روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۵۱
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس و علي بن محمد عن سهل بن زياد ابي سعيد عن محمد بن عيسي عن يونس عن ابن مسكان عن ابي بصير قال :
الکافی جلد ۱ ش ۷۵۰ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۷۵۲ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۸۹
ابى بصير گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خدا عز و جل (۵۹ سوره نساء): «از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خودتان اطاعت كنيد»؟ فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين (ع) نازل شده، من به او گفتم: به راستى مردم مى گويند: چرا او نام على و خاندانش را در كتاب خدا عز و جل نبرده؟ گويد: فرمود: در پاسخ آنها بگوئيد كه: براى پيغمبر آيه نماز نازل شد و خدا در آن نام نبرد سه ركعت و چهار ركعت را تا اينكه رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آيه زكاة نازل شد خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح كرد براى مردم و نازل شد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و در باره على و حسن و حسين (ع) نازل شد و رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود هر كه را من مولا و آقايم على (ع) مولا و آقا است، و فرمود: من به شما وصيت مىكنم در باره كتاب خدا و خاندانم زيرا من از خدا عز و جل در خواستهام كه ميان آنها جدائى نيفكند تا آنها را بر سر حوض به من رساند، خدا اين خواست مرا داد، و فرمود: چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما أعلم هستند، و فرمود: خاندان من شما را از هيچ در هدايت بيرون نكنند و هرگز شما را به باب گمراهى وارد نكنند. اگر پيغمبر خاموش مىنشست و آن را در خاندان خود شرح نمىكرد، آل فلان و آل فلان ادعاى آن را مىكردند، ولى خدا در كتاب باز هم شرح آن را براى تصديق پيغمبرش بيان كرد و نازل نمود (۳۳ سوره احزاب): «همانا خدا مىخواهد پليدى را از شما خاندان به خصوص ببرد و شما را پاك كند» على بود و حسن و حسين و فاطمه (ع) كه پيغمبر (ص) آنها را زير عبا گرد آورد، در خانه ام سلمه، و سپس فرمود: بار خدايا هر پيغمبرى خاندان و بنهاى دارد و اينها خاندان و بنه منند، ام سلمه گفت: آيا من از خاندان تو نيستم؟ فرمود: تو رو به خوبى دارى ولى اينان خاندان و بنه منند. چون رسول خدا (ص) وفات كرد، على (ع) اولى و أحقّ از همه مردم بود براى پيشوائى مردم، براى تبليغات بسيارى كه رسول خدا (ص) نسبت به او كرده بود و او را برابر مردم بپا داشته بود و دست او را در دست داشت و چون على (ع) در گذشت، نمى توانست و اقدام نمىكرد كه محمد بن على يا عباس بن على يا يكى از پسرانش را وارد امر امامت كند، زيرا در اين صورت حسن و حسين (ع) مىگفتند: خدا در باره ما حكم نازل كرده چنانچه در باره تو نازل كرده و به اطاعت ما دستور داده چنانچه به اطاعت تو دستور داده و در باره ما تبليغ كرده رسول خدا (ص) مثل اين كه در باره تو تبليغ كرده و پليدى را از ما برده است چنانچه از تو برده است. چون على (ع) در گذشت، حسن (ع) اولى بود به خاطر اين كه بزرگتر بود و چون او وفات مىكرد، نمىتوانست از اولاد خود وارد امر امامت كند و اقدام به آن هم نمىكرد با اين كه خدا مى فرمايد: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و اگر آن را براى اولادش مقرر مىكرد، امام حسين (ع) مىگفت: خدا به اطاعت من فرمان داده چنانچه به اطاعت تو فرمان داده و اطاعت پدرت و رسول خدا در باره من هم تبليغ كرده مثل آن كه در باره تو و پدرت تبليغ كرده و خدا پليدى را از من برده مثل اين كه از تو و پدرت برده است، و چون امامت به حسين (ع) رسيد هيچ كدام از خاندان و خويشانش نمىتوانستند بر او ادّعائى بياورند چنانچه او مىتوانست طرح دعوى نسبت به برادر و پدر كند، در صورتى كه مىخواستند امر امامت را از او بگيرند و به ديگرى منتقل كنند با اين كه اين كار را نمىكردند و چون خلافت به حسين (ع) رسيد، اين آيه اجراء گرديد كه: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و امامت پس از حسين به على بن الحسين (ع) رسيد و بعد از على بن الحسين به محمد بن على (ع)، فرمود: مقصود از رجس و پليدى كه از ما بردهاند، شك است و به خدا ما هرگز در پروردگار خود شك نداريم (مقام توحيدِ خالص همين است).
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۰
ابو بصير گويد: از امام صادق در باره قول خداى عز و جل «خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كارداران خود را فرمان بريد- ۵۹ نساء» پرسيدم، فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، بحضرت عرضكردم: مردم ميگويند: چرا نام على و خانوادهاش در كتاب خداى عز و جل برده نشده؟ فرمود: بآنها بگو: آيه نماز، بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خود براى مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يكدرهم است، تا اينكه خود پيغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و بمردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد. و آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و در باره على و حسن و حسين هم نازل شد، پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در باره على عليه السلام فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم بشما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواستهام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض بمن رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند. اگر پيغمبر خاموشى ميگزيد و در باره اهل بيتش بيان نمىكرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مىكردند، ولى خداى عز و جل براى تصديق پيغمبرش بيان آن حضرت را (كه مقصود آل پيغمبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا ميخواهد ناپاكى را از شما اهل اين خانه ببرد و پاكيزهتان كند، پاكيزه كامل- ۳۳ سوره احزاب-» در خانهام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم- السلام بودند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدايا هر پيغمبرى اهل و حشمى داشت، و اهل و حشم من اينهايند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نيستم؟ فرمود: تو بخوبى ميگرائى، ولى اينها اهل و حشم من هستند. بنا بر اين چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت باو فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپا داشته بود، و چون على درگذشت، نمىتوانست و اقدام هم نمىكرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران ديگرش را (غير از حسنين عليهما السلام) در اهل پيغمبر داخل كند، زيرا در آن صورت حسن و حسين مىگفتند: خداى تبارك و تعالى آيه اهل بيت را در باره ما نازل فرمود، چنان كه در باره تو نازل كرد و مردم را باطاعت ما امر كرد، چنان كه باطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت بما تبليغ كرد، چنان كه نسبت بتو، تبليغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنان كه از تو برد، و چون على درگذشت، حسن عليه السلام بامامت سزاوارتر بود براى بزرگساليش و چون وفات نمود، نمىتوانست و اقدام هم نمىكرد كه فرزندان خودش را در امر امامت داخل كند و در ميان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عز و جل ميفرمايد: «خويشاوندان در كتاب خدا بيكديگر سزاوار ترند» زيرا در آن صورت حسين عليه السلام ميگفت: خدا مردم را باطاعت من امر نمود، چنان كه باطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در باره من هم تبليغ كرده، چنان كه در باره تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنان كه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت بحسين رسيد، هيچ يك از اهل بيت او نمىتوانست بر او ادعا كند، همچنان كه او بر برادر و پدرش ادعا مىكرد، اگر آن دو مىخواستند امر امامت را از او بديگرى بگردانند، ولى آنها چنين كارى نمىكردند، سپس زمانى كه امامت بحسين عليه السلام رسيد، معنى و تأويل آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ جارى گشت، و بعد از حسين بعلى بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين بمحمد بن على رسيد، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، بخدا كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نكنيم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷
على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس و على بن محمد، از سهل بن زياد- كه مُكّنى است به ابو سعيد- از محمد بن عيسى، از يونس، از ابن مسكان، از ابوبصير روايت كردهاند كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از فرموده خداى عزّوجلّ:«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» «۱»، حضرت فرمود كه: «اين آيه، در شأن حضرت على بن ابىطالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد». به آن حضرت عرض كردم كه: سنيان مىگويند كه: خدا را چه مانع شده كه على و اهل بيت او را در كتاب خود نام نبرده؟ ابوبصير مىگويد كه: حضرت فرمود: «به ايشان بگوييد كه:رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز بر او نازل شد، و خدا از براى ايشان نام سه ركعت و چهار ركعت را نبرد، كه تا آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و زكات بر او نازل شد، و از براى ايشان نام نبرد كه از هر چهل درم شرعى يك درم بايد داد «۲» تا آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و حج فرود آمد، و به ايشان نفرمود كه هفت شوط طواف كنيد تا آنكه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود، و اين آيه فرود آمد كه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، و در شأن على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن على عليه السلام فرمود كه: هر كه من آقا و صاحب اختيار اويم، على آقا و صاحب اختيار اوست. و آن حضرت عليه السلام نيز فرمود كه: وصيّت مىكنم شما را به كتاب __________________________________________________
(۱). نساء، ۵۹. (۲). و درم شرعى، نيم مثقال صيرفى و شش عشر يك نخود نقره مسكوك است. (مترجم)
خدا و اهل بيت من. به درستى كه من از خداى عزّوجلّ درخواستم كه در ميانه قرآن و ايشان جدايى نيندازد، تا ايشان را در نزد حوض كوثر بر من وارد سازد، و خدا اين را به من عطا فرمود. و باز فرمود كه: ايشان را تعليم مدهيد؛ زيرا كه ايشان از شما داناترند. و فرمود: به درستى كه ايشان، هرگز شما را از درِ هدايت بيرون نمىبرند و هرگز شما را در ضلالت در نمىآورند. پس اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت مىشد و بيان نمىفرمود كه: اهل بيت او كيست، هر آينه آل فلان و آل فلان (يعنى: آل تيم و آل عدى كه) ولايت و امامت را ادّعا مىكردند (و مىتوانستند كه اين را ادّعا كنند)، وليكن خداى عزّوجلّ بيان اهل بيت را در كتاب خود فرو فرستاد به جهت تصديق پيغمبر خويش و فرمود كه: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» «۱»، يعنى: جز اين نيست كه مىخواهد خدا كه ببرد از شما پليدى گناه را اى اهل بيت و خاندان پيغمبر، و پاك و پاكيزه گرداند شما را از گناهان، پاك گردانيدنى» (به غايت بر سبيل دوام و استمرار. حاصل معنى آنكه: اى خاندان محمد صلى الله عليه و آله، اراده جناب اقدس الهى تعلّق گرفته به اينكه جنس گناه را از شما دور دارد، به وضعى كه يك فرد از افراد آن، خواه صغيره باشد و خواه كبيره و خواه از روى سهو و فراموشى باشد و خواه از روى عمد، از شما به وجود نيايد، تا دامن عصمت شما را به گرد گناه آلوده نگردد و در باب شما غير از اين را اراده نخواهد فرمود). و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «پس على و حسن و حسين و فاطمه پيدا عليهم السلام شدند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را در زير عباى خود داخل گردانيد در حجره امّ سَلمه، بعد از آن، گفت: بار خدايا، به درستى كه هر پيغمبرى را اهلى و چيز بزرگى بوده كه اهتمام به شأن آن داشته، و اين گروه، اهل من و آن چيز بزرگ منند كه به شأن ايشان اهتمام دارم. پس امّ سلمه عرض كرد كه: آيا من از جمله اهل تو نيستم؟ پيغمبر در جواب فرمود كه: بازگشت تو به خير و خوبى خواهد بود، وليكن اين گروه اهل منند، و آنچه من به آن اهتمام دارم. و چون قبض روح رسول خدا صلى الله عليه و آله شد، على عليه السلام سزاوارترين مردمان بود به مردمان در تصرّف نمودن در امور ايشان، به جهت بسيارى آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن او به مردم رسانيد از مدايح، و به پا داشتن او براى مردم و گرفتن آن حضرت دست او را (يعنى: در __________________________________________________
(۱). احزاب، ۳۳.
غدير غم) و چون على عليه السلام مُشرف بر موت شد و هنگام رحلتش رسيد، قادر نبود بر اينكه محمد بن على يا عبّاس بن على يا يكى از فرزندان خود را كه غير ايشان بودند در اين امر داخل گرداند، و على عليه السلام چنان نبود كه اين نعل از او سر زند و اگر بر فرض محال، چنين امرى از او سر مىزد، هر آينه حضرت امام حسن و امام حسين عليه السلام در آن هنگام مىگفتند كه: خداى تبارك و تعالى در شأن ما آيهاى فرو فرستاده، چنانچه در شأن تو فرو فرستاده و به فرمانبردارى ما امر فرموده، چنانچه به فرمانبردارى تو امر فرموده، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب ما تبليغ رسالت فرموده، چنان كه در باب تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا از ما گناه را برده، چنانچه آن را از تو برده است. و چون على عليه السلام از دنيا رحلت نمود، حضرت امام حسن عليه السلام به امامت سزاوارتر بود، به جهت آنكه از حضرت امام حسين عليه السلام بزرگتر بود، و چون ايّام حياتش به سر آمد، نمىتوانست كه فرزندان خويش را در اين امر داخل گرداند، و آن حضرت چنان نبود كه اين را به فعل آورد، و خداى عزّوجلّ مىفرمايد كه: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» «۱». پس آن را در فرزندان خود قرار دهد، و در هنگامى كه چنين مىكرد، حضرت امام حسين عليه السلام مىگفت كه: خدا به طاعت من امر فرموده، چنانچه امر فرموده به طاعت تو و طاعت پدر تو، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب من تبليغ رسالت فرموده، چنانچه در باب تو در باب پدر تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا رجس را از من برده، چنانچه از تو و از پدر تو برده است.
(حاصل آنكه اولاد امام حسن و تابعان ايشان نمىتوانند كه در باب اولويّت خويش به امامت به آيه «أُولُوا الْأَرْحامِ» متمسّك شوند؛ زيرا كه در اثبات امامت از براى خويش به اين آيه، نفى آن است، به جهت آنكه امام حسين چون امام حسن، امامت را از امير المؤمنين عليه السلام ميراث برد و تأخر آن حضرت به جهت آن است كه كوچكتر بود و اجتماع ممكن نبود).
و چون امامت به امام حسين عليه السلام منتقل شد، يكى از اهل بيت آن حضرت نمىتوانست كه بر او ادّعا كند، چنانچه او بر برادر و پدرش ادّعا مىنمود، و اگر مىخواستند كه اين امر را از او بگردانند، و حال آنكه چنان نبودند كه چنين كنند، پس در هنگامى كه امامت به امام حسين عليه السلام رسيد، چنان شد كه تأويل اين آيه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» در آن __________________________________________________
(۱). انفال، ۸۵.
جارى گرديد، و بعد از آن حضرت، به حضرت على بن الحسين منتقل گرديد، و بعد از على بن الحسين به حضرت محمد بن على عليهم السلام رسيد». پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «مراد از رجس كه در آيه مذكور است، شكّ است. و به خدا سوگند، كه ما هرگز در پروردگار خويش شكّ نمىكنيم». محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد و حسين بن سعيد، از نضر بن سُويد، از يحيى بن عمران حلبى از ايّوب بن حرّ و عمران بن على حلبى، از ابوبصير، از امام جعفر صادق عليه السلام مثل اين را روايت كردهاند.