روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۳۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

الحسين بن محمد الاشعري عن معلي بن محمد عن احمد بن محمد عن الحارث بن جعفر عن علي بن اسماعيل بن يقطين عن عيسي بن المستفاد ابي موسي الضرير قال حدثني موسي بن جعفر ع قال :

قُلْتُ‏ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‏ أَ لَيْسَ‏ كَانَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ كَاتِبَ اَلْوَصِيَّةِ وَ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ اَلْمُمْلِي عَلَيْهِ وَ جَبْرَئِيلُ‏ وَ اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ ع شُهُودٌ قَالَ فَأَطْرَقَ طَوِيلاً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ‏ قَدْ كَانَ مَا قُلْتَ وَ لَكِنْ حِينَ نَزَلَ‏ بِرَسُولِ اَللَّهِ ص‏ اَلْأَمْرُ نَزَلَتِ اَلْوَصِيَّةُ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ كِتَاباً مُسَجَّلاً نَزَلَ بِهِ‏ جَبْرَئِيلُ‏ مَعَ أُمَنَاءِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ‏ جَبْرَئِيلُ‏ يَا مُحَمَّدُ مُرْ بِإِخْرَاجِ مَنْ عِنْدَكَ إِلاَّ وَصِيَّكَ لِيَقْبِضَهَا مِنَّا وَ تُشْهِدَنَا بِدَفْعِكَ إِيَّاهَا إِلَيْهِ ضَامِناً لَهَا يَعْنِي‏ عَلِيّاً ع‏ فَأَمَرَ اَلنَّبِيُّ ص‏ بِإِخْرَاجِ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ مَا خَلاَ عَلِيّاً ع‏ وَ فَاطِمَةُ فِيمَا بَيْنَ اَلسِّتْرِ وَ اَلْبَابِ‏ فَقَالَ‏ جَبْرَئِيلُ‏ يَا مُحَمَّدُ رَبُّكَ يُقْرِئُكَ اَلسَّلاَمَ‏ وَ يَقُولُ هَذَا كِتَابُ مَا كُنْتُ عَهِدْتُ إِلَيْكَ وَ شَرَطْتُ عَلَيْكَ‏ وَ شَهِدْتُ بِهِ عَلَيْكَ وَ أَشْهَدْتُ بِهِ عَلَيْكَ مَلاَئِكَتِي وَ كَفَى بِي يَا مُحَمَّدُ شَهِيداً قَالَ فَارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُ‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ فَقَالَ يَا جَبْرَئِيلُ‏ رَبِّي هُوَ اَلسَّلاَمُ وَ مِنْهُ اَلسَّلاَمُ وَ إِلَيْهِ يَعُودُ اَلسَّلاَمُ صَدَقَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَرَّ هَاتِ اَلْكِتَابَ فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ وَ أَمَرَهُ بِدَفْعِهِ إِلَى‏ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقَالَ لَهُ اِقْرَأْهُ فَقَرَأَهُ حَرْفاً حَرْفاً فَقَالَ يَا عَلِيُ‏ هَذَا عَهْدُ رَبِّي تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيَّ وَ شَرْطُهُ عَلَيَ‏ وَ أَمَانَتُهُ وَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ وَ أَدَّيْتُ‏ فَقَالَ‏ عَلِيٌّ ع‏ وَ أَنَا أَشْهَدُ لَكَ بِأَبِي وَ أُمِّي أَنْتَ بِالْبَلاَغِ‏ وَ اَلنَّصِيحَةِ وَ اَلتَّصْدِيقِ‏ عَلَى مَا قُلْتَ وَ يَشْهَدُ لَكَ بِهِ سَمْعِي‏ وَ بَصَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي فَقَالَ‏ جَبْرَئِيلُ ع‏ وَ أَنَا لَكُمَا عَلَى ذَلِكَ مِنَ اَلشَّاهِدِينَ‏ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ يَا عَلِيُ‏ أَخَذْتَ وَصِيَّتِي وَ عَرَفْتَهَا وَ ضَمِنْتَ لِلَّهِ وَ لِيَ اَلْوَفَاءَ بِمَا فِيهَا فَقَالَ‏ عَلِيٌّ ع‏ نَعَمْ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي عَلَيَّ ضَمَانُهَا وَ عَلَى اَللَّهِ عَوْنِي وَ تَوْفِيقِي عَلَى أَدَائِهَا فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ يَا عَلِيُ‏ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُشْهِدَ عَلَيْكَ بِمُوَافَاتِي بِهَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فَقَالَ‏ عَلِيٌّ ع‏ نَعَمْ أَشْهِدْ فَقَالَ‏ اَلنَّبِيُّ ص‏ إِنَ‏ جَبْرَئِيلَ‏ وَ مِيكَائِيلَ‏ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَكَ اَلْآنَ‏ وَ هُمَا حَاضِرَانِ مَعَهُمَا اَلْمَلاَئِكَةُ اَلْمُقَرَّبُونَ لِأُشْهِدَهُمْ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِيَشْهَدُوا وَ أَنَا بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أُشْهِدُهُمْ فَأَشْهَدَهُمْ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ وَ كَانَ فِيمَا اِشْتَرَطَ عَلَيْهِ‏ اَلنَّبِيُ‏ بِأَمْرِ جَبْرَئِيلَ ع‏ فِيمَا أَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ قَالَ لَهُ يَا عَلِيُ‏ تَفِي بِمَا فِيهَا مِنْ مُوَالاَةِ مَنْ وَالَى اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ وَ اَلْبَرَاءَةِ وَ اَلْعَدَاوَةِ لِمَنْ عَادَى اَللَّهَ وَ رَسُولَهُ‏ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ عَلَى اَلصَّبْرِ مِنْكَ‏ وَ عَلَى كَظْمِ اَلْغَيْظِ وَ عَلَى ذَهَابِ حَقِّي وَ غَصْبِ خُمُسِكَ وَ اِنْتِهَاكِ حُرْمَتِكَ‏ فَقَالَ نَعَمْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ فَقَالَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ وَ اَلَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ لَقَدْ سَمِعْتُ‏ جَبْرَئِيلَ ع‏ يَقُولُ‏ لِلنَّبِيِ‏ يَا مُحَمَّدُ عَرِّفْهُ أَنَّهُ يُنْتَهَكُ اَلْحُرْمَةُ وَ هِيَ حُرْمَةُ اَللَّهِ وَ حُرْمَةُ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ عَلَى أَنْ تُخْضَبَ لِحْيَتُهُ مِنْ رَأْسِهِ بِدَمٍ عَبِيطٍ قَالَ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَصَعِقْتُ حِينَ فَهِمْتُ اَلْكَلِمَةَ مِنَ‏ اَلْأَمِينِ جَبْرَئِيلَ‏ حَتَّى سَقَطْتُ عَلَى وَجْهِي وَ قُلْتُ نَعَمْ قَبِلْتُ وَ رَضِيتُ وَ إِنِ اِنْتَهَكَتِ اَلْحُرْمَةُ وَ عُطِّلَتِ اَلسُّنَنُ وَ مُزِّقَ‏ اَلْكِتَابُ‏ وَ هُدِّمَتِ‏ اَلْكَعْبَةُ وَ خُضِبَتْ لِحْيَتِي مِنْ رَأْسِي بِدَمٍ عَبِيطٍ صَابِراً مُحْتَسِباً أَبَداً حَتَّى أَقْدَمَ عَلَيْكَ ثُمَ‏ دَعَا رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنَ‏ وَ اَلْحُسَيْنَ‏ وَ أَعْلَمَهُمْ مِثْلَ مَا أَعْلَمَ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ فَقَالُوا مِثْلَ قَوْلِهِ فَخُتِمَتِ اَلْوَصِيَّةُ بِخَوَاتِيمَ مِنْ ذَهَبٍ لَمْ تَمَسَّهُ اَلنَّارُ وَ دُفِعَتْ إِلَى‏ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقُلْتُ‏ لِأَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَ لاَ تَذْكُرُ مَا كَانَ فِي اَلْوَصِيَّةِ فَقَالَ سُنَنُ اَللَّهِ وَ سُنَنُ‏ رَسُولِهِ‏ فَقُلْتُ أَ كَانَ فِي اَلْوَصِيَّةِ تَوَثُّبُهُمْ وَ خِلاَفُهُمْ عَلَى‏ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقَالَ نَعَمْ وَ اَللَّهِ شَيْئاً شَيْئاً وَ حَرْفاً حَرْفاً أَ مَا سَمِعْتَ‏ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنََّا نَحْنُ نُحْيِ اَلْمَوْتى‏ََ وَ نَكْتُبُ مََا قَدَّمُوا وَ آثََارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْنََاهُ فِي إِمََامٍ مُبِينٍ‏ وَ اَللَّهِ لَقَدْ قَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ وَ فَاطِمَةَ ع‏ أَ لَيْسَ قَدْ فَهِمْتُمَا مَا تَقَدَّمْتُ بِهِ إِلَيْكُمَا وَ قَبِلْتُمَاهُ فَقَالاَ بَلَى‏ وَ صَبَرْنَا عَلَى مَا سَاءَنَا وَ غَاظَنَا


الکافی جلد ۱ ش ۷۳۷ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۷۳۹
روایت شده از : امام حسن مجتبى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع لَمْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ لَا يَفْعَلُونَ إِلَّا بِعَهْدٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمْرٍ مِنْهُ لَا يَتَجَاوَزُونَه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۷۳

ابى موسى ضرير گويد: موسى بن جعفر (ع) برايم گفت كه: به امام صادق گفتم: آيا امير المؤمنين نويسنده وصيت و پيغمبر (ص) املاء گوئى آن و جبرئيل و فرشته‏هاى مقرب گواهان آن نبوده‏اند؟ گويد: مدتى سر به زير انداخت و سپس فرمود: اى أبو الحسن! اين كه تو مى‏گوئى واقع شده ولى از اول كه امر وصايت و امامت به رسول خدا نازل شد، آن وصيت در نوشته سر به مهرى نازل گرديد، جبرئيل آن را فرود آورد، به همراه امناءِ خدا تبارك و تعالى از فرشتگان، جبرئيل گفت: اى محمد هر كه در نزد خود دارى بيرون كن جز وصىّ خود و اين وصيتنامه را از ما تحويل بگير و گواه و ضامنى براى اين كه ما آن را به تو تحويل داديم بر گمار و مقصود خود على (ع) بود، پيغمبر دستور داد هر كه در خانه بود بيرون شد جز على (ع) و فاطمه هم ميان پرده و در خانه بود، جبرئيل گفت: اى محمد پروردگارت سلام ميرساند و مى‏فرمايد:اين نوشته‏اى است كه من با تو عهد كرده و قرار گذاشته بودم و خود گواه آنم بر تو و فرشته‏هاى خود را هم به گواه گرفتم و اى محمد همان خودم براى گواه بس هستم. گويد: لرزه بر اندام پيغمبر افتاد و گفت: اى جبرئيل پروردگارم سلام است و از او سلامتى و به سوى او است سلامتى، راست فرموده است پروردگارم عز و جل و احسان كرده، نوشته را به من بده، آن را به وى داد و به او دستور داد تا آن را تسليم امير المؤمنين (ع) كند. به او فرمود: آن را بخوان و آن را كلمه كلمه خواند، پيغمبر فرمود: اى على! اين فرمان پروردگارم تبارك و تعالى است به من، و شرط او است بر من، و امانت او است، من رساندم و خير انديشى كردم و ادا كردم، على (ع) فرمود: من هم گواه تو هستم، پدر و مادرم قربانت، بر اين كه رسانيدى و اداى وظيفه خير خواهى كردى و آنچه فرمائى تصديق دارم و گواهى دهد براى شما بدان گوشم، چشمم، گوشتم و خونم. جبرئيل گفت: من هم گواه شما هر دو هستم بر اين موضوع، رسول خدا (ص) فرمود: يا على، وصيت مرا گرفتى و فهميدى و ضامن شدى براى من و خدا كه بدان چه در آن است وفا كنى؟ على گفت: آرى، پدر و مادرم قربانت، بر من است تعهد آن و بر خدا است يارى به من و توفيق عطا كردن بر اداى آن، رسول خدا (ص) فرمود: من مى‏خواهم بر تو گواه بگيرم كه تعهد كنى روز قيامت به من گزارش كار خود را بدهى، على گفت: بسيار خوب، گواه بگير، پيغمبر فرمود: اينك جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو باشند و در اينجا هم با فرشته‏هاى مقرب حاضر شدند تا من آن‏ها را گواه بر تو بگيرم، على گفت: گواه باشند و من هم، پدر و مادرم قربانت، آنها را گواه مى‏گيرم و رسول خدا آنها را شاهد نمود و در ضمن شرطى هم با على كرد به پيشنهاد جبرئيل و طبق دستور خدا عز و جل و آن اين بود: اى على بايد وفا كنى بدان چه در اين وصيتنامه است از دوستدارى هر كه دوست دارد خدا و رسولش را و بيزارى و دشمنى براى هر كه دشمنى كند با خدا و رسولش با صبر و شكيبائى و با كظم غيظ بر بردن حقّ تو و غصب خمس تو و دريدن پرده آبرويت، گفت: به چشم يا رسول الله. امير المؤمنين فرمود: سوگند بدان كه دانه را شكافد و نفس كش را بر آرد، من از جبرئيل شنيدم به پيغمبر مى‏گفت: اى محمد به او بفهمان كه حرمت او هتك مى‏شود، در عين حالى كه حرمت خدا و حرمت رسول خدا است و بر او شرط كن كه ريشش با خون تازه سرش رنگين مى‏گردد، على فرمود: چون اين كلمه را از جبرئيل امين درك كردم ناله‏اى كشيدم و برو بر زمين افتادم و گفتم: به چشم قبول دارم، راضيم گر چه هتك حرمت شود و سنّت معطل گردد و قرآن دريده شود و خانه كعبه به ويرانى افتد و ريشم با خون تازه سرم رنگين شود و صبر و تقرب به حق را هميشه پيشه كنم تا بر تو وارد شوم، سپس رسول خدا (ص) فاطمه و حسن و حسين را هم دعوت كرد و به آنان مانند امير المؤمنين مطالب را اعلام نمود و آنها هم مانند آن حضرت جواب دادند، و وصيتنامه با مهرهائى از طلا مهر شد كه آتش نديده بود و به دست امير المؤمنين (ع) سپرده شد. راوى گويد: من به ابو الحسن گفتم: پدر و مادرم قربانت، نمى‏فرمائيد در اين وصيتنامه چه نوشته بود؟ فرمود: سخن خدا و سنن رسول خدا (ص)، گفتم: در ضمن وصيتنامه، جستن آنان‏ و مخالفتشان با امير مؤمنان درج شده بود؟ فرمود: آرى به خدا، جزء به جزء و حرف به حرف، آيا نشنيدى قول خدا عز و جل را (۱۲ سوره يس): «به راستى ما مرده‏ها را زنده كنيم و بنويسيم آنچه را پيش فرستاده‏اند و آثار آنها را و هر چيز را آمار كنيم در امام مبين» به خدا، رسول خدا (ص) به امير المؤمنين و فاطمه (ع) فرمود: آنچه را به شما تقديم داشتم آيا خوب فهم نكرديد و نپذيرفتيد؟ عرض كردند: چرا، و بر آنچه ما را بد آيد و به خشم آرد صبر كنيم.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۱

ابو موسى ضرير (نابينا) گويد: موسى بن جعفر عليهما السلام بمن فرمود كه: من بامام صادق عليه السلام گفتم: مگر امير المؤمنين عليه السلام كاتب وصيت و پيغمبر ديكته گو و جبرئيل و ملائكه مقربون شهود آن نبودند؟! حضرت مدتى سر بزير انداخت و سپس فرمود: چنان بود كه گفتى، اى ابو الحسن؛ ولى زمانى كه وفات رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در رسيد، امر وصيت از جانب خدا در مكتوبى سر بمهر فرود آمد، آن مكتوب را جبرئيل همراه ملائكه امين خداى تبارك و تعالى فرود آورد. جبرئيل گفت: اى محمد! دستور ده هر كه نزدت هست، جز وصيت يعنى على بيرون روند، تا او مكتوب وصيت را از ما بگيرد و ما را گواه گيرد كه تو آن را باو دادى و خودش ضامن و متعهد آن شود، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله باخراج هر كه در خانه بود، جز على عليه السلام دستور داد، و فاطمه در ميان در و پرده بود. آنگاه جبرئيل گفت: اى محمد! پروردگارت سلام ميرساند و ميفرمايد: اين همان مكتوبست كه (در شب معراج) با تو پيمان كردم و بر تو شرط نمودم و خودم نسبت بآن بر تو شاهد بودم و فرشتگان خود را هم گواه گرفتم، در صورتى كه شهادت خودم تنها كافى است اى محمد؛ بندهاى استخوان پيغمبر بلرزه در آمد و گفت: اى جبرئيل! پروردگار من خودش سلام است (يعنى سلامتى از هر عيب) و سلام از جانب‏ اوست و سلام بسوى او باز ميگردد. خداى عز و جل راست فرموده و احسان كرده است، مكتوبرا بده، جبرئيل آن را باو داد و دستور داد كه بامير المؤمنين تسليم كند و باو گفت: آن را بخوان، حضرت آن را كلمه بكلمه قرائت كرد. سپس پيغمبر فرمود: اى على! اين پيمانى است كه پروردگارم- تبارك و تعالى- با من كرده و امانت او و شرط او بر من است، من رسانيدم و خير خواهى كردم و ادا نمودم. على عليه السلام گفت [پدر و مادرم بفدايت‏] من در اين رسانيدن و خير خواهى و تصديق آنچه گفتى گواه توأم و گوش و چشم و گوشت و خونم براى تو گواهى ميدهد، جبرئيل عليه السلام گفت: من هم در اين موضوع گواه شما هستم، پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود، اى على! وصيت مرا گرفتى و آن را فهميدى و وفاء بمضامينش را براى خدا و من ضمانت كردى؟ على عليه السلام گفت: آرى پدر و مادرم بقربانت، ضمانت آن بر من، و يارى من و توفيق دادن مرا بر انجام آن بر خداست. رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: اى على؛ من ميخواهم بر تو گواه گيرم كه عمل كردن باين وصيت را روز قيامت بمن خبر دهى، على عليه السلام گفت: آرى، گواه بگير، پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: الان جبرئيل و ميكائيل ميان من و تو حاضرند و ملائكه مقربين همراه ايشانند، آنها را بر تو گواه ميگيرم، على عليه السلام گفت: آرى گواه باشند، من هم پدر و مادرم بقربانت ايشان را گواه مى‏گيرم. پس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ايشان را گواه گرفت. و از جمله آنچه پيغمبر بر على بدستور جبرئيل و فرمان خداى عز و جل شرط كرد، اين بود كه باو گفت: اى على! وفا ميكنى بآنچه در اين وصيت است، از دوست داشتن كسانى كه خدا و رسولش را دوست دارند و، بيزارى و دشمنى نسبت بكسانى كه با خدا و رسولش دشمنى كنند، با شكيبائى و فرو خوردن خشمت، در صورت از ميان رفتن حقت و غصب كردن خمست و دريدن پرده احترامت؟ گفت: آرى حاضرم، اى رسول خدا! سپس امير المؤمنين عليه السلام فرمود: سوگند بآن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد كه من از جبرئيل عليه السلام شنيدم كه بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله مى‏گفت اى محمد! بعلى بفهمان كه پرده احترام او كه همان احترام خدا و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است دريده مى‏شود، و اين وصيت با اين شرط است كه ريشش از خون تازه سرش رنگين شود، امير المؤمنين عليه السلام گويد: چون اين جمله را از جبرئيل امين فهميدم، فريادى زدم و برو بر زمين افتادم و گفتم: آرى قبول دارم و راضى هستم، اگر چه پرده احترام دريده شود! و سنتها تعطيل شود و قرآن پاره شود و خانه كعبه خراب گردد و ريشم از خون تازه سرم رنگين شود: همواره شكيبائى كنم و بحساب خدا گذارم تا بر تو وارد شوم. سپس رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فاطمه و حسن و حسين را بخواند و چنانچه بامير المؤمنين اعلام فرمود، بآنها نيز اعلام كرد، ايشان هم مانند او جوابدادند، سپس آن وصيت با چند مهر از طلا كه آتش بآن نرسيده بود [ساخته دست بشر نبود] مهر شد و بامير المؤمنين عليه السلام تحويل داده شد. ابو موسى گويد: من بموسى بن جعفر عرضكردم: پدر و مادرم بقربانت، نمى‏فرمائى در آن وصيت نامه چه نوشته بود؟ فرمود: سنت‏هاى خدا و سنتهاى رسولش بود، عرضكردم: طغيان جستن و مخالفت آنها (كه بعد از پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله طغيان كردند) بر امير المؤمنين عليه السلام در آن وصيتنامه نوشته بود؟ فرمود: آرى، بخدا، يك بيك و حرف بحرف، مگر نشنيده‏ئى قول خداى عز و جل را «ما خود هستيم كه مردگان را زنده كنيم و اعمالى را كه از پيش انجام داده‏اند با آثار ايشان بنويسيم و همه چيز را در كتابى روشن آمارگيرى كرده‏ايم- ۱۲- يس-» (پس نوشته شدن همه چيز در وصيتنامه استبعادى ندارد) بخدا كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بامير المؤمنين و فاطمه عليهما السلام فرمود: مگر چنين نيست كه آنچه را بشما وصيت كردم و دستور دادم فهميديد و پذيرفتيد؟ گفتند: چرا، و بر آنچه ما را ناراحت كند و بخشم آورد صبر كنيم و در نسخه صفوانى زياده بر اين است:

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۸۵

حسين بن محمد اشعرى، از مُعلّى بن محمد، از احمد بن محمد از حارث بن جعفر، از على بن اسماعيل بن يقطين، از عيسى بن مستفاد-/ كه ابوموسى ضرير است-/ روايت كرده كه گفت: حديث كرد مرا حضرت موسى بن جعفر عليهما السلام و فرمود كه: «به خدمت امام جعفر صادق عليه السلام عرض كردم كه: آيا چنين نبود كه حضرت امير المؤمنين عليه السلام، نويسنده وصيّت نامه خود بود و رسول خدا صلى الله عليه و آله، بر آن حضرت املاء مى‏فرمود، كه او فرمود، و او نوشت، و جبرئيل و فرشتگان مقرّب عليهم السلام، گواه بودند». حضرت امام موسى مى‏فرمايد كه: «حضرت صادق عليه السلام مدّتى طولانى سر به زير افكند، بعد از آن، فرمود كه: اى ابوالحسن، آنچه گفتى، واقع شد، وليكن در هنگامى كه امر خدا- كه عبارت است از مردن- بر رسول خدا صلى الله عليه و آله فرود آمد، و هنگام وفات آن حضرت رسيد، وصيّت نامه از نزد خدا فرود آمد، در حالتى كه نوشته بود محكم، و جبرئيل آن را فرود آورد، و با امينان خداى تبارك و تعالى از فرشتگان. پس جبرئيل عليه السلام عرض كرد كه: يا محمد صلى الله عليه و آله، بفرما كه هر كه را نزد تو است، بيرون كنند، مگر وصىّ تو تا وصيّت نامه را از ما بگيرد، و تو ما را شاهد بگيرى به اين‏كه آن نامه را به سوى او دفع نمودى و او ضامن شد كه عمل كند به آنچه در آن است و مقصود جبرئيل عليه السلام از وصىّ، على عليه السلام بود. پس پيغمبر صلى الله عليه و آله امر فرمود كه: هر كه را كه در آن اطاق يا خانه بود، بيرون كردند، غير از على عليه السلام و فاطمه عليها السلام در ميانه پرده و در بود. پس جبرئيل عليه السلام عرض نمود كه: يا محمد، پروردگارت تو را سلام مى‏رساند و مى‏فرمايد كه: اين نوشته آن چيزى است كه پيش از اين با تو عهد كرده بودم و خبر داده بودم، و بر تو شرط كرده بودم و به اين نوشته بر تو شاهد شدم، و فرشتگان خود را در باب آن بر تو شاهد گرفتم، و من يا محمد، كافيم كه شاهد باشم. حضرت فرمود كه: پس جميع مفاصل و بندهاى پيغمبر صلى الله عليه و آله به لرزه در آمد و رعشه در اندامش افتاد و فرمود كه: اى جبرئيل، پروردگار من است كه سلام است (يعنى: سالم از عيب‏ها و نقائص) و سلامتى‏ها تمام از اوست، و همه سلام‏ها و تحيّت‏ها به سوى او بر مى‏گردد. راست فرموده پروردگار من عزّوجلّ، و نيك وفا به وعده نموده، نامه را بياور. پس جبرئيل نامه را تسليم آن حضرت نمود، و او را از جانب خدا امر فرمود كه: به حضرت امير المؤمنين عليه السلام تسليم نمايد. چون پيغمبر نامه را تسليم امير المؤمنين عليه السلام نمود، فرمود كه: اين را بخوان. پس امير المؤمنين آن را حرف به حرف خواند. پس حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، اين عهد و وصيّت پروردگار من تبارك و تعالى است كه با من كرده بود، و پيمان شرطى است كه بر من گرفته، و امانت اوست كه در نزد من بود، و من تبليغ رسالت كردم و خيرخواهى نمودم، و اداى امانت كردم. پس على عليه السلام عرض كرد كه: و من شهادت مى‏دهم از براى تو، پدر و مادرم فداى تو باد، به آن‏كه تو تبليغ رسالت خدا كردى، و خيرخواهى نمودى، و تصديق كردى بر آنچه فرمودى، و شهادت مى‏دهد به اين، از براى تو گوش و چشم و گوشت و خون من. جبرئيل عرض كرد كه: و من از براى شما هر دو بر اين مطلب و راستى آن، از جمله گواهانم. بعد از آن رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، وصيّت مرا گرفتى و شناختى آن را و ضامن شدى براى خدا و براى من كه وفا كنى به آنچه در آن است. على عليه السلام عرض كرد: آرى، پدر و مادرم فداى تو باد، بر من است ضمان آن و بر خداست كه مرا يارى كند و توفيق دهد، كه آنها را به جا آورم. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه: يا على، من اراده دارم كه بر تو شاهد بگيرم تا در روز قيامت براى من شهادت دهند كه من آن را به تو تسليم كردم، و از تو پيمان گرفتم. على عليه السلام عرض كرد: آرى، شاهد بگير. پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود كه: جبرئيل و ميكائيل اكنون در اين كارند كه ميان من و تو است، و مشغول تنسيق و انتظام آنند و هر دو حضور دارند، و فرشتگان مقرّب با ايشانند، و هر آينه ايشان را بر تو شاهد مى‏گيرم. على عليه السلام عرض كرد: آرى، بايد كه ايشان شاهد باشند و من نيز ايشان را شاهد مى‏گيرم، پدر و مادرم فداى تو باد. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را شاهد گرفت و در آنچه پيغمبر بر على شرط نمود به امر جبرئيل در آنچه خداى عزّوجلّ او را امر فرموده بود، اين بود كه به آن حضرت فرمود كه: يا على، وفا مى‏كنى به آنچه در اين وصيّت نامه نوشته شده است از: دوستى هر كه خدا و رسول او را دوست دارد، و بيزارى و دشمنى با هر كه خدا و رسول او را دشمن دارد، و تبرّى نمودن از ايشان، در حالتى كه قرار داشته باشى بر صبرى كه از تو ناشى شود، بر فرو خوردن خشم، و بر رفتن حقّت، و غصب كردن خمست، و دريدن پرده حرمتت (كه آن را رعايت نكنند). عرض كرد: آرى، يا رسول اللَّه، قبول كردم. پس حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: سوگند ياد مى‏كنم به آن كسى كه دانه را شكافته و گياه را بيرون آورده و بندگان را آفريده، كه هر آينه شنيدم كه جبرئيل عليه السلام به حضرت پيغمبر صلى الله عليه و آله مى‏گفت كه: يا محمد، به على بشناسان و او را اعلام كن كه هتك حرمت او خواهد شد و حرمت او حرمت خدا و حرمت رسول خدا صلى الله عليه و آله است و او را مطلّع كن بر اين‏كه ريشش به خون تازه كه از سرش مى‏آيد، رنگ خواهد شد. امير المؤمنين عليه السلام فرمود كه: در هنگامى كه اين سخن را از امين خدا جبرئيل عليه السلام فهميدم، مدهوش گرديدم، به مرتبه‏اى كه بر رو در افتادم و گفتم: آرى، قبول كردم و راضى شدم، و هر چند كه هتك حرمت من شود و سنّت‏هاى پيغمبر معطّل و بيكاره گردد، و كتاب خدا دريده‏ و پاره پاره شود، و خانه كعبه خراب شود، و ريشم به خون تازه كه از سرم آيد، رنگ شود. و صبر خواهم كرد، و رضاى خدا را طلب خواهم نمود تا بر تو وارد شوم. بعد از آن، رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسين عليهم السلام را طلبيد، و بر ايشان اعلام فرمود مثل آنچه را كه به امير المؤمنين اعلام فرموده بود، و ايشان، مثل آنچه آن حضرت عرض كرده بود، عرض كردند. پس وصيّت نامه مهر شده به مهرهايى از طلا كه آتش به آن نرسيده بود، تسليم امير المؤمنين عليه السلام شد». عيسى مى‏گويد كه: به خدمت حضرت امام موسى عليه السلام عرض كردم كه: پدر و مادرم فداى تو باد، آيا ذكر نمى‏فرمايى كه در آن وصيّت نامه چه بود؟ حضرت فرمود كه: «سنّت‏هاى خدا و سنّت‏هاى رسول او». عرض كردم كه: آيا در وصيّت نامه بود كه بر امير المؤمنين عليه السلام مستولى خواهند شد، و با آن حضرت عليه السلام مخالفت خواهند كرد؟ حضرت فرمود: «آرى، به خدا سوگند كه چيز به چيز و حرف به حرف در آن بود (يعنى: تمام گفتار و كردار ايشان، يا تمام وقايع كلّى و جزئى در آن درج بود). آيا قول خداى عزّوجلّ را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِ الْمَوْتى‏ وَ نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ فِي إِمامٍ مُبِينٍ» «۱»، يعنى: و به درستى كه ما زنده مى‏گردانيم مردگان را و مى‏نويسيم آنچه را كه پيش فرستاده‏اند و نشانه‏هاى قدم‏هاى ايشان را (يا آنچه را كه بعد از ايشان بماند از اثر افعال ايشان)، و هر چيزى را شمرده‏ايم، و آن را بيان كرده‏ايم» (يعنى: نوشته‏ايم در دفترى كه پيشواى روشن است كه سر دفتر تمام دفترهاست. و در امام مبين خلاف است و بعضى آن را لوح محفوظ مى‏دانند، و بعضى نامه اعمال و به امير المؤمنين عليه السلام نيز تفسير شده، وليكن ظاهر اين حديث، وصيّت نامه است). و حضرت فرمود: «به خدا سوگند، كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به امير المؤمنين عليه السلام و فاطمه عليها السلام فرمود كه: آيا چنين نيست كه فهميده باشيد آنچه را كه پيش داشتم به سوى شما و آن را قبول كرده باشيد؟ عرض كردند: بلى، فهميديم و قبول نموديم و صبر كرديم بر آنچه ما را اندوهناك گردانيد و به خشم آورد ما را». __________________________________________________

(۱). يس، ۱۲.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)