روایت:الکافی جلد ۸ ش ۱۲۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

يحيي الحلبي عن بشير الكناسي قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :

وَصَلْتُمْ وَ قَطَعَ اَلنَّاسُ وَ أَحْبَبْتُمْ وَ أَبْغَضَ اَلنَّاسُ وَ عَرَفْتُمْ وَ أَنْكَرَ اَلنَّاسُ وَ هُوَ اَلْحَقُّ إِنَّ اَللَّهَ اِتَّخَذَ مُحَمَّداً ص‏ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَ‏ عَلِيّاً ع‏ كَانَ عَبْداً نَاصِحاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَنَصَحَهُ وَ أَحَبَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَأَحَبَّهُ إِنَّ حَقَّنَا فِي‏ كِتَابِ اَللَّهِ‏ بَيِّنٌ لَنَا صَفْوُ اَلْأَمْوَالِ وَ لَنَا اَلْأَنْفَالُ وَ إِنَّا قَوْمٌ فَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ طَاعَتَنَا وَ إِنَّكُمْ تَأْتَمُّونَ بِمَنْ لاَ يُعْذَرُ اَلنَّاسُ بِجَهَالَتِهِ وَ قَالَ‏ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ لَهُ إِمَامٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً عَلَيْكُمْ بِالطَّاعَةِ فَقَدْ رَأَيْتُمْ‏ أَصْحَابَ‏ عَلِيٍّ ع‏ ثُمَّ قَالَ إِنَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ قَالَ فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ‏ اُدْعُوا لِي خَلِيلِي فَأَرْسَلَتَا إِلَى أَبَوَيْهِمَا فَلَمَّا جَاءَا أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ اُدْعُوا لِي خَلِيلِي فَقَالاَ قَدْ رَآنَا لَوْ أَرَادَنَا لَكَلَّمَنَا فَأَرْسَلَتَا إِلَى‏ عَلِيٍّ ع‏ فَلَمَّا جَاءَ أَكَبَّ عَلَيْهِ‏ يُحَدِّثُهُ وَ يُحَدِّثُهُ حَتَّى إِذَا فَرَغَ لَقِيَاهُ فَقَالاَ مَا حَدَّثَكَ فَقَالَ حَدَّثَنِي بِأَلْفِ بَابٍ مِنَ اَلْعِلْمِ‏ يُفْتَحُ كُلُّ بَابٍ إِلَى أَلْفِ بَابٍ‏


الکافی جلد ۸ ش ۱۲۲ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۱۲۴
روایت شده از : امام على عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ مُحَاسَبَةِ النَّفْس‏
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۱۵

بشير كناسى گويد: شنيدم از امام صادق عليه السّلام كه ميفرمود: شما (ارتباط را) پيوست كرديد و مردم ديگر (آن را) بريدند، و شما دوست داشتيد و مردم دشمنى كردند، و شما شناختيد و مردم ديگر انكار كردند با اينكه حق همان بود (كه آنها انكار كردند). همانا خداوند محمد (ص) را بنده خود قرار داد پيش از آنكه پيامبرش كند، و همانا على عليه السّلام بنده خيرخواهى بود براى خداى عز و جل و خدا هم خيرخواهى او را كرد، و او خداى عز و جل را دوست داشت، خدا هم او را دوست داشت، همانا حق ما در كتاب خدا روشن و آشكار است، از ما است برگزيده اموال، و از ما است انفال (غنيمتهاى جنگى) و همانا مائيم آن مردمى كه خداى عز و جل فرمانبردارى ما را واجب فرمود، و براستى شما به پيشوايانى اقتداء كرده‏ايد كه مردم در مورد نادانى (و نشناختن) آنها معذور نيستند، و رسول خدا (ص) فرمود: هر كه بميرد و امام و پيشوائى نداشته باشد بمرگ زمان جاهليت مرده است، بر شما باد بفرمانبردارى كه همانا شما اصحاب على عليه السّلام را ديده‏ايد (و فرمانبرداران- يا نافرمانان آن حضرت را ديده‏ايد). سپس فرمود: همانا رسول خدا (ص) در همان بيمارى كه بدان از اين جهان رفت فرمود: خليل (و يار با وفاى) مرا نزدم بخوانيد، آن دو زن (عايشه و حفصة) بسوى پدران خويش فرستادند، و چون آن دو آمدند رسول خدا (ص) رو از آن دو برگرداند سپس (دوباره) فرمود: خليلم را بنزدم بخوانيد آن دو گفتند: ما را كه ديد و اگر مقصودش ما بوديم با ما سخن ميگفت، آن دو زن (كه چنان ديدند) بدنبال على عليه السّلام فرستادند و چون آن جناب آمد سر خود را بطرف صورت رسول خدا (ص) خم كرد و با او سخن گفت، و او نيز با آن جناب سخن گفت تا چون سخن آن دو بپايان رسيد، آن دو نفر آن حضرت را ديدار كردند و باو گفتند: چه سخنى با تو ميگفت؟ على عليه السّلام فرمود: هزار در علم را برايم گفت كه از هر درى هزار در ديگر گشوده شود.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۱۸۹

بشير كناسى مى‏گويد: از امام جعفر صادق عليه السّلام شنيدم كه مى‏فرمود: شما پيوستيد و مردم گسستند، و شما دوست داشتيد و مردم كينه‏توزى كردند، و شما شناختيد و مردم ناديده گرفتند و آن درست است، همانا خداوند پيش از آنكه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم را پيامبر خود گيرد بنده خود گرفت، و على عليه السّلام بنده‏اى بود خيرخواه در راه خداوند عزّ و جلّ و خدا هم خيرخواه او بود، او خداوند عزّ و جل را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت. همانا حق ما در كتاب خدا آشكار است: برگزيده اموال از آن ماست چنان كه انفال از ماست، و ما قومى هستيم كه خداوند عزّ و جلّ فرمانبرى از ما را واجب كرده است، و شما از امامى پيروى مى‏كنيد كه مردم به نشناختن آن معذور نيستند. پيامبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرموده است: هر كه بميرد بدون آنكه امامى داشته باشد مرده است چونان كسى كه در دوران جاهليت مرده است. بر شما باد فرمانبرى كه به تحقيق شما ياران على عليه السّلام را ديده‏ايد، و سپس فرمود: همانا پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم در آن بيمارى كه رحلت كرد فرمود: دوست مرا بخوانيد. آن دو همسر نزد دو پدر خود فرستادند، و چون آمدند روى از هر دو برگردانيد، و سپس فرمود: دوست مرا بخوانيد. آن دو گفتند: ما را ديده است، اگر ما را مى‏خواست با ما سخن مى‏گفت. پس كسى نزد على عليه السّلام فرستادند. پس چون على عليه السّلام آمد خود را روى او انداخت و با او بسيار سخن گفت و هنگامى كه اين ديدار به پايان رسيد آن دو گفتند: به تو چه گفت؟ على عليه السّلام فرمود: به من گفت هزار باب از علم كه از هر بابى هزار باب ديگر گشوده مى‏گردد.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)