يوسف ٨٠

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۵:۵۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

هنگامی که (برادران) از او مأیوس شدند، به کناری رفتند و با هم به نجوا پرداختند؛ (برادر) بزرگشان گفت: «آیا نمی‌دانید پدرتان از شما پیمان الهی گرفته؛ و پیش از این درباره یوسف کوتاهی کردید؟! من از این سرزمین حرکت نمی‌کنم، تا پدرم به من اجازه دهد؛ یا خدا درباره من داوری کند، که او بهترین حکم‌کنندگان است!

|پس چون از او نوميد شدند، نجواكنان كنار كشيدند. بزرگشان گفت: مگر نمى‌دانيد كه پدرتان از شما به نام خدا پيمان اكيد گرفته است و قبلا هم در حق يوسف چه تقصيرى كرده‌ايد؟ پس من هرگز از اين جا خارج نمى‌شوم تا پدرم به من رخصت دهد يا اين كه خداوند در حق من حك
پس چون از او نوميد شدند، رازگويان كنار كشيدند. بزرگشان گفت: «مگر نمى‌دانيد كه پدرتان با نام خدا پيمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم‌] در باره يوسف تقصير كرديد؟ هرگز از اين سرزمين نمى‌روم تا پدرم به من اجازه دهد يا خدا در حق من داورى كند، و او بهترين داوران است.
چون برادران از او مأیوس شدند با خود خلوت کرده و در سخن، سرّ خود به میان آوردند، برادر بزرگ گفت: آیا نه این است که پدر از شما عهد و سوگند به نام خدا گرفته است و از این پیش هم درباره یوسف مقصر بودید؟ (ما دیگر با چه آبرو نزد پدر رویم؟) من که هرگز از این سرزمین برنخیزم تا پدرم اجازه دهد یا خدای عالم حکمی درباره من فرماید، که او بهترین حکمفرمایان است.
پس هنگامی که از عزیز مأیوس شدند، در کناری [با یکدیگر] به گفتگوی پنهان پرداختند. بزرگشان گفت: آیا ندانستید که پدرتان از شما پیمان استوار خدایی گرفت و پیش تر هم درباره یوسف کوتاهی کردید، بنابراین من هرگز از این سرزمین بیرون نمی آیم تا پدرم به من اجازه دهد، یا خدا درباره من حکم کند؛ و او بهترین حکم کنندگان است.
چون از او نوميد شدند، مشاورت را به كنارى رفتند و بزرگ ترينشان گفت: آيا نمى‌دانيد كه پدرتان از شما به نام خدا پيمان گرفته و پيش از اين نيز در حق يوسف تقصير كرده‌ايد؟ من از اين سرزمين بيرون نمى‌آيم تا پدر مرا رخصت دهد، يا خدا درباره من داورى كند، كه او بهترين داوران است.
آنگاه چون از او نومید شدند، نجوا کنان بین خود خلوت [و مشورت‌] کردند، بزرگترشان گفت مگر نمی‌دانید که پدرتان از شما با نام خدا عهدی گرفته است، و پیشترها هم چه تقصیرها در حق یوسف کرده‌اید، من از این سرزمین قدم بیرون نمی‌گذارم، مگر آنکه پدرم اجازه دهد، یا خداوند در حق من حکمی فرماید و او بهترین داوران است‌
پس چون از او نوميد گشتند رازگويان به يك سو شدند. مهترشان گفت: مگر نمى‌دانيد كه پدرتان بر شما پيمانى استوار از خداى- يعنى به نام او- گرفته است و پيش از اين در باره يوسف چه كوتاهى كرده‌ايد؟ پس من هرگز از اين سرزمين راهى نشوم تا آنكه پدرم مرا اجازه دهد يا خداى در باره من داورى كند- راهى برايم بگشايد- و او بهترين داوران است.
هنگامی که (از آزادی بنیامین) کاملاً ناامید شدند، به کناری رفتند و با یکدیگر نهانی به گفتگو و رایزنی پرداختند. بزرگ آنان گفت: مگر نمی‌دانید که پدرتان از شما پیمان مؤکّد با سوگند به خدا گرفته است (که برادرتان را سالم بدو برگردانید؟) و (به یاد ندارید که) پیش از این درباره‌ی یوسف کوتاهی کرده‌اید؟ پس (به چه روئی اکنون به سوی او برگردیم؟!). من از سرزمین (مصر) حرکت نمی‌کنم تا پدرم به من اجازه‌ی (خروج از آن و برگشت به کنعان را) ندهد، یا خدا در حق من داوری نکند و فرمان نراند (و با مرگ من یا آزادی بنیامین، کار را یکسره نسازد) و او بهترین داور و فرمانده است (و جز به حق فرمان نراند و جز به عدل داوری نکند).
پس هنگامی که از او نومید شدند، رازگویان (هم‌چون فراریان خستند و) رستند. بزرگشان گفت: «مگر نمی‌دانید که پدرتان بر شما پیمانی استوار از خدا بر گرفت‌؟ و از پیش (هم) درباره‌ی یوسف آنچه تفریط و کوتاهی کردید (یاد کنید). پس هرگز از این سرزمین بر نخواهم خاست تا پدرم برایم اجازه دهد یا خدا در حق من داوری کند و او بهترین داوران است.»
پس هنگامی که نومید شدند از او جدا شدند رازگویان گفت بزرگ ایشان آیا ندانستید که پدر شما بگرفت بر شما گروگانی از خدا و از پیش چه کوتاهی کردید در باره یوسف پس ترک نکنم زمین را هرگز تا رخصتم دهد پدرم یا حکم کند خدا برای من و اوست بهترین حکمرانان‌


يوسف ٧٩ آیه ٨٠ يوسف ٨١
سوره : سوره يوسف
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِسْتَیْئَسُوا»: بسیار مأیوس و ناامید شدند. «خَلَصُوا»: از مردم دور شدند و با یکدیگر خلوت کردند. «نَجِیّاً»: نجواکنندگان. پنهانی. گفتگو کنندگان. این واژه برای مفرد و جمع یکسان به کار می‌رود (نگا: مریم / ). در اینجا به صورت جمع به کار رفته و حال است. «وَ مِن قَبْلُ مَا فَرَّطتُمْ فِی یُوسُفَ»: قبلاً درباره یوسف کوتاهی کرده‌اید. حرف (و) حالیّه است و واژه (ما) زائد می‌باشد. «فَرَّطتُمْ»: قصور و کوتاهی کرده‌اید. «فَلَنْ أَبْرَحَ الأرْضَ»: پس از این سرزمین حرکت نمی‌کنم. «یَحْکُمَ»: داوری می‌کند و فرمان می‌راند. «الْحَاکِمِینَ»: داوران. فرماندهان.


تفسیر

نکات آیه

۱- فرزندان یعقوب به جلب رضایت یوسف موفق نشدند و از آزاد شدن بنیامین کاملاً ناامید گشتند. (فلما استیئسوا منه) «یأس» «و «استیئاس» به معناى ناامید شدن است، با این تفاوت که «استیئاس» حاکى از مبالغه و شدت ناامیدى مى باشد. مراد از ضمیر در «منه» یوسف و یا بنیامین است. بنابراین «فلما استیئسوا منه ...» ; یعنى، پس آن گاه که فرزندان یعقوب از [جلب رضایت ]یوسف و یا [آزادى] بنیامین کاملاً ناامید شدند ... .

۲- فرزندان یعقوب پس از ناامید شدن از آزادى بنیامین ، در کنارى به دور از یوسف و کارگزارانش براى چاره اندیشى درباره مشکل پیش آمده به مشورت و گفت و گوى محرمانه پرداختند. (فلما استیئسوا منه خلصوا نجیًّا) از معانى «خلوص» اعتزال و کناره گیرى کردن است. «نجىّ» به فرد و یا افرادى اطلاق مى گردد که در نهان با او گفت و گو شود. این کلمه در آیه شریفه حال براى فاعل «خلصوا» مى باشد. بنابراین «خلصوا نجیّاً» ; یعنى، برادران یوسف از دیگران جدا شدند و با یکدیگر به نجوا و گفت و گوى سرّى پرداختند.

۳- فرزندان یعقوب بر باز گرداندن بنیامین از سفر مصر ، با پدرشان یعقوب پیمان بسته و سوگند یاد کرده بودند. (أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا من الله)

۴- بازگشت همگان به کنعان ، نظر و رأى اکثریت فرزندان یعقوب پس از ناامید شدن از آزادى بنیامین (قال کبیرهم ألم تعلموا ... فلن أبرح الأرض) استفهام در «ألم تعلموا ...» استفهام توبیخى است. از نتیحه اى که «لاوى»، فرزند ارشد یعقوب، در سخنان خویش بیان مى دارد (فلن أبرح الأرض ; از دیار مصر نمى روم) معلوم مى شود منشأ توبیخ و سرزنش او از برادرانش این بوده که آنان را مصمم بر بازگشت مى دیده است.

۵- فرزند ارشد یعقوب بر آن شد که در سرزمین مصر بماند و به کنعان باز نگردد. (فلن أبرح الأرض حتى یأذن لى أبى) «براح» (مصدر أبرح) به معناى جدا شدن و فاصله گرفتن است. «ال» در «الأرض» عهد حضورى است و اشاره به شهر و دیارى دارد که بنیامین در آن جا بازداشت شده است.

۶- ناراحتى و شرمسارى فرزند ارشد یعقوب از توفیق نیافتن در عمل به عهد و پیمان خویش (بازگرداندن بنیامین) (قال کبیرهم ... قد أخذ علیکم موثقًا ... فلن أبرح الأرض)

۷- فرزند بزرگ یعقوب ، بازگشت کاروان بدون همراه داشتن بنیامین را تخلف از عهد و سوگند پیشین خود و برادرانش خواند. (قال کبیرهم ألم تعلموا أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا من الله) لاوى با تفریع جمله «فلن أبرح ...» بر «ألم تعلموا أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا» بیان داشت که: با توجه به عهد و پیمانمان با یعقوب(ع)، سزاوار نیست بدون همراه داشتن بنیامین باز گردیم [اگر شما تصمیم به بازگشت دارید خود مى دانید]، ولى من باز نخواهم گشت.

۸- فرزند ارشد یعقوب نسبت به دیگر برادرانش ، متعهدتر و به عهد و پیمان خویش پایبندتر بود. (قال کبیرهم ألم تعلموا أن أباکم قد أخذ علیکم موثقًا من الله ... فلن أبرح الأرض)

۹- فرزند بزرگ یعقوب با یادآور شدن ظلم و ستم برادرانش به یوسف ، بازگشت به نزد پدر را بدون همراه داشتن بنیامین ناروا شمرد. (ألم تعلموا ... من قبل ما فرّطتم فى یوسف) «ما» در «ما فرّطتم» مصدریه است و عبارت «من قبل ما فرّطتم ...» عطف بر «أنّ أباکم ...» مى باشد ; یعنى: «ألم تعلموا تفریطکم فى یوسف من قبل». تفریط به معناى کوتاهى کردن و رها کردن چیزى تا نابود شدن آن است (لسان العرب).

۱۰- فرزند بزرگ یعقوب ، رفتار گذشته برادرانش با یوسف(ع) را رفتارى نکوهیده خواند. (قال کبیرهم ... و من قبل ما فرّطتم فى یوسف)

۱۱- لاوى بازگشت از مصر بدون بنیامین را به پیام رخصتى از ناحیه یعقوب(ع) و یا به تقدیر و حکمى از جانب خدا موکول کرد. (فلن أبرح الأرض حتى یأذن لى أبى أو یحکم الله لى) گویا مقصود لاوى از «حتى یأذن لى أبى» این معنا باشد که پدرش یعقوب اطمینان کند که ما در نگه دارى از بنیامین کوتاهى نکردیم و مصداق سخنى که خود گفته بود (إلاّ أن یحاط بکم) تحقق یافت. و یا اگر چنین اطمینانى پیدا نکرد، از پیمان خویش چشم پوشى کند و در نتیجه اجازه بازگشت را به من بدهد. و مراد از «یحکم الله» شاید این باشد که تقدیر الهى سبب شود من بتوانم بنیامین را از دست عزیز مصر برهانم و با او باز گردم.

۱۲- خداوند ، بهترین داور و حکم کننده است. (و هو خیر الحکمین)

۱۳- لاوى به خداوند و برترى او در حکم و قضاوت معتقد بود. (قال ... أو یحکم الله لى و هو خیر الحکمین)

روایات و احادیث

۱۴- «عن أبى الحسن الهادى(ع): ... قال [لاوى]: «لن أبرح الأرض حتى یأذن لى أبى ...»... ;[۱] از امام هادى(ع) روایت شده است: ... (لاوى) گفت: هرگز از این سرزمین دور نمى شوم تا اینکه پدرم به من اجازه دهد ...»...».

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: خیرالحاکمین ۱۲
  • برادران یوسف: بازگشت برادران یوسف به کنعان ۴; برادران یوسف و بنیامین ۳; برادران یوسف و رضایت یوسف(ع) ۱;برادران یوسف و نجات بنیامین ۱، ۲; برادران یوسف و یعقوب(ع) ۳; روش برخورد برادران یوسف ۱۰; سرزنش برادران یوسف ۱۰; سوگند برادران یوسف ۳; عهد برادران یوسف ۳; مشورت برادران یوسف ۲; نجواى برادران یوسف ۲; یأس برادران یوسف ۲، ۴
  • خدا: اختصاصات خدا ۱۲; قضاوت خدا ۱۲
  • عقیده: عقیده به قضاوت خدا ۱۳
  • قاضى: بهترین قاضى ۱۲
  • لاوى: اندوه لاوى ۶; اهتمام لاوى به بازگشت بنیامین ۷; اهتمام لاوى به سوگند ۷; اهتمام لاوى به عهد ۷، ۸; بینش لاوى ۷، ۹، ۱۱; تصمیم لاوى ۵; سرزنشهاى لاوى ۱۰; عقیده لاوى ۱۳; لاوى در سرزمین مصر ۵; لاوى و اذن یعقوب(ع) ۱۱، ۱۴; لاوى و بازگشت به کنعان ۹، ۱۱; لاوى و ظلم برادران یوسف ۹; لاوى و مقدرات خدا ۱۱; لاوى و نجات بنیامین ۶
  • یوسف(ع): قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۹، ۱۰، ۱۱

منابع

  1. تفسیرقمى ، ج ۱ ، ص ۳۵۶ ; نورالثقلین ، ج ۲ ، ص ۴۶۸ ، ح ۲۰۹.