روایت:الکافی جلد ۸ ش ۲۴۴

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن معاويه بن عمار عن ابي عبد الله ع قال سمعته يقول :

فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ يََا أَيُّهَا اَلنَّبِيُ‏ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ اَلْأَسْرى‏ََ إِنْ يَعْلَمِ اَللََّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمََّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ‏ قَالَ نَزَلَتْ فِي‏ اَلْعَبَّاسِ‏ وَ عَقِيلٍ‏ وَ نَوْفَلٍ‏ وَ قَالَ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ نَهَى‏ يَوْمَ بَدْرٍ أَنْ يُقْتَلَ أَحَدٌ مِنْ‏ بَنِي هَاشِمٍ‏ وَ أَبُو اَلْبَخْتَرِيِ‏ فَأُسِرُوا فَأَرْسَلَ‏ عَلِيّاً ع‏ فَقَالَ اُنْظُرْ مَنْ هَاهُنَا مِنْ‏ بَنِي هَاشِمٍ‏ قَالَ فَمَرَّ عَلِيٌّ ع‏ عَلَى‏ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏ كَرَّمَ اَللَّهُ وَجْهَهُ فَحَادَ عَنْهُ فَقَالَ لَهُ‏ عَقِيلٌ‏ يَا اِبْنَ أُمِّ عَلَيَّ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتَ مَكَانِي قَالَ فَرَجَعَ إِلَى‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ قَالَ هَذَا أَبُو اَلْفَضْلِ‏ فِي يَدِ فُلاَنٍ وَ هَذَا عَقِيلٌ‏ فِي يَدِ فُلاَنٍ وَ هَذَا نَوْفَلُ بْنُ اَلْحَارِثِ‏ فِي يَدِ فُلاَنٍ فَقَامَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى‏ عَقِيلٍ‏ فَقَالَ‏ لَهُ يَا أَبَا يَزِيدَ قُتِلَ‏ أَبُو جَهْلٍ‏ فَقَالَ إِذاً لاَ تُنَازَعُونَ فِي‏ تِهَامَةَ فَقَالَ إِنْ كُنْتُمْ أَثْخَنْتُمُ اَلْقَوْمَ وَ إِلاَّ فَارْكَبُوا أَكْتَافَهُمْ فَقَالَ فَجِي‏ءَ بِالْعَبَّاسِ‏ فَقِيلَ لَهُ اِفْدِ نَفْسَكَ وَ اِفْدِ اِبْنَ أَخِيكَ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ تَتْرُكُنِي أَسْأَلُ‏ قُرَيْشاً فِي كَفِّي فَقَالَ أَعْطِ مِمَّا خَلَّفْتَ عِنْدَ أُمِّ اَلْفَضْلِ‏ وَ قُلْتَ لَهَا إِنْ أَصَابَنِي فِي وَجْهِي هَذَا شَيْ‏ءٌ فَأَنْفِقِيهِ عَلَى وُلْدِكِ وَ نَفْسِكِ فَقَالَ لَهُ يَا اِبْنَ أَخِي مَنْ أَخْبَرَكَ بِهَذَا فَقَالَ أَتَانِي بِهِ‏ جَبْرَئِيلُ ع‏ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ وَ مَحْلُوفِهِ مَا عَلِمَ بِهَذَا أَحَدٌ إِلاَّ أَنَا وَ هِيَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اَللَّهِ قَالَ فَرَجَعَ اَلْأَسْرَى كُلُّهُمْ مُشْرِكِينَ إِلاَّ اَلْعَبَّاسُ‏ وَ عَقِيلٌ‏ وَ نَوْفَلٌ‏ كَرَّمَ اَللَّهُ وُجُوهَهُمْ وَ فِيهِمْ نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ اَلْأَسْرى‏ََ إِنْ يَعْلَمِ اَللََّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً إِلَى آخِرِ اَلْآيَةِ


الکافی جلد ۸ ش ۲۴۳ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۲۴۵
روایت شده از : حضرت محمد صلی الله علیه و آله
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ قَوْمِ صَالِحٍ ع‏
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۸۶

معاوية بن عمار گويد: شنيدم از امام صادق (ع) كه ميفرمود: اين آيه «اى پيغمبر بآنها كه در دست شما اسيرند بگو اگر خدا در دلهاى شما خبرى بداند بهتر از آنچه را از شما گرفته شده (يعنى فديه آزادى) بشما بدهد و شما را بيامرزد» (سوره انفال آيه ۷۰) در باره عباس و عقيل و نوفل نازل شده، و فرمود: همانا رسول خدا (ص) در جنگ بدر نهى فرمود كه مسلمانان كسى از بنى هاشم و همچنين أبو البختري را بكشند، و اين چند تن اسير شدند. رسول خدا (ص) على (ع) را فرستاد و فرمود: ببين از بنى هاشم چه كسانى در اينجا (در ميان اسيران) هستند، على (ع) (همان طور كه ميرفت) گذرش بعقيل بن ابى طالب افتاد و رو از او بگردانيد، عقيل گفت: يا على بخدا كه وضع مرا ديدى! (بمن رحم كن) و بهر صورت على (ع) بنزد رسول خدا (ص) بازگشت و عرضكرد: اين أبو الفضل (عباس بن عبد المطلب) است كه در دست فلان كس اسير است، و اين عقيل است كه در دست فلانى است، و اين نوفل بن حارث است كه در دست فلانى است، رسول خدا (ص) برخاست تا بعقيل رسيد و باو فرمود: اى ابا يزيد ابو جهل كشته شد؟ عقيل گفت: در اين صورت ديگر كسى در باره تهامة (سرزمين مكه و اطراف آن) با شما جنگ و ستيزه نكند. سپس (عقيل- يا رسول خدا (ص)-) چنين گفت: اگر آنها (يعنى دشمن) را از پاى درآوريد (و كشتيد يا بزمين افكنديد) رهاشان كنيد و گر نه (دست از آنها برمداريد) و تسلط خود را بر آنها محقق كنيد (مجلسى (ره) گويد: يعنى آنها را محكم ببنديد كه نگريزند). در اين وقت عباس را آوردند، بدو گفته شد: براى آزادى خود و دو برادرزاده‏ات (عقيل و نوفل) فداء بده و آزاد شويد؟ عباس (رو به پيغمبر اسلام (ص) كرده) گفت: اى محمد تو حاضرى من (با پرداخت فديه) بگدائى بيفتم و دست گدائى پيش قريش دراز كنم؟ رسول خدا (ص) فرمود: (نه) از همان پولهائى كه نزد همسرت ام الفضل گذاردى و باو گفتى: اگر در اين راهى كه ميروم آسيبى بمن رسيد اين پول را خرج خود و بچهايت بكن، بده. عباس گفت: برادر زاده كى اين را بتو خبر داد؟ رسول خدا (ص) فرمود: جبرئيل از جانب خداى عز و جل بمن خبر داد. عباس گفت: سوگند بدان كه بدو سوگند خورند كه كسى از اين جريان جز من و همسرم مطلع نبود، براستى گواهى دهم كه تو رسول خدا (و پيغمبر) هستى. امام عليه السّلام فرمود: و بدين ترتيب همه اسيران به حال شرك بمكه بازگشتند جز عباس و عقيل و نوفل- كرم اللَّه وجوههم- و در باره آنها آيه فوق (آيه ۷۰ أنفال) نازل شد.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۲۴۷

معاوية بن عمّار مى‏گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه مى‏فرمود: اين آيه: يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ «۲» در باره عباس و عقيل و نوفل نازل شده است، و فرمود: همانا پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در جنگ بدر نهى فرمود كه مسلمانان كسى از بنى هاشم و نيز ابو البخترى را بكشند و اين چند تن اسير شدند. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم على عليه السّلام را فرستاد و فرمود: ببين از بنى هاشم چه كسانى در ميان اسيران هستند. __________________________________________________

(۲) «اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خدا در دلهايتان نشان ايمان ببيند بهتر از آنچه از شما گرفته‏اند ارزانيتان خواهد داشت» (سوره انفال/ آيه ۷۰).

على عليه السّلام همان گونه كه مى‏رفت گذرش به عقيل بن ابى طالب افتاد و روى از او برتافت. عقيل گفت: اى على! بخدا كه وضع مرا ديدى. على عليه السّلام نزد پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم بازگشت و عرض كرد: ابو الفضل در دست فلان كس اسير است و عقيل در دست فلانى و نوفل بن حارث در دست بهمان. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم برخاست تا به عقيل رسيد و به او فرمود: اى ابا يزيد! ابو جهل كشته شد، عقيل گفت: در اين صورت ديگر كسى بر سر به چنگ آوردن تهامه با شما نستيزد، سپس عقيل [با پيامبر] چنين گفت: اگر آنها [دشمن‏] را از پاى درآورديد رهاشان كنيد و گر نه تسلط خود را بر آنان محقق سازيد. در اين هنگام عباس را آوردند. به او گفته شد: براى آزادى خود و دو برادرزاده‏ات [عقيل و نوفل‏] سربها بده تا آزاد شويد. عباس رو به پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم كرد و گفت: اى محمد! آيا تو حاضرى من با پرداخت سربها به گدايى بيفتم و دست گدايى پيش قريش دراز كنم؟ پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: نه، از همان پولهايى كه نزد همسرت امّ الفضل گذاردى و به او گفتى: اگر در اين راه كه مى‏روم آسيبى به من رسيد اين پول را خرج خود و بچه‏هايت بكن. عبّاس گفت: برادر زاده! چه كسى اين خبر را به تو خبر داد؟ پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرمود: جبرئيل از جانب خداى عزّ و جلّ خبر داد. عباس گفت: سوگند بدان كه بدو سوگند مى‏خورند كه كسى جز من و همسرم از اين ماجرا آگاه نبود. همانا من گواهى مى‏دهم كه تو پيامبر خدا هستى. امام عليه السّلام فرمود: به اين ترتيب همه اسيران در حالى به مكّه بازگشتند كه مشرك بودند مگر عباس و عقيل و نوفل- كرّم اللَّه وجوههم- و اين آيه در باره آنها نازل شده است.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)