روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۲۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

عده من اصحابنا عن احمد بن محمد بن عيسي عن البرقي عن احمد بن زيد النيسابوري قال حدثني عمر بن ابراهيم الهاشمي عن عبد الملك بن عمر عن اسيد بن صفوان صاحب رسول الله ص قال :

لَمَّا كَانَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي قُبِضَ فِيهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ اِرْتَجَّ اَلْمَوْضِعُ بِالْبُكَاءِ وَ دَهِشَ‏ اَلنَّاسُ كَيَوْمَ قُبِضَ‏ اَلنَّبِيُّ ص‏ وَ جَاءَ رَجُلٌ‏ بَاكِياً وَ هُوَ مُسْرِعٌ مُسْتَرْجِعٌ وَ هُوَ يَقُولُ اَلْيَوْمَ اِنْقَطَعَتْ خِلاَفَةُ اَلنُّبُوَّةِ حَتَّى وَقَفَ عَلَى بَابِ اَلْبَيْتِ اَلَّذِي فِيهِ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقَالَ رَحِمَكَ اَللَّهُ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ‏ كُنْتَ أَوَّلَ اَلْقَوْمِ إِسْلاَماً وَ أَخْلَصَهُمْ إِيمَاناً وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً وَ أَخْوَفَهُمْ لِلَّهِ‏ وَ أَعْظَمَهُمْ عَنَاءً وَ أَحْوَطَهُمْ عَلَى‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ آمَنَهُمْ عَلَى أَصْحَابِهِ‏ وَ أَفْضَلَهُمْ مَنَاقِبَ‏ وَ أَكْرَمَهُمْ سَوَابِقَ‏ وَ أَرْفَعَهُمْ دَرَجَةً وَ أَقْرَبَهُمْ‏ مِنْ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ وَ أَشْبَهَهُمْ بِهِ هَدْياً وَ خَلْقاً وَ سَمْتاً وَ فِعْلاً وَ أَشْرَفَهُمْ مَنْزِلَةً وَ أَكْرَمَهُمْ عَلَيْهِ‏ فَجَزَاكَ اَللَّهُ‏ عَنِ‏ اَلْإِسْلاَمِ‏ وَ عَنْ‏ رَسُولِهِ‏ وَ عَنِ‏ اَلْمُسْلِمِينَ‏ خَيْراً قَوِيتَ‏ حِينَ ضَعُفَ أَصْحَابُهُ وَ بَرَزْتَ‏ حِينَ اِسْتَكَانُوا وَ نَهَضْتَ‏ حِينَ وَهَنُوا وَ لَزِمْتَ‏ مِنْهَاجَ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ إِذْ هَمَّ أَصْحَابُهُ وَ كُنْتَ خَلِيفَتَهُ حَقّاً لَمْ تُنَازَعْ وَ لَمْ تَضْرَعْ‏ بِرَغْمِ اَلْمُنَافِقِينَ‏ وَ غَيْظِ اَلْكَافِرِينَ‏ وَ كُرْهِ اَلْحَاسِدِينَ وَ صِغَرِ اَلْفَاسِقِينَ فَقُمْتَ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا وَ نَطَقْتَ‏ حِينَ تَتَعْتَعُوا وَ مَضَيْتَ بِنُورِ اَللَّهِ‏ إِذْ وَقَفُوا فَاتَّبَعُوكَ فَهُدُوا وَ كُنْتَ أَخْفَضَهُمْ صَوْتاً وَ أَعْلاَهُمْ قُنُوتاً وَ أَقَلَّهُمْ كَلاَماً وَ أَصْوَبَهُمْ نُطْقاً وَ أَكْبَرَهُمْ رَأْياً وَ أَشْجَعَهُمْ قَلْباً وَ أَشَدَّهُمْ يَقِيناً وَ أَحْسَنَهُمْ عَمَلاً وَ أَعْرَفَهُمْ بِالْأُمُورِ كُنْتَ وَ اَللَّهِ يَعْسُوباً لِلدِّينِ‏ أَوَّلاً وَ آخِراً اَلْأَوَّلَ حِينَ تَفَرَّقَ اَلنَّاسُ‏ وَ اَلْآخِرَ حِينَ فَشِلُوا كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ أَباً رَحِيماً إِذْ صَارُوا عَلَيْكَ عِيَالاً فَحَمَلْتَ أَثْقَالَ مَا عَنْهُ ضَعُفُوا وَ حَفِظْتَ مَا أَضَاعُوا وَ رَعَيْتَ مَا أَهْمَلُوا وَ شَمَّرْتَ إِذَا اِجْتَمَعُوا وَ عَلَوْتَ‏ إِذْ هَلِعُوا وَ صَبَرْتَ إِذْ أَسْرَعُوا وَ أَدْرَكْتَ أَوْتَارَ مَا طَلَبُوا وَ نَالُوا بِكَ‏ مَا لَمْ يَحْتَسِبُوا كُنْتَ عَلَى‏ اَلْكَافِرِينَ‏ عَذَاباً صَبّاً وَ نَهْباً وَ لِلْمُؤْمِنِينَ عَمَداً وَ حِصْناً فَطِرْتَ‏ وَ اَللَّهِ بِنَعْمَائِهَا وَ فُزْتَ بِحِبَائِهَا وَ أَحْرَزْتَ سَوَابِغَهَا وَ ذَهَبْتَ بِفَضَائِلِهَا لَمْ تُفْلَلْ حُجَّتُكَ‏ وَ لَمْ يَزِغْ‏ قَلْبُكَ وَ لَمْ تَضْعُفْ بَصِيرَتُكَ وَ لَمْ تَجْبُنْ نَفْسُكَ وَ لَمْ تَخِرَّ كُنْتَ كَالْجَبَلِ لاَ تُحَرِّكُهُ اَلْعَوَاصِفُ وَ كُنْتَ كَمَا قَالَ‏ ع آمَنَ اَلنَّاسِ‏ فِي صُحْبَتِكَ وَ ذَاتِ يَدِكَ وَ كُنْتَ كَمَا قَالَ ع ضَعِيفاً فِي بَدَنِكَ‏ قَوِيّاً فِي أَمْرِ اَللَّهِ مُتَوَاضِعاً فِي نَفْسِكَ‏ عَظِيماً عِنْدَ اَللَّهِ كَبِيراً فِي اَلْأَرْضِ جَلِيلاً عِنْدَ اَلْمُؤْمِنِينَ لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيكَ مَهْمَزٌ وَ لاَ لِقَائِلٍ فِيكَ مَغْمَزٌ وَ لاَ لِأَحَدٍ فِيكَ مَطْمَعٌ‏ وَ لاَ لِأَحَدٍ عِنْدَكَ هَوَادَةٌ اَلضَّعِيفُ اَلذَّلِيلُ‏ عِنْدَكَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ حَتَّى تَأْخُذَ لَهُ بِحَقِّهِ وَ اَلْقَوِيُّ اَلْعَزِيزُ عِنْدَكَ ضَعِيفٌ ذَلِيلٌ حَتَّى تَأْخُذَ مِنْهُ اَلْحَقَّ وَ اَلْقَرِيبُ وَ اَلْبَعِيدُ عِنْدَكَ فِي ذَلِكَ سَوَاءٌ شَأْنُكَ اَلْحَقُّ وَ اَلصِّدْقُ وَ اَلرِّفْقُ وَ قَوْلُكَ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ وَ أَمْرُكَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ‏ وَ رَأْيُكَ عِلْمٌ‏ وَ عَزْمٌ فِيمَا فَعَلْتَ‏ وَ قَدْ نَهَجَ اَلسَّبِيلُ‏ وَ سَهُلَ اَلْعَسِيرُ وَ أُطْفِئَتِ اَلنِّيرَانُ وَ اِعْتَدَلَ‏ بِكَ اَلدِّينُ‏ وَ قَوِيَ بِكَ‏ اَلْإِسْلاَمُ‏ فَ ظَهَرَ أَمْرُ اَللََّهِ‏ وَ لَوْ كَرِهَ‏ اَلْكََافِرُونَ‏ وَ ثَبَتَ بِكَ‏ اَلْإِسْلاَمُ‏ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ سَبَقْتَ سَبْقاً بَعِيداً وَ أَتْعَبْتَ مَنْ بَعْدَكَ تَعَباً شَدِيداً فَجَلَلْتَ عَنِ اَلْبُكَاءِ وَ عَظُمَتْ رَزِيَّتُكَ‏ فِي اَلسَّمَاءِ وَ هَدَّتْ‏ مُصِيبَتُكَ اَلْأَنَامَ فَ إِنََّا لِلََّهِ‏ وَ إِنََّا إِلَيْهِ رََاجِعُونَ‏ رَضِينَا عَنِ اَللَّهِ قَضَاهُ وَ سَلَّمْنَا لِلَّهِ أَمْرَهُ فَوَ اَللَّهِ لَنْ يُصَابَ اَلْمُسْلِمُونَ بِمِثْلِكَ أَبَداً كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ كَهْفاً وَ حِصْناً وَ قُنَّةً رَاسِياً وَ عَلَى‏ اَلْكَافِرِينَ‏ غِلْظَةً وَ غَيْظاً فَأَلْحَقَكَ اَللَّهُ‏ بِنَبِيِّهِ‏ وَ لاَ أَحْرَمَنَا أَجْرَكَ وَ لاَ أَضَلَّنَا بَعْدَكَ وَ سَكَتَ اَلْقَوْمُ حَتَّى اِنْقَضَى كَلاَمُهُ وَ بَكَى وَ بَكَى أَصْحَابُ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ ثُمَّ طَلَبُوهُ فَلَمْ يُصَادِفُوهُ


الکافی جلد ۱ ش ۱۲۲۷ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۲۲۹
روایت شده از : حضرت محمد صلی الله علیه و آله
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث حضرت محمد (ص) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۳۰۷

از اسيد بن صفوان، يكى از صحابه رسول خدا (ص)، گويد: چون روزى رسيد كه امير المؤمنين (ع) وفات كرد، گريه، شهر را به لرزه درآورد و مردم چون روزى كه پيغمبر (ص) وفات كرده بود در هراس افتادند، مردى گريان و شتابان و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ گويان آمد و مى‏گفت: امروز خلافت نبوت بريده شد تا بر در خانه‏اى كه امير المؤمنين (ع) در آن بود ايستاد و گفت: اى ابو الحسن، خدايت رحمت كناد، تو در اسلام بر اين مردم پيش‏تر و در ايمان از آنها خالص‏تر و در يقين كاملتر و از خدا ترسان‏تر و از همه رنج كش‏تر و نسبت به رسول خدا (ص) نگهدارتر و نسبت به اصحابش امين‏تر بودى، در مناقب بر همه برتر و در سوابقِ‏ نيك از همه ارجمندتر و در پايه از همه بالاتر و نسبت به رسول خدا نزديك‏تر و در روش و اخلاق و سيما و كردار از همه به آن حضرت مانندتر و مقامت شريف‏تر و از همه در نزد او گرامى‏تر بودى. خدايت از اسلام و از طرف رسولش و از همه مسلمين پاداش خير دهد، هر وقت اصحابش ناتوانى كردند، تو توانا بودى و هر گاه زبونى كردند، تو دليرانه نبرد كردى و چون سستى نمودند، تو قيام كردى و چون اصحابش قصد خلاف كردند، تو به روش رسول خدا (ص) چسبيدى، تو خليفه بر حق او بودى، بى‏گفتگو، و هم طراز به رغم منافقان و خشم كافران و بد آمد حسودان و به كورى چشم فاسقان، وقتى در مسلمانى سست شدند تو بودى كه براى مسلمانى قيام كردى و وقتى به پت پت افتادند و از سخن در ماندند تو به سخنرانى پرداختى، آنجا كه ماندند تو بودى كه به نور خدا پيش رفتى و از تو پيروى كردند و رهنمائى شدند. تو از همه نرم‏گوتر و در عبادت فرازترى (بلند پروازتر و خوش سخن‏تر و درست‏گوترى خ ل) و كم‏گوتر و درست‏گوترى، رأيت از همه بزرگوارتر و دلت از همه دليرتر و يقينت از همه محكم‏تر و كردارت از همه بهتر و نسبت به امور داناترى. تو به خدا سرور بزرگ دينى در آغاز و انجام، در آغاز كه مردم متفرق شدند و در انجام كه سست شدند، وقتى مؤمنين در سرپرستى تو در آمدند براى آنها پدرى مهربان بودى و بارى را به دوش كشيدى كه آنها ناتوان بودند از حمل آن، و حفظ كردى آنچه را از دست دادند و رعايت كردى آنچه را رها كردند و دامن به كمر زدى و اقدام كردى وقتى گرد آمدند (يعنى دل به پيروى تو دادند) و تو فراز گرفتى وقتى آنها بيتاب و درمانده شدند. تو شكيبا بودى وقتى آنها شتاب‏زدگى كردند و تو بودى كه هر خونى را مى‏خواستند گرفتى و به وسيله تو رسيدند به آرمانهائى كه نمى‏پنداشتند، تو بر كفار عذابى كوبنده و چپاولگر بودى و براى مؤمنان پشتيبان و دژ. تو آفريده شدى اندر نعمت خلافت الهيه (اندر گرفتارى خلافت خ ل) و كامياب شدى از اين عطيه الهيه و سوابق آنها را كه شرط آن است محرز كردى و فضائل آنها را به در بردى، دليل تو رخنه اعتراضى نداشت و دلت كج نشد و به بينائيت سست نگرديد و به خود ترس راه ندادى و سقوط نكردى (خيانت نورزيدى، سر گران نشدى خ ل) تو چون كوهى بودى كه طوفانش نجنباند و تو چنان بودى كه (رسول خدا (ص) فرمود: امين‏تر مردم در يارى من و در آنچه خوددارى، و همچنان كه فرمود (ص): در تن خود ناتوانى و در كار خدا توانا، در پيش خود فروتنى و در نزد خدا بزرگوار، در روى زمين بزرگى و در نزد مؤمنين والا، كسى را در باره تو عيب‏جوئى نرسد و بدگوئى از تو از هيچ گوينده نسزد (و كسى را در تو طمعى براى ناحق نيست) با احدى روى دربايستى و ملاحظه نداشتى، ناتوان و زبون نزد تو نيرومند بود و عزيز، تا حقش را بستانى و نيرومند و عزيز نزد تو خوار و ناتوان بود تا حق را از او بستانى (و به صاحبش برسانى)، خويش و بيگانه از نظر عدالت در برابرت يكى بودند، كار تو درستى و راستى و نرمش بود و گفتارت حكم حق و قاطع و دستورات بردبارى و دور انديشى، و رأيت دانش و تصميم در آنچه كردى، و هر آينه راه حق صاف گشت و دشوارى هموار شد و آتش فتنه خاموش گرديد، و دين به وسيله تو راست شد، و اسلام به وجودت نيرومند گرديد، و امر خدا غالب شد و گر چه كافران را بد آمد، و اسلام و مؤمنان به تو پا بر جا شدند، بسيار بسيار پيش رفتى جانشينان خود را به رنج افكندى، گريه تو را جبران نكند، و مرگت در آسمان پيش آمد بزرگى به حساب است و غمت همه مردم را خُرد كرده فإنا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ، به قضاى خدا رضا دهم و كار او را به وى باز گذاريم، به خدا هرگز مسلمانان چون توئى را از دست ندهند. تو براى مؤمنان پناه بودى و دژ بودى و كوه بلندى بودى و نسبت به كفار سخت گير و خشم آفرين بودى، خدا تو را به پيغمبرت برساناد و از اجر سوگواريت ما را محروم مكناد و ما را پس از تو گمراه نسازد و گريست و اصحاب رسول خدا (ص) همه گريستند، سپس او را جستند و نيافتند.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۵۰

اسيد بن صفوان مصاحب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله گويد: روزى كه امير المؤمنين عليه السلام وفات كرد، گريه شهر را بلرزه در آورد و مردم مانند روز وفات پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله دهشت زده شدند، مردى گريان و شتابان و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ گويان پيدا شد و مى‏گفت: امروز خلافت نبوت بريده گشت تا بدر خانه‏اى كه امير المؤمنين عليه السلام در آن بود ايستاد و گفت: خدايت رحمت كند اى ابو الحسن تو در گرويدن باسلام از همه مردم پيشتر و در ايمان بااخلاصتر و از نظر يقين محكمتر و از خدا ترسانتر و از همه مردم، رنجكش‏تر و رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را حافظتر و نسبت باصحابش امين‏تر بودى. مناقبت از همه برتر و سوابقت از همه شريف‏تر و درجه‏ات از همه رفيعتر و بپيغمبر صلى اللَّه عليه و آله از همه نزديكتر و از نظر روش و اخلاق و طريقه و كردار بآن حضرت شبيه‏تر و مقامت شريف‏تر و از همه نزدش گراميتر بودى. خدا ترا از جانب اسلام و پيغمبر و مسلمين پاداش خير دهد، توانا بودى هنگامى كه اصحاب پيغمبر ناتوانى كردند، و بميدان آمدى زمانى كه خوارى و زبونى از خود نشان دادند و قيام كردى موقعى كه سستى ورزيدند. و بروش رسول خدا چسبيدى، آنگاه كه اصحابش آهنگ انحراف كردند، خليفه بر حق او بودى، بى‏چون و چرا [و بنزاع برنخاستى‏] و در برابر زبونى منافقان و خشم كافران و بد آمدن حسودان و خوارى فاسقان، ناتوانى نشان ندادى. زمانى كه همه سست شدند، تو بامر خلافت قيام كردى و چون از سخن گفتن ناتوان شدند، سخن گفتى، و چون توقف كردند، در پرتو نور خدا گام برداشتى، آنگاه از تو پيروى‏ كردند و هدايت يافتند. و تو از همه نرم‏گوتر و خدا را فرمانبردارتر [عاقبت‏انديشتر] و كم سخن‏تر و درست گوى‏تر و بزرگ‏رأى‏تر و پردلتر و با يقين بيشتر و كردار نيكوتر و بامور آشناتر بودى. تو بخدا در ابتدا و انتها رئيس و بزرگ دين بودى: ابتدا زمانى بود كه مردم پراكنده شدند (بعد از وفات پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله) و انتها زمانى بود كه سست شدند (بعد از قتل عثمان). براى مؤمنان پدر مهربان بودى زمانى كه تحت سرپرستى تو در آمدند، بارهاى گرانى را كه آنها از كشيدنش ناتوان شدند، بدوش گرفتى و آنچه (را از امور دين) تباه ساختند محافظت نمودى و آنچه (را از احكام و شرايع) رها كردند، رعايت فرمودى و زمانى كه زبونى كردند [بگردآوردن دنيا حريص شدند] دامن بكمر زدى. بلندى گرفتى زمانى كه بيتابى كردند و صبر نمودى زمانى كه شتاب كردند و هر خونى را كه ميخواستند تو گرفتى (براى مسلمين از كفار خونخواهى كردى) و از بركت تو بخيراتى رسيدند كه گمانش را نداشتند، بر كافران عذابى ريزان و رباينده و براى مؤمنان پشتيبان و سنگر بودى، بخدا همراه نعمتهاى خلافت [مصيبتهايش‏] پرواز كردى [آفريده شدى‏] و بعطايش (يعنى عطاى الهى‏] كامياب گشتى و سوابقش را احراز كردى و فضائلش را بدست آوردى، شمشير حجت و دليلت كند نبود، و دلت منحرف نگشت و بصيرتت ضعيف نشد، هراسان نگشتى و سقوط نكردى. تو مانند كوه بودى كه طوفانش نجنباند و همچنان بودى كه پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله فرمود: «در رفاقت و دارائى خويش امانت نگهدارترين مردمست» و باز چنان بودى كه فرمود: از لحاظ بدن ضعيف و در انجام امر خدا قوى است، نزد خود فروتن و نزد خدا عظمت داشتى. در روى زمين بزرگ و نزد مؤمنين‏ شريف بودى، هيچ كس را در باره تو راه عيبجوئى نبود و هيچ گوينده‏ئى نسبت بتو راه خرده‏گيرى نداشت [و كسى از تو طمع حق پوشى نداشت‏] و براى هيچ كس نرمى و مجامله نداشتى، هر ناتوان و زبونى نزد تو توانا و عزيز بود تا حقش را برايش بستانى و هر تواناى عزيز، نزدت ناتوان و زبون بود تا حق را از او بستانى و در اين موضوع، خويش و بيگانه نزدت برابر بود، شأن و شخصيتت حق و راستى و مدارا بود. گفتارت حكمت و ثابت و فرمانت خويشتن دارى و دور انديشى و رأيت دانش و تصميم بود، نسبت بهر چه كردى. و هر آينه راه راست روشن گشت و امر مشكل آسان شد و آتشها خاموش گشت، و دين بوسيله تو راست شد و اسلام قوت يافت و امر خدا ظاهر شد، اگر چه كافران دوست نداشتند و اسلام و اهل ايمان از بركت تو پا بر جا شد، و بسيار بسيار پيشى گرفتى و جانشينان خود را برنج بسيار افكندى (زيرا هر چه بكوشند تا از تو پيروى كنند نتوانند) تو بزرگتر از آنى كه مصيبتت با گريه جبران شود، مرگ تو در آسمان بزرگ جلوه كرد و مصيبت تو مردم را خرد كرد فإنا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ ما بقضاء خدا راضى و نسبت بفرمانش تسليميم، بخدا سوگند مسلمين هرگز كسى را مانند تو از دست ندهند، تو براى مؤمنين پناه و سنگر و مانند كوهى پا برجا و بر كافران خشونت و خشم بودى، خدا ترا بپيغمبرش برساند و ما را از اجرت محروم نسازد و بعد از تو گمراه نگرداند، مردم همه خاموش بودند تا سخنش تمام شد، او گريست و اصحاب پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله گريستند، سپس هر چه جستند او را نيافتند.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۶۷

چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏اند، از احمد بن محمد بن عيسى، از برقى، از احمد بن زيد نيشابورى كه گفت: حديث كرد مرا عمر بن ابراهيم هاشمى، از عبدالملك بن عمر، از اسيد بن صفوان- صاحب و مصاحب رسول خدا صلى الله عليه و آله- كه گفت: چون روزى شد كه روح امير المؤمنين عليه السلام در آن قبض شد، كوفه از صداى گريه به لرزه در آمد، و مردم مدهوش شدند؛ مانند روزى كه روح رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن قبض شد و مردى آمد و مى‏گريست و شتاب مى‏كرد و مى‏گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. و مى‏گفت: امروز جانشينى به منصب پيغمبرى بريده شد، و آمد تا ايستاد بر درِ خانه‏اى كه امير المؤمنين عليه السلام در آن تشريف داشت، پس گفت: اى ابوالحسن، خدا تو را رحمت كند، اسلام تو از همه اين قوم پيش‏تر بود، و ايمانت از ايشان صافى‏تر، و يقينت از ايشان سخت‏تر، و ترسيدنت از خدا از ايشان بيشتر، و رنجت از ايشان بزرگ‏تر، و محافظتت در باب رسول خدا صلى الله عليه و آله از ايشان زيادتر، و بر اصحاب آن حضرت از همه كس امين‏تر، و منقبت‏هاى تو از ايشان افزون‏تر، و سابقه‏هايت از ايشان گرامى‏تر، و پلّه و پايه‏ات از ايشان بلندتر، و به رسول خدا صلى الله عليه و آله از ايشان نزديك‏تر، و شباهتت به آن حضرت در سيرت و خوى و طرز و كردار از ايشان بيشتر، و منزله و جاهت از ايشان شريف‏تر، و بر او از ايشان عزيزتر بودى. پس خدا تو را جزاى خير دهد از جانب اسلام و از رسول خويش، و از همه مسلمانان. توانا بودى در هنگامى كه اصحاب آن حضرت ناتوان شدند، و به ميدان جهاد رفتى در وقتى كه تضرّع و زارى نمودند، و بر پا شدى در وقتى كه سستى ورزيدند، و دست از راه رسول خدا صلى الله عليه و آله بر نداشتى در وقتى كه اصحاب آن حضرت قصد باطل كردند (يا مانند زنان كه كودكان را به آواز خوش به خواب كنند مردم را به نغمه و ترانه به خواب غفلت كردند)، جانشين حقّ آن حضرت بودى بى‏آن‏كه با تو منازعه توان كرد، و فروتنى نكردى در باب خاك ماليدن بينى منافقان و خشم كافران و كراهت حاسدان و كينه فاسقان. پس به امر حق قيام نمودى در وقتى كه سست و بى‏دل شدند، و سخن گفتى در وقتى كه لكنت به هم رسانيدند (و كند سخن شدند و مانند خر در گل ماندند) و به نور خدا رفتى در هنگامى كه ايستادند بعد از آن تو را پيروى كردند و راه راست يافتند، و آواز تو از همه ايشان پست‏تر بود، و طاعت (يا پيشى گرفتنت) در خيرات از ايشان بلندتر، و سخنت از ايشان كم‏تر، و گفتارت از ايشان راست‏تر و درست‏تر، و رأيت از ايشان بزرگ‏تر، و دلت از ايشان شجاع‏تر و دليرتر، و يقينت از ايشان سخت‏تر، و كارت از ايشان نيكوتر، و به همه امور از ايشان شناساتر بودى. به خدا سوگند، كه پادشاهى بودى از براى دين مانند يعسوب (كه پادشاه مگس عسل است و همه مگسان تابع اويند و از او دست بر نمى‏دارند و در هر جا كه مى‏رود مى‏روند). حاصل آن‏كه در باب دين، چون پادشاه مگسان عسل بودى نسبت به مگسان در اوّل و آخر، امّا اوّل در هنگامى كه مردمان پراكنده شدند و امّا آخر در وقتى كه سست و بى‏دل گشتند. از براى مؤمنان، پدر مهربانى بودى در آن هنگام كه عيال تو گرديدند. پس بارهاى گرانى را كه از بر داشتن آنها ضعف داشتند، برداشتى و آنچه را كه ضايع كردند محافظت كردى، و آنچه را كه فرو گذاشتند رعايت فرمودى، و دامن همّت را بر زدى چون جمع شدند، و بلند شدى در وقتى كه به غايت حريص شدند، و صبر كردى در وقتى كه شتاب كردند (و بنابر بعضى از نسَخ كافى، در وقتى كه جزع كردند يا بر زمين افتادند). و دريافتى حاجت‏هاى آنچه را كه طلب كردند (و بنابر بعضى از نسخ، دريافتى كينه‏هاى آنچه را كه از ايشان طلب مى‏كردند). و به يارى تو، يافتند آنچه را كه نمى‏پنداشتند. بودى بر كافران عذابى ريزان و سبب غارت و تاراج اموال ايشان، و از براى مؤمنان ستون اعتبار و حصار (يا فراوانى نعمت). پس به خدا سوگند كه پرواز نمودى (به سوى رياض جنّت) به آزارهاى ولايت يا امّت،و رستگارى يافتى به عطاى آن، و سابقه‏هاى آن را ضبط كردى و فضايل آن را با خود بردى، حجّت تيز تو به كندى مبدّل نشد، و دل تو مايل به سوى باطل نگرديد، و بينايى تو ضعف به هم نرسانيد، و بى‏دلى در نفس تو راه نيافت و بر رو نيفتادى، و مانند كوه بودى كه بادهاى تند آن را به جنبش در نتواند آورد. و بودى چنانچه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حقّ تو فرمود. كه مردم در صحبت تو و آنچه از دست تو مى‏آيد ايمن بودند، و بودى چنانچه فرمود. كه ضعيف بودى در بدن خود و قوى در امر خدا، و متواضع در نفس خويش و صاحب عظمت در نزد خدا، و بزرگ در زمين و صاحب جلالت در نزد مؤمنين. كسى را در تو راه عيبى نبود، و گوينده را در تو طعنى نه، و كسى را در تو اميدوارى نبود، و كسى را نزد تو ميل و جانب‏دارى نه. ضعيف و ذليل در نزد تو قوى و عزيز بود، تا آن‏كه حقّ او را از برايش مى‏گرفتى و قوىّ عزيز در نزد تو ضعيف و ذليل بود، تا آن‏كه حقّ را از او مى‏گرفتى. و در اين باب خويش و بيگانه در نزد تو برابر بودند، شغل تو حقّ و راستى و مدارايى بود و گفتار تو لازم و استوار. و كار تو بردبارى و هوشيارى و ديد تو دانش و عزيمت. در آنچه كردى و به يارى تو راه راست ظاهر شد و مردم در آن سلوك نمودند و كار دشوار آسان گرديد و به واسطه تو آتش‏هاى فتنه فرو نشانيده شد و به همّت تو دين اسلام راست ايستاد و اسلام و مؤمنان به سبب تو قوى شدند. و هر كسى را كه در هر خوبى پيشى گرفتى، پيشى گرفتنى دور و در رنج انداختى آنان را كه بعد از تواند، رنجى سخت پس تو از آن بزرگ‏ترى كه گريه تو را تدارك تواند نمود. و بزرگ شد مصيبت تو در آسمان و مصيبت تو مردم را در هم شكست و إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. راضى شديم از خدا و پسنديديم قضاى او را و تسليم كرديم از براى خدا امر او را. پس به خدا سوگند كه هرگز مصيبتى مانند مصيبت تو به مسلمانان نخواهد رسيد. بودى از براى مؤمنان پناه و حصار و سر كوه استوار و بر كافران درشتى و خشم. پس خدا تو را به پيغمبر خود ملحق گرداند و ما را از مزد مصيبت تو محروم نسازد، و بعد از تو ما را گمراه نگرداند. و آن قوم همه خاموش بودند تا آن‏كه سخنش تمام شد و خود گريست و اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله گريستند. پس او را طلب كردند و نيافتند.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)