البقرة ٢٥٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۰۳:۵۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


ترجمه

یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد، در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای اهل آن، در هر سو پراکنده بود؛ او با خود) گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده می‌کند؟!» (در این هنگام،) خدا او را یکصد سال میراند؛ سپس زنده کرد؛ و به او گفت: «چه‌قدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز؛ یا بخشی از یک روز.» فرمود: «نه، بلکه یکصد سال درنگ کردی! نگاه کن به غذا و نوشیدنی خود (که همراه داشتی، با گذشت سالها) هیچ‌گونه تغییر نیافته است! (خدایی که یک چنین مواد فاسدشدنی را در طول این مدت، حفظ کرده، بر همه چیز قادر است!) ولی به الاغ خود نگاه کن (که چگونه از هم متلاشی شده! این زنده شدن تو پس از مرگ، هم برای اطمینان خاطر توست، و هم) برای اینکه تو را نشانه‌ای برای مردم (در مورد معاد) قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها (ی مرکب سواری خود نگاه کن که چگونه آنها را برداشته، به هم پیوند می‌دهیم، و گوشت بر آن می‌پوشانیم!» هنگامی که (این حقایق) بر او آشکار شد، گفت: «می‌دانم خدا بر هر کاری توانا است».

يا [داستان‌] كسى كه بر شهرى گذشت كه بر سقف‌هايش فرو ريخته بود. [در دل‌] گفت: خدا چگونه اهل اين ديار را پس از مرگشان زنده مى‌كند؟ پس خدا او را صد سال بميراند، سپس زنده كرد و گفت: چه مدّت [در اين حال‌] بوده‌اى؟ گفت: يك روز يا بخشى از يك روز بوده‌ام. ف
يا چون آن كس كه به شهرى كه بامهايش يكسر فرو ريخته بود، عبور كرد؛ [و با خود مى‌]گفت: «چگونه خداوند، [اهل‌] اين [ويرانكده‌] را پس از مرگشان زنده مى‌كند؟». پس خداوند، او را [به مدت‌] صد سال ميراند. آنگاه او را برانگيخت، [و به او] گفت: «چقدر درنگ كردى؟» گفت: «يك روز يا پاره‌اى از روز را درنگ كردم.» گفت: «[نه‌] بلكه صد سال درنگ كردى، به خوراك و نوشيدنى خود بنگر [كه طعم و رنگ آن‌] تغيير نكرده است، و به درازگوش خود نگاه كن [كه چگونه متلاشى شده است. اين ماجرا براى آن است كه هم به تو پاسخ گوييم‌] و هم تو را [در مورد معاد] نشانه‌اى براى مردم قرار دهيم. و به [اين ]استخوانها بنگر، چگونه آنها را برداشته به هم پيوند مى‌دهيم؛ سپس گوشت بر آن مى‌پوشانيم.» پس هنگامى كه [چگونگى زنده ساختن مرده‌] براى او آشكار شد، گفت: «[اكنون‌] مى‌دانم كه خداوند بر هر چيزى تواناست.»
یا به مانند آن کس (عزیر) که به دهکده‌ای گذر کرد که خراب و ویران شده بود، گفت: (به حیرتم که) خدا چگونه باز این مردگان را زنده خواهد کرد! پس خداوند او را صد سال میراند سپس زنده کرد و برانگیخت و بدو فرمود که چند مدّت درنگ نمودی؟ جواب داد: یک روز یا پاره‌ای از یک روز درنگ نمودم، خداوند فرمود (نه چنین است) بلکه صد سال است که به خواب مرگ افتاده‌ای، نظر در طعام و شراب خود بنما که هنوز تغییر ننموده، و الاغ خود را بنگر (که اکنون زنده‌اش کنیم تا احوال بر تو معلوم شود) و تا تو را حجت و نشانه‌ای برای خلق قرار دهیم (که امر بعثت را انکار نکنند) و بنگر در استخوانهای آن که چگونه درهمش پیوسته و گوشت بر آن پوشانیم. چون این کار بر او روشن گردید، گفت: به یقین می‌دانم که خدا بر هر چیز قادر است.
یا چون آن کسی که به دهکده ای گذر کرد، در حالی که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود [و اجساد ساکنانش پوسیده و متلاشی به نظر می آمد] گفت: خدا چگونه اینان را پس از مرگشان زنده می کند؟ پس خدا او را صد سال میراند، سپس وی را برانگیخت، به او فرمود: چه مقدار [در این منطقه] درنگ کرده ای؟ گفت: یک روز یا بخشی از یک روز درنگ کرده ام. [خدا] فرمود: بلکه صد سال درنگ کرده ای! به خوراکی و نوشیدنی خود بنگر که [پس از گذشت صد سال و رفت و آمد فصول چهارگانه] تغییری نکرده، و به دراز گوش خود نظر کن [که جسمش متلاشی شده، ما تو را زنده کردیم تا به پاسخ پرسشت برسی و به واقع شدن این حقیقت مطمئن شوی]، و تا تو را نشانه ای [از قدرت و ربوبیّت خود] برای مردم [در مورد زنده شدن مردگان] قرار دهیم، اکنون به استخوان ها [یِ دراز گوشت] بنگر که چگونه آنها را برمی داریم و به هم پیوند می دهیم، سپس بر آنها گوشت می پوشانیم. چون [کیفیتِ زنده شدنِ مردگان] بر او روشن شد، گفت: اکنون می دانم که یقیناً خدا بر هر کاری تواناست.
يا مانند آن كس كه به دهى رسيد. دهى كه سقفهاى بناهايش فروريخته بود. گفت: از كجا خدا اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدت صد سال ميراند. آنگاه زنده‌اش كرد. و گفت: چه مدت در اينجا بوده‌اى؟ گفت: يك روز يا قسمتى از روز. گفت: نه، صد سال است كه در اينجا بوده‌اى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر، مى‌خواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم، بنگر كه استخوانها را چگونه به هم مى‌پيونديم و گوشت بر آن مى‌پوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مى‌دانم كه خدا بر هر كارى تواناست.
یا [داستان‌] کسی را که بر شهری گذشت که سقفها و دیوارهایش فرو ریخته بود، [در دل‌] گفت چگونه خداوند [اهل‌] این [شهر] را پس از مرگشان زنده می‌کند؟ آنگاه خداوند او را [به مدت‌] صد سال میراند، سپس زنده کرد، [و به او] گفت چه مدت [در این حال‌] مانده‌ای؟ گفت یک روز یا بخشی از یک روز [در این حال‌] مانده‌ام فرمود چنین نیست، صد سال [در چنین حالی‌] مانده‌ای، به خوردنی و نوشیدنی‌ات بنگر که با گذشت زمان دیگرگون نشده است، و به درازگوشت بنگر، و [بدین‌سان‌] تو را مایه عبرت مردم خواهیم ساخت، و به استخوانها بنگر که چگونه فراهمشان می‌نهیم، سپس بر آنها [پرده‌] گوشت می‌پوشانیم، و هنگامی که [حقیقت امر] بر او آشکار شد، گفت می‌دانم که خداوند بر هر کاری تواناست‌
يا مانند آن كس- عزير- كه بر دهكده‌اى گذر كرد كه ديوارها و سقفهايش فرو ريخته بود گفت: خدا چگونه اين- اهل اين دِه- را پس از مردنش زنده مى‌كند؟ خداوند او را صد سال ميراند و بازش برانگيخت- زنده‌اش ساخت-، گفت: چند درنگ كرده‌اى؟ گفت: روزى يا برخى از روزى درنگ كردم. گفت: بلكه صد سال است كه درنگ كرده‌اى، به خورش و آشاميدنى‌ات بنگر كه ديگرگون نشده است، و به دراز گوش خود بنگر [كه استخوانهايش پوسيده، تا پاسخ خود را بيابى‌] و تا تو را براى مردم دليل و نشانه‌اى [بر رستاخيز] كنيم، و به استخوانها بنگر كه چگونه مى‌جنبانيم و به هم مى‌آوريم و سپس گوشت بر آن مى‌پوشانيم. پس چون [توانايى خداوند در زنده‌كردن مردگان‌] براى او روشن و هويدا شد گفت: مى‌دانم كه خدا بر هر چيزى تواناست.
یا (آیا آگاهی از) همچون کسی که از کنار دهکده‌ای گذر کرد، در حالی که سقف خانه‌ها فرو تپیده بود و دیوارهای آنها بر روی سقفها فرو ریخته بود؛ گفت: چگونه خدا این (اجساد فرسوده و از هم پاشیده‌ی مردمان اینجا) را پس از مرگ آنان زنده می‌کند؟ پس خدا او را صد سال میراند و سپس زنده‌اش گرداند و (به او) گفت: چه مدّت درنگ کرده‌ای؟ گفت: (نمی‌دانم، شاید) روزی یا قسمتی از یک روز. فرمود: (نه) بلکه صد سال درنگ کرده‌ای. به خوردنی و نوشیدنی خود (که همراه داشتی) نگاه کن (و ببین که با گذشت این زمان طولانی به اراده‌ی خدا) تغییر نیافته است. و بنگر به الاغ خود (که چگونه از هم متلاشی شده است. ما چنین کردیم) تا تو را نشانه (ی گویائی از رستاخیز) برای مردمان قرار دهیم. (اکنون) به استخوانها بنگر که چگونه آنها را برمی‌داریم و بهم پیوند می‌دهیم و سپس بر آنها گوشت می‌پوشانیم. هنگامی که (این حقائق) برای او آشکار شد، گفت: می‌دانم که خدا بر هر چیزی توانا است.
یا همانند آن کس را که به مجتمعی که بلنداها و ساختمان‌هایش یکسره فروریخته بود، عبور کرد (و با خود می)گفت: «کی خدا (اهل) این (ویرانکده)ها را پس از مرگشان زنده می‌کند؟» پس خدا، او را (مدّت) صد سال میراند؛ سپس او را برانگیخت (و به او) گفت: «چقدر درنگ کردی‌؟» گفت: «یک روز یا پاره‌ای از روز را درنگ کرده‌ام.» گفت: « (نه،) بلکه صد سال درنگ کرده‌ای، پس به خوراکی و نوشیدنیِ خود بنگر (که هرگز طعم و رنگشان) تغییر نکرده است و به درازگوش خود بنگر (که چگونه متلاشی شده است). و برای اینکه تو را نشانه‌ای برای مردم (بر معاد) قرار دهیم، و به (این) استخوان‌ها(ی درازگوش هم) بنگر، (که) چگونه آنها را برداشته (و) به هم پیوند می‌دهیم‌؛ سپس گوشت بر آنها می‌پوشانیم.» پس هنگامی که (چگونگیِ زنده ساختن مردگان) برای او آشکار شد، گفت: «می‌دانم که خدا بر هر چیزی بسی تواناست.»
یا مانند آنکه بگذشت بر شهری که فرو خوابیده بود بر ستونها (یا بر پوشهای) خود گفت کی (چگونه) خدا زنده کند این را پس از مردنش پس بمیرانیدش خدا صد سال سپس برانگیختش گفت چند مانده‌ای گفت مانده‌ام روزی یا پاره‌ای از روز گفت بلکه مانده‌ای صد سال پس بنگر به خوراک و نوشابه خویش که بویش نگشته و بنگر به درازگوش خود و تا بگردانیمت آیتی برای مردم و بنگر به استخوانها چگونه پیوند کنیم سپس آنها را به گوشت پوشانیم پس هنگامی که آشکار شد برای او گفت می‌دانم که خدا به هر چیز است توانا


البقرة ٢٥٨ آیه ٢٥٩ البقرة ٢٦٠
سوره : سوره البقرة
نزول :
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٧٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَوْ کَالَّذِی»: یا آگاهی از داستان آن کسی که. حرف کاف زائد است، و تقدیر چنین است: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی مَرَّ. یا کاف به معنی مِثل و برای تشبیه است. در این صورت عطف بر معنی کلام سابق است. چرا که (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَآجَّ) همسان (أَلَمْ تَرَ کَالَّذِی حَآجَّ) است، و (أَوْ کَالَّذِی مَرَّ) عطف بر آن است. «خَاوِیَةٌ»: فرو تپیده. فرو ریخته. «عُرُوش»: جمع عَرْش، سقفها. «أَنَّی»: چگونه؟ «أَمَاتَ»: میراند. «لَبِثْتَ»: درنگ کرده‌ای. مانده‌ای. «لَمْ یَتَسَنَّهْ»: تغییر نکرده است. با گذشت سالها فاسد و تباه نگشته است. گوئی سالهائی بر آن نگذشته است. از ماده (سنه) است، یا از ماده (سنو) و هاء آن برای سکته است، مانند (کِتابِیَهْ) و علامت جزم حذف حرف عله است. «نُنشِزُ»: فراهم می‌چینیم و بهم می‌پیوندیم. «نَکْسُو»: می‌پوشانیم.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - خداوند، هدایت کننده مؤمنان، از ظلمت شبهاتِ معاد به نورِ علم و یقین (اللّه ولىّ الّذین امنوا یخرجهم من الظّلمات الى النّور ... او کالذى مرّ ... فلمّا تبیّن له) داستان مورد بحث در آیه، مثال و ارائه نمونه اى براى ولایت الهى و نتیجه آن است ; یعنى هدایت مؤمنان به نور پس از خارج ساختن آنان از ظلمت و تاریکى.

۲ - عبور فردى (عزیر) در ضمن سفر از قریه ویران شده اى که دیوارهاى آن روى سقفهایش فروریخته و مشاهده مردگان و پرسش وى از خداوند درباره چگونگىِ زنده شدن آنان (او کالّذى مرّ على قریة و هى خاویة على عروشها) بسیارى از مفسّران برآنند که داستان ذکر شده درباره عزیر پیامبر است; گر چه برخى آن را به ارمیا نسبت داده اند. گفتنى است که جمله «خاویة على عروشها» را برخى به معناى خالى از سکنه و برخى مخروبه و فروپاشیده دانسته اند.

۳ - پیچیدگى کیفیّت زنده شدن مردگان (قال انّى یحیى هذه اللّه بعد موتها) «انّى»، متضمّنِ معناى کَیفَ و اَینَ است; یعنى چگونه و کجا. ولى به قرینه این که در جواب وى تنها به چگونگى زنده شدن مردگان اشاره شده است، مى توان گفت که در این آیه «انّى» تنها به معناى کَیفَ استعمال شده است.

۴ - آگاهى عزیر به اصل زنده شدن مردگان در رستاخیز و پرسش وى از چگونگىِ زنده شدن آنان (قال انّى یحیى هذه اللّه بعد موتها) «انّى یحیى» که استفهام است، دلالت دارد بر اینکه عزیر، اصل احیا را اذعان داشته و از کیفیّت آن پرسش کرده است.

۵ - خداوند، عزیر را میراند و پس از صد سال وى را زنده کرد تا پاسخى باشد به پرسش وى از چگونگى زنده شدن مردگان (قال انّى ... فاماته اللّه مائة عام ثمّ بعثه)

۶ - امکانِ زنده شدن مردگان در دنیا (فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه)

۷ - خداوند میراننده موجودات و زنده کننده آنان (انّى یحیى هذه اللّه بعد موتها فاماته اللّه مائة عام ثمّ بعثه)

۸ - ارائه نمونه هاى عینى از جانب خداوند، از راههاى اثبات حقّ و هدایت الهى (انّى یحیى ... فاماته اللّه مائة عام ثمّ بعثه)

۹ - گفتگوى عزیر و خداوند (قال کم لبثت قال لبثتُ یوماً او بعض یوم)

۱۰ - گمان عزیر از مرگ طولانى (صد سال) خود، به درنگ یکروزه یا کمتر از آن (قال کم لبثت قال لبثتُ یوماً او بعض یوم)

۱۱ - عدم درک انسان مرده از گذشت زمان (قال لبثتُ یوماً او بعض یوم)

۱۲ - تفاوت تلقّى انسان از زمان، در دو عالم دنیا و پس از مرگ (فاماته اللّه مائة عام ... قال لبثت یوماً او بعض یوم)

۱۳ - حس، از ابزار شناخت (فانظر الى طعامک ... و انظر الى حمارک ... و انظر الى العظام)

۱۴ - عدم تغییر خوردنى و نوشیدنى عزیر، على رغم گذشتِ صد سال بر آنها (فانظر الى طعامک و شرابک لم یتسنّه)

۱۵ - مرگ صد ساله عزیر و حیات وى پس از آن، شاهد و نشانه اى است براى همگان بر زنده شدن مردگان در رستاخیز (قال انّى یحیى هذه اللّه ... و لنجعلک ایةً للنّاس)

۱۶ - عدم فساد مواد غذایى و نوشیدنى، على رغم وجود عوامل فسادآور طبیعى، نشانه الهى بر امکان حیات طولانى موجودات (فانظر الى طعامک و شرابک لم یتسنّه)

۱۷ - زنده شدن الاغ عزیر پس از جمع آورى استخوانهاى آن و پوشاندن گوشت بر آنها، پاسخى به پرسش وى از کیفیّت و امکان حیات مردگان (و انظر الى العظام کیف ننشزها ثمَّ نکسوها لحماً) مراد از «العظام» به قرینه «و انظر الى حمارک»، استخوانهاى همان الاغ است ; چون صرف نگاه به حمار، نشانه اى براى احیاى مردگان نیست.

۱۸ - جسمانى بودن معاد (قال انّى یحیى هذه اللّه بعد موتها ... ثم نکسوها لحماً)

۱۹ - عزیر پس از زنده شدن، بر همان صورت و شکل قبل از مرگ بود. (و لنجعلک ایةً للنّاس) اگر شکل عزیر عوض شده بود، نمى توانست آیه اى براى مردم باشد; زیرا قابل شناخت نبود.

۲۰ - درک عزیر از چگونگى معاد و توانایى خدا بر احیاى مردگان، پس از مشاهده زنده شدن خویش و عدم فساد طعام و نوشیدنیها و زنده شدن الاغ (قال انّى یحیى ... قال اعلم انّ اللّه على کلّ شىء قدیر)

۲۱ - مشاهده زنده شدنِ مردگان، موجب شناخت قدرت مطلقِ خداوند (فلمّا تبیّن له قال اعلم انّ اللّه على کلّ شىء قدیر)

۲۲ - میرانده شدن عزیر و زنده شدن وى پس از صد سال و سالم ماندن خوردنى و آشامیدنى او از فساد و حیات مجدد الاغش، پرتویى از قدرت مطلق الهى (فلمّا تبیّن له قال اعلم انّ اللّه على کلّ شىء قدیر)

۲۳ - میراندن و زنده کردن موجودات، تنها در قلمرو قدرت مطلق الهى (فاماته اللّه مائة عام ثم بعثه ... قال اعلم انّ اللّه على کلّ شىء قدیر)

۲۴ - رشد علم و آگاهى انبیا، در پرتو تعلیم و هدایت الهى (فلمّا تبیّن له قال اعلم انّ اللّه على کلّ شىء قدیر) البتّه این برداشت مبتنى است بر اینکه مراد از «کالّذى مرّ ... » پیامبر باشد.

۲۵ - قدرت مطلق الهى (انّ اللّه على کلّ شىء قدیر)

۲۶ - عزیر، از پیامبران الهى* (قال کم لبثت قال لبثتُ یوماً او بعض یوم) بنابراینکه گفتگوى خداوند با فردى از بشر، حاکى از نبوّت وى باشد.

روایات و احادیث

۲۷ - خوردنى همراه عزیر، انجیر و نوشیدنیش، آب میوه بوده است. (فانظر الى طعامک و شرابک) امیرالمؤمنین (ع) در ضمن بیان تاریخ عزیر فرمود: ... و معه شنّة فیها تین و کوز فیه عصیر ...[۱].

موضوعات مرتبط

  • آب میوه: ۲۷
  • آیات خدا: ۱۵، ۱۶، ۲۱، ۲۲ احیاى مردگان: ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۱۵، ۱۷، ۲۰، ۲۱، ۲۲
  • ادراک: ۱۱، ۱۲
  • اسماء و صفات: قدیر ۲۵
  • الاغ: ۱۷، ۲۰
  • انبیا: علم انبیا ۲۴
  • انجیر: ۲۷ پرسش و پاسخ: ۲، ۴، ۵، ۱۷
  • تربیت: الگو در تربیت ۸
  • توحید: توحید افعالى ۷، ۲۲
  • حسّ: فواید حسّ ۱۳
  • حیات: حیات طولانى ۱۶ ; منشأ حیات ۷، ۲۳
  • خدا: تعلیم خدا ۲۴ ; تکلّم خدا ۹ ; قدرت خدا ۵، ۲۰، ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۵ ; مختصات خدا ۲۳ ; هدایت خدا ۱، ۸، ۲۴
  • ذکر: ذکر حوادث تاریخ ۲
  • رجعت: ۵، ۶، ۱۵، ۱۹، ۲۰، ۲۲
  • زمان: ۱۱، ۱۲
  • شناخت: ابزار شناخت ۱۳، ۲۱ ; حسّى شناخت ۲۰، ۲۱
  • عزیر (ع): احیاى عزیر (ع) ۵، ۲۲ ; الاغ عزیر (ع) ۱۷، ۲۰، ۲۲ ; پرسش عزیر (ع) ۲، ۴، ۵، ۱۷ ; تکلّم خدا با عزیر (ع) ۹ ; علم عزیر (ع) ۴، ۱۰، ۲۰ ; مسافرت عزیر (ع) ۲ ; مرگ عزیر (ع) ۵، ۱۰، ۱۵، ۲۲ ; نبوّت عزیر (ع) ۲۶
  • مؤمنان: هدایت مؤمنان ۱
  • مرگ: آثار مرگ ۱۲ ; منشأ مرگ ۷
  • معاد: اثبات معاد ۱۵، ۱۷، ۲۱ ; شبهات معاد ۱ ; معاد جسمانى ۲، ۳، ۴، ۵، ۱۵، ۱۷، ۱۸، ۲۰
  • هدایت: زمینه هدایت ۸ ; عوامل هدایت ۱، ۸
  • یقین: عوامل یقین ۱

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۱۴۱، ح ۴۶۸ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۲۷۵، ح ۱۰۸۶.