روایت:الکافی جلد ۱ ش ۶۴۵

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

قال :

وَ قَالَ رَجُلٌ‏ لِأَبِي جَعْفَرٍ ع‏ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ لاَ تَغْضَبُ عَلَيَّ قَالَ لِمَا ذَا قَالَ لِمَا أُرِيدُ أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْهُ قَالَ قُلْ قَالَ وَ لاَ تَغْضَبُ قَالَ وَ لاَ أَغْضَبُ قَالَ أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ فِي‏ لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ وَ تَنَزُّلِ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ اَلرُّوحِ‏ فِيهَا إِلَى اَلْأَوْصِيَاءِ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ لَمْ يَكُنْ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ قَدْ عَلِمَهُ أَوْ يَأْتُونَهُمْ بِأَمْرٍ كَانَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ يَعْلَمُهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ مَاتَ وَ لَيْسَ مِنْ عِلْمِهِ شَيْ‏ءٌ إِلاَّ وَ عَلِيٌّ ع‏ لَهُ وَاعٍ قَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ مَا لِي وَ لَكَ‏ أَيُّهَا اَلرَّجُلُ وَ مَنْ أَدْخَلَكَ عَلَيَّ قَالَ أَدْخَلَنِي عَلَيْكَ اَلْقَضَاءُ لِطَلَبِ اَلدِّينِ قَالَ فَافْهَمْ مَا أَقُولُ لَكَ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ لَمْ يَهْبِطْ حَتَّى أَعْلَمَهُ اَللَّهُ جَلَّ ذِكْرُهُ عِلْمَ مَا قَدْ كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ وَ كَانَ كَثِيرٌ مِنْ عِلْمِهِ ذَلِكَ جُمَلاً يَأْتِي تَفْسِيرُهَا فِي‏ لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ وَ كَذَلِكَ كَانَ‏ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع‏ قَدْ عَلِمَ جُمَلَ اَلْعِلْمِ وَ يَأْتِي تَفْسِيرُهُ فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ كَمَا كَانَ مَعَ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ قَالَ اَلسَّائِلُ أَ وَ مَا كَانَ فِي اَلْجُمَلِ تَفْسِيرٌ قَالَ بَلَى وَ لَكِنَّهُ إِنَّمَا يَأْتِي بِالْأَمْرِ مِنَ اَللَّهِ تَعَالَى فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ إِلَى‏ اَلنَّبِيِ‏ وَ إِلَى اَلْأَوْصِيَاءِ اِفْعَلْ كَذَا وَ كَذَا لِأَمْرٍ قَدْ كَانُوا عَلِمُوهُ أُمِرُوا كَيْفَ يَعْمَلُونَ فِيهِ قُلْتُ فَسِّرْ لِي هَذَا قَالَ لَمْ يَمُتْ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ إِلاَّ حَافِظاً لِجُمْلَةِ اَلْعِلْمِ وَ تَفْسِيرِهِ قُلْتُ فَالَّذِي كَانَ يَأْتِيهِ فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ عِلْمُ مَا هُوَ قَالَ اَلْأَمْرُ وَ اَلْيُسْرُ فِيمَا كَانَ قَدْ عَلِمَ قَالَ اَلسَّائِلُ فَمَا يَحْدُثُ لَهُمْ فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ عِلْمٌ سِوَى مَا عَلِمُوا قَالَ هَذَا مِمَّا أُمِرُوا بِكِتْمَانِهِ وَ لاَ يَعْلَمُ تَفْسِيرَ مَا سَأَلْتَ‏ عَنْهُ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ اَلسَّائِلُ فَهَلْ يَعْلَمُ اَلْأَوْصِيَاءُ مَا لاَ يَعْلَمُ اَلْأَنْبِيَاءُ قَالَ لاَ وَ كَيْفَ يَعْلَمُ وَصِيٌّ غَيْرَ عِلْمِ مَا أُوصِيَ إِلَيْهِ قَالَ اَلسَّائِلُ فَهَلْ يَسَعُنَا أَنْ نَقُولَ إِنَّ أَحَداً مِنَ اَلْوُصَاةِ يَعْلَمُ مَا لاَ يَعْلَمُ اَلْآخَرُ قَالَ لاَ لَمْ يَمُتْ نَبِيٌّ إِلاَّ وَ عِلْمُهُ فِي جَوْفِ وَصِيِّهِ وَ إِنَّمَا تَنَزَّلُ اَلْمَلاََئِكَةُ وَ اَلرُّوحُ‏ فِي‏ لَيْلَةِ اَلْقَدْرِ بِالْحُكْمِ اَلَّذِي يَحْكُمُ بِهِ بَيْنَ اَلْعِبَادِ قَالَ اَلسَّائِلُ وَ مَا كَانُوا عَلِمُوا ذَلِكَ اَلْحُكْمَ قَالَ بَلَى قَدْ عَلِمُوهُ وَ لَكِنَّهُمْ لاَ يَسْتَطِيعُونَ إِمْضَاءَ شَيْ‏ءٍ مِنْهُ حَتَّى يُؤْمَرُوا فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ كَيْفَ يَصْنَعُونَ إِلَى اَلسَّنَةِ اَلْمُقْبِلَةِ قَالَ اَلسَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ لاَ أَسْتَطِيعُ إِنْكَارَ هَذَا قَالَ‏ أَبُو جَعْفَرٍ ع‏ مَنْ أَنْكَرَهُ فَلَيْسَ مِنَّا قَالَ اَلسَّائِلُ يَا أَبَا جَعْفَرٍ أَ رَأَيْتَ‏ اَلنَّبِيَّ ص‏ هَلْ كَانَ يَأْتِيهِ فِي‏ لَيَالِي اَلْقَدْرِ شَيْ‏ءٌ لَمْ يَكُنْ عَلِمَهُ قَالَ لاَ يَحِلُّ لَكَ‏ أَنْ تَسْأَلَ عَنْ هَذَا أَمَّا عِلْمُ مَا كَانَ وَ مَا سَيَكُونُ فَلَيْسَ يَمُوتُ نَبِيٌّ وَ لاَ وَصِيٌّ إِلاَّ وَ اَلْوَصِيُّ اَلَّذِي بَعْدَهُ يَعْلَمُهُ أَمَّا هَذَا اَلْعِلْمُ اَلَّذِي تَسْأَلُ عَنْهُ‏ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى أَنْ يُطْلِعَ اَلْأَوْصِيَاءَ عَلَيْهِ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ قَالَ اَلسَّائِلُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ كَيْفَ أَعْرِفُ أَنَ‏ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ تَكُونُ فِي كُلِّ سَنَةٍ قَالَ إِذَا أَتَى‏ شَهْرُ رَمَضَانَ‏ فَاقْرَأْ سُورَةَ اَلدُّخَانِ‏ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ فَإِذَا أَتَتْ‏ لَيْلَةُ ثَلاَثٍ وَ عِشْرِينَ‏ فَإِنَّكَ نَاظِرٌ إِلَى تَصْدِيقِ اَلَّذِي سَأَلْتَ عَنْهُ‏


الکافی جلد ۱ ش ۶۴۴ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۶۴۶
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام محمّد باقر (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابٌ فِي شَأْنِ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ تَفْسِيرِهَا
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۲۷۵

گويد: مردى به امام باقر (ع) عرض كرد: يا ابن رسول الله بر من خشم مكن. امام (ع) فرمود: براى چه. مرد عرض كرد: براى آنچه مى‏خواهم از شما بپرسم. امام (ع) فرمود: بگو هر چه خواهى. مرد عرض كرد: خواهش دارم خشم نكنى. امام (ع) فرمود: خشم نخواهم كرد. مرد عرض كرد: بفرمائيد به من اينكه فرمودى در باره شب قدر و فرود آمدن فرشته‏ها و روح در آن شب بر اوصياء، آيا امر و دستورى براى آنها مى‏آورند كه رسول خدا (ص) آن را نمى‏دانست يا امر و دستورى مى‏آورند كه رسول خدا (ص) آن را مى‏دانست، با آنكه شما خود مى‏دانيد كه رسول خدا (ص) وفات كرد و چيزى نبود كه بداند جز آنكه همه را على (ع) حفظ كرده بود و در دل داشت. امام (ع) فرمود: اى مرد مرا با تو چه كار است، چه كسى تو را نزد من آورده است، مرد عرض كرد: سرنوشت، مرا نزد تو آورده است براى طلب دين، امام (ع) فرمود: پس آنچه به تو مى‏گويم خوب بفهم، چون رسول خدا (ص) را به معراج بردند فرود نيامد تا خدا جل ذكره به او آموخت علم هر چه بود و هر چه خواهد بود و بيشتر اين علم و دانش او كلى و اجمالى بود كه تفسير و شرحش در شب قدر مى‏آمد و همچنين على بن ابى طالب (ع) كليات علوم را مى‏دانست و شرح و تفسير آن در شب قدر براى او مى‏آمد چنانچه نسبت به رسول خدا (ص) هم چنين بود. مرد عرض كرد: در اين كليات تفسيرى نبوده است؟ امام (ع) فرمود: چرا، ولى اين تفاصيل به دستور از طرف خداى‏ تعالى در شبهاى قدر براى پيغمبر و امام مى‏آيد بطور بخشنامه چنان كن و چنين كن، به خاطر چيزى كه خودشان آن را مى‏دانند، دستور دارند كه چگونه در آن عمل كنند. مرد گويد: گفتم: اين موضوع را براى من تشريح كنيد. امام (ع) فرمود: رسول خدا (ص) از دنيا نرفت تا آنكه حافظ كليات علم و تفسير آن گرديد. مرد گويد: من گفتم: پس آنچه در شبهاى قدر براى آن حضرت مى‏آمد چه بود؟ امام (ع) فرمود: دستور و تسهيل نسبت بدان چه كه پيش مى‏دانست. مرد عرض كرد: پس در شبهاى قدر جز آنكه از پيش مى‏دانستند براى آنها علمى پديد نمى‏شد. امام (ع) فرمود: اين مقامى است كه دستور دادند آن را كتمان كنند و تفسير آنچه در اين پرسش طرح كردى جز خداى عز و جل نمى‏داند. مرد سائل عرض كرد: آيا اوصياء چيزى را مى‏دانند كه انبياء نمى‏دانستند؟ امام (ع) فرمود: نه، چطور وصى چيزى مى‏داند جز آنچه به او وصيت شده است. مرد سائل عرض كرد: براى ما روا است كه بگوئيم يكى از اوصياء چيزهائى مى‏داند كه وصى ديگر نمى‏دانست؟ امام (ع) فرمود: نه، هيچ پيغمبرى نميرد تا دانش خود را يك جا به وصى خود تحويل دهد و نزول ملائكه و روح در شب قدر هر سالى نسبت به حكمى است كه در آن سال وظيفه عباد است. مرد سائل عرض كرد: آنها پيش از اين، حكم را (كه در شب قدر براى هر سال نازل مى‏شود) نمى‏دانستند؟ امام (ع) فرمود: چرا، آن را مى‏دانستند ولى به هيچ وجه اجراء آن را نمى‏توانستند تا دستور بگيرند در شبهاى قدر كه تا سال آينده چه كنند. مرد سائل عرض كرد: اى ابا جعفر من نمى‏توانم منكر اين‏ موضوع شوم. امام (ع) فرمود: هر كه منكر آن شود، از ما نيست. مرد سائل عرض كرد: اى ابا جعفر بفرمائيد كه براى پيغمبر در شبهاى قدر چيزى مى‏آمد كه پيش‏تر آن را نمى‏دانست؟ امام (ع) فرمود: براى تو روا نيست كه اين موضوع را بپرسى، اما راجع به علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود بايد بدانى كه هيچ پيغمبرى يا وصى پيغمبرى نميرد جز آنكه وصى وى آن را مى‏داند، اما اين علمى كه تو از آن مى‏پرسى به راستى خداى عز و جل نخواسته كه جز خودِ اوصياء بر آن مطلع شوند. مرد سائل عرض كرد: من از كجا بدانم شب قدر در هر سالى هست؟ امام (ع) فرمود: چون ماه رمضان آيد در هر شبى صد بار سوره دخان را بخوان و چون شب بيست و سوم آيد اين موضوع براى تو كشف مى‏شود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۳۶۸

مردى بامام محمد تقى عليه السلام عرضكرد: پسر پيغمبر! بر من خشم مكن، فرمود: براى چه؟ عرضكرد: براى آنچه ميخواهم از شما بپرسم. فرمود: بگو: عرضكرد: خشم نميكنى؟ فرمود: خشم نميكنم، عرضكرد، بفرمائيد اينكه راجع بشب قدر معتقديد كه فرشتگان و جبرئيل بسوى اوصياء نازل ميشوند، آيا براى آنها امرى مى‏آورند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آن را نميدانسته يا امرى مى‏آورند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آن را ميدانسته است؟ با آنكه شما ميدانيد كه چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات كرد، على عليه السلام تمام علوم او را فرا گرفته بود؟ امام فرمود: اى مرد مرا با تو چكار است؟ چه شخصى ترا نزد من آورد؟ عرضكرد: سرنوشت مرا براى طلب دين نزد تو آورد. فرمود: پس آنچه را بتو ميگويم خوب بفهم. همانا چون رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله را بمعراج بردند، فرود نيامد تا اينكه خداى- جل ذكره- علم گذشته و آينده را باو آموخت و مقدار زيادى از آن علم مجمل و سر بسته بود كه تفسير و توضيحش در شب قدر مى‏آمد، على بن ابى طالب عليه السلام هم مانند پيغمبر بود، علوم مجمل را ميدانست و تفسيرش در شبهاى قدر مى‏آمد، مانند آنچه براى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله بود، مرد سائل گفت: مگر در آن علوم مجمل و سر بسته تفسيرى نبود؟ فرمود: چرا، ولى در شبهاى قدر از طرف خداى تعالى بپيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله و اوصياء نسبت بآنچه ميدانند دستور مى‏آيد كه چنين و چنان كن و در آن شب دستور ميگيرند كه نسبت بآنچه ميدانند چگونه رفتار كنند. مرد سائل گويد، عرضكردم: اين مطلب را برايم توضيح دهيد، فرمود: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات نكرد، جز اينكه علوم سر بسته و تفسير آنها را فرا گرفته بود، عرضكردم: پس آنچه در شبهاى قدر برايش مى‏آمد چه علمى بود؟ فرمود: فرمان و تسهيلى بود نسبت بآنچه ميدانست (جزئيات و مصاديق بر كليات منطبق ميگشت و دستور اجرايش مى‏آمد و اين خود تسهيلى بود براى پيغمبر و امام صلّى اللَّه عليه و آله.) مرد سائل گفت: پس براى ايشان در شبهاى قدر چه علمى غير از آنچه ميدانستند پديد مى‏آمد؟ فرمود: اين مطلب از چيزهائى است كه ايشان مأمور بكتمانش باشند و تفسير آنچه را پرسيدى جز خداى- عز و جل- نداند. مرد سائل گفت: مگر اوصياء ميدانند آنچه را كه پيغمبران نميدانند؟ فرمود: نه؟؟؟، چگونه مى‏شود كه وصى علمى جز آنچه باو وصيت شده بداند؟!! مرد سائل گفت: ما را ميرسد كه بگوئيم يكى از اوصياء چيزى ميداند كه وصى ديگر آن را نميداند؟ فرمود: نه، هر پيغمبرى كه بميرد علمش در قلب وصيش باشد و فرشتگان و جبرئيل در شب قدر فقط آنچه را كه وصى بايد ميان بندگان حكم كند فرود مى‏آوردند. مرد سائل گفت: مگر ايشان آن حكم را نميدانند؟ فرمود: چرا ميدانند ولى نميتوانند مطلبى را اجرا كنند تا در شبهاى قدر دستور يابند كه تا سال آينده چگونه رفتار كنند. مرد سائل گفت: من نميتوانم اين موضوع را انكار كنم؟ امام فرمود: هر كه انكار آن كند، از ما نيست. مرد سائل گفت: اى ابا جعفر بفرمائيد كه آيا براى پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در شبهاى قدر علمى مى‏آمد كه آن را نميدانست؟ فرمود: اين سؤال براى تو روا نيست، اما نسبت بعلم گذشته و آينده، هر پيغمبر و وصيى كه بميرد وصى پس از وى آن را ميداند و اما اين علمى كه تو ميپرسى خداى- عز و جل- نخواسته كه جز خود اوصياء از آن اطلاع يابند، مرد سائل گفت: پسر پيغمبر! از كجا بدانم كه شب قدر در هر سالى هست؟ فرمود: چون ماه رمضان فرا رسد، در هر شب سوره «دخان» را صد مرتبه بخوان، چون شب بيست و سوم رسد، آنچه را پرسيدى تصديقش را ميبينى.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۷۹۹

راوى گفت كه: مردى به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كرد كه: يا ابن رسول اللَّه، بر من غضب مكن. حضرت فرمود كه: «براى چه غضب كنم؟» عرض كرد كه: به جهت آنچه مى‏خواهم كه تو را از آن سؤال كنم. فرمود كه: «آنچه مى‏خواهى سؤال كنى، بگو». عرض كرد كه: غضب نمى‏فرمايى؟ فرمود كه: «سؤال كن كه غضب نمى‏كنم». آن مرد عرض كرد كه: مرا خبر ده از فرموده خويش در باب شب قدر و فرود آمدن فرشتگان و روح به سوى اوصياى پيغمبر، كه آيا آن امرى را كه پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله نمى‏دانسته، به نزد ايشان مى‏آورند، يا امرى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‏دانسته، به نزد ايشان مى‏آورند و حال آن‏كه من مى‏دانم يا تو مى‏دانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت و چيزى از علم آن حضرت نبود كه على عليه السلام آن را حفظ نكرده باشد و در دل خويش جا نداده باشد. حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «اى مرد، من و تو را چه فايده از اين سؤال و جواب آن حاصل مى‏شود كه باعث شده كه تو بر من داخل شوى؟» (يعنى: كى تو را به اينجا فرستاده كه از اين مقوله سؤال كنى؟). سائل عرض كرد كه: قضاى خدا مرا بر تو داخل كرده براى طلب كردن دين. حضرت فرمود: «چون چنين است، پس بفهم آنچه را كه به تو مى‏گويم. به درستى كه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله را به آسمان بردند، فرود نيامد تا آن‏كه خداى جلّ ذكره، علم آنچه را كه بود و آنچه خواهد بود، او را اعلام فرمود، و بسيارى از اين علوم كه به آن حضرت تعليم داده، مجملات بود كه تفسير و بيان آنها در شب قدر مى‏آمد. و على بن ابى‏طالب نيز همچنين بود كه مجملات علم را دانسته بود و تفسير آنها در شب‏هاى قدر مى‏آمد؛ چنانچه آن علم با رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و به همين طريق كه از خدا تعليم گرفته بود، به على عليه السلام تعليم داد». سائل عرض كرد كه: آيا در مجملات تفسيرى نبود؟ حضرت فرمود: «بلى، تفسير بود، وليكن جز اين نيست كه اين تفسير با امرى بود كه از جانب خداى تبارك و تعالى مى‏آمد در شب‏هاى قدر به سوى پيغمبر و اوصياى او كه چنين و چنين بكن، ايشان آن امر را دانسته‏ بودند وليكن مأمور شدند كه در آن، به چه كيفيّت عمل كنند». سائل مى‏گويد كه: عرض كردم كه: اين را از براى من بيان فرما. حضرت فرمود كه: «رسول خدا از دنيا نرفت، مگر در حالتى كه حافظ مجمل علم و تفسير آن بود». عرض كردم كه: پس آنچه در شب‏هاى قدر به او مى‏رسيد، علم چه چيز بود؟ حضرت فرمود كه: «امر و آسانى در آنچه دانسته بود» (ملخص بيان تفسير آن حضرت، آن‏كه حضرت رسول، علم كلّى داشت و در شب قدر تشخيص و تعيين آن مى‏شد، و وضع مى‏گرديد كه او را ميّسر مى‏گرديد كه به مردم بفهماند. و داستان اين، چون داستان متعلّم است كه علم را تعليم مى‏كند و مى‏فهمد، وليكن او را ميّسر نيست كه آن را به غير تعليم دهد، امّا چون در ذهن او متعيّن شود به طور جزئيّت و به اطراف آن احاطه نمايد، او را تعليم غير ممكن مى‏شود). سائل عرض كرد كه: پس آنچه ايشان را در شب‏هاى قدر حادث مى‏شود، علمى است غير از آنچه پيش دانسته‏اند؟ حضرت فرمود كه: «اين از جمله آنهاست كه پيغمبر و ائمه مأمورند به كتمان آن، و بايد كه به كسى نگويند و تفسير آنچه را كه از آن سؤال كردى، غير از خداى عزّوجلّ كسى نمى‏داند». سائل عرض كرد كه: آيا اوصيا مى‏دانند آنچه را كه پيغمبران ايشان نمى‏دانند؟ حضرت فرمود: «نه، زيرا كه چگونه مى‏شود كه وصيّى غير علم آنچه را كه به سوى او وصيت شده، بداند». سائل عرض كرد كه: آيا ما را مى‏رسد كه بگوييم كه: يكى از اوصيا مى‏داند آنچه را كه ديگرى از ايشان نمى‏داند؟ حضرت فرمود: «نه، هيچ پيغمبرى از دنيا نرفت، مگر آن‏كه علمى كه داشت، در جوف وصى او (كه مراد از آن نفس ناطقه است) قرار گرفت. و جز اين نيست كه فرشتگان و روح، در شب قدر فرود مى‏آيند، با آن حكمى كه در ميان بندگان، به آن حكم مى‏شود». سائل عرض كرد كه: آيا اين حكم را دانسته بودند؟ حضرت فرمود: «بلى، آن را دانسته بودند، وليكن بر امضا و اجراى چيزى از آن استطاعت آن نداشتند تا آن‏كه در شب‏هاى قدر، مأمور شوند كه به چه كيفيت كار كنند تا سال آينده». سائل عرض كرد كه: يا ابا جعفر، نمى‏توانم كه اين را انكار كنم. حضرت باقر عليه السلام فرمود كه:

«هر كه اين را انكار كند، از ما نيست». سائل عرض كرد كه: يا اباجعفر، مرا خبر ده كه آيا پيغمبر را در شب‏هاى قدر چيزى مى‏آمد كه آن را ندانسته باشد؟ حضرت فرمود كه: «حلال نيست تو را كه از اين سؤال كنى، امّا علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود. هيچ پيغمبرى و وصيّى‏ نمى‏ميرد، مگر آن‏كه وصيّيى كه بعد از اوست، آن را مى‏داند و امّا اين علم كه تو از آن سؤال مى‏كنى (كه عبارت است از علم به خصوصيات شب قدر، از محتوميّت آنچه محتوم نبوده و بدا) به درستى كه خداى عزّوجلّ ابا و امتناع فرموده از آن‏كه، غير از پيغمبران و اوصيا را بر آن مطلّع گرداند».

سائل عرض كرد كه: يا ابن رسول اللَّه، چگونه بشناسم كه شب قدر در هر سال مى‏باشد؟ حضرت فرمود كه: «چون ماه رمضان بيايد، سوره دخان را در هر شب، صد مرتبه بخوان. پس چون شب بيست و سيم بيايد، البته تو نظر خواهى كرد به سوى آنچه موجب تصديق اين باشد، كه از آن سؤال كردى».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)