المائدة ١٠٦
ترجمه
المائدة ١٠٥ | آیه ١٠٦ | المائدة ١٠٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«شَهَادَةُ»: گواهی. مبتدا است و (إثْنانِ) خبر است. در این صورت مضافی پیش از (إثْنانِ) محذوف است و تقدیر چنین است: شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إذا ... شَهَادَةُ اثْنَیْنِ. یا این که (شَهادَةُ) مصدر است و به معنی شُهُود، یعنی گواهان است و نیازی به حذف نیست. برخی هم (شَهادَةُ) را مبتدا و خبر آن را (شَهادَةُ) محذوف دانسته و (إِثْنانِ) را فاعل مبتدا گرفتهاند. «مِنکُمْ»: از خودتان؛ یعنی از مسلمانان یا از نزدیکان خود. «مِنْ غَیْرِکُمْ»: از دیگران؛ یعنی از کافران یا از بیگانگان. «ضَرَبْتُمْ فِی الأرْضِ»: مسافرت کردید. «تَحْبِسُونَهُمَا»: نگاهشان میدارید. «إرْتَبْتُمْ»: شکّ کردید.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: امام باقر|امام محمدباقر عليهالسلام و واقدى در سبب نزول اين آيه چنين آورده اند. بنا به قول اسامة بن زيد از پدرش، دو نفر مسيحى بودند به نام تميم دارمى و عدى دارمى[۳] و كار آنها تجارت با مكه بود. وقتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از مكه به مدينه هجرت فرمود. ابن ابىمارية مولى عمرو بن العاص به مدينه وارد شد در حالتى كه تجارت با شام مينمود.
با اين دو نفر مسيحى به عزم تجارت كردن بيرون رفت تا اين كه در بين راه ابن ابىمارية مريض شد، وصيت خود را با دستش نوشت و آن را در ميان امتعه خود پنهان نمود و اموال خود را به آن دو نفر سپرد و گفت: وقتى كه به مدينه رسيديد. اموال مرا به خانواده من بدهيد سپس وفات يافت اين دو نفر از اموال ابن ابىمارية آنچه كه خوب بود و خوششان مى آمد، برداشتند و بقيه مال را به خانواده او دادند.
وراث مزبور هنگام تفتيش از امتعه، نامه وصيت را پيدا كردند وقتى كه خواندند اشيائى را در آن وصيتنامه ديدند كه در جزء اموالى كه تحويل گرفته بودند، نبود. به آن دو نفر مراجعه كردند، آنان هم گفتند: آنچه ابن ابىمارية به ما داده بود به شما تحويل داديم و از بقيه مال خبرى نداريم. وراث مزبور جريان قضيه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله گفتند، اين آية نازل گرديد.[۴][۵][۶]
تفسیر
- آيات ۱۰۹ - ۱۰۶ ، سوره مائده
- توضيح آيات شريفه راجع به گواه گرفتن هنگام وصيت و حكم شهود غير مسلمان بروصيت
- وجه صحيح در معناى جمله : ((من الذين استحق عليهم الاوليان )) در آيه شريفه
- مراد از ((لا علم لنا)) كه در جواب پيامبران (ع ) به خدا آمده است نفى مطلق علم نيست
- حقيقت علم و تمامى آن نزد خداوند است و بس !
- جواب پيامبران نوعى تواضع در برابر كبريائى خداوند است
- گفتارى در معناى شهادت
- اعتبار شهادت در ميان ملل مختلف و در اسلام
- گفتارى پيرامون معناى عدالت
- اعتبار عدلت در شاهد، حكمى است فطرى وارتكازى همگان
- مفهوم عدلت در اصطلاح فقه و لسان ائمه اهل بيت (ع ) و فرق آن با عدلت به مفهوماخلاقى آن
- گفتارى پيرامون يمين (سوگند)
- اعتماد به سوگند مدعى ، به خدا، در شرع اسلام ، ناشى از اعتماد به ايمان افراد درمجتمع اسلامى است
- در جوامع مادى امروز، نه تنها سوگند بلكه هيچ قانون و ضابطه ديگرى كوچكتريناثرى ندارد
- با اعراض مردم از دين ، احكام دينى منفسخ نمى شوند
- پاسخ به اين توهم كه سوگند به غير اسم خدا و نيز خدا را به حق پيامبر (ص ) واوليايش قسم دادن شرك است
- (رواياتى در ذيل آيات مربوط به شهادت كافر و شاءننزول آنها)
- معناى اين روايت كه قران تماميش تقريب و باطنش تقريب است
- توضيح اين روايت كه مرا از ((لاعلم لنا)) اينست كه ما علمى به ماسواى تو نداريم
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ «106»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هرگاه (نشانههاى) مرگ يكى از شما فرا رسد، از ميان خود دو نفر عادل را هنگام وصيّت به شهادت و گواهى فرا خوانيد. و اگر در مسافرت بوديد و مصيبت مرگ به سراغ شما آمد (و شاهد مسلمانى نبود) دو تن از غير (همكيشان) تان را به گواهى بطلبيد و اگر (در صداقت آنان) شك كرديد، پس از نماز آن دو را نگاهداريد تا به خداوند قسم ياد كنند كه ما حاضر نيستيم حقّ را به هيچ قيمتى بفروشيم، هر چند در مورد فاميل باشد و هرگز شهادت الهى را پنهان نمىكنيم، كه در اين صورت از گنهكارانيم.
نکته ها
مسلمانى به نام «ابن ابى ماريه» همراه دو مسيحى به نامهاى تميم و عدى كه برادر بودند، به سفر تجارى رفتند. مسلمان بيمار شد، وصيّت نامهاى نوشت و آن را ميان وسايل خود
جلد 2 - صفحه 387
پنهان كرد و اموال خود را به آن دو مسيحى داد كه به وارثان بدهند. پس از مرگش، آن دو نفر در ميان اثاثيهى او اجناس گرانبهايى ديده و برداشتند، پس از مراجعت به مدينه، باقى آنها را به وارثان دادند. ورثه، وصيتنامه را در ميان وسايل ديدند كه صورت همهى اثاثيه در آن ثبت شده بود. چون مطالبه كردند، آن دو مسيحى انكار كردند، شكايت را نزد پيامبر بردند، در اين هنگام بود كه آيهى فوق نازل شد. «1»
طبق حديثى از اصول كافى، پيامبر از آن دو سوگند گرفت و تبرئهشان كرد؛ ولى چون دروغشان از طريق نامه كشف شد، حضرت بار ديگر آن دو را احضار كرد. وارثان سوگند ياد كردند كه اجناس ديگرى هم بوده و آنها را پس گرفتند. «2»
پیام ها
1- آستانهى مرگ، آخرين فرصت براى وصيّت كردن است. «إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ»
2- هنگام وصيّت، مؤمن بايد دقّتهاى لازم را به كار بندد. «حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ»
3- براى اداى حقّ مردم، دو شاهد عادل بگيريد. «اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ»
4- براى اداى حقّ مردم، اگر مسلمان حضور نداشت، با غير مسلمان كار را محكم كنيد. «غَيْرِكُمْ» (لكن غير مسلمانى كه خداوند را قبول داشته باشد تا بتواند به نام مقدّس او سوگند ياد كند) «فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ»
5- مراعات حقوق مردم همهجا مهم است ومكان بردار نيست. «ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ»
6- براى پرداخت حقّ، هرگونه شك را دفع كنيد. تَحْبِسُونَهُما ... إِنِ ارْتَبْتُمْ
7- سوگند، يكى از راههاى شكزدايى است. «فَيُقْسِمانِ»
8- تنها سوگند به نام «اللّه» ارزشمند و معتبر است. «فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ»
«1». تفسير الميزان.
«2». تفسير نمونه.
جلد 2 - صفحه 388
9- براى اداى حقّ از صحنههاى مذهبى و ملكوتى و مكانها و زمانهاى مقدّس كمك بگيريم. «1» «مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ»
10- يكى از عوامل انحراف، رسيدن به پول است. «لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً»
11- يكى از عوامل انحراف، محبّت و علاقههاى فاميلى است. «لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى»
12- تنها موردى كه متن «سوگندنامه» از طريق وحى، ديكته شده است، «حقّ الناس» است. لا نَشْتَرِي ...
13- كتمان حقّ و خيانت در گواهى، عادل را فاسق مىكند و در همه اديان الهى، حرام شمرده شده است. ( «ذَوا عَدْلٍ»، مىشود «لَمِنَ الْآثِمِينَ»)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (106)
«1» مجمع البيان ج 2 ص 254.
«2» مجمع البيان ج 2 ص 254.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 195
شأن نزول- از حضرت ابى جعفر عليه السّلام مروى است: دو نفر از انصار و مسلمانى «بديل» نام، به قصد تجارت، عزيمت شام؛ و چون به شهر وارد شدند بديل بيمار و ماليه خود را از نقود و امتعه بر صحيفهاى ثبت و در ميان رخوت مختفى، و مرضش شدت نمود. آن دو نفر را وصيت كرد كه تركه او را به اهل او رسانند؛ بعد از وفات او، ماليه او را تصرف نموده، ظرفى از نقره كه به زر منقش بود، به وزن سيصد مثقال برداشته باقى را به مدينه و به اهلش دادند. ورثه «بديل» صحيفه را يافتند، چون ظرف مذكور را بديدند رجوع به آن دو نفر، ايشان انكار، و مرافعه به مجلس حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله؛ آيه شريفه نازل شد: «1» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آوردهايد به آنچه شما را امر فرمودهاند شَهادَةُ بَيْنِكُمْ: شهادت وصيت است در ميان شما. يا بر شما است گواهى و شاهد إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ: وقتى كه حاضر شود و واقع گردد يكى از شما را مرگ يعنى مشرف بر موت شود، و علامت مرگ بر او ظاهر گردد، بايد كه شاهد و گواه شوند حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ: زمان وصيت، دو نفر ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ: كه صاحب عدل و انصاف باشند از شما، يعنى از مسلمانان يا از اقارب؛ و قول اول اكثر است أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ: يا دو نفر ديگر از غير شما، يعنى اهل ذمه. چنانچه مروى از حضرت باقر و صادق عليهما السّلام و منقول از ابن عباس است. « «2»» حاصل آنكه صاحب عدل از مسلمانان شاهد گيرند و اگر متعذر باشد، دو نفر ديگر از اهل اسلام إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ: اگر باشيد كه سفر كنيد در زمين فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ: پس برسد به شما و نزديك شود مرگ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ: نگهداريد آنها را پس از نماز عصر كه وقت اجتماع مردمان و مصادفه ملائكه ليل و نهار است فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ: پس سوگند ياد كنيد به خدا اگر شك داريد شما وارثين در ايمن نبودن از تهمت شاهدين. و مضمون قسم ايشان اين باشد كه لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً: بدل
(1 و 2) مجمع البيان ج 2 ص 256.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 196
نمىكنيم به اين سوگند بهاى آنها را كه مال دنيا است، يعنى براى طمع مال ميّت قسم به دروغ نمىخوريم وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى: و اگرچه سوگند خورنده براى او خويش ما باشد قسم به دروغ نمىخوريم وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ: و كتمان نمىكنيم شهادت خدا را كه ما را به اقامه آن امر فرموده إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ:
بدرستى كه ما در آن هنگام كه كتمان شهادت كنيم هر آينه از گناهكاران باشيم. بعد از نزول اين آيه حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله آن دو نفر را بعد از نماز عصر قسم داد بر آنكه ما قصد مال بديل نكردهايم و اين سوگند براستى باشد. حضرت فرمود: دست از ايشان باز دارند. بعد ظرف گمشده را در دست آنها يافتند. ثانيا ورثه با آنها مجادله. ايشان گفتند: اين ظرف را از بديل خريدهايم، اما چون بيّنه نداشتيم اقرار نكرديم. به مجلس حضرت خاتم صلى اللّه عليه و آله عرض كردند. آيه شريفه نازل شد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَيْنِكُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْكُمْ أَوْ آخَرانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَأَصابَتْكُمْ مُصِيبَةُ الْمَوْتِ تَحْبِسُونَهُما مِنْ بَعْدِ الصَّلاةِ فَيُقْسِمانِ بِاللَّهِ إِنِ ارْتَبْتُمْ لا نَشْتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ لا نَكْتُمُ شَهادَةَ اللَّهِ إِنَّا إِذاً لَمِنَ الْآثِمِينَ (106)
ترجمه
اى كسانيكه ايمان آورديد گواهى ميان شما چون حاضر شود يكى از شما را مرگ هنگام وصيّت دو نفر داراى عدالت است از شما يا دو نفر ديگر از غير شما اگر شما سير نموديد در زمين پس رسيد شما را حادثه مرگ باز ميداريد آندو را بعد از نماز پس سوگند ياد مينمايند بخدا اگر شكى داشته باشيد كه نمىگيريم بعوض آن بهائى را و اگر چه باشد صاحب قرابت و كتمان نمىكنيم گواهى خدا را همانا ما آنگاه هر آينه از گنه كارانيم.
تفسير
در كافى و قمى ره راجع بشأن نزول آيه حديثى نقل فرموده كه خلاصهاش آنستكه يك نفر مسلمان و دو نفر نصرانى مسافرت نمودند و با آنشخص مسلمان متاعى بود و ظرفى كه با طلا نقاشى شده بود و قلاده كه براى فروش بهمراه برده بود در اين سفر آنشخص مسلمان مريض شد و چون علائم موت را در خود مشاهده نمود آنچه با خود داشت بآندو نفر نصرانى سپرد كه بورثهاش برسانند، آندو نفر ظرف و قلاده را برداشتند و امتعه ديگر را در مدينه بورثه او رساندند آنها مطالبه ظرف منقوش و قلاده را نمودند و آندو منكر شدند آنها سؤال نمودند آيا مورث ما مرضش طولانى شد يا در تجارت ضرر كرد يا كسى چيزى از او دزديد گفتند هيچ يك از اين امور روى نداد ورثه آندو نفر را براى داورى بخدمت پيغمبر (ص) حاضر نمودند و پيغمبر آندو را قسم داد و رفتند چندى نگذشت كه ظرف و قلاده در دست آنها ديده شد ورثه ثانيا خدمت پيغمبر (ص) رسيدند و واقعه را بعرض مبارك رساندند و آن حضرت منتظر وحى شد و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه شهادت اهل كتاب بر وصيت مسموع است در صورتى كه در سفر باشد و دو نفر مسلمان نباشد و اين شهادت اوليّه است كه پيغمبر (ص) بر طبق آن عمل فرمود و بعد از اين آيه آيه بعد نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه آندو نفر قسم دروغ ياد نمودند و بايد دو نفر از ورثه كه اولى بميت هستند قسم ياد نمايند كه حق با آنها است و آندو دروغ گفتهاند و پس از آنكه ورثه
جلد 2 صفحه 283
قسم ياد نمودند پيغمبر (ص) آن ظرف و قلاده را از آندو نفر نصرانى گرفت و بورثه آن مسلمان مسترد فرمود و در كافى و فقيه و تهذيب از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه مراد از آندو نفر كه از شما هستند دو نفر مسلمان است و مراد از آندو نفر كه از غير شما هستند دو نفر از اهل كتابند و اگر از اهل كتاب يافت نشود از مجوس بايد شاهد گرفت چون پيغمبر (ص) با مجوس در جزيه معامله اهل كتاب فرمود و اين در وقتى است كه مرد در غربت بميرد و دو نفر مسلمان پيدا نشود كه ميتواند دو نفر از اهل كتاب را شاهد بر وصيّت خود بگيرد و شهادت آن دو در اين صورت مسموع است ولى اگر ورثه ميّت مطمئن بصدق آنها نباشند ميتوانند بعد از نماز عصر آندو را حاضر نمايند و قسم بدهند كه اظهارات ما صدق است و ما بر نفع كسى شهادت نمىدهيم اگر چه از اقارب ما باشد و اگر بعد از اين دروغ آنها معلوم شد بايد دو نفر شهادت بر خلاف آندو بدهند و قسم ياد نمايند تا شهادت آندو باطل شود و بنابر اين روايات مفاد آيه شريفه آنستكه در موارديكه وصيت لازم است بايد دو نفر شاهد عادل از مسلمانان بر وصيت خودتان بگيريد و اگر مسافر باشيد و مسلمان يافت نشود ميتوانيد دو نفر از اهل كتاب را شاهد بگيريد و اگر اهل كتاب هم نباشد از مجوس ولى ورثه حق دارند در صورت عدم اطمينان بصدق آندو بعد از نماز عصر كه وقت شريفى است و مردم در مسجد اجتماع دارند آندو را قسم بدهند كه ما در مقابل اين شهادت از كسى چيزى نگرفتيم و ملاحظه از احدى حتّى اقارب خود ننموديم و شهادت ما براى امتثال امر الهى است كه فرموده است كتمان شهادت ننمائيد و اگر غير از اين باشد ما ميدانيم كه گناه كار خواهيم بود و وصيت وقتى لازم و واجب ميشود كه امارات موت ظاهر شود و در نزد شخص مالى از كسى باشد يا حقّى از خلق يا خالق بر عهده او ثابت شده باشد و مطمئن نباشد كه ورثه او آنرا اداء مينمايند و آندو نفر شاهد از اهل ذمّه بايد عادل در دين خودشان باشند تا شهادت آنها در موقع ضرورت قبول شود آنهم بر مال نه بر ولايت چنانچه در كتاب وصيت فقها متعرض شدهاند و بايد مراجعه شود.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهادَةُ بَينِكُم إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوتُ حِينَ الوَصِيَّةِ اثنانِ ذَوا عَدلٍ مِنكُم أَو آخَرانِ مِن غَيرِكُم إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِي الأَرضِ فَأَصابَتكُم مُصِيبَةُ المَوتِ تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ فَيُقسِمانِ بِاللّهِ إِنِ ارتَبتُم لا نَشتَرِي بِهِ ثَمَناً وَ لَو كانَ ذا قُربي وَ لا نَكتُمُ شَهادَةَ اللّهِ إِنّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِينَ (106)
اي كساني که ايمان آوردهايد و خواستيد شاهد بگيريد زماني که مرگ ميخواهيد شما را بگيرد و وصيت كنيد از خود مؤمنين دو نفر شاهد که صاحب عدل باشند انتخاب كنيد و اگر دست رسي بدو نفر عادل مؤمنين پيدا نكرديد دو نفر از غير خود از كفار را شاهد بگيريد اگر در مسافرت هستيد و مصيبت مرگ خواست شما را اصابت كند و اينکه دو شاهد را نگاه داريد تا بعد از فراغ از نماز که مؤمنين همه جمع هستند شهادت خود را حضور همه اداء كنند و قسم بآنها بدهيد که قسم بكلمه باللّه بخورند که دروغ شهادت نميدهيم و شهادت خود را نميفروشيم بثمن قليل يعني بمال دنيا و مال دنيا را نميخريم بشهادت دروغ اگر در مورد آنها ظنين شديد و لو اينكه براي اقارب و خويشان آنها باشد و كتمان شهادت نميكنيم که در اينکه صورت گناهكار ميشويم.
مطالبي که از اينکه آيه ميتوان استفاده كرد چند مطلب است:
(مطلب اول)
آنكه اگر كسي در مقام وصيت بر آمد بايد حضور دو نفر عادل اقرار بوصيت كند که نتوانند ورثه يا ديگران انكار وصيت كنند و از بين برود و جزو ميراث شود و همچنين حق ورثه از بين نرود اگر مالي دارد که ورثه اطلاع ندارند و لذا گفتند وصيت در چند مورد واجب است اگر ديني دارد بايد اداء كند يا وصيت كند که حق
جلد 6 - صفحه 488
ديان از بين نرود و از اينکه باب است اگر خمس يا زكاة يا مظالم بر ذمه او است و همچنين اگر واجبي بر عهده او است مثل حج، كفاره نذر و عهد و قسم و مطلق حق النّاس و حق اللّه چه مالي باشد و چه غير مالي مثل صلوة و صيام و همچنين اگر امانتي از كسي که در يد او هست و همچنين اگر مالي دارد در جايي يا نزد كسي که ورثه اطلاع ندارند و در غير موارد وجوب مستحبّ است تا ثلث مالش را براي مصارف خيريه تعيين كند که در حديث است
(من مات بلا وصية مات ميتة الجاهلية)
(مطلب دوم)
اگر دست رسي ندارد نزد مؤمنين وصيت كند نزد دو نفر از كفار که اطمينان بآنها داشته باشد بخصوص در مسافرت که اغلب اتفاق ميافتد وصيت كند و اينکه دو نفر شاهد بايد بمقتضاي اينکه آيه بعد از نماز عصر که مورد اجتماع مسلمين است اداء شهادت كنند و بر طبق آن قسم خورند در صورتي که ظنين باشيد که بر خلاف واقع شهادت دهند و طريقه قسم که ما كتمان شهادت نميكنيم و براي ثمن قليل بر خلاف واقع شهادت نميدهيم و لو مورد شهادت خويشاوندان خود ما باشند که اگر چنين كنيم آثم و گناهكار هستيم.
(مطلب سوم)
شرح الفاظ آيه شريفه (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) دستور العمل است براي جميع مؤمنين که در مقام وصيت بر آيند و اخبار در تأكيد باين امر بسيار است و وقت آن وسعت دارد لكن در موردي که آثار مرگ ظاهر ميشود مضيق ميگردد لذا ميفرمايد شَهادَةُ بَينِكُم إِذا حَضَرَ أَحَدَكُمُ المَوتُ يعني بايد شاهد بين شما باشد در موقعي که آثار مرگ ظاهر شود حِينَ الوَصِيَّةِ زماني که در مقام وصيت بر آمديد اثنان دو نفر شاهد که صدق بينه شرعيه بكند ذَوا عَدلٍ مِنكُم که از شرائط بينه عدالت شرعيه است و مسئله عدالت در موارد بسياري شرط است
جلد 6 - صفحه 489
در مرجع تقليد، در حكم حاكم، در قاضي، در شاهد، در موضوع طلاق، در اثبات موضوعات مثل طهارت و نجاست و قبله و وقت و رؤيت هلال و تعيين قيم و غير اينها از موضوعات مگر در موارد خاصه که اعتبار چهار شاهد شده.
أَو آخَرانِ مِن غَيرِكُم يعني غير از مسلمين و اينکه تخيير نيست بلكه ترتيب است يعني اگر دست رس بمسلمين نيست بيوصيت نميرد لا اقل دو نفر از كفار را شاهد بگيرد.
إِن أَنتُم ضَرَبتُم فِي الأَرضِ تعيين مورد است چون در حضر غالبا مؤمنين هستند و لكن در سفر بسا دست رسي بمؤمنين نيست.
فَأَصابَتكُم مُصِيبَةُ المَوتِ يعني اگر آثار موت نيست بكافر وصيت نكند تا دست رسي بمؤمنين پيدا كند و اما اگر آثار موت ظاهر شد که اگر وصيت نكند بيوصيت از دنيا ميرود لكن اينکه دو شاهد كافر چون بينه شرعيه نيست.
تَحبِسُونَهُما مِن بَعدِ الصَّلاةِ نه معناي حبس زندان است بلكه مراد نگاه داشتن آنها است تا بعد از نماز و در اخبار دارد بعد از نماز عصر اگر اطمينان بصدق آنها هست كافيست براي اثبات وصيت و اگر احتمال يا مظنه بكذب آنها داده شد چون اثبات وصيت بشهادت آنها نميشود بايد بر طبق شهادت خود قسم ياد كنند فَيُقسِمانِ بِاللّهِ إِنِ ارتَبتُم و كيفيت قسم آنها اينکه نحو باشد لا نَشتَرِي بِهِ ثَمَناً يعني شهادت دروغ نميدهيم و نميفروشيم بواسطه گرفتن ثمن كسي که چيزي را ميفروشد البته ثمن آن را ميخرد و اشتراء ميكند.
وَ لَو كانَ ذا قُربي يعني طرف داري خويشاوندي نميكنيم وَ لا نَكتُمُ شَهادَةَ اللّهِ و كتمان شهادت که خدا امر فرموده نميكنيم و بر خلاف حق شهادت نميدهيم که اينکه گناه بزرگي است که تعبير از او بشهادت زور ميكنند زيرا اگر چنين كنيم إِنّا إِذاً لَمِنَ الآثِمِينَ از گنهكاران بشمار ميرويم آنهم با انضمام بيمين غموس
490
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- وصیت (تقاضاى تصرف در مال و غیر مال پس از مرگ) امرى مشروع، لازم الاجرا و داراى اعتبار قانونى (شهدة بینکم ... حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم)
۲- ابراز وصیت در حضور دو مرد مسلمان عادل، توصیه اى از جانب خداوند به هر فرد مسلمان (یایها الذین ءامنوا شهدة بینکم ... حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم)
۳- سهل انگارى در وصیت به هنگام مشاهده آثار مرگ هر چند در سفر و دیار کافران امرى ناشایست براى اهل ایمان (إذا حضر احدکم الموت حین الوصیة) «حین الوصیة» بدل از «اذا» مى باشد، یعنى هنگام مشاهده آثار مرگ هنگام پرداختن به وصیت است نه انجام کارى دیگر و این گویاى تأکید الهى بر امر وصیت مى باشد.
۴- شهادت دو مرد مسلمان عادل، طریقى براى اثبات وصیت و حدود آن (شهدة بینکم ... حین الوصیة اثنان ذوا عدل منکم)
۵- شهادت دو مرد غیر مسلمان، کافى براى اثبات وصیت و حدود آن، در صورتى که وصیت کننده در مسافرت بمیرد و در آستانه مردن وصیت کند. (او ءاخران من غیرکم ان انتم ضربتم فى الارض فاصبتکم مصیبة الموت)
۶- اعتقاد به خدا از شرایط اعتبار شهادت غیر مسلمان در امر وصیت (فیقسمان باللّه ان ارتبتم ... لانکتم شهدة اللّه) ضرورت سوگند شاهدان به نام خدا در اعتبار شهادت آنان، مى رساند که مراد از «ءاخران من غیرکم» غیرمسلمانى است که اعتقاد به خداوند داشته باشد.
۷- مرگ، مصیبت و حادثه اى سخت و ناگوار. (مصیبة الموت)
۸- جواز توقیف شاهدان بر وصیت تا اداى شهادت قانونى و معتبر (تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان باللّه) جمله «تحبسونهما» تا آخر آیه مى تواند مى تواند ناظر به اداى شهادت باشد یعنى شرایط ذکر شده در این بخش از آیه دخیل در اثبات وصیت است و مى تواند ناظر به تحمل شهادت باشد یعنى خداوند وصیت کننده را ارشاد کرده که اگر تردید دارد که شاهدان، وصیت او را به درستى ادا کنند، باید از آنان بخواهد که بعد از نماز سوگند یاد کنند که به حق شهادت خواهند داد. برداشت فوق بر اساس احتمال اول است.
۹- شهادت غیر مسلمان بر وصیت در صورت شک در راستى و درستى شهادت وى تنها با سوگند پذیرفته مى شود و از اعتبار قانونى برخوردار مى گردد (او ءاخران من غیرکم ... تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان باللّه ان ارتبتم) جمله «تحبسونهما ...» مى تواند ناظر به هر دو طائفه از شاهدان «ذوا عدل منکم» و «ءاخران من غیرکم» باشد. و مى تواند تنها ناظر به طائفه دوم یعنى «و ءاخران من غیرکم» گرفته شود. برداشت فوق مبتنى بر احتمال دوم است.
۱۰- ارزش و اعتبار شهادت شاهدان بر وصیت چه مسلمان و چه غیر مسلمان آنگاه که راستى و درستى شهادتشان مورد تردید باشد. منوط به سوگند است. (ذو عدل منکم او ءاخران من غیرکم ... تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان باللّه) برداشت فوق مبتنى بر این است که جمله «تحبسونهما» ناظر به هر دو طائفه از شاهدان بر وصیت باشد و اعتبار شهادت هر شاهدى چه مسلمان و چه غیر مسلمان را مقید به سوگند کند.
۱۱- اعتبار سوگند شاهدان بر وصیت، در صورتى است که پس از نماز سوگند یاد کنند. (تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان باللّه ان ارتبتم)
۱۲- نماز داراى نقشى بسزا در پاکسازى روحیات آدمى براى پرهیز از سوگندهاى دروغ و خیانت در شهادت (تحبسونهما من بعد الصلوة فیقسمان باللّه)
۱۳- سوگند به نام خدا، تنها سوگند معتبر و داراى ارزش قانونى در شهادت بر وصیت (فیقسمان باللّه)
۱۴- شاهدان بر وصیت باید در سوگند خویش بیان دارند که شهادتشان را وسیله دستیابى به منافع مادى و یا نفع رسانى به خویشان خود قرار نداده اند. (فیقسمان باللّه ان ارتبتم لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى) ضمیر در «به» به شهادت که از سیاق آیه بر مى آید و ضمیر در «کان» به مشهود له یعنى کسى که شهادت به سود او تمام شده باز مى گردد.
۱۵- شاهدان بر وصیت باید در سوگند خویش بیان دارند که تمام محتواى وصیت را ذکر کرده و چیزى از آن را کتمان نکرده اند. (فیقسمان باللّه ... و لانکتم شهدة اللّه)
۱۶- شاهدان بر وصیت باید در خاتمه سوگند خویش تأکید کنند که اگر در اداى شهادت خیانت کرده باشند از گنهکاران محسوب مى شوند. (فیقسمان باللّه ... إنّا اذاً لمن الاثمین)
۱۷- شاهدان نباید به بهانه منافع شخصى و یا خویشاوندى، در شهادتهاى خویش خیانت کنند (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى ... إنّا اذاً لمن الاثمین) اگر چه آیه شریفه درباره شهادت بر وصیت است ولى از جهت ضرورت پرهیز از خیانت بین شهادت بر وصیت و شهادت بر امورى دیگر تفاوتى نیست و لذا مى توان گنهکار بودن هر خیانتکار در شهادت را استفاده کرد.
۱۸- مال پرستى و وابستگى هاى خانوادگى از جمله عوامل لغزش و خیانت در شهادت (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى)
۱۹- شهادت بر وصیت امرى بس عظیم (و لانکتم شهدة اللّه) مراد از «شهدة اللّه»، شهادت بر وصیت است یعنى شاهدان بر وصیت در حقیقت شهادت الهى را بر دوش دارند و این حکایت از اهمیت والاى شهادت بر وصیت دارد.
۲۰- اداء شهادت به درستى و راستى، تکلیفى الهى بر عهده شاهدان (و لانکتم شهدة اللّه) اضافه «شهدة» به «اللّه» مى تواند به منظور رساندن این حقیقت باشد که شهادت حقى از حقوق الهى است و بندگان موظف به اداى آن هستند.
۲۱- ضرورت توجه شاهدان، به آگاهى و شهود خداوند بر هر آنچه به آن شهادت مى دهند. (و لانکتم شهدة اللّه)
۲۲- شاهدان بر وصیت در صورت کتمان وصیتهاى میت و یا تغییر آنها به انگیزهاى مادى، از زمره گنهکارانند. (لانشترى ... و لانکتم شهدة اللّه إنّا اذاً لمن الاثمین)
۲۳- دستیابى به منافع شخصى و یا نفع رسانى به خویشان با خیانت و شهادت گناه است. (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى ... إنّا اذاً لمن الاثمین)
۲۴- شاهدان رسمى در صورت کتمان شهادت از زمره گنهکارانند. (و لانکتم شهدة اللّه إنّا اذاً لمن الاثمین)
۲۵- تضییع حقوق مردمان، بدون هیچ تردید گناه است. (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى ... إنّا اذاً لمن الاثمین)
۲۶- دستیابى به منافع مادى و یا نفع رسانى به خویشاوندان، نمى تواند مجوز پایمال سازى حقوق دیگران باشد. (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى)
۲۷- خیانت در شهادت، گناه است. (لانشترى به ثمناً ... إنّا اذاً لمن الاثمین)
۲۸- کتمان شهادت و تغییر آن، حرام و امرى ناروا در ادیان الهى (لانشترى به ثمناً و لو کان ذا قربى و لانکتم شهدة اللّه إنّا اذاً لمن الاثمین) جمله «انا اذاً ...» سخنى است که شاهدان غیر مسلمان نیز باید آن را در پایان سوگند خویش بیان دارند و در حقیقت اعتراف کنند که در صورت کتمان شهادت گنهکار هستند و این نشان مى دهد که پیروان دیگر ادیان الهى نیز شهادت هاى دروغین را حرام و ناروا مى دانند.
موضوعات مرتبط
- ادیان: محرمات در ادیان ۲۸
- انگیزه: مادى ۲۲
- ایمان: به خدا ۶
- تزکیه: عوامل تزکیه ۱۲
- حادثه: سخت ۷
- حبس: جایز ۸
- خانواده: علایق خانوادگى ۱۸
- خدا: گواهى خدا ۲۱ ; وصایاى خدا ۲
- سوگند: آثار سوگند ۹ ; اجتناب از سوگند دروغ ۱۲ ; احکام سوگند ۱۱، ۱۳ ; اعتبار سوگند ۱۱، ۱۳ ; سوگند به خدا ۱۳ ; کیفیت سوگند در وصیت ۱۱
- عمل: ناپسند ۳، ۲۸
- گناه: موارد گناه ۲۳، ۲۴، ۲۵، ۲۷
- گناهکاران:۱۶، ۲۲، ۲۴
- گواهان: حبس گواهان ۸ ; سوگند گواهان وصیت ۹، ۱۱، ۱۶ ; گواهان وصیت ۸، ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۲۲ ; مسؤولیت گواهان ۱۷، ۲۰ ; هشدار به گواهان ۲۱
- گواهى: آداب گواهى ۲۱ ; احکام گواهى ۸، ۹، ۱۰، ۱۷، ۲۰ ; اداى گواهى ۸، ۱۶، ۲۰ ; اسلام در گواهى ۲، ۴ ; اعتبار گواهى ۹، ۱۰ ; ایمان در گواهى ۶ ; حرمت تغیییر گواهى ۲۸ ; حرمت کتمان گواهى ۲۸ ; خیانت در گواهى ۱۲، ۱۶، ۱۷، ۱۸، ۲۳ ; شرایط اعتبار گواهى ۶ ; عدالت در گواهى ۲، ۴ ; کیفیت گواهى بر وصیت ۱۴، ۱۵، ۱۶ ; گناه خیانت در گواهى ۲۷ ; گناه کتمان گواهى ۲۴ ; گواهى غیر مسلمان ۵، ۶، ۹، ۱۰
- لغزش: عوامل لغزش ۱۸
- مال: علاقه به مال ۱۸
- مردم: تضییع حقوق مردم ۲۵، ۲۶
- مرگ: مصیبت مرگ ۷
- منافع: مادى ۱۴، ۲۶
- منفعتطلبى: آثار منفعتطلبى ۲۶
- مؤمنان: مسؤولیت مؤمنان ۳
- نماز: آثار نماز ۱۲
- وصیّت: احکام وصیّت ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۹، ۱۱، ۱۳، ۱۴، ۱۵، ۱۶، ۱۹ ; اعتبار وصیّت ۱ ; اهمیّت وصیّت ۳ ; روش اثبات وصیّت ۴، ۵ ; سوگند در وصیّت ۱۰، ۱۴، ۱۵، ۱۶ ; عمل به وصیّت ۱ ; کتمان وصیّت ۲۲ ; گناه تغییر وصیّت ۲۲ ; گواهى بر وصیّت ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۹، ۱۰، ۱۳، ۱۹ ; مشروعیت وصیّت ۱ ; وصیّت در احتضار ۵ ; وصیّت در سفر ۳، ۵
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳۲۱.
- ↑ بعضى اسم اين دو نفر را تميم دارى بدون ميم گفته اند و به نظر صحيح تر مى آيد و شايد در كتاب تفسير تبيان چاپ ۱۳۶۵ هجرى قمرى اشتباهى از لحاظ ازدياد ميم (در دارى) رخ داده باشد.
- ↑ صاحب كشف الاسرار اسم شخص متوفى را به ديل بن ابىمارية گفته و نيز گويد: بعد از آن كه شكايت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بردند، پيامبر آنان را سوگند داد. اينان سوگند ياد كردند كه خيانت نكرده اند و وصيت او را نيز تبديل ننموده اند. پيامبر ادعاى ورثه را رد كرد و اين آيه در شأن آنان نازل گرديد.
- ↑ صاحب روض الجنان گويد: متاعى كه آن دو نفر مسيحى برداشته و به ورثه ندادند، ظرف سيمين بود به وزن سيصد درم.
- ↑ ترمذى در صحيح خود و ديگران از علماى عامه از ابن عباس و از تميمدارى نقل كنند و گويند: متاع مسروقه جامى بود از نقره كه قيمت آن هزار درهم بود و از آن دو نفر نقل نمايند كه گفتند: ما آن جام را برداشتيم و فروختيم و پول آن را ميان خود تقسيم كرديم و پس از مسلمان شدن پول آن را به ورثه او رد كرديم. سپس نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتيم و چون براى گفتار خود دليلى نداشتيم. پيامبر دستور فرمود: كه سوگند ياد كنيم سپس اين آيه نازل گرديد.