روایت:الکافی جلد ۲ ش ۷

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

علي بن محمد عن صالح بن ابي حماد عن الحسين بن يزيد عن الحسن بن علي بن ابي حمزه عن ابراهيم عن ابي عبد الله ع قال :

إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا أَرَادَ أَنْ يَخْلُقَ‏ آدَمَ ع‏ بَعَثَ‏ جَبْرَئِيلَ ع‏ فِي أَوَّلِ سَاعَةٍ مِنْ‏ يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ فَقَبَضَ بِيَمِينِهِ قَبْضَةً بَلَغَتْ قَبْضَتُهُ مِنَ اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلدُّنْيَا وَ أَخَذَ مِنْ كُلِّ سَمَاءٍ تُرْبَةً وَ قَبَضَ قَبْضَةً أُخْرَى مِنَ اَلْأَرْضِ اَلسَّابِعَةِ اَلْعُلْيَا إِلَى اَلْأَرْضِ اَلسَّابِعَةِ اَلْقُصْوَى فَأَمَرَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ كَلِمَتَهُ فَأَمْسَكَ اَلْقَبْضَةَ اَلْأُولَى‏ بِيَمِينِهِ وَ اَلْقَبْضَةَ اَلْأُخْرَى بِشِمَالِهِ فَفَلَقَ اَلطِّينَ‏ فِلْقَتَيْنِ فَذَرَا مِنَ اَلْأَرْضِ ذَرْواً وَ مِنَ اَلسَّمَاوَاتِ ذَرْواً فَقَالَ لِلَّذِي بِيَمِينِهِ مِنْكَ اَلرُّسُلُ وَ اَلْأَنْبِيَاءُ وَ اَلْأَوْصِيَاءُ وَ اَلصِّدِّيقُونَ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلسُّعَدَاءُ وَ مَنْ أُرِيدُ كَرَامَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ وَ قَالَ لِلَّذِي بِشِمَالِهِ مِنْكَ اَلْجَبَّارُونَ وَ اَلْمُشْرِكُونَ وَ اَلْكَافِرُونَ وَ اَلطَّوَاغِيتُ وَ مَنْ أُرِيدُ هَوَانَهُ وَ شِقْوَتَهُ فَوَجَبَ لَهُمْ مَا قَالَ كَمَا قَالَ ثُمَّ إِنَّ اَلطِّينَتَيْنِ خُلِطَتَا جَمِيعاً وَ ذَلِكَ‏ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ إِنَّ اَللََّهَ فََالِقُ اَلْحَبِّ وَ اَلنَّوى‏ََ فَالْحَبُّ طِينَةُ اَلْمُؤْمِنِينَ‏ اَلَّتِي أَلْقَى اَللَّهُ عَلَيْهَا مَحَبَّتَهُ وَ اَلنَّوَى طِينَةُ اَلْكَافِرِينَ‏ اَلَّذِينَ نَأَوْا عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ إِنَّمَا سُمِّيَ اَلنَّوَى مِنْ أَجْلِ أَنَّهُ نَأَى‏ عَنْ كُلِّ خَيْرٍ وَ تَبَاعَدَ عَنْهُ‏ وَ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ يُخْرِجُ اَلْحَيَّ مِنَ اَلْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ اَلْمَيِّتِ مِنَ اَلْحَيِ‏ فَالْحَيُ‏ اَلْمُؤْمِنُ‏ اَلَّذِي تَخْرُجُ طِينَتُهُ مِنْ طِينَةِ اَلْكَافِرِ وَ اَلْمَيِّتُ اَلَّذِي يَخْرُجُ مِنَ اَلْحَيِّ هُوَ اَلْكَافِرُ اَلَّذِي يَخْرُجُ مِنْ طِينَةِ اَلْمُؤْمِنِ‏ فَالْحَيُ‏ اَلْمُؤْمِنُ‏ وَ اَلْمَيِّتُ‏ اَلْكَافِرُ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَ وَ مَنْ كََانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنََاهُ‏ فَكَانَ مَوْتُهُ اِخْتِلاَطَ طِينَتِهِ مَعَ طِينَةِ اَلْكَافِرِ وَ كَانَ حَيَاتُهُ حِينَ فَرَّقَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَيْنَهُمَا بِكَلِمَتِهِ‏ كَذَلِكَ يُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْمُؤْمِنَ فِي اَلْمِيلاَدِ مِنَ اَلظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ فِيهَا إِلَى اَلنُّورِ وَ يُخْرِجُ‏ اَلْكَافِرَ مِنَ اَلنُّورِ إِلَى اَلظُّلْمَةِ بَعْدَ دُخُولِهِ إِلَى اَلنُّورِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ لِيُنْذِرَ مَنْ كََانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَى‏ اَلْكََافِرِينَ‏


الکافی جلد ۲ ش ۶ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۸
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ طِينَةِ الْمُؤْمِنِ وَ الْكَافِر
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۲۱

از امام صادق (ع) فرمود: چون خدا عز و جل خواست آدم را بيافريند، جبرئيل را در نخستين ساعت روز جمعه فرستاد و با دست راست خود مُشتى بر گرفت كه از آسمان هفتم تا آسمان دنيا را فرا داشت و از هر آسمانى تربتى در كف خود برداشت و مُشتى ديگر بر گرفت كه از هفتمين زمين بلند تا هفتمين زمين دورتر را در آن فرا گرفت و خدا عز و جل دستور داد تا مُشت نخست را با دست راستش نگهداشت و ديگر مُشت را با دست چپش و آنچه در مُشت داشت دو بار در شكافت و از آنچه از زمين بود در پاشيد و از آنچه هم از آسمان بود در پاشيد، پس بدان چه در دست راست داشت گفت: از تو است رسولان و پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر كس ارجمندش خواستم- و آنچه گفت برايشان چنانچه گفت بايست شد- و بدان چه در دست چپ داشت گفت: از تو است جبّاران و مشركان و كافران و سركشان و هر كه خوارى و بدبختى او را خواهم- و بر ايشان آنچه را گفت چنانچه گفت بايست شد- سپس هر دو سرشت در هم آميختند و اين است تفسير قول خدا عز و جل (۹۵ سوره انعام): «به راستى خداوند شكافنده دانه و هسته است» دانه سرشت مؤمن است كه خدا دوستى خود را در آن افكنده و هسته سرشت كافر است كه از هر خيرى به دورند و آن را «نوى» تعبير كرده براى آنكه از هر خيرى به دورند و از آن دورى جويند و خدا عز و جل فرموده: «بر آرد زنده را از مرده و بر آرد مرده را از زنده». زنده مؤمنى است كه سرشتش از سرشت كافرى برآيد، و مرده‏اى كه از زنده برآيد همان كافرى است كه از سرشت مؤمن در آيد، زنده مؤمن است و مرده كافر و اين است تفسير قول خدا عز و جل (۱۲۲ سوره انعام): «و آيا كسى كه مرده است و او را زنده كرديم» (چون كسى است كه در تاريكيها است) مرگش آميزش سرشت او است با سرشت كافر، و زنده‏شدنش آنگاه است كه خداى عز و جل به فرمان خود آنها را از هم جدا سازد، همچنين خدا عز و جل مؤمن را در هنگام زايش از آن تاريكى كه در آن اندر است به روشنى بر آرد و كافر را از نورى كه در آن اندر است به تاريكى بر آرد و اين است تفسير قول خدا عز و جل (۷۰ سوره يس):

«تا بيم دهد هر كه زنده است و پا برجا شود فرمان حق بر كافران».

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۵

امام صادق عليه السّلام فرمود: همانا خداى عز و جل چون خواست آدم عليه السّلام را بيافريند، در ساعت اول روز جمعه جبرئيل را فرستاد تا با دست راستش كه از آسمان هفتم بآسمان دنيا ميرسيد مشت كرد، و از هر آسمان خاكى برداشت، و مشت ديگرى از زمين هفتم بالا تا زمين هفتم دور برگرفت. سپس خداى عز و جل كلمه خود (جبرئيل) را دستور داد تا مشت اول را بدست راست و مشت دوم را بدست چپ خود نگهداشت، سپس آن گل را بدو قسمت شكافت و آنچه از زمين بود، بنوعى درپاشيد و آنچه را هم كه از آسمانها بود بنوعى در پاشيد. آنگاه خداى تعالى نسبت بآنچه در دست راستش بود فرمود: رسولان و پيغمبران و اوصياء و صديقان و مؤمنان و سعادتمندان و هر كه ارجمنديش را خواستم، از تو است. پس آنچه در باره آنها فرمود، چنان كه فرمود ثابت و لازم شد. و نسبت بآنچه در دست چپش بود، فرمود: ستمگران و مشركين و كفار و طغيانگران و هر كه خوارى و شقاوتش را خواستم از تو است، پس آنچه در باره آنها فرمود، چنان كه فرمود. ثابت و لازم شد. سپس تمامت آن دو طينت بيكديگر آميخته شد. اينست آنچه خداى عز و جل فرمايد: «همانا خدا شكافنده دانه و هسته است- ۹۵- سوره ۶-» مقصود از دانه طينت مؤمنين است كه خدا محبت خود را بر آنها القا فرموده و مقصود از هسته طينت كافرانست كه از هر خيرى دور گشتند. و از اين جهت هسته «نوى» ناميده شد، كه از هر خيرى بركنار گشت و دور شد «۱». و نيز خداى عز و جل فرمايد: «خدا زنده را از مرده بيرون آورد و بيرون آورنده مرده از زنده است. مقصود از زنده همان مؤمن است كه طينت او از طينت كافر بيرون آيد و مقصود از مرده‏اى كه از زنده بيرون شود، كافريست كه از طينت مؤمن بيرون شود، پس زنده مؤمن است و مرده كافر. اينست كه خداى عز و جل فرمايد: «آيا كسى كه مرده است و سپس ما او را زنده كنيم- ۱۲۲- سوره ۶» پس مقصود از مردن مؤمن، آميختگى طينت او با طينت كافر است و زندگى او زمانى است كه خداى عز و جل بوسيله كلمه خود (جبرئيل) آنها را از يك ديگر جدا ساخت. خداى عز و جل اين گونه مؤمن را __________________________________________________

(۱) حب بمعنى دانه و نوى بمعنى هسته است، ولى از لحاظ اصل، ريشه لغت كلمه حب با محبت و كلمه نوى با «نأى» بمعنى دورى و بركنارى سنخيت دارند و از يك ريشه‏اند.
                      در زمان ولادتش پس از آنكه در تاريكى بود، خارج ميكند و بسوى نور ميبرد و كافر را پس از آنكه در نور باشد خارج ميكند و بسوى تاريكى ميبرد، اينست معنى گفتار خداى عز و جل «تا آنكه را زنده است بيم دهد و گفتار (وعده و فرمان خدا) بر كافران ثابت گردد».

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۳

على بن محمد، از صالح بن ابى‏حماد، از حسين بن يزيد، از حسن بن على بن ابى‏حمزه، از ابراهيم، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «در هنگامى كه خداى عز و جل خواست كه آدم عليه السلام را بيافريند، در ساعت اول از روز جمعه، جبرئيل عليه السلام را فرستاد، و به دست راست خويش يك قبضه [يك كف دست‏] سرشتى را گرفت، و قبضه او از آسمان هفتم تا آسمان دنيا رسيد، و از هر آسمانى خاكى را فراگرفت. و يك قبضه ديگر را از زمين هفتم كه از همه طبقات بالاتر است گرفت، تا زمين هفتم كه از همه دورتر است. بعد از آن، خداى عز و جل كلمه خود را امر فرمود، و قبضه اول را به دست راست خويش و قبضه دويّم را به دست چپ خويش نگاه داشت؛ پس آن سرشت را شكافت و دو حصّه نمود، و آنچه را كه از زمين بود افشان نمود، افشاندنى سخت، و آنچه را كه از آسمان‏ها بود پراكنده فرمود، پراكنده كردنى به غايت. بعد از آن، به آنچه در درست راست او بود فرمود كه: از تو رسولان و پيغمبران و اوصياى ايشان، و مردمان به غايت راست‏گويان و مؤمنان و نيك‏بختان، و هر كه نوازش [و تكريم‏] او را مى‏خواهم، آفريده مى‏شود؛ پس واجب شد از براى ايشان، آنچه فرمود، چنانچه فرمود. و به آنچه در دست چپ او بود فرمود: از تو ستمكاران و مشركان و كافران و از حد درگذرندگان، و هر كه خوارى و بى‏مقدارى و بدبختى او را مى‏خواهم، خلق مى‏شود؛ پس واجب شد از براى ايشان، آنچه فرمود، چنانچه فرمود. بعد از آن، اين هر دو سرشت را به هم آميخت، و اين است معنى قول خداى عز و جل: «إِنَّ اللَّهَ فالِقُ الْحَبِّ وَ النَّوى‏»؛ پس «حبّ»، سرشت مؤمن است كه خدا محبت و دوستى خود را بر آن انداخت، و «نوى»، سرشت كافران است كه از هر خوبى دور شدند. و جز اين نيست كه سرشت كافران «نوى» ناميده شده. از براى آنكه سرشت كافران از هر خيرى «نأى» به هم رسانيده و از آن دور شده «۱»، و خداى عز و جل فرموده است: «يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ مُخْرِجُ الْمَيِّتِ مِنَ الْحَيِّ» «۲»؛ يعنى:

«بيرون مى‏آورد زنده را از مرده، و بيرون مى‏آورد مرده را از زنده». و حضرت فرمود:
«پس زنده، مؤمنى است كه سرشتش از سرشت كافر بيرون مى‏آيد، و مرده‏اى كه از زنده بيرون مى‏آيد، كافرى است كه از سرشت مؤمن بيرون مى‏آيد؛ پس زنده، مؤمن است و مرده، كافر. و اين است معنى قول خداى عز و جل: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ» «۳»؛ پس مردنش، آميزش سرشت او بود با سرشت كافر، و زندگيش در هنگامى بود كه خداى عز و جل در ميان اين دو جدايى انداخت به سخن خويش. و همچنين خداى عز و جل مؤمن را در وقت زادن از تاريكى بيرون مى‏برد به سوى روشنى، و در آن داخل مى‏گرداند، بعد از آنكه در تاريكى داخل بوده، و كافر را از روشنى بيرون مى‏برد به سوى تاريكى، و در آن داخل مى‏گرداند، بعد از آنكه در روشنى داخل بوده و با آن همراهى نموده. و اين است معنى قول خداى عز و جل: «لِيُنْذِرَ

__________________________________________________

(۱). و نأى- به فتح نون و سكون همزه بر وزن سعى- به معنى دور شدن است. و اين تغيير بنابر ظاهر، ظاهراست، چنانچه در حبّ نيز چنين است؛ زيرا كه حبّ- به فتح حاء و تشديد باء- كه به معنى دانه است، با حبّ- به ضمّ حاء- كه به معنى دوستى است، در صورت و ظاهر خط يكى هستند. و ترجمه ظاهر آيه اين است: «به درستى كه خدا شكافنده دانه است به گياه، و استخوان خرما به درخت». (مترجم)
(۲). انعام، ۹۵.
(۳). انعام، ۱۲۲.

مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرِينَ» «۱»». «۲» (۱). يس، ۷۰. (۲). يعنى: «قرآن را از عالم بالا فرو فرستاد، تا بيم كند و بترساند هر كس را كه زنده باشد؛ يعنى مؤمن باشد؛ زيرا كه حيات ابدى به ايمان است، و كافر حكم مرده دارد؛ بلكه بدتر از آن است؛ زيرا كه مرده اگر منتفع نمى‏شود، متضرر هم نمى‏شود، به خلاف كافر كه بر دين خود نفع نمى‏گيرد و متضرر مى‏شود، و تا واقع شود و ثابت گردد «اين» گفتار كه وجوبِ عذاب است بر كافران و ناگرويدگان كه قبول آن نكنند. و ظاهر اين است كه استشهاد به آيه بر اين مطلب بنابر ظاهر، ظاهر باشد؛ چه «لِيُنْذِرَ» با ذال «ثخّذ» و «ليندر» با دال «ابجد»، هر دو در كتابت به يك صورت مى‏باشند، و «اندار»- به كسر همزه و سكون نون بر وزن «انذار»-، به معنى انداختن و كم كردن ظرف است كه متاعى در آن باشد. (مترجم)


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)