نَصِيب
«نصیب» از مادّه «نَصْب» به معناى بهره وافر از امور مفید و سودمند است.
ریشه کلمه
- نصب (۳۳ بار)
قاموس قرآن
(بروزن فلس) رنج دادن و رنج ديدن. و برپا داشتن. «نَصَبْتُ الشَّىْءَ: اَقَمْتُهُ» آن را برپا داشتم گويند: «نَصَبَهُ الْهَمُ: اَتْبَعَهُ» - «نَصَبَ الشَّىْءَ: وَضَعَهُ وَضْعاً ثابِتاً». در آيه [غاشيه:19]. مراد ثابت شدن است مثل «وَالْجِبالَ أَرْساها» كوهها را ثابت كرد يعنى: آيا نمىبينند شتر چطور خلق شده... و كوهها چطور ثابت گشته و بر پا داشتهاند. نصيب: بهره معين و ثابت [نساء:7]. براى مردان بهره ثابتى است از انچه پدران و مادران و خويشان گذشتهاند و براى زنان بهره ثابتى است از آنچه پدران و مادران و خويشان گذاشتهاند. *** نَصْب: (بروزن قفل و فرس) به معنى رنج و تعب است [كهف:62]. از اين سفر به رنج و خستگى افتاديم. [ص:41]. شيطان به من رنج و عذاب رساند. نصب در آيه اول بر وزن فَرَس و در دوم بر وزن قُفْل است. ناصب: اسم فاعل است رنج دهنده، گويند «هَمٌ ناصِبٌ» اندوهى است زحمت ده. ناصب لازم نيز آيد يعنى به زحمت افتاده: [غاشيه:2-3]. ظاهرا مراد از عمل تلاش غيرمشروع دنيا است كه باعث رنج آخرت است. يعنى: چهره هايى در آن روز ذليل اند، تلاش گراند در دنيا به زحمت افتادهاند در قيامت، چند آيه بعد آمده: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناعِمَةٌ لِسَعْيِها راضِيَةٌ» معلوم است كه ظرف رضا و نعمت آخرت و ظرف سعى دنيا است. انصاب: [مائده:90]. [مائده:3]. نصب (بروزن فَلْس و قُفْل و عُنُق) هر چيز منصوب و برپاداشته است كه معبود واقع شود (صحاح)جمع نُصُب (بروزن عُنُق) انصاب است، به قولى نُصُب جمع نصاب است. آن در آيه به ضم اول ودوم است. مراد از نُصُب و اَنْصاب سنگهاى منصوبى است كه بر روى آنها قربانى مىكردند طبرسى در علت اين تسميه گفته: آن سنگها را براى عبادت برپاداشته بودند و از ابن جريح نقل مىكند: انصاب اصنام نبودند زيرا اصنام آنهايى است كه تراشيده به صورت و نقشى در مىآوردند بلكه انصاب سنگهايى بودند دراطراف كعبه. راغب گفته: آن سنگها را پرستش كرده و روى آنها قربانى مىكردند. فرق مابين انصاب و اصنام را كه نقل شد در اقرب الموارد نيز بطور «قيل» آورده است. ناگفته نماندبه تصريح آيه اول، انصاب رجس اند و اين مىرساند كه انصاب مورد پرستش بودهاند و در آيه دوم آنچه بر روى آن سنگ يا سنگها ذبح شده حرام گشته است مىشود گفت: كه سنگ معبود بوده و يا صرفا براى بتها بر آن ذبح مىكردهاند. عجب از زمخشرى [شرح:8-7]. آيه خطاب به حضرت رسول «صلى الله عليه واله» و نتيجه آيات قبل است يعنى: حالا كه بتو شرح صدر داده و بلند آوازهات كرديم و بار گران را از تو برداشتيم و با هر دشوارى آسانيى هست پس چون از واجب فارغ شدى در عبادت و دعا بكوش و خودت را به رنج انداز وبه خدايت رغبت جو. در مجمع از امام باقر و صادق عليهماالسلام نقل شده «فَِاذا فَرَغْتَ مِنَ الصَّلوةِ الْمَكْتُوبَةِ فَانْصَبْ اِلى رَبِكَ فِى الدُّعاءِ وَ ارْغَبْ اِلَيْهِ فِى الْمَسْئَلَةِ». زمخشرى در كشّاف در باره آيه گويد: منظور آن است كه آن بزرگوار عبادات را پشت سرهم انجام دهد و اوقات خويش را خالى از عبادت نگذارد و چون از يكى فارغ شد ديگرى را شروع كند. آنگاه گويد: از جمله بدعتها آنكه بعضى از رافضيان «فَانْصَبْ» را در آيه به كسر صاد خوانده يعنى: على را بر خلافت منصوب گردان اگر اينطور خواندن بر رافضی روا باشد صحيح است كه ناصبى آن را همينطور بخواند و بگويد: يعنى ناصبى بودن را كه بغض و عداوت على است در ميان مردم بگذار. زمخشرى مىتوانست قول بعضى از شيعه را كه خودش نقل كرده (اگر چنين قائلى يافته شود) به نحو آبرومندى رد كندو بگويد: اين سخن قابل قبول نيست. ولى حريف آوردن ناصبى حكايت از درون طوفانى و ناراحت زمخشرى نسبت به اهل بيت عليهمالسلام و شيعه دارد. گويى خيلى تكان خورده است. فيض مرحوم در تفسير صافى بعد از نقل اين سخن گويد: نصب امام و خليفه بعد از تبليغ رسالت يا پس از فراغ از عبادت ا مرى معقول بلكه واجب است تا مردم بعد از آن حضرت در حيرت و ضلال واقع نشوند، پس صحيح است كه مترتب بر رسالت و فراغ از عبادت باشد و اما بغض على وعداوت على «عليه السلام» چطور معقول است كه بر تبليغ رسالت و يا عبادت مترتب شود؟!!... آنگاه بر زمخشرى سخت تاخته است.