روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۴۵

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

احمد بن مهران عن محمد بن علي عن ابي بصير قال :

قُلْتُ‏ لِأَبِي اَلْحَسَنِ ع‏ جُعِلْتُ فِدَاكَ بِمَ يُعْرَفُ اَلْإِمَامُ قَالَ فَقَالَ بِخِصَالٍ أَمَّا أَوَّلُهَا فَإِنَّهُ بِشَيْ‏ءٍ قَدْ تَقَدَّمَ مِنْ أَبِيهِ فِيهِ بِإِشَارَةٍ إِلَيْهِ لِتَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً وَ يُسْأَلُ فَيُجِيبُ‏ وَ إِنْ سُكِتَ عَنْهُ‏ اِبْتَدَأَ وَ يُخْبِرُ بِمَا فِي غَدٍ وَ يُكَلِّمُ اَلنَّاسَ بِكُلِّ لِسَانٍ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ أُعْطِيكَ عَلاَمَةً قَبْلَ أَنْ تَقُومَ‏ فَلَمْ أَلْبَثْ أَنْ دَخَلَ عَلَيْنَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ‏ خُرَاسَانَ‏ فَكَلَّمَهُ اَلْخُرَاسَانِيُّ بِالْعَرَبِيَّةِ فَأَجَابَهُ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ بِالْفَارِسِيَّةِ فَقَالَ لَهُ اَلْخُرَاسَانِيُّ وَ اَللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا مَنَعَنِي أَنْ أُكَلِّمَكَ بِالْخُرَاسَانِيَّةِ غَيْرُ أَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ لاَ تُحْسِنُهَا فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ إِذَا كُنْتُ لاَ أُحْسِنُ أُجِيبُكَ فَمَا فَضْلِي عَلَيْكَ‏ ثُمَّ قَالَ لِي يَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اَلْإِمَامَ لاَ يَخْفَى عَلَيْهِ كَلاَمُ أَحَدٍ مِنَ اَلنَّاسِ وَ لاَ طَيْرٍ وَ لاَ بَهِيمَةٍ وَ لاَ شَيْ‏ءٍ فِيهِ اَلرُّوحُ فَمَنْ لَمْ يَكُنْ هَذِهِ اَلْخِصَالُ فِيهِ فَلَيْسَ هُوَ بِإِمَامٍ‏


الکافی جلد ۱ ش ۷۴۴ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۷۴۶
روایت شده از : امام موسى كاظم عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام موسى كاظم (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ الْأُمُورِ الَّتِي تُوجِبُ حُجَّةَ الْإِمَامِ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۸۵

أبو بصير گويد: به أبو الحسن (ع) گفتم: قربانت، امام به چه دليل شناخته مى‏شود؟ گويد: در جواب فرمود: به چند خصلت: ۱- با چيزى كه از پدر در باره او سابقه دارد (مانند نصّ بر او و سپردن علم امامت به او) به اشاره به وى تا دليل امامت باشد. ۲- هر چه از او پرسند جواب گويد و اگر در برابر او خاموش نشينند او خود آغاز سخن كند. ۳- مى‏تواند از فردا خبر دهد. ۴- با مردم جهان به هر زبانى مى‏تواند سخن كند و اهل هر زبانى مى‏تواند با او بدون مترجم گفتگو كند. سپس فرمود: اى ابا محمد! من پيش از اينكه تو از جاى خود برخيزى، يك نشانه‏اى به تو مى‏نمايم. ديرى نگذشت كه مردى از اهل خراسان وارد مجلسِ ما شد و آن خراسانى به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت ولى أبو الحسن به فارسى جوابش داد، آن خراسانى گفت: قربانت، بخدا مانع من از اينكه به زبان فارسى با شما سخن گويم اين بود كه شما زبان فارسى را خوب ندانيد. فرمود: سبحان اللَّه! اگر من نتوانم جواب تو را بگويم، چه فضيلتى بر تو دارم؟ سپس به من فرمود: اى ابا محمد! به راستى سخن هيچ كس بر امام نهان نيست و نه گفتار پرنده و جانداران و نه هيچ زنده‏اى كه روح دارد، هر كه اين خصال را ندارد امام نيست.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۸

ابو بصير گويد: بحضرت ابو الحسن عليه السلام عرضكردم: قربانت گردم، امام بچه دليل شناخته شود؟ فرمود: بچند خصلت: اولش اينكه: چيزى از پدرش كه باو اشاره داشته باشد در باره‏أش پيشى گرفته باشد (مانند تصريح بر امامت و وصيت در باره او و سپردن علم و سلاح و ساير نشانه‏هاى امامت باو) تا براى مردم حجت باشد و از هر چه بپرسند فورا جوابگويد و اگر در محضرش سكوت كنند. او شروع كند و از فردا خبر دهد و بهر لغتى با مردم سخن گويد، سپس بمن فرمود: اى ابا محمد! پيش از آنكه از اين مجلس برخيزى نشانه ديگرى بتو مى‏نمايانم. طولى نكشيد كه مردى از اهل خراسان وارد شد و بلغت عربى با حضرت سخن گفت و امام عليه السلام بفارسى جوابش داد، مرد خراسانى گفت. قربانت گردم، بخدا من از سخن گفتن بلغت خراسانى با شما مانعى نداشتم جز اينكه گمان مى‏كردم شما آن لغت را خوب نمى‏دانيد، فرمود: سبحان اللَّه! اگر من نتوانم خوب جوابت گويم چه فضيلتى بر تو دارم؟!! سپس بمن فرمود: اى ابا محمد: همانا سخن هيچ يك از مردم بر امام پوشيده نيست و نه سخن پرندگان و نه سخن چار پايان و نه سخن هيچ جاندارى، پس هر كه اين صفاترا نداشته باشد، امام نيست.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۹۷

احمد بن مهران، از محمد بن على، از ابوبصير روايت كرده است كه گفت: به خدمت حضرت امام موسى كاظم عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم، امام به چه چيز شناخته مى‏شود؟ فرمود: «به چند خصلت: امّا اوّل آنها به سبب چيزى است كه از پدرش در باب او پيشى گرفته، و به سوى آن اشاره فرموده (يعنى: وصيّت) تا آن‏كه حجّت بر مردم ثابت شود، و از او سؤال كه مى‏شود جواب گويد و عاجز نشود. و اگر از پرسيدن از او سكوت شود، خود ابتدا فرمايد و مطلب ايشان را بيان كند، و خبر دهد به آنچه در فردا (يعنى: آينده) واقع خواهد شد و با مردم به هر زبانى سخن گويد». بعد از آن، به من فرمود كه: «اى ابا محمد، تو را علامتى از اينها عطا كنم، پيش از آن‏كه برخيزى». پس درنگ نكردم كه مردى از اهل خراسان بر ما داخل شد، پس آن خراسانى‏ به زبان عربى با آن حضرت سخن گفت و آن حضرت عليه السلام او را به زبان فارسى جواب داد. آن خراسانى عرض كرد كه: فداى تو گردم، به خدا سوگند كه چيزى مرا مانع نشد از اين‏كه با تو به زبان خراسانى سخن كنم، مگر آن‏كه من گمان كردم كه تو آن را نيك نمى‏دانى. حضرت فرمود:

«سبحان اللَّه، هرگاه من چنان باشم كه نتوانم تو را درست جواب دهم به زبان تو، پس زيادتى من بر تو چه چيز است؟» بعد از آن، به من فرمود كه: «اى ابا محمد، به درستى كه امام، سخن هيچ يك از مردمان و مرغان و چهارپايان و چيزى كه روح در آن باشد، بر او پوشيده نباشد.

پس هر كه اين خصلت‏ها در او نباشد، البتّه آن كس امام نيست».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)