روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۵۱

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس و علي بن محمد عن سهل بن زياد ابي سعيد عن محمد بن عيسي عن يونس عن ابن مسكان عن ابي بصير قال :

سَأَلْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَطِيعُوا اَللََّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ‏ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ فَقَالَ نَزَلَتْ فِي‏ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ‏ وَ اَلْحَسَنِ‏ وَ اَلْحُسَيْنِ ع‏ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ اَلنَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِ‏ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ع‏ فِي‏ كِتَابِ اَللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ‏ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ نَزَلَتْ عَلَيْهِ اَلصَّلاَةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اَللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلاَثاً وَ لاَ أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَيْهِ اَلزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ اَلْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ هُوَ اَلَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ أَطِيعُوا اَللََّهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ‏ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ وَ نَزَلَتْ فِي‏ عَلِيٍ‏ وَ اَلْحَسَنِ‏ وَ اَلْحُسَيْنِ‏ فَقَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ فِي‏ عَلِيٍ‏ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ‏ فَعَلِيٌ‏ مَوْلاَهُ وَ قَالَ ص أُوصِيكُمْ‏ بِكِتَابِ اَللَّهِ‏ وَ أَهْلِ بَيْتِي‏ فَإِنِّي سَأَلْتُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ اَلْحَوْضَ فَأَعْطَانِي ذَلِكَ وَ قَالَ لاَ تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ‏ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ يُخْرِجُوكُمْ‏ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ يُدْخِلُوكُمْ فِي بَابِ ضَلاَلَةٍ فَلَوْ سَكَتَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ فَلَمْ يُبَيِّنْ مَنْ‏ أَهْلُ بَيْتِهِ‏ لاَدَّعَاهَا آلُ فُلاَنٍ وَ آلُ فُلاَنٍ وَ لَكِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ‏ فِي‏ كِتَابِهِ‏ تَصْدِيقاً لِنَبِيِّهِ ص‏ إِنَّمََا يُرِيدُ اَللََّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ اَلرِّجْسَ‏ أَهْلَ اَلْبَيْتِ‏ وَ يُطَهِّرَكُمْ‏ تَطْهِيراً فَكَانَ‏ عَلِيٌ‏ وَ اَلْحَسَنُ‏ وَ اَلْحُسَيْنُ‏ وَ فَاطِمَةُ ع‏ فَأَدْخَلَهُمْ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ تَحْتَ اَلْكِسَاءِ فِي بَيْتِ‏ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أَهْلاً وَ ثَقَلاً وَ هَؤُلاَءِ أَهْلُ بَيْتِي‏ وَ ثَقَلِي فَقَالَتْ‏ أُمُّ سَلَمَةَ أَ لَسْتُ مِنْ أَهْلِكَ فَقَالَ إِنَّكِ إِلَى خَيْرٍ وَ لَكِنَّ هَؤُلاَءِ أَهْلِي وَ ثِقْلِي فَلَمَّا قُبِضَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ كَانَ‏ عَلِيٌ‏ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالنَّاسِ‏ لِكَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِيهِ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِيَدِهِ‏ فَلَمَّا مَضَى‏ عَلِيٌ‏ لَمْ يَكُنْ يَسْتَطِيعُ‏ عَلِيٌ‏ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ أَنْ يُدْخِلَ‏ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍ‏ وَ لاَ اَلْعَبَّاسَ بْنَ عَلِيٍ‏ وَ لاَ وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ‏ اَلْحَسَنُ‏ وَ اَلْحُسَيْنُ‏ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِينَا كَمَا أَنْزَلَ فِيكَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ بَلَّغَ فِينَا رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا اَلرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَهُ عَنْكَ فَلَمَّا مَضَى‏ عَلِيٌّ ع‏ كَانَ‏ اَلْحَسَنُ ع‏ أَوْلَى بِهَا لِكِبَرِهِ‏ فَلَمَّا تُوُفِّيَ لَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَفْعَلَ ذَلِكَ وَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ وَ أُولُوا اَلْأَرْحََامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ََ بِبَعْضٍ فِي‏ كِتََابِ اَللََّهِ‏ فَيَجْعَلَهَا فِي وُلْدِهِ إِذاً لَقَالَ‏ اَلْحُسَيْنُ‏ أَمَرَ اَللَّهُ بِطَاعَتِي كَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ أَبِيكَ وَ بَلَّغَ فِيَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ كَمَا بَلَّغَ فِيكَ وَ فِي أَبِيكَ وَ أَذْهَبَ اَللَّهُ عَنِّي اَلرِّجْسَ كَمَا أَذْهَبَ عَنْكَ وَ عَنْ أَبِيكَ فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى‏ اَلْحُسَيْنِ ع‏ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ‏ أَهْلِ بَيْتِهِ يَسْتَطِيعُ‏ أَنْ يَدَّعِيَ عَلَيْهِ كَمَا كَانَ هُوَ يَدَّعِي عَلَى‏ أَخِيهِ‏ وَ عَلَى‏ أَبِيهِ‏ لَوْ أَرَادَا أَنْ يَصْرِفَا اَلْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ يَكُونَا لِيَفْعَلاَ ثُمَّ صَارَتْ حِينَ أَفْضَتْ‏ إِلَى‏ اَلْحُسَيْنِ‏ ع‏ فَجَرَى تَأْوِيلُ هَذِهِ اَلْآيَةِ وَ أُولُوا اَلْأَرْحََامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ََ بِبَعْضٍ فِي‏ كِتََابِ اَللََّهِ‏ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ اَلْحُسَيْنِ‏ لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‏ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‏ إِلَى‏ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ ع‏ وَ قَالَ اَلرِّجْسُ هُوَ اَلشَّكُّ وَ اَللَّهِ لاَ نَشُكُّ فِي رَبِّنَا أَبَداً


الکافی جلد ۱ ش ۷۵۰ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۷۵۲
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَا نَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَسُولُهُ عَلَى الْأَئِمَّةِ ع وَاحِداً فَوَاحِدا
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۸۹

ابى بصير گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم از قول خدا عز و جل (۵۹ سوره نساء): «از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولى الامر خودتان اطاعت كنيد»؟ فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين (ع) نازل شده، من به او گفتم: به راستى مردم مى گويند: چرا او نام على و خاندانش را در كتاب خدا عز و جل نبرده؟ گويد: فرمود: در پاسخ آنها بگوئيد كه: براى پيغمبر آيه نماز نازل شد و خدا در آن نام نبرد سه ركعت و چهار ركعت را تا اينكه رسول خدا (ص) آن را شرح داد و آيه زكاة نازل شد خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آنكه رسول خدا (ص) بود كه آن را شرح كرد براى مردم و نازل شد أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ و در باره على و حسن و حسين (ع) نازل شد و رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود هر كه را من مولا و آقايم على (ع) مولا و آقا است، و فرمود: من به شما وصيت مى‏كنم در باره كتاب خدا و خاندانم زيرا من از خدا عز و جل در خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيفكند تا آنها را بر سر حوض به من رساند، خدا اين خواست مرا داد، و فرمود: چيزى به آنها نياموزيد كه آنها از شما أعلم هستند، و فرمود: خاندان من شما را از هيچ در هدايت بيرون نكنند و هرگز شما را به باب گمراهى وارد نكنند. اگر پيغمبر خاموش مى‏نشست و آن را در خاندان خود شرح نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان ادعاى آن را مى‏كردند، ولى خدا در كتاب باز هم شرح آن را براى تصديق پيغمبرش بيان كرد و نازل نمود (۳۳ سوره احزاب): «همانا خدا مى‏خواهد پليدى را از شما خاندان‏ به خصوص ببرد و شما را پاك كند» على بود و حسن و حسين و فاطمه (ع) كه پيغمبر (ص) آنها را زير عبا گرد آورد، در خانه ام سلمه، و سپس فرمود: بار خدايا هر پيغمبرى خاندان و بنه‏اى دارد و اينها خاندان و بنه منند، ام سلمه گفت: آيا من از خاندان تو نيستم؟ فرمود: تو رو به خوبى دارى ولى اينان خاندان و بنه منند. چون رسول خدا (ص) وفات كرد، على (ع) اولى‏ و أحقّ از همه مردم بود براى پيشوائى مردم، براى تبليغات بسيارى كه رسول خدا (ص) نسبت به او كرده بود و او را برابر مردم بپا داشته بود و دست او را در دست داشت و چون على (ع) در گذشت، نمى توانست و اقدام نمى‏كرد كه محمد بن على يا عباس بن على يا يكى از پسرانش را وارد امر امامت كند، زيرا در اين صورت حسن و حسين (ع) مى‏گفتند: خدا در باره ما حكم نازل كرده چنانچه در باره تو نازل كرده و به اطاعت ما دستور داده چنانچه به اطاعت تو دستور داده و در باره ما تبليغ كرده رسول خدا (ص) مثل اين كه در باره تو تبليغ كرده و پليدى را از ما برده است چنانچه از تو برده است. چون على (ع) در گذشت، حسن (ع) اولى‏ بود به خاطر اين كه بزرگتر بود و چون او وفات مى‏كرد، نمى‏توانست از اولاد خود وارد امر امامت كند و اقدام به آن هم نمى‏كرد با اين كه خدا مى فرمايد: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و اگر آن را براى اولادش مقرر مى‏كرد، امام حسين (ع) مى‏گفت: خدا به‏ اطاعت من فرمان داده چنانچه به اطاعت تو فرمان داده و اطاعت پدرت و رسول خدا در باره من هم تبليغ كرده مثل آن كه در باره تو و پدرت تبليغ كرده و خدا پليدى را از من برده مثل اين كه از تو و پدرت برده است، و چون امامت به حسين (ع) رسيد هيچ كدام از خاندان و خويشانش نمى‏توانستند بر او ادّعائى بياورند چنانچه او مى‏توانست طرح دعوى نسبت به برادر و پدر كند، در صورتى كه مى‏خواستند امر امامت را از او بگيرند و به ديگرى منتقل كنند با اين كه اين كار را نمى‏كردند و چون خلافت به حسين (ع) رسيد، اين آيه اجراء گرديد كه: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ و امامت پس از حسين به على بن الحسين (ع) رسيد و بعد از على بن الحسين به محمد بن على (ع)، فرمود: مقصود از رجس و پليدى كه از ما برده‏اند، شك است و به خدا ما هرگز در پروردگار خود شك نداريم (مقام توحيدِ خالص همين است).

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۰

ابو بصير گويد: از امام صادق در باره قول خداى عز و جل «خدا را فرمان بريد و پيغمبر و كارداران خود را فرمان بريد- ۵۹ نساء» پرسيدم، فرمود: در باره على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است (زيرا در آن زمان همان سه نفر از ائمه حاضر بودند)، بحضرت عرضكردم: مردم ميگويند: چرا نام على و خانواده‏اش در كتاب خداى عز و جل برده نشده؟ فرمود: بآنها بگو: آيه‏ نماز، بر پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله نازل شد و سه ركعتى و چهار ركعتى آن نامبرده نشد تا اينكه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله خود براى مردم بيان كرد و آيه زكاة بر آن حضرت نازل شد و نامبرده نشد كه زكاة از هر چهل درهم يكدرهم است، تا اينكه خود پيغمبر آن را براى مردم شرح داد و امر بحج نازل شد و بمردم نگفت هفت دور طواف كنيد تا اينكه خود پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله براى آنها توضيح داد. و آيه أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و در باره على و حسن و حسين هم نازل شد، پس پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در باره على عليه السلام فرمود: «هر كه را من مولا و آقايم على مولا و آقاست» و باز فرمود: در باره كتاب خدا و اهل بيتم بشما سفارش ميكنم. من از خداى عز و جل خواسته‏ام كه ميان آنها جدائى نيندازد تا آنها را در سر حوض بمن رساند، خدا خواسته مرا عطا كرد، و نيز فرمود: شما چيزى بآنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند، و باز فرمود: آنها شما را از در هدايت بيرون نكنند و بدر گمراهى وارد نسازند. اگر پيغمبر خاموشى ميگزيد و در باره اهل بيتش بيان نمى‏كرد، آل فلان و آل فلان آن را براى خود ادعا مى‏كردند، ولى خداى عز و جل براى تصديق پيغمبرش بيان آن حضرت را (كه مقصود آل پيغمبر است نه آل فلان و فلان) در كتابش نازل فرمود «همانا خدا ميخواهد ناپاكى را از شما اهل اين خانه ببرد و پاكيزه‏تان كند، پاكيزه كامل- ۳۳ سوره احزاب-» در خانه‏ام سلمه و على و حسن و حسين و فاطمه عليهم- السلام بودند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله آنها را زير عبا گرد آورد و سپس فرمود: خدايا هر پيغمبرى اهل و حشمى داشت، و اهل و حشم من اينهايند، ام سلمه گفت: من از اهل شما نيستم؟ فرمود: تو بخوبى‏ ميگرائى، ولى اينها اهل و حشم من هستند. بنا بر اين چون پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله وفات يافت، براى پيشوائى مردم، على از همه مردم سزاوارتر بود، بجهت تبليغات بسيارى كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت باو فرموده بود، و دست او را گرفته و در ميان مردم بپا داشته بود، و چون على درگذشت، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه محمد بن على و نه عباس بن على و نه هيچ يك از پسران ديگرش را (غير از حسنين عليهما السلام) در اهل پيغمبر داخل كند، زيرا در آن صورت حسن و حسين مى‏گفتند: خداى تبارك و تعالى آيه اهل بيت را در باره ما نازل فرمود، چنان كه در باره تو نازل كرد و مردم را باطاعت ما امر كرد، چنان كه باطاعت تو امر فرمود، و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله نسبت بما تبليغ كرد، چنان كه نسبت بتو، تبليغ فرمود و خدا ناپاكى را از ما برد چنان كه از تو برد، و چون على درگذشت، حسن عليه السلام بامامت سزاوارتر بود براى بزرگساليش و چون وفات نمود، نمى‏توانست و اقدام هم نمى‏كرد كه فرزندان خودش را در امر امامت داخل كند و در ميان آنها قرار دهد، در صورتى كه خداى عز و جل ميفرمايد: «خويشاوندان در كتاب خدا بيكديگر سزاوار ترند» زيرا در آن صورت حسين عليه السلام ميگفت: خدا مردم را باطاعت من امر نمود، چنان كه باطاعت تو و اطاعت پدرت امر فرموده و رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در باره من هم تبليغ كرده، چنان كه در باره تو و پدرت تبليغ فرموده و خدا ناپاكى را از من برده، چنان كه از تو و پدرت برده است، پس چون امامت بحسين رسيد، هيچ يك از اهل بيت او نمى‏توانست بر او ادعا كند، همچنان كه او بر برادر و پدرش ادعا مى‏كرد، اگر آن دو مى‏خواستند امر امامت را از او بديگرى بگردانند، ولى آنها چنين كارى نمى‏كردند، سپس زمانى كه امامت بحسين عليه السلام رسيد، معنى و تأويل آيه وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ جارى گشت، و بعد از حسين بعلى بن الحسين رسيد، و بعد از على بن الحسين بمحمد بن على رسيد، آنگاه امام فرمود: مقصود از ناپاكى همان شك است، بخدا كه ما در باره پروردگار خود هرگز شك نكنيم.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷

على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس و على بن محمد، از سهل بن زياد- كه مُكّنى است به ابو سعيد- از محمد بن عيسى، از يونس، از ابن مسكان، از ابوبصير روايت كرده‏اند كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام را سؤال كردم از فرموده خداى عزّوجلّ:«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» «۱»، حضرت فرمود كه: «اين آيه، در شأن حضرت على بن ابى‏طالب و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد». به آن حضرت عرض كردم كه: سنيان مى‏گويند كه: خدا را چه مانع شده كه على و اهل بيت او را در كتاب خود نام نبرده؟ ابوبصير مى‏گويد كه: حضرت فرمود: «به ايشان بگوييد كه:رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز بر او نازل شد، و خدا از براى ايشان نام سه ركعت و چهار ركعت را نبرد، كه تا آن‏كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و زكات بر او نازل شد، و از براى ايشان نام نبرد كه از هر چهل درم شرعى يك درم بايد داد «۲» تا آن‏كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود. و حج فرود آمد، و به ايشان نفرمود كه هفت شوط طواف كنيد تا آن‏كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را از براى ايشان بيان فرمود، و اين آيه فرود آمد كه: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، و در شأن على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام نازل شد. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن على عليه السلام فرمود كه: هر كه من آقا و صاحب اختيار اويم، على آقا و صاحب اختيار اوست. و آن حضرت عليه السلام نيز فرمود كه: وصيّت مى‏كنم شما را به كتاب‏ __________________________________________________

(۱). نساء، ۵۹.
(۲). و درم شرعى، نيم مثقال صيرفى و شش عشر يك نخود نقره مسكوك است. (مترجم)

خدا و اهل بيت من. به درستى كه من از خداى عزّوجلّ درخواستم كه در ميانه قرآن و ايشان جدايى نيندازد، تا ايشان را در نزد حوض كوثر بر من وارد سازد، و خدا اين را به من عطا فرمود. و باز فرمود كه: ايشان را تعليم مدهيد؛ زيرا كه ايشان از شما داناترند. و فرمود: به درستى كه ايشان، هرگز شما را از درِ هدايت بيرون نمى‏برند و هرگز شما را در ضلالت در نمى‏آورند. پس اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله ساكت مى‏شد و بيان نمى‏فرمود كه: اهل بيت او كيست، هر آينه آل فلان و آل فلان (يعنى: آل تيم و آل عدى كه) ولايت و امامت را ادّعا مى‏كردند (و مى‏توانستند كه اين را ادّعا كنند)، وليكن خداى عزّوجلّ بيان اهل بيت را در كتاب خود فرو فرستاد به جهت تصديق پيغمبر خويش و فرمود كه: «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً» «۱»، يعنى: جز اين نيست كه مى‏خواهد خدا كه ببرد از شما پليدى گناه را اى اهل بيت و خاندان پيغمبر، و پاك و پاكيزه گرداند شما را از گناهان، پاك گردانيدنى» (به غايت بر سبيل دوام و استمرار. حاصل معنى آن‏كه: اى خاندان محمد صلى الله عليه و آله، اراده جناب اقدس الهى تعلّق گرفته به اين‏كه جنس گناه را از شما دور دارد، به وضعى كه يك فرد از افراد آن، خواه صغيره باشد و خواه كبيره و خواه از روى سهو و فراموشى باشد و خواه از روى عمد، از شما به وجود نيايد، تا دامن عصمت شما را به گرد گناه آلوده نگردد و در باب شما غير از اين را اراده نخواهد فرمود). و حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «پس على و حسن و حسين و فاطمه پيدا عليهم السلام شدند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله ايشان را در زير عباى خود داخل گردانيد در حجره امّ سَلمه، بعد از آن، گفت: بار خدايا، به درستى كه هر پيغمبرى را اهلى و چيز بزرگى بوده كه اهتمام به شأن آن داشته، و اين گروه، اهل من و آن چيز بزرگ منند كه به شأن ايشان اهتمام دارم. پس امّ سلمه عرض كرد كه: آيا من از جمله اهل تو نيستم؟ پيغمبر در جواب فرمود كه: بازگشت تو به خير و خوبى خواهد بود، وليكن اين گروه اهل منند، و آنچه من به آن اهتمام دارم. و چون قبض روح رسول خدا صلى الله عليه و آله شد، على عليه السلام سزاوارترين مردمان بود به مردمان در تصرّف نمودن در امور ايشان، به جهت بسيارى آنچه رسول خدا صلى الله عليه و آله در شأن او به مردم رسانيد از مدايح، و به پا داشتن او براى مردم و گرفتن آن حضرت دست او را (يعنى: در __________________________________________________

(۱). احزاب، ۳۳.

غدير غم) و چون على عليه السلام مُشرف بر موت شد و هنگام رحلتش رسيد، قادر نبود بر اين‏كه محمد بن على يا عبّاس بن على يا يكى از فرزندان خود را كه غير ايشان بودند در اين امر داخل گرداند، و على عليه السلام چنان نبود كه اين نعل از او سر زند و اگر بر فرض محال، چنين امرى از او سر مى‏زد، هر آينه حضرت امام حسن و امام حسين عليه السلام در آن هنگام مى‏گفتند كه: خداى تبارك و تعالى در شأن ما آيه‏اى فرو فرستاده، چنانچه در شأن تو فرو فرستاده و به فرمان‏بردارى ما امر فرموده، چنانچه به فرمان‏بردارى تو امر فرموده، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب ما تبليغ رسالت فرموده، چنان كه در باب تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا از ما گناه را برده، چنانچه آن را از تو برده است. و چون على عليه السلام از دنيا رحلت نمود، حضرت امام حسن عليه السلام به امامت سزاوارتر بود، به جهت آن‏كه از حضرت امام حسين عليه السلام بزرگ‏تر بود، و چون ايّام حياتش به سر آمد، نمى‏توانست كه فرزندان خويش را در اين امر داخل گرداند، و آن حضرت چنان نبود كه اين را به فعل آورد، و خداى عزّوجلّ مى‏فرمايد كه: «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» «۱». پس آن را در فرزندان خود قرار دهد، و در هنگامى كه چنين مى‏كرد، حضرت امام حسين عليه السلام مى‏گفت كه: خدا به طاعت من امر فرموده، چنانچه امر فرموده به طاعت تو و طاعت پدر تو، و رسول خدا صلى الله عليه و آله در باب من تبليغ رسالت فرموده، چنانچه در باب تو در باب پدر تو تبليغ رسالت فرموده، و خدا رجس را از من برده، چنانچه از تو و از پدر تو برده است.

(حاصل آن‏كه اولاد امام حسن و تابعان ايشان نمى‏توانند كه در باب اولويّت خويش به امامت به آيه «أُولُوا الْأَرْحامِ» متمسّك شوند؛ زيرا كه در اثبات امامت از براى خويش به اين آيه، نفى آن است، به جهت آن‏كه امام حسين چون امام حسن، امامت را از امير المؤمنين عليه السلام ميراث برد و تأخر آن حضرت به جهت آن است كه كوچك‏تر بود و اجتماع ممكن نبود).

و چون امامت به امام حسين عليه السلام منتقل شد، يكى از اهل بيت آن حضرت نمى‏توانست كه بر او ادّعا كند، چنانچه او بر برادر و پدرش ادّعا مى‏نمود، و اگر مى‏خواستند كه اين امر را از او بگردانند، و حال آن‏كه چنان نبودند كه چنين كنند، پس در هنگامى كه امامت به امام حسين عليه السلام رسيد، چنان شد كه تأويل اين آيه «وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ» در آن‏ __________________________________________________

(۱). انفال، ۸۵.

جارى گرديد، و بعد از آن حضرت، به حضرت على بن الحسين منتقل گرديد، و بعد از على بن الحسين به حضرت محمد بن على عليهم السلام رسيد». پس حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «مراد از رجس كه در آيه مذكور است، شكّ است. و به خدا سوگند، كه ما هرگز در پروردگار خويش شكّ نمى‏كنيم». محمد بن يحيى، از احمد بن محمد بن عيسى، از محمد بن خالد و حسين بن سعيد، از نضر بن سُويد، از يحيى بن عمران حلبى از ايّوب بن حرّ و عمران بن على حلبى، از ابوبصير، از امام جعفر صادق عليه السلام مثل اين را روايت كرده‏اند.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)