روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۱۹

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

علي بن ابراهيم عن محمد بن عيسي عن يونس عن الحسين بن الحكم قال :


الکافی جلد ۲ ش ۱۴۱۸ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۴۲۰
روایت شده از : امام موسى كاظم عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام موسى كاظم (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ الشَّك‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۴۳۱

از حسين بن حكم، گويد: نوشتم به امام كاظم (ع) و به او خبر دادم كه من در حال شكّ افتاده ام و ابراهيم (ع) هم گفته است (۲۶۰ سوره بقره): «پروردگارا به من بنما كه چگونه مرده‏ها را زنده مى‏كنى» و من دوست دارم كه شما يك چيزى (معجزه‏اى و دليل امامتى) به من بنمائيد، در پاسخ نوشت كه: ابراهيم راستى مؤمن و معتقد بود و دوست داشت كه بر ايمان او افزوده شود و تو در شكّى و در شك‏كننده چيزى نيست، و نوشت: شك تا آنجا است كه يقين نيامده و چون يقين آمد، شك كردن روا نباشد، و نوشت كه: راستى خدا عز و جل فرمايد (۱۰۱ سوره اعراف): «در بيشترشان عهد و وفا نيافتيم و راستش دريافتيم كه بيشترشان فاسق و نابكارند» فرمود: اين آيه در باره شك‏كننده نازل شده است.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۱۶

حسين بن حكم گويد: بحضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام نوشتم و از حال خود او را آگاه كردم كه من در شك افتاده‏ام، و حضرت ابراهيم عليه السّلام بخدا عرضكرد: «پروردگارا بمن بنما چگونه مرده‏ها را زنده ميكنى» (سوره بقره آيه ۲۶۰) و من دوست دارم كه شما (نيز براى رفع شك من) چيزى (از معجزه و دليل امامت) بمن نشان دهى، پس آن حضرت بمن نوشت: كه ابراهيم براستى مؤمن بود (و عقيده داشت) و ميخواست كه ايمانش را افزون كند، ولى تو در شكى، و در شك خيرى نيست، و نوشت: جز اين نيست كه شك تا جاييست كه يقين نيامده، و چون يقين آمد شك روا نباشد، و نوشت: بدرستى كه خداى عز و جل فرمايد: «و نيافتيم براى بيشترشان عهدى و دريافتيم بيشترشان را نافرمانان» (سوره اعراف آيه ۱۰۲) و فرمود: اين آيه در باره شك‏كننده نازل شده.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۵۷

على بن ابراهيم، از محمد بن عيسى، از يونس، از حسين بن حكم روايت كرده است كه گفت: به خدمت امام موسى‏كاظم عليه السلام نوشتم، در حالى كه آن حضرت را خبر مى‏دادم كه: من شك دارم، و به حقيقت كه ابراهيم عليه السلام گفت كه: «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى‏» «۲»؛ يعنى: «پروردگارا! به من بنما كه چگونه مردگان را زنده مى‏گردانى». تتمّه روايت: و به درستى كه من دوست مى‏دارم كه چيزى را به من بنمايى. پس آن حضرت عليه السلام به من نوشت: «به درستى كه ابراهيم مؤمن بود (يعنى تصديق كرده بود به اين كه خدا مرده را زنده مى‏گرداند، و قادر است بر اعاده مردگان). و دوست داشت كه ايمانش بيفزايد. (يعنى عين اليقين را با علم اليقين جمع كند، و معاينه آن موجب انكشاف آن گردد). و تو شك دارى و صاحب شك، هيچ خوبى در او نيست». و نوشت: «جز اين نيست كه شك، مادامى است كه يقين نيامده باشد؛ پس چون يقين بيايد، شك جايز نيست». و نوشت كه: «خداى عز و جل مى‏فرمايد: «وَ ما وَجَدْنا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَكْثَرَهُمْ لَفاسِقِينَ» «۳»؛ يعنى: و نيافتيم از براى بيشتر ايشان، هيچ عهدى را (يعنى وفاى به عهد و پيمان، كه در زمان خوف و شدّت مى‏كردند، كه اگر از اين بليّه و مصيبت نجات يابيم، ايمان آوريم). و به درستى كه يافتيم بيشتر ايشان را، شكنندگان عهد و پيمان». و حضرت فرمود كه: «اين آيه، در باب شك و گمان فرود آمد». __________________________________________________ (۲). بقره، ۲۶۰. (۳). اعراف، ۱۰۲.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)