روایت:الکافی جلد ۲ ش ۷۱۰

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

عنه عن احمد بن محمد عن بعض اصحابنا عن صفوان الجمال قال :

كُنْتُ جَالِساً مَعَ‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ‏ مَكَّةَ يُقَالُ لَهُ‏ مَيْمُونٌ‏ فَشَكَا إِلَيْهِ تَعَذُّرَ اَلْكِرَاءِ عَلَيْهِ فَقَالَ لِي قُمْ فَأَعِنْ أَخَاكَ فَقُمْتُ مَعَهُ فَيَسَّرَ اَللَّهُ كِرَاهُ فَرَجَعْتُ إِلَى مَجْلِسِي فَقَالَ‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ مَا صَنَعْتَ فِي حَاجَةِ أَخِيكَ فَقُلْتُ قَضَاهَا اَللَّهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَقَالَ أَمَا إِنَّكَ أَنْ تُعِينَ أَخَاكَ‏ اَلْمُسْلِمَ‏ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَوَافِ أُسْبُوعٍ‏ بِالْبَيْتِ‏ مُبْتَدِئاً ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَجُلاً أَتَى‏ اَلْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع‏ فَقَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَعِنِّي عَلَى قَضَاءِ حَاجَةٍ فَانْتَعَلَ وَ قَامَ مَعَهُ فَمَرَّ عَلَى‏ اَلْحُسَيْنِ ص‏ وَ هُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فَقَالَ لَهُ أَيْنَ كُنْتَ عَنْ‏ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‏ تَسْتَعِينُهُ عَلَى حَاجَتِكَ قَالَ قَدْ فَعَلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي فَذُكِرَ أَنَّهُ مُعْتَكِفٌ فَقَالَ لَهُ أَمَا إِنَّهُ لَوْ أَعَانَكَ كَانَ خَيْراً لَهُ مِنِ اِعْتِكَافِهِ شَهْراً


الکافی جلد ۲ ش ۷۰۹ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۷۱۱
روایت شده از : امام حسن مجتبى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ السَّعْيِ فِي حَاجَةِ الْمُؤْمِن‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۵۸۹

از صفوان جمال، گويد: من با امام صادق (ع) نشسته بودم، به ناگاه مردى از اهل مكه به او وارد شد به نام ميمون و به آن حضرت از نداشتن كرايه بدهكارى خود شكوه كرد، آن حضرت به من فرمود: برخيز، به برادر خود كمك كن، من با او برخاستم و خدا كرايه بدهى او را فراهم كرد و من به مجلس خود برگشتم. امام صادق (ع) فرمود: با حاجت برادرت چه كردى؟ گفتم: خدا آن را بر آورد، پدر و مادرم قربانت، پس فرمود: هلا به راستى كه كمكت به برادر مسلمانت دوست‏تر است نزد من از اينكه يك هفته به خانه كعبه طواف آغاز كنى. سپس فرمود: مردى نزد حسن بن على (ع) آمد و عرض كرد: پدر و مادرم قربانت، مرا به برآوردن حاجتى كمك كن، آن حضرت نعلين به پا كرد و با او برخاست و بر حسين (ع) گذر كرد كه ايستاده بود و نماز مى‏خواند، به آن مرد فرمود: كجا بودى كه ابى عبد اللَّه الحسين (ع) را براى حاجت خود به يارى‏طلبى؟ گفت: همين كار را كردم- پدر و مادرم به قربانت- در پاسخ فرمود كه: معتكف است، به آن مرد فرمود: هلا راستش اين است كه اگر به تو كمك كرده بود براى او بهتر بود از اعتكاف يك ماه.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۲۸۴

صفوان جمال گويد: خدمت امام صادق عليه السّلام نشسته بودم كه مردى از اهل مكه بنام ميمون در آمد و از نداشتن كرايه شكايت كرد، حضرت بمن فرمود: برخيز و برادرت را يارى كن، من برخاستم و همراه او شدم تا خدا كرايه او را فراهم ساخت، سپس بمكان خود برگشتم. امام صادق عليه السّلام فرمود: براى حاجت برادرت چه كردى؟ عرضكردم: پدر و مادر بقربانت، خدا آن را روا كرد، حضرت ابتداء فرمود: همانا اگر برادر مسلمانت را يارى كنى، نزد من از طواف يك هفته هفت شوط بهتر است، سپس فرمود. مردى نزد حسن بن على عليهما السّلام آمد و عرضكرد: پدر و مادرم بقربانت، مرا بقضاء حاجتى يارى كن، حضرت نعلين پوشيد و همراه او شد، در بيان راه حسين صلوات اللَّه عليه را ديد كه بنماز ايستاده است، امام حسن عليه السّلام بآن مرد فرمود: چرا از ابى عبد اللَّه (حسين بن على عليه السّلام) براى قضاء حاجتت كمك نخواستى؟ عرضكرد: پدر و مادرم بقربانت اين كار را كردم، اعتكافش را يادآور شد، امام حسن عليه السّلام فرمود: همانا اگر او ترا يارى ميكرد از اعتكاف يك ماهش بهتر بود.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۴۹۹

از او، از احمد بن محمد، از بعضى از اصحاب ما، از صفوان جمّال روايت است كه گفت: با امام جعفر صادق عليه السلام نشسته بودم كه ناگاه مردى از اهل مكّه كه او را ميمون مى‏گفتند بر آن حضرت داخل شد، و به سوى آن حضرت شكايت نمود كه كرايه دادن خويش بر او دشوار شده، كسى را نمى‏يابد كه خويش را كرايه دهد؛ پس حضرت به من فرمود كه:

«برخيز و برادر خود را يارى كن». پس من برخاستم و با آن مرد همراه شدم و رفتم و خدا كرايه دادن او را ميسّر و آسان گردانيد. بعد از آن به جاى خود برگشتم. حضرت صادق عليه السلام فرمود كه: «در باب حاجت برادرت چه كردى؟» عرض كردم كه: پدر و مادرم فداى تو باد! خدا آن را روا كرد. فرمود كه: «بدان و آگاه باش! كه يارى كردن تو برادر مسلمان خود را، دوست‏تر است در نزد من از هفت شوط طواف خانه كعبه، در حالتى كه ابتداكننده باشى». بعد از آن فرمود كه: «مردى به خدمت حضرت حسن بن على عليهما السلام آمد و عرض كرد كه: پدر و مادرم فداى تو باد! مرا بر قضاى حاجتى اعانت كن. حضرت نعلين خويش را پوشيد و برخاست و با آن مرد همراه شد؛ پس در عرض راه به حضرت امام حسين عليه السلام گذشت و آن حضرت ايستاده بود و نماز مى‏كرد. حضرت امام حسن عليه السلام فرمود: چرا به نزد حضرت ابى‏عبداللَّه الحسين عليه السلام نرفتى كه بر حاجت خويش از او استعانت و يارى جويى؟ عرض كرد:

پدر و مادرم فداى تو باد! چنين كردم و به خدمتش رفتم و ذكر فرمود كه معتكف است. حضرت به آن مرد فرمود: بدان كه اگر آن حضرت تو را اعانت مى‏كرد، از برايش بهتر بود از آنكه يك ماه معتكف باشد». «۱» __________________________________________________

(۱). و ظاهر اين است كه ترك اعانت از حضرت امام حسين- صلوات اللَّه عليه-، مبنى بر مصلحت بيان خاصيت سعى در حاجت مؤمن باشد؛ چه به علم لدنّى مى‏دانست كه آن‏چه اتّفاق افتاد، اتّفاق خواهد افتاد. يا عذرى داشت كه نمى‏توانست در حاجت سائل سعى كند و همان عذر با سعى معارضه نمود و بر آن راجح آمد؛ زيرا كه هرگز خلاف اولى از آن حضرت و غير او از ائمه- صلوات اللَّه عليهم- سر نزد، و كلام حضرت امام حسن عليه السلام با اين منافاتى ندارد؛ چه بناى آن بر معارضه سعى و اعتكاف است، بلكه بنابر وجه اوّل مبيّن مطلب است؛ چه مجالس و افعال و اقوال ايشان در حكم يك مجلس و يك فعل و يك قول است. (مترجم)


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)