روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۶۰

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

احمد بن محمد عن محمد بن الحسن عن عباد بن سليمان عن محمد بن سليمان عن ابيه عن سدير قال :

كُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ يَحْيَى اَلْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ كَثِيرٍ فِي مَجْلِسِ‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ إِذْ خَرَجَ إِلَيْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ يَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ‏ يَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَيْبَ مَا يَعْلَمُ اَلْغَيْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِيَتِي فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّي فَمَا عَلِمْتُ فِي أَيِّ بُيُوتِ اَلدَّارِ هِيَ قَالَ‏ سَدِيرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ مِنْ مَجْلِسِهِ‏ وَ صَارَ فِي مَنْزِلِهِ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ مُيَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ جُعِلْنَا فِدَاكَ سَمِعْنَاكَ وَ أَنْتَ تَقُولُ كَذَا وَ كَذَا فِي أَمْرِ جَارِيَتِكَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ أَنَّكَ تَعْلَمُ عِلْماً كَثِيراً وَ لاَ نَنْسُبُكَ إِلَى عِلْمِ اَلْغَيْبِ‏ قَالَ فَقَالَ يَا سَدِيرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ اَلْقُرْآنَ‏ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ‏ كِتَابِ اَللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ قََالَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتََابِ‏ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ‏ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَدْ قَرَأْتُهُ قَالَ فَهَلْ عَرَفْتَ اَلرَّجُلَ‏ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا كَانَ عِنْدَهُ‏ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ أَخْبِرْنِي بِهِ قَالَ قَدْرُ قَطْرَةٍ مِنَ اَلْمَاءِ فِي اَلْبَحْرِ اَلْأَخْضَرِ فَمَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْ عِلْمِ اَلْكِتَابِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أَقَلَّ هَذَا فَقَالَ يَا سَدِيرُ مَا أَكْثَرَ هَذَا أَنْ يَنْسُبَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى اَلْعِلْمِ اَلَّذِي أُخْبِرُكَ بِهِ يَا سَدِيرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِيمَا قَرَأْتَ مِنْ‏ كِتَابِ اَللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً قُلْ كَفى‏ََ بِاللََّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتََابِ‏ قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ أَ فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ أَفْهَمُ‏ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ بَعْضُهُ قُلْتُ لاَ بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ اَلْكِتَابِ كُلُّهُ قَالَ فَأَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَالَ عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ اَلْكِتَابِ وَ اَللَّهِ كُلُّهُ عِنْدَنَا


الکافی جلد ۱ ش ۶۵۹ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۶۶۱
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابٌ نَادِرٌ فِيهِ ذِكْرُ الْغَيْب‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۹۳

سدير گويد: من و ابو بصير و يحيى بزاز و داود بن كثير در مجلس امام صادق (ع) بوديم، آن حضرت با چهره خشمگين وارد شد و چون به جاى خود نشست فرمود: و اعجبا از مردمانى كه گمان مى‏كنند ما غيب مى‏دانيم، غيب را جز خداى عز و جل نمى داند، من خود آهنگ نمودم فلانه كنيز كم را بزنم، از دست من گريخت و ندانستم در كدام اطاق منزل پنهان شده است، سدير گويد: چون از جاى برخاست و به اندرون منزل تشريف برد، من و ابو بصير و ميسر خدمت او رفتيم و به او گفتيم: قربانت، ما از تو شنيديم كه چنين و چنان فرمودى در باره كنيزك خود با اينكه مى‏دانيم شما علم بسيارى دارى و باز هم نسبت علم غيب به شما نمى‏دهيم، گويد: امام (ع) فرمود: اى سدير مگر تو قرآن نمى‏خوانى؟ گفتم: چرا، فرمود: تو در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى به اين آيه برخوردى؟ (۴۰ سوره نمل): «گفت آنكه نزد او بود علمى از كتاب: من آن را براى تو مى‏آورم پيش از آنكه چشم بر هم زنى» گويد: گفتم: قربانت، من آن را خوانده‏ام، فرمود: آن مرد را شناختى و دانستى چه علمى از كتاب نزد او بوده؟ گويد: گفتم: به من از آن خبر دهيد، فرمود: علم او به اندازه يك قطره بوده است در درياى اخضر (مديترانه) اين اندازه چيست نسبت به علم كتاب؟ گويد: گفتم: قربانت، چه بسيار كم است اين اندازه، فرمود: اى سدير چه بسيار است كه خداى عز و جل او را منسوب به آن علمى كرده كه من به تو خبر مى‏دهم، اى سدير آيا در آنچه از قرآن خداى عز و جل خواندى اين آيه را خوانده‏اى (۴۳ سوره رعد):

«بگو بس است براى گواه ميان من و شما خداوند و كسى كه علم كتاب دارد» گويد: گفتم: آن را خوانده‏ام قربانت، فرمود: كسى كه همه علم كتاب را دارد بافهم‏تر است يا كسى كه جزئى از علم كتاب را دارد؟ گفتم: نه، بلكه آن كه علم همه كتاب را دارد او با فهم بافهم‏تر است، سپس با دست خود اشاره به سينه‏اش كرده و فرمود: به خدا علمِ كتاب نزد ما است، به خدا همه‏اش نزد ما است.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۷۸

سدير گويد: من و ابو بصير و يحياى بزاز و داود بن كثير در مجلس نشسته بوديم كه امام صادق عليه السلام با حالت خشم وارد شد، چون در مسند خويش قرار گرفت فرمود: شگفتا از مردمى كه گمان ميكنند ما غيب ميدانيم!! كسى جز خداى عز و جل غيب نميداند. من ميخواستم فلان كنيزم را بزنم، او از من گريخت و من ندانستم كه در كدام اطاق منزل پنهان شده است. سدير گويد: چون حضرت از مجلس برخاست و بمنزلش رفت، من و ابو بصير و ميسر، خدمتش رفتيم و عرض كرديم: قربانت گرديم، آنچه در باره كنيزت فرمودى، شنيديم و ما ميدانيم كه شما علم زيادى‏ داريد و علم غيب را بشما نسبت ندهيم [؟]. فرمود: اى سدير! مگر تو قرآن را نميخوانى؟ عرضكردم: چرا، فرمود: در آنچه از كتاب خداى- عز و جل- خوانده‏ئى؟ اين آيه (۴۰ سوره ۲۷) را ديده‏اى؟ «مرديكه بكتاب دانشى داشت؛ گفت: من آن را پيش از آنكه چشم بهم زنى نزد تو آورم» عرضكردم: قربانت گردم، اين آيه را خوانده‏ام. فرمود: آن مرد را شناختى و فهميدى چه اندازه از علم كتاب نزد او بود؟ عرضكردم: شما بمن خبر دهيد. فرمود: باندازه يك قطره آب نسبت بدرياى اخضر (بحر محيط) عرضكردم: قربانت گردم، چه كم!! فرمود: اى سدير! چه بسيار است آن مقدارى كه خداى عز و جل نسبت داده است بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم [چه بسيار است آن مقدار براى كسى كه خداى عز و جل او را بعلمى كه اكنون بتو خبر ميدهم نسبت نداده است‏]. اى سدير! باز در آنچه از كتاب خداى عز و جل خوانده‏ئى اين آيه (۴۳ سوره ۱۳) را ديده‏ئى؟

«بگو (اى محمد) گواه بودن خدا و كسى كه علم كتاب نزد اوست ميان من و شما بس است» (كسى كه علم كتاب نزد اوست على و امامان از فرزندان او ميباشند چنانچه در حديث ۴۹۳ گذشت) عرضكردم:

قربانت، اين آيه را هم خوانده‏ام. فرمود: آيا كسى كه تمام علم كتاب را ميداند بافهمتر است يا كسى كه بعضى از آن را ميداند؟ عرضكردم: نه، بلكه كسى كه تمام علم كتاب را ميداند آنگاه حضرت با دست اشاره بسينه‏اش نمود و فرمود: بخدا تمام علم كتاب نزد ماست، بخدا تمام علم كتاب نزد ماست.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۱۳

احمد بن محمد، از محمد بن حسن، از عبّاد بن سليمان، از محمد بن سليمان، از پدرش، از سَدير روايت كرده است كه گفت: من و ابوبصير و يحيى بزّاز و داود بن كثير، در مجلس امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بوديم كه ناگاه آن حضرت به سوى ما بيرون آمد و كسى آن حضرت را به خشم آورده بود، چون در جاى خود نشست، فرمود: «زهى تعجّب از گروهى چند كه گمان مى‏كنند كه ما غيب را مى‏دانيم، و غيب را نمى‏داند مگر خداى عزّوجلّ. هر آينه قصد كردم كه كنيز خود فلانه را بزنم، از من گريخت، پس من ندانستم كه آن كنيز در كدام يك از اطاق‏هاى خانه پنهان است». سدير مى‏گويد كه: چون حضرت از جاى خويش برخاست و در منزل خود تشريف برد، من و ابوبصير و ميّسر بر آن حضرت داخل شديم و عرض كرديم كه: فداى تو گرديم، از تو شنيديم كه در باب كنيز خويش چنين و چنين مى‏فرمودى، ما مى‏دانيم كه علم بسيارى را مى‏دانى، و تو را به علم غيب نسبت نمى‏دهيم. سدير مى‏گويد كه: حضرت فرمود كه: «اى سدير آيا قرآن را نخوانده‏اى؟» عرض كردم كه: خوانده‏ام. فرمود كه: «آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خواندى، اين را يافتى كه: «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» «۱»». سدير مى‏گويد كه: عرض كردم كه فداى تو گردم، اين را خوانده‏ام. فرمود كه:

«آيا آن كسى كه چيزى از علم كتاب در نزد او بوده، شناختى كه كيست و آيا دانستى كه چقدر از علم كتاب در نزد او بوده است؟»

سدير مى‏گويد كه: عرض كردم كه: مرا به آن خبر ده. حضرت فرمود كه: «آنچه دانسته بود، به قدر قطره‏اى از آب بود نسبت به بحر اخضر (آن درياى سياه است و ناميدن آن دريا به اين اسم، به جهت سياهى آب آن و دورى تك آن است و مراد از آن- چنان كه گفته‏اند- درياى محيط است و اهل هيئات، آن را خليج و شعبه‏اى از خليج‏هاى بحر اعظم مى‏دانند و بعضى از اهل لغت گفته كه بحر اخضر، نام درياى عظيم است). پس اين علم، (يعنى: علم آصف) چقدر مى‏باشد، نسبت به علم همه كتاب؟» سدير مى‏گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين علم چه بسيار كم است؟ حضرت فرمود كه: «اى سدير، اين علم چه بسيار است؛ زيرا كه خداى عزّوجلّ آن را نسبت داده به سوى علمى كه من تو را به آن خبر مى‏دهم (يا آصف را نسبت داده به آن علم كه تو را در كتاب خويش به اثر آن خبر داده كه به واسطه آن، تخت بلقيس را در زمان كمى با دورى مسافت به نزد حضرت سليمان حاضر ساخت). اى سدير، آيا در آنچه از كتاب خداى عزّوجلّ خوانده‏اى، اين را نيز يافته‏اى كه: «قُلْ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» «۲»؟». سدير مى‏گويد كه: عرض كردم كه: فداى تو گردم، اين را خوانده‏ام. فرمود كه: «پس‏ __________________________________________________

(۱). نمل، ۴۰.
(۲). رعد، ۴۳.

كسى كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است، يا آنكه در نزد او علم بعضى از كتاب باشد؟» عرض كردم: نه، بلكه آن كس كه علم همه كتاب در نزد او باشد، فهمش بيشتر است. پس حضرت به دست خود به سينه خويش اشاره فرمود و دو مرتبه فرمود: «به خدا سوگند، كه علم همه كتاب در نزد ما است».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)