الكهف ٨٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۶:۳۰ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

تا به غروبگاه آفتاب رسید؛ (در آن جا) احساس کرد (و در نظرش مجسّم شد) که خورشید در چشمه تیره و گل‌آلودی فرو می‌رود؛ و در آن جا قومی را یافت؛ گفتیم: «ای ذو القرنین! آیا می‌خواهی (آنان) را مجازات کنی، و یا روش نیکویی در مورد آنها انتخاب نمایی؟»

|تا آن‌گاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه خورشيد در چشمه‌اى گل‌آلود و سياه غروب مى‌كند، و نزديك آن قومى را يافت. گفتيم: اى ذو القرنين! يا [اينان را] عقوبت مى‌كنى يا ميانشان [روش‌] نيكويى پيش مى‌گيرى [اختيار با توست‌]
تا آنگاه كه به غروبگاه خورشيد رسيد، به نظرش آمد كه [خورشيد] در چشمه‌اى گِل‌آلود و سياه غروب مى‌كند، و نزديك آن طايفه‌اى را يافت. فرموديم: «اى ذوالقرنين، [اختيار با توست‌] يا عذاب مى‌كنى يا در ميانشان [روش‌] نيكويى پيش مى‌گيرى.»
تا هنگامی که (در سیر خود) به مغرب رسید خورشید را (که در دریای محیط غروب می‌کرد) چنین یافت که در چشمه آب تیره‌ای رخ نهان می‌کند و آنجا قومی را یافت که (چون کافر بودند) به ذوالقرنین دستور دادیم که درباره این قوم یا قهر و عذاب (اگر ایمان نیاوردند) یا لطف و رحمت (اگر ایمان آرند) به جای آور.
تا زمانی که به محل غروب خورشید رسید [منظره غروب] خورشید را چنین یافت که در چشمه ای گرم و لجن آلود غروب می کند، و نزد آن قومی را یافت [که فساد و ستم می کردند]. گفتیم: ای ذوالقرنین! یا [این قوم را به کیفر فساد و ستمشان] عذاب می کنی و یا در میانشان شیوه ای نیک در پیش می گیری.
تا به غروبگاه خورشيد رسيد. ديد كه در چشمه‌اى گِل‌آلود و سياه غروب مى‌كند و در آنجا مردمى يافت. گفتيم: اى ذوالقرنين، مى‌خواهى عقوبتشان كن و مى‌خواهى با آنها به نيكى رفتار كن.
تا آنکه به سرزمین مغرب [خورشید] رسید و چنین یافت که در چشمه‌ای گل‌آلود [و گرم‌] غروب می‌کند و در نزدیکی آن قومی را یافت گفتیم ای ذوالقرنین [اختیار با توست‌] یا آنان را عذاب می‌کنی، یا با آنان نیکی می‌کنی‌
تا چون به جاى فروشدن خورشيد رسيد آن را چنين يافت كه در چشمه‌اى- يا دريايى- گِل‌آلود فرو مى‌رود و نزديك آن قومى را يافت. گفتيم- به او الهام كرديم- اى ذو القرنين، يا اينان را عذاب مى‌كنى و يا ميانشان رفتارى نيكو پيش مى‌گيرى.
تا وقتی که به غروبگاه خورشید رسید. به نظرش آمد که آفتاب (انگار) در چشمه‌ی گِل‌آلودِ تیره رنگی فرو می‌رود، و در آنجا گروهی (متمرّد کافر) را یافت. (از راه الهام به او) گفتیم: ای ذوالقرنین! (یکی از دو کار، درباره‌ی ایشان روا دار:) یا آنان را (در صورت ایمان نیاوردن، با کشتن) عذاب می‌دهی، و یا این که نسبت بدیشان خوبی می‌کنی (و در صورت ایمان آوردن از آنان گذشت می‌نمائی و به ارشاد ایشان همّت می‌گماری).
تا آن‌گاه که به غروب‌گاه خورشید رسید (و) آن را (چنان) یافت که در چشمه‌ای گل‌آلود و سیاه غروب می‌کند. و نزد آن طایفه‌ای را یافت. گفتیم: «ذوالقرنین! (اختیار با توست) یا عذاب(شان) کنی، یا در میانشان (روش) نیکویی پیش گیری.»
تا گاهی که رسید فرودگاه خورشید را یافتش فرو می‌رود در چشمه گل آلودی و یافت نزد آن گروهی را گفتیم ای ذوالقرنین آیا یا شکنجه می‌کنی و یا برمی‌گیری در ایشان نکوئی را


الكهف ٨٥ آیه ٨٦ الكهف ٨٧
سوره : سوره الكهف
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَغْرِبَ»: مراد غرب جهان معمور آن روزی است. «عَیْنٍ»: چشمه. «حَمِئَةٍ»: لجنزار سیاه و بدبو. آب گِل‌آلودِ تیره‌رنگ. «تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ»: مراد غروب ظاهری خورشید در آن سوی دریا یا اقیانوس است که انگار آفتاب به ژرفای آب فرو می‌رود و در آن می‌غنود. «حُسْناً»: خوبی و نیکی.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱- ذوالقرنین، با به کارگیرى برخى از ابزارها و نیروهایش، به سمت غرب سرزمین خویش پیش رفت. (فأتبع سببًا . حتّى إذابلغ مغرب الشمس)

۲- ذوالقرنین، با رسیدن به انتهاى خشکى هاى غرب، آبى گل آلود و تیره رنگ را فراروى خویش دید. (حتّى إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عین حمئة) «حمئة» یعنى داراى «حمأة» به «گل سیاه بدبو» گفته مى شود. (کتاب العین)

۳- غروب خورشید در نقطه پایانى سفر ذوالقرنین به جانب مغرب، چونان فرو رفتن آن در چشمه اى تیره فام بود. (وجدها تغرب فى عین حمئة) از جمله معانى «عین» چشمه است و به قرینه «وجدها» (آن را چنان یافت که) مراد آیه آن نیست که خورشید، در چشمه اى داراى گل سیاه فرو مى رفت، بلکه منظره غروب خورشید را ذوالقرنین آنگونه مشاهده کرد.

۴- پیشروى ذوالقرنین، با رسیدن به ساحل دریایى گسترده، متوقف شد. (وجدها تغرب فى عین حمئة) بدان احتمال که نماى غروب خورشید در آب، نشانه گستردگى پهنه دریا باشد; یعنى، در چشم اندازِ آن، چیزى مشاهده نمى شد، لذا تصوّر آن بود که خورشید در چشمه جوشانى در دریا فرو مى رود و خشکى دیگرى در وراى آن نیست.

۵- محدوده پیشروى ذوالقرنین در ناحیه مغرب تا دریاى سیاه بوده است.* (حتّى إذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عین حمئة) برخى، نظیر ابن عاشور، منطقه فرمانروایى ذى القرنین را چین دانسته اند، در این صورت، او، در حرکت به سمت غرب، تا دریاى سیاه پیش رفته است که منظره غروب خورشید را به صورت فرو رفتن آن در چشمه آب کدر و سیاه مشاهده کرده است.

۶- ذوالقرنین، در آخرین نقطه خشکى، در غرب سرزمین خویش، با مردمى داراى تشکّل و قومیّت مواجه شد. (وجدها تغرب فى عین حمئة و وجد عندها قومًا)

۷- ساحل نشینان غرب سرزمین ذى القرنین، مردمى کفرپیشه و ستم کار بودند. (قلنا یذا القرنین إمّا أن تعذّب) تعبیر «تعذّب» نشانگر آن است که آنان مستحق کیفر بوده اند و دلیل آن - به قرینه آیات بعد - ستم گرى و کفر آنان بوده است.

۸- ذوالقرنین، از سوى خداوند، در مجازات یا بخشش ساحل نشینان غربى، مخیر شد. (قلنا یذاالقرنین إمّا أن تعذّب و اما ان تتّخذ فیهم حسنًا)

۹- ساحل نشینان مناطق غربى سرزمین ذى القرنین، از رویارویى با نیروهاى او ناتوان بودند و در برابر تصمیمات او، قدرت مقاومت نداشتند. (وجد عندها قومًا قلنا یذا القرنین إمّا أن تعذّب)

۱۰- اقدامات ذوالقرنین، در پرتو رهنمودهاى الهى بود. (قلنا یذاالقرنین إمّا أن تعذّب و إمّا أن تتّخذ)

۱۱- ذوالقرنین از پیامبران بود و به مقام دریافت سخن هاى خداوند نایل شده بود. * (قلنا یذا القرنین) ظاهر کلمه «قلنا» خطاب مستقیم است، گرچه احتمال الهام و یا رساندن پیام به وسیله پیامبرى دیگر نیز وجود دارد.

۱۲- وجود تمدن در غرب سرزمین ذى القرنین (وجد عندها قومًا ... إمّا أن تعذّب) ظلم و ایمان و عمل صالح و مجازات - که آیات بعد در باره ساحل نشینان یاد کرده است - از مشخصات جوامع متمدن است.

۱۳- ذوالقرنین، از برخى اختیارات الهى، در تنظیم نظام اجتماعى مردم، برخوردار بود. (قلنا یذا القرنین إمّا أن تعذّب و إمّا أن تتّخذ فیهم حسنًا)

۱۴- تفویض برخى اختیارات به مدیران و رهبران، در محدوده وظایف شان، امرى لازم است. (قلنا یذا القرنین إمّا أن تعذّب و إمّا أن تتّخذ فیهم حسنًا) خداوند ذوالقرنین را در تصمیم گیرى براى نحوه برخورد با اقوام مغرب، مخیّر گذاشت، دیگران نیز باید این را سرمشق خود قرار دهند.

۱۵- سیر در زمین و به کیفر رساندن اقوام ناصالح، امرى پسندیده است. (حتّى إذابلغ ... إمّا أن تعذّب) گزارش سفر ذى القرنین پس از بیان موهبت هاى الهى به او، نشانه شایسته بودن اقدامات او است.

۱۶- انتخاب خوش رفتارى در مواجهه با کافران، بهتر از به کارگیرى شدّت و خشونت است. (و إمّا أن تتّخذ فیهم حسنًا) جمله «تتّخذ فیهم حسناً» در بیان طریقه مقابل عذاب، تلقین کننده اختیار این شیوه از بین دو نوع برخوردى است که ذوالقرنین بین آن ها مخیّر بود.

موضوعات مرتبط

  • تشبیهات قرآن: تشبیه غروب خورشید ۳
  • تمدن: تاریخ تمدن ۱۲
  • چشمه: چشمه گِل آلود ۲، ۳
  • خدا: گفتگوى خدا با ذوالقرنین ۱۱; هدایتهاى خدا ۱۰
  • خشونت: سرزنش خشونت ۱۶
  • خوشرفتارى: اهمیت خوشرفتارى ۱۶
  • ذوالقرنین: اختیارات ذوالقرنین ۸; امکانات ذوالقرنین ۱; ذوالقرنین در ساحل دریا ۴; ذوالقرنین در ساحل دریاى سیاه ۵; ذوالقرنین در مغرب زمین ۱، ۲، ۴، ۶; ذوالقرنین و تنظیم نظام اجتماعى ۱۳; رنگ چشمه قصه ذوالقرنین ۲; فضایل ذوالقرنین ۱۳; قدرت ذوالقرنین ۹; قصه ذوالقرنین ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۸، ۹; محدوده اولین مسافرت ذوالقرنین ۴، ۵; مسافرت ذوالقرنین به مغرب ۲، ۳; مقامات ذوالقرنین ۱۱; ملاقات ذوالقرنین با مردم مغرب ۶; منشأ اختیارات ذوالقرنین ۱۳; منشأ عمل ذوالقرنین ۱۰; نبوت ذوالقرنین ۱۱; وحى به ذوالقرنین ۱۱; هدایت ذوالقرنین ۱۰
  • سرزمینها: تشکل مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۶; تمدن در مغرب سرزمین ذوالقرنین ۱۲; ظلم مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۷; عجز مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۹; عفو مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۸; کفر مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۷; کیفر مردم مغرب سرزمین ذوالقرنین ۸
  • ظالمان ۷:
  • عمل: عمل پسندیده ۱۵
  • قرآن: تشبیهات قرآن ۳
  • کافران ۷: خشونت با کافران ۷ ۱۶; خوشرفتارى با کافران ۷ ۱۶; روش برخورد با کافران ۷ ۱۶
  • گناهکاران: اهمیت کیفر گناهکاران ۱۵
  • مدیران: تفویض اختیار به مدیران ۱۴
  • مدیریت: روش مدیریت ۱۴
  • مسافرت: اهمیت مسافرت ۱۵

منابع