشته، و از تنهايى خود نگران نبوده. به چيزى نماند، و پيش از آفرينش خود بى‏سلطنت نبوده، و پس از آنكه هر آنچه آفريده از ميان برود باز هم بى‏سلطنت نشود. معبودى بوده زنده امّا نه به زندگى عرضى، و مالك بوده پيش از آنكه چيزى را بيافريند، و مالك است پس از آفرينش هستى. براى خداوند نيست چگونگى مكان، و نه اندازه‏اى كه شناخته شود، و نه چيزى كه بدو مانند باشد. پايندگى طولانى او پيرش نسازد، و از وحشتى ناتوانى نگيرد. او آنچنان كه مخلوقاتش رايزنى و يارى و گرفتن آگاهى از ديگرى بر او لازم نيست، و هر چه را از خلق خود خواهد از ديگرى نپرسد و كسب تكليف نكند. ديدگان، او را در نيابند و او ديدگان را درمى‏يابد و اوست لطيف و خبير. من گواهى مى‏دهم كه نيست خدايى جز اللَّه، يكى است و شريكى ندارد، و گواهى مى‏دهم كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بنده و پيامبر اوست كه خداوند او را با هدايت و دين حق فرستاده است، تا او را بر همه دين آشكار سازد، اگر چه مشركان را ناخوش آيد، و او رسالت خود را رساند و راه هدايت را نمود. اى امّتى كه فريبش دادند و فريب خورد، و فريب فريبكار خود را فهميد و دانسته بر پذيرش اين فريب پافشارى كرد، و از هوى و هوس خويش پيروى نمود، و خود را به تاريكى گمراهى افكند، و با اينكه حق و راستى برايش هويدا و آشكار بود، از آن روى برتافت و به راه روشن پشت كرد، و از آن به كژراهه رفت! سوگند به آنكه دانه را شكافت، و جان‏دار را آفريد، اگر شما دانش را از معدنش كسب مى‏كرديد، و آب را گوارا و شيرين نوش مى‏نموديد، و خوبى را از جايگاهش ذخيره مى‏گرفتيد و راه را از آنجا كه روشن است مى‏پيموديد، و به روش درست مى‏رفتيد، راهها در برابر شما همواره بود، و نشانه‏ها براى شما پديدار، و اسلام براى شما مى‏درخشيد، و خوش و فراوان مى‏خورديد، و ديگر در ميان شما كسى يافت نمى‏شد كه گرسنه باشد، و ديگر بر مسلمان يا هم كيش شما ستم روا نمى‏شد، ولى شما راه تاريكى پيموديد، و دنيا با همه گستردگى بر شما تيره و تار شد، و درهاى علم و دانش بر شما بسته گرديد. شما با هواى نفس سخن گفتيد، و در دين اختلاف كرديد، و ندانسته به احكام دين فتوى داديد، و در پى گمراهان به راه افتاديد تا شما را گمراه كردند، و امامان بر حق را رها كرديد، و آنها نيز شما را وانهادند و به وضعى افتاديد كه به دلخواه خود داورى كنيد، نه به حق. هر گاه مسأله‏اى پيش مى‏آمد از اهل ذكر مى‏پرسيديد، و چون نظرى براى شما مى‏دادند سخن ايشان را همان دانش تلقّى مى‏كرديد، پس چگونه شد كه آنها را رها نموديد، و پشت سر نهاديد و با ايشان به مخالفت برخاستيد. آرام باشيد كه به زودى آنچه را كشتيد خواهيد درويد، و سرانجام جرم‏هاى خود را، و هر آنچه را به سوى خود جلب كرديد، خواهيد ديد. سوگند به آنكه دانه را شكافت و سبز كرد، و جاندار را آفريد و بدان روح بخشيد، هر آينه مى‏دانيد كه منم صاحب الامر و پيشواى شما، و كسى كه بايد از او فرمان بريد و پيرويش كنيد، و منم دانشمند و عالم شما، در آنچه شما را اصلاح كند، و آنكه به وسيله دانشش شما را نجات تواند بخشيد. منم وصىّ پيامبر شما و برگزيده پروردگارتان و زبان قرآنتان و دانا به مصلحت شما، و پس از اندك مدّتى آرام آرام بر شما فرود خواهد آمد، آنچه را وعده داده شديد، و آنچه به امّت‏هاى پيش از شما نازل شده است، و بتحقيق خدا شما را در باره امامانتان بازپرسى كند، با آنان محشور خواهيد شد و فردا به درگاه خداوند عزّ و جل خواهيد رفت. بخدا سوگند اگر به شماره ياران طالوت، يا شماره ياران بدر، ياور داشتم هر آينه با تيغ‏شما را مى‏زدم تا به حق برگرديد، و به راستى گراييد، و اين كار براى پيوند شكاف و نرمش بهتر بود. خدايا ميان ما به حق حكم فرما كه تو بهترين حاكم هستى. راوى مى‏گويد: امام عليه السّلام سپس از مسجد بيرون رفت و به آغلى رسيد كه در آن حدود سى گوسفند بود. امام عليه السّلام فرمود: بخدا اگر براى من مردانى بودند به شماره اين گوسفندان كه براى خداوند عزّ و جل و رسولش خيرخواه بودند پسر زن مگس خوار را از سلطنتش برمى‏داشتم. راوى مى‏گويد: چون شب شد سيصد و شصت كس با وى بيعت كردند تا دم مرگ، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: به هنگام بامداد در محلّ احجار الزيت گرد آييد، و براى نشانى همه سرها را بتراشيد، و خود امير المؤمنين هم سرش را تراشيد، و از آن جمع سر تراشيده در وعده‏گاه حاضر نشدند مگر ابو ذر و مقداد و حذيفة بن يمان و عمار بن ياسر، و سلمان هم در آخر آنان رسيد، و آن حضرت دست بر آسمان برداشت و فرمود: خدايا! اين مردم مرا خوار شمردند، چونان كه بنى اسرائيل هارون را. بار خدايا! تو مى‏دانى آنچه را نهان و عيان مى‏داريم، و هيچ چيز در زمين و آسمان بر تو پنهان نيست، مرا مسلمان از دنيا بر و به نيكان برسان. سوگند بخانه كعبه و آنكه دست به كعبه سايد، و هم سوگند بمزدلفه و گام‏هايى كه براى رمى جمره بردارند، اگر نبود سفارش و عهدى كه پيغمبر امّى به من كرده است، من همه مخالفان را به درّه مرگ مى‏افكندم، و بر آنها آذرخش مرگ مى‏باراندم، و به همين زودى خواهيد دانست.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)