روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۴۶

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

سهل عن عبيد الله عن احمد بن عمر قال :

دَخَلْتُ عَلَى‏ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا ع‏ أَنَا وَ حُسَيْنُ بْنُ ثُوَيْرِ بْنِ أَبِي فَاخِتَةَ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا كُنَّا فِي سَعَةٍ مِنَ اَلرِّزْقِ وَ غَضَارَةٍ مِنَ اَلْعَيْشِ فَتَغَيَّرَتِ اَلْحَالُ بَعْضَ اَلتَّغْيِيرِ فَادْعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَرُدَّ ذَلِكَ إِلَيْنَا فَقَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تُرِيدُونَ‏ تَكُونُونَ مُلُوكاً أَ يَسُرُّكَ أَنْ تَكُونَ مِثْلَ‏ طَاهِرٍ وَ هَرْثَمَةَ وَ إِنَّكَ عَلَى خِلاَفِ مَا أَنْتَ عَلَيْهِ قُلْتُ لاَ وَ اَللَّهِ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ لِيَ اَلدُّنْيَا بِمَا فِيهَا ذَهَباً وَ فِضَّةً وَ إِنِّي عَلَى خِلاَفِ مَا أَنَا عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ فَمَنْ أَيْسَرَ مِنْكُمْ فَلْيَشْكُرِ اَللَّهَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ‏ وَ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى‏ اِعْمَلُوا آلَ دََاوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبََادِيَ اَلشَّكُورُ وَ أَحْسِنُوا اَلظَّنَّ بِاللَّهِ‏ فَإِنَ‏ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ كَانَ يَقُولُ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللَّهِ كَانَ اَللَّهُ عِنْدَ ظَنِّهِ بِهِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْقَلِيلِ مِنَ اَلرِّزْقِ قَبِلَ اَللَّهُ مِنْهُ اَلْيَسِيرَ مِنَ اَلْعَمَلِ وَ مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ اَلْحَلاَلِ خَفَّتْ مَئُونَتُهُ وَ تَنَعَّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اَللَّهُ دَاءَ اَلدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ اَلسَّلاَمِ قَالَ ثُمَّ قَالَ مَا فَعَلَ‏ اِبْنُ قِيَامَا قَالَ قُلْتُ وَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَيَلْقَانَا فَيُحْسِنُ اَللِّقَاءَ فَقَالَ وَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ يَمْنَعُهُ مِنْ ذَلِكَ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآيَةَ لاََ يَزََالُ بُنْيََانُهُمُ اَلَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلاََّ أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ‏ قَالَ ثُمَّ قَالَ تَدْرِي لِأَيِّ شَيْ‏ءٍ تَحَيَّرَ اِبْنُ قِيَامَا قَالَ قُلْتُ لاَ قَالَ إِنَّهُ تَبِعَ‏ أَبَا اَلْحَسَنِ ع‏ فَأَتَاهُ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ هُوَ يُرِيدُ مَسْجِدَ اَلنَّبِيِّ ص‏ فَالْتَفَتَ إِلَيْهِ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ فَقَالَ مَا تُرِيدُ حَيَّرَكَ اَللَّهُ قَالَ ثُمَّ قَالَ أَ رَأَيْتَ لَوْ رَجَعَ إِلَيْهِمْ‏ مُوسَى‏ فَقَالُوا لَوْ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اِقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ أَ هُمْ كَانُوا أَصْوَبَ قَوْلاً أَوْ مَنْ قَالَ لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عََاكِفِينَ حَتََّى يَرْجِعَ إِلَيْنََا مُوسى‏ََ قَالَ قُلْتُ لاَ بَلْ‏ مَنْ قَالَ نَصَبْتَهُ لَنَا فَاتَّبَعْنَاهُ وَ اِقْتَصَصْنَا أَثَرَهُ قَالَ فَقَالَ مِنْ هَاهُنَا أُتِيَ‏ اِبْنُ قِيَامَا وَ مَنْ قَالَ بِقَوْلِهِ قَالَ ثُمَّ ذَكَرَ اِبْنَ اَلسَّرَّاجِ‏ فَقَالَ إِنَّهُ قَدْ أَقَرَّ بِمَوْتِ‏ أَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ أَوْصَى عِنْدَ مَوْتِهِ فَقَالَ كُلُّ مَا خَلَّفْتُ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى قَمِيصِي هَذَا اَلَّذِي فِي عُنُقِي لِوَرَثَةِ أَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ وَ لَمْ يَقُلْ هُوَ لِأَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ وَ هَذَا إِقْرَارٌ وَ لَكِنْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ يَنْفَعُهُ‏ مِنْ ذَلِكَ وَ مِمَّا قَالَ ثُمَّ أَمْسَكَ‏


الکافی جلد ۸ ش ۵۴۵ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۵۴۷
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ إِسْلَامِ عَلِيٍّ ع‏
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۸۸

احمد بن عمر گويد: من و حسين بن ثوير بن ابى فاخته نزد حضرت رضا عليه السّلام شرفياب شديم من بدان حضرت عرضكردم: ما در (وضع خوب و) فراخى روزى و خرمى زندگى بوديم و اكنون قدرى وضع ما بهم خورده بدرگاه خداى عز و جل دعا كن كه وضع ما را بهمان منوال باز گرداند! فرمود: چه‏ ميخواهيد؟ ميخواهيد سلطان باشيد؟ آيا خوشت مى‏آيد كه مانند طاهر و هرثمه باشى ولى مذهب و عقيده‏ات بر خلاف آنچه اكنون دارى باشد؟ عرضكردم: بخدا نه، من خوش ندارم كه همه دنيا را پر از طلا و نقره داشته باشم ولى مذهبم بر خلاف آنچه اكنون دارم باشد. فرمود: پس هر كه از شما توانگر است بايد شكر خدا كند، كه خداى عز و جل فرمايد: «اگر سپاسگزارى كنيد بر شما (نعمت را) بيفزايم» (سوره ابراهيم آيه ۷) و نيز خداى سبحانه و تعالى فرمايد: «اى خاندان داود شكرگزارى (نعمت) كنيد كه اندكى از بندگان من شكرگزارند» (سوره سباء آيه ۱۳) و گمانتان را بخدا نيك كنيد كه امام صادق عليه السّلام ميفرمود: هر كه گمانش بخدا نيك باشد خداى بهمان گمان او رفتار كند. و هر كه بروزى اندك خدا قانع و راضى باشد خداوند عمل اندك او را بپذيرد، و هر كس بروزى اندك (خدا) قانع باشد سبكبار است و خاندانش در نعمت باشند، و خداوند او را بدرد دنيا و داروى آن بينا گرداند، و او را از اين جهان سالم بسوى آن جهان بيرون برد. سپس آن حضرت فرمود: ابن قياما چه كرد؟ (ابن قياما از واقفه است كه در امامت حضرت رضا عليه السّلام توقّف كرد و مردى خبيث بوده) گويد: عرضكردم: بخدا او با ما برخورد ميكند و برخوردش خوب است، فرمود: چرا چنين نكند (يعنى او براى جلب نفع خود اين كار را ميكند) سپس اين آيه را خواند: «پيوسته بنيانى را كه ساخته‏اند مايه اضطراب دلهاى ايشان است تا وقتى كه دلهاشان پاره پاره شود» (سوره توبه آيه ۱۱۰) سپس فرمود: ميدانى براى چه ابن قياما سرگردان شد؟ عرضكردم: نه، فرمود: او بدنبال حضرت كاظم عليه السّلام رفت و از سمت راست و چپش آمد و آن حضرت قصد رفتن بمسجد پيغمبر (ص) را داشت پس حضرت كاظم باو رو كرد فرمود: چه ميخواهى خدايت حيران كناد. سپس فرمود: بنظر تو حضرت موسى (بن عمران) هنگامى كه بنزد آنها (يعنى گوساله پرستان) برگشت باو گفته بودند: خوب بود او را (يعنى هارون برادرت را) براى ما منصوب ميكردى تا ما از او پيروى كرده و دنبالش ميرفتيم، اين سخن آنها بهتر بود يا آن كس كه گفت: «ما همچنان اين گوساله را پرستش كنيم تا موسى بنزد ما باز گردد»؟ گويد: من عرضكردم: نه آن كس كه گفت: خوب بود او را براى ما منصوب ميكردى. فرمود: ابن قياما و هر كه با او هم عقيده بود از همين جا هلاك شد. گويد: سپس آن حضرت نام ابن سراج را (كه او هم از واقفه بود) ذكر كرده فرمود: او بمردن حضرت كاظم عليه السّلام اقرار كرد، زيرا هنگام مرگش وصيت كرد كه هر چه من بجاى گذاردم حتى اين پيراهنى را كه پوشيده‏ام همه از ورثه حضرت كاظم عليه السّلام است، و نگفت: از خود حضرت كاظم است، و اين اقرارى بود از او، ولى چه سودى از اين حرف برد يا از آنچه پيش از آن گفته بود، سپس آن حضرت از سخن دهان بست.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۳۹۷

احمد بن عمر مى‏گويد: من و حسين بن ثوير بن ابى فاخته خدمت امام رضا عليه السّلام شرفياب شديم. من به آن حضرت عليه السّلام عرض كردم: ما در وسعت رزق و خوشى و خرّمى بوديم و اينك وضع دگرگون شده است، تو از خداوند عزّ و جلّ بخواه كه آن وضع را به ما بازگرداند. امام عليه السّلام فرمود: چه مى‏خواهيد؟ مى‏خواهيد سلطان باشيد؟ آيا خوش دارى كه همچون طاهر و هرثمه باشى و در برابر، دين و اعتقادات بر خلاف آنچه اكنون دارى باشد؟ عرض كردم: بخدا نه، من خوش ندارم دنيا را آكنده از سيم و زر داشته باشم امّا اعتقادم بر خلاف آنچه اكنون دارم باشد. فرمود: پس هر كس از شما توانگر است بايد سپاس بگزارد كه خداى عزّ و جلّ مى‏فرمايد: ... لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ ... «۱»، و نيز مى‏فرمايد: اعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُكْراً وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبادِيَ الشَّكُورُ «۲»، پس نسبت بخداوند خوش بين و خوش گمان باشيد، زيرا امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: هر كه بخدا گمان نيك‏ __________________________________________________

(۱) «اگر سپاسگزارى كنيد بر شما [نعمت را] بيفزايم» (سوره ابراهيم/ آيه ۷).
(۲) «اى خاندان داود! شكرگزارى [نعمت‏] كنيد كه اندكى از بندگان من شكرگزارند» (سوره سبأ/ آيه ۱۳).

برد، خداوند نيز با همان گمان با او رفتار كند، و هر كه به روزى اندك خدا خشنود باشد خدا نيز عمل اندك او را بپذيرد، و هر كس به روزى حلال اندك قانع باشد، هزينه او سبك است و خانواده‏اش در نعمت باشند، و خدا او را به درد دنيا و درمان آن بينا سازد و او را سالم از آن برون برد و به دار السّلام رساند. سپس آن حضرت فرمود: اين قياما چه كرد؟ [او از واقفه است كه در امامت حضرت رضا عليه السّلام توقف كرد و مردى خبيث بود]. او مى‏گويد: عرض كردم: بخدا او با ما برخورد مى‏كند و بر خوردش با ما خوب است. فرمود: چرا چنين نكند [يعنى براى منافع خود چنين مى‏كند]، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: لا يَزالُ بُنْيانُهُمُ الَّذِي بَنَوْا رِيبَةً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَّا أَنْ تَقَطَّعَ قُلُوبُهُمْ ... «۱»، آن گاه فرمود: مى‏دانى چرا اين قياما سرگردان شد؟ عرض كردم: نه، فرمود: سببش اين بود كه دنبال امام كاظم عليه السّلام بود و از سمت راست و چپ او آمد و آن حضرت قصد رفتن به مسجد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را داشت. پس امام كاظم عليه السّلام به او رو كرد و فرمود: خدا تو را حيران كند چه مى‏خواهى؟ سپس فرمود: به من بگو اگر حضرت موسى نزد گوساله پرستان برمى‏گشت و به او مى‏گفتند: اگر او را براى ما منصوب مى‏كردى از او پيروى مى‏كرديم و دنبالش مى‏رفتيم، آنان درست‏تر گفته بودند يا آنان كه گفتند پيوسته اين گوساله را بپرستيم تا موسى نزد ما بازگردد؟ او مى‏گويد: من گفتم: نه، آن كس كه گفت: خوب بود او را براى ما منصوب مى‏كردى. فرمود: ابن قياما و هر كه با او هم عقيده بود از همين جا هلاك شدند. او مى‏گويد: سپس آن حضرت نام ابن سراج را [كه او هم از واقفه بود] به ميان آورد و فرمود: او به مرگ حضرت كاظم عليه السّلام اعتراف كرد، زيرا هنگام مرگش وصيت كرد كه هر چه من بر جاى نهادم حتّى همين پيراهنى را كه پوشيده‏ام همه از ورثه حضرت كاظم عليه السّلام است، و نگفت از خود حضرت كاظم عليه السّلام است، و اين اعترافى بود از جانب او، ولى چه سود از اين سخن و آنچه پيشتر گفته بود، و سپس آن حضرت عليه السّلام از سخن گفتن خوددارى كرد. __________________________________________________

(۱) «پيوسته بنيانى را كه ساخته‏اند مايه اضطراب دلهاى ايشان است تا وقتى كه دلهاشان پاره پاره شود» (سوره توبه/ آيه ۱۱۰).


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)