روایت:الکافی جلد ۸ ش ۴۴۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

اسماعيل بن عبد الله القرشي قال :

أَتَى إِلَى‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ رَأَيْتُ فِي مَنَامِي كَأَنِّي خَارِجٌ مِنْ مَدِينَةِ اَلْكُوفَةِ فِي مَوْضِعٍ أَعْرِفُهُ وَ كَأَنَّ شَبَحاً مِنْ خَشَبٍ أَوْ رَجُلاً مَنْحُوتاً مِنْ خَشَبٍ عَلَى فَرَسٍ مِنْ خَشَبٍ يُلَوِّحُ بِسَيْفِهِ وَ أَنَا أُشَاهِدُهُ فَزِعاً مَرْعُوباً فَقَالَ لَهُ ع أَنْتَ رَجُلٌ تُرِيدُ اِغْتِيَالَ رَجُلٍ فِي مَعِيشَتِهِ فَاتَّقِ اَللَّهَ اَلَّذِي خَلَقَكَ ثُمَّ يُمِيتُكَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أُوتِيتَ عِلْماً وَ اِسْتَنْبَطْتَهُ مِنْ مَعْدِنِهِ أُخْبِرُكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ عَمَّا قَدْ فَسَّرْتَ لِي إِنَّ رَجُلاً مِنْ جِيرَانِي جَاءَنِي وَ عَرَضَ عَلَيَّ ضَيْعَتَهُ فَهَمَمْتُ أَنْ أَمْلِكَهَا بِوَكْسٍ كَثِيرٍ لِمَا عَرَفْتُ أَنَّهُ لَيْسَ لَهَا طَالِبٌ غَيْرِي فَقَالَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ وَ صَاحِبُكَ يَتَوَلاَّنَا وَ يَبْرَأُ مِنْ عَدُوِّنَا فَقَالَ نَعَمْ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ رَجُلٌ جَيِّدُ اَلْبَصِيرَةِ مُسْتَحْكَمُ اَلدِّينِ وَ أَنَا تَائِبٌ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِلَيْكَ مِمَّا هَمَمْتُ بِهِ وَ نَوَيْتُهُ فَأَخْبِرْنِي يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ‏ لَوْ كَانَ‏ نَاصِباً حَلَّ لِي اِغْتِيَالُهُ فَقَالَ أَدِّ اَلْأَمَانَةَ لِمَنِ اِئْتَمَنَكَ وَ أَرَادَ مِنْكَ اَلنَّصِيحَةَ وَ لَوْ إِلَى قَاتِلِ‏ اَلْحُسَيْنِ ع‏


الکافی جلد ۸ ش ۴۴۷ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۴۴۹
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ نُوحٍ ع يَوْمَ الْقِيَامَة
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۱۸

اسماعيل بن عبد اللَّه قرشى گويد: مردى بنزد امام صادق عليه السّلام آمده بدان حضرت عرضكرد: اى فرزند رسول خدا من در خواب ديدم گويا در بيرون شهر كوفه هستم در جايى كه ميدانم كجاست، و گويا شبحى از چوب يا مردى چوبى را ديدم كه بر اسبى چوبين سوار بود و شمشير را نشان ميداد و من در حالى كه ترسان و هراسان بودم او را بدان حال مى‏نگريستم. حضرت بدو فرمود: تو مردى هستى كه قصد دارى زندگى مردى را بربائى (و تباه سازى) پس بترس از آن خدائى كه تو را آفريده و سپس تو را بميراند، آن مرد (كه اينسخن را شنيد) گفت: گواهى دهم كه علمى نصيب تو گشته و آن را از معدنش دريافت كرده‏اى. اكنون اى فرزند رسول خدا آنچه را برايم تفسير و تعبير كردى بتو خبر ميدهم، همانا مردى از همسايگان من پيش من آمد و آب و ملك خود را براى فروش بمن عرضه كرد و من تصميم گرفته‏ام آن را ببهاى بسيار كمى بخرم چون ميدانم كه جز من كسى طالب آنها نيست، امام صادق عليه السّلام فرمود: و اين شخص (كه ميگوئى) كسى است كه ما را دوست دارد و از دشمنان ما بيزارى جويد؟ عرضكردم: آرى اى فرزند رسول خدا مردى است با بصيرت و محكم در دين، و من بدرگاه خداى عز و جل و به پيشگاه شما از اين تصميمى كه گرفته بودم و قصدى كه داشتم توبه ميكنم، اكنون اى فرزند رسول خدا بفرمائيد اگر اين شخص ناصبى (و دشمن شما خاندان) بود براى من فريب او جايز بود؟ فرمود: (نه) هرگز تو را امين دانست (و بتو در كار خويش اعتماد كرد) و از تو خيرجوئى كرد بايد نسبت باو امانت دارى كنى و گرچه كشنده حسين عليه السّلام باشد.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۴۳۴

اسماعيل بن عبد اللَّه قرشى مى‏گويد: مردى خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و به حضرت عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! در خواب ديدم كه گويا در بيرون از شهر كوفه در جايى هستم كه آن را مى‏شناسم و گويى شبحى از چوب يا مردى تراشيده شده از چوب بر اسبى چوبين سوار است و شمشير خود را به من مى‏نمايد و من در حالى كه ترسيده و هراسان بودم به او نگاه مى‏كردم. امام عليه السّلام فرمود: تو مى‏خواهى زندگى فردى را بربايى [تباه سازى‏]، پس بترس از خدايى كه تو را آفريده و سپس تو را بميراند. آن مرد [با شنيدن اين سخن‏] گفت: گواهى مى‏دهم كه به تو علم داده شده و آن را از كانش كاويده‏اى. اكنون اى فرزند رسول خدا! تو را از تعبيرى كه براى من كردى آگاه مى‏گردانم. مردى از همسايگانم نزد من آمد و ملك خود را براى فروش بر من عرضه داشت و من تصميم گرفتم با قيمت بسيار ناچيزى آن را به چنگ آورم، زيرا مى‏دانستم خواهانى جز من ندارد. امام عليه السّلام فرمود: و همسايه تو ما را دوست مى‏دارد و از دشمن ما تبرى مى‏جويد؟ او گفت: آرى اى فرزند رسول خدا! او انسانى ديده‏ور است با دينى استوار و من به درگاه خداوند عزّ و جلّ و پيشگاه شما از تصميم و نيّت خود توبه مى‏كنم. اينك اى فرزند رسول خدا! اگر او ناصبى بود انجام اين كار بر من روا مى‏شد؟ امام عليه السّلام فرمود: امانت را به هر كه تو را امين دانسته و خواهان خيرخواهى توست رد كن اگر چه به قاتل امام حسين عليه السّلام.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)