روایت:الکافی جلد ۱ ش ۲۷۰

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ

محمد بن ابي عبد الله عن محمد بن اسماعيل عن الحسين بن الحسن عن بكر بن صالح عن الحسن بن سعيد عن ابراهيم بن محمد الخزاز و محمد بن الحسين قالا :

دَخَلْنَا عَلَى‏ أَبِي اَلْحَسَنِ‏ اَلرِّضَا ع‏ فَحَكَيْنَا لَهُ أَنَ‏ مُحَمَّداً ص‏ رَأَى رَبَّهُ فِي صُورَةِ اَلشَّابِّ اَلْمُوفِقِ فِي سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلاَثِينَ سَنَةً وَ قُلْنَا إِنَ‏ هِشَامَ بْنَ سَالِمٍ‏ وَ صَاحِبَ اَلطَّاقِ‏ وَ اَلْمِيثَمِيَ‏ يَقُولُونَ إِنَّهُ أَجْوَفُ إِلَى اَلسُّرَّةِ وَ اَلْبَقِيَّةُ صَمَدٌ فَخَرَّ سَاجِداً لِلَّهِ‏ ثُمَّ قَالَ‏ سُبْحَانَكَ‏ مَا عَرَفُوكَ‏ وَ لاَ وَحَّدُوكَ‏ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَصَفُوكَ‏ سُبْحَانَكَ لَوْ عَرَفُوكَ لَوَصَفُوكَ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ‏ سُبْحَانَكَ كَيْفَ طَاوَعَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ يُشَبِّهُوكَ بِغَيْرِكَ‏ اَللَّهُمَّ لاَ أَصِفُكَ إِلاَّ بِمَا وَصَفْتَ بِهِ نَفْسَكَ وَ لاَ أُشَبِّهُكَ بِخَلْقِكَ أَنْتَ أَهْلٌ لِكُلِّ خَيْرٍ فَلاَ تَجْعَلْنِي مِنَ اَلْقَوْمِ اَلظَّالِمِينَ‏ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَيْنَا فَقَالَ مَا تَوَهَّمْتُمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَتَوَهَّمُوا اَللَّهَ غَيْرَهُ‏ ثُمَّ قَالَ نَحْنُ‏ آلَ مُحَمَّدٍ اَلنَّمَطُ اَلْأَوْسَطُ اَلَّذِي لاَ يُدْرِكُنَا اَلْغَالِي‏ وَ لاَ يَسْبِقُنَا اَلتَّالِي‏ يَا مُحَمَّدُ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ حِينَ نَظَرَ إِلَى عَظَمَةِ رَبِّهِ‏ كَانَ فِي هَيْئَةِ اَلشَّابِّ اَلْمُوَفَّقِ وَ سِنِّ أَبْنَاءِ ثَلاَثِينَ سَنَةً يَا مُحَمَّدُ عَظُمَ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَ‏ أَنْ يَكُونَ فِي صِفَةِ اَلْمَخْلُوقِينَ‏ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَنْ كَانَتْ رِجْلاَهُ فِي خُضْرَةٍ قَالَ ذَاكَ‏ مُحَمَّدٌ كَانَ إِذَا نَظَرَ إِلَى رَبِّهِ بِقَلْبِهِ‏ جَعَلَهُ فِي نُورٍ مِثْلِ نُورِ اَلْحُجُبِ‏ حَتَّى يَسْتَبِينَ لَهُ مَا فِي اَلْحُجُبِ‏ إِنَّ نُورَ اَللَّهِ مِنْهُ أَخْضَرُ وَ مِنْهُ أَحْمَرُ وَ مِنْهُ أَبْيَضُ وَ مِنْهُ غَيْرُ ذَلِكَ‏ يَا مُحَمَّدُ مَا شَهِدَ لَهُ‏ اَلْكِتَابُ‏ وَ اَلسُّنَّةُ فَنَحْنُ اَلْقَائِلُونَ بِهِ‏


الکافی جلد ۱ ش ۲۶۹ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۲۷۱
روایت شده از : امام رضا عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب التوحيد
عنوان : حدیث امام رضا (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ التَّوْحِيدِ‏ بَابُ النَّهْيِ عَنِ الصِّفَةِ بِغَيْرِ مَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ تَعَالَى‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۲۹۳

ابراهيم بن محمد خزاز و محمد بن حسين گويند: شرفياب حضور امام رضا (ع) شديم و برايش نقل كرديم اين حديث را كه محمد (ص) پروردگار خود را به صورت جوان كاملى در سن سى سال ديده است و گفتم كه: هشام بن سالم، صاحب الطاق، و ميثمى معتقدند كه اين جسم خدا تا ناف ميان تهى است، و باقى تو پر است، آقا براى خدا روى خاك به سجده افتاد، و سپس فرمود: منزهى تو، نه تو را شناختند و نه يگانه دانستند و به همين جهت برايت صفت تراشيدند، منزهى تو، اگر تو را شناخته بودند به همانى كه خود را ستودى تو را مى‏ستودند، منزهى تو، آخر چطور دلشان راه داد كه تو را به ديگران مانند كنند. بار خدايا، من تو را وصف نكنم مگر بدان چه خود را بدان وصف كردى، من تو را شبيه خلقت ندانم، تو اهل هر خيرى هستى، مرا از مردم ستمكار مساز، سپس رو به ما كرد و فرمود: هر چه در وهم شما آيد، به خاطر آريد كه خدا جز آن است، سپس فرمود: ما آل محمد روش ميانه داريم كه غلوّكنندگان به ما نرسند و عقب ماندگان از ما سبقت نجويند، اى محمد، معناى اين حديث اين است كه وقتى محمد (ص) نظر به عظمت پروردگار خود كرد به سيماى جوان كامل و در سن سى سالگى بود. اى محمد، پروردگار عز و جل بزرگتر از اين است كه به صفت آفريده‏ها باشد، گويد: عرض كردم: قربانت، پس دو پاى كى در سبزه‏زار بود؟ فرمود: آن دو پاى محمد (ص) بود كه چون از دل به پروردگار خود نگريست، خدا او را در نورى چون نور حجب در آورد تا آنچه در حجب است براى او هويدا گردد، نور خدا سبز دارد و سرخ دارد و سفيد و رنگهاى ديگر. اى محمد، هر چه را كتاب و سنت گواه آن باشد، ما به همان عقيده داريم.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۳۶

خزاز و محمد بن حسين گويند: خدمت حضرت رضا (ع) شرفياب شديم و براى آن حضرت نقل كرديم، روايتى كه: محمد (ص) پروردگارش را بصورت جوان آراسته سى ساله ديده و گفتيم: هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى ميگويند: خدا تا ناف ميان خالى بود و باقى تنش تو پر، حضرت براى خدا بسجده افتاد و فرمود: منزهى تو، ترا نشناختند و يگانه‏ات ندانستند، از اين رو برايت صفت تراشيدند، منزهى تو، اگر ترا ميشناختند بآنچه خود را توصيف كرده‏ئى توصيف ميكردند، منزهى تو، چگونه بخود اجازه دادند كه ترا بديگرى تشبيه كنند بار خدايا: من ترا جز بآنچه خود ستوده‏ئى نستايم و بمخلوقت مانند نسازم، تو هر خيرى را سزاوارى، مرا از مردم ستمگر قرار مده سپس بما توجه نمود و فرمود: هر چه بخاطرتان گذشت خدا را غير آن دانيد، بعد فرمود: ما آل محمد طريق معتدلى (صراط مستقيمى) باشيم كه غلوّكننده بما نرسد و عقب افتاده از ما نگذرد (مثل آنكه ما امير المؤمنين (ع) را خليفه بلا فصل دانيم ولى يك دسته غلو كرده او را خدا دانند و يك دسته عقب افتاده در رتبه چهارمش دانند، اين دو دسته بايد در عقيده خود را بما كه در حد وسطيم رسانند تا نجات يابند) اى محمد هنگامى كه رسول خدا (ص) بعظمت پروردگارش نظر افكند جوان آراسته و در سن سى سالگى بود اى محمد! پروردگار- عز و جل- من بزرگتر از اينست كه بصفت آفريدگان باشد. عرضكردم: قربانت گردم، كى بود كه دو پايش در سبزه بود؟ فرمود: او محمد (ص) بود كه چون با دل متوجه پروردگارش شد، خدا او را در نورى مانند نور حجت (معارف و عقول) قرار داد تا آنجا كه آنچه در حجب بود برايش هويدا گشت، همانا نور خدا سبز و سرخ و سفيد و رنگهاى ديگر است، اى محمد! عقيده ما همانست كه كه قرآن و حديث بآن گواهى دهد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۲۹

محمد بن ابى عبداللَّه، از محمد بن اسماعيل، از حسين بن حسن، از بكر بن صالح، از حسن بن سعيد، از ابراهيم بن محمد خزّاز و محمد بن حسين روايت كرده است كه گفتند: به خدمت ابوالحسن حضرت على بن موسى الرضا عليه السلام رفتيم و از براى آن حضرت حكايت نموديم آنچه را كه مشبّهه مى‏گويند كه محمد، پروردگار خويش را ديد در هيئت و صورت جوان مستوى الخلقه خوش اندام (يا كم سال كه به حد كمال رسيده باشد)، يا لايق به هر چيز در سن پسران سى ساله و عرض كرديم كه: هشام بن سالم و صاحب طاق و ميثمى مى‏گويند كه آن جناب، از پايين تا ناف، ميان خالى است، و بقيه بدنش توپر است كه ميان ندارد. حضرت بر رو در افتاد و از براى خدا سجده نمود و گفت كه: «تسبيح مى‏كنم تو را و تو را پاك و منزه مى‏شمارم از نقص و عيب تشبيه. تو را نشناختند و تو را به يگانگى پرستش نكردند. پس از اين جهت، تو را وصف كردند و تو را پاك و منزه مى‏شمارم، اگر تو را مى‏شناختند، هر آينه تو را وصف مى‏نمودند به آنچه تو خويش را با آن وصف فرموده‏اى و تو را تسبيح مى‏كنم. آيا چگونه نفس‏هاى ايشان، ايشان را فرمان‏بردارى نمود كه تو را به غير تو تشبيه كنند؟ بار خدايا، تو را وصف نمى‏كنم، مگر به آنچه تو خود را با آن وصف فرموده‏اى، و تو را با آفريدگان تو تشبيه نمى‏كنم، و تويى سزاوار هر خوبى. پس مرا از گروه ستم‏كاران مگردان». بعد از آن، به جانب ما التفات نمود و فرمود كه: «آنچه را كه توهم كنيد و به خيال شما در آيد، خدا را غير از آن توهم كنيد». بعد از آن فرمود كه: «ما آل محمد، گروهى هستيم به يك روش و ميانه‏رو، كه آن كس كه از حق در گذشته (يا دست بالا گرفته)، ما را در نيابد، و آن‏كه در پهلو در آمده، ما را سبقت نگيرد، يا به سوى ما نشتابد» (حاصل معنى، آن‏كه آنها كه از حد در گذشته‏اند، به سوى ايشان باز نمى‏گردند و آنان كه تقصير كرده‏اند، به ايشان ملحق نمى‏شوند). بعد از آن حضرت فرمود كه: «اى محمد، به درستى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن هنگام كه به سوى عظمت و بزرگى پروردگار خويش نظر نمود در هيئت جوان مذكور و در سن پسران سى ساله بود. اى محمد، پروردگار من، از آن عظيم‏تر است و جلالتش از اين بيشتر كه در صفت آفريدگان باشد».

محمد گفت كه: به خدمت آن حضرت عرض كردم كه: فداى تو گردم، كه بود آن‏كه پايهاى او در سبزى بود؟ (چه تتمه حديث اين است كه: پاى‏هاى او در سبزى بود). حضرت فرمود كه: «آن، محمد است كه عادتش اين بود كه چون به دل خويش به سوى پروردگارش مى‏نگريست، او را در نورى چون نور حجاب‏ها قرار مى‏داد، تا آن‏كه ظاهر كرد از براى او آنچه در آن حجاب‏ها است. به درستى كه نور خدا، پاره‏اى از آن، سبز و پاره‏اى از آن، سرخ و پاره‏اى از آن، سفيد و پاره‏اى از آن، غير از اينها است. اى محمد، آنچه كتاب خدا و سنت رسول صلى الله عليه و آله از براى آن شهادت دهد، ما به آن قائليم» (و تفسير اين حديث را فى الجمله در تعبير مرات الرائى ذكر كرده‏ام؛ هر كه خواهد به آن كتاب رجوع كند).


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)