روایت:الکافی جلد ۱ ش ۹۲۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن محمد عن بعض اصحابنا ذكر اسمه قال حدثنا محمد بن ابراهيم قال اخبرنا موسي بن محمد بن اسماعيل بن عبيد الله بن العباس بن علي بن ابي طالب قال حدثني جعفر بن زيد بن موسي عن ابيه عن ابايه ع قالوا :

جَاءَتْ‏ أُمُّ أَسْلَمَ‏ يَوْماً إِلَى‏ اَلنَّبِيِّ ص‏ وَ هُوَ فِي مَنْزِلِ‏ أُمِّ سَلَمَةَ فَسَأَلَتْهَا عَنْ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ فَقَالَتْ خَرَجَ فِي بَعْضِ اَلْحَوَائِجِ وَ اَلسَّاعَةَ يَجِي‏ءُ فَانْتَظَرَتْهُ عِنْدَ أُمِّ سَلَمَةَ حَتَّى جَاءَ ص فَقَالَتْ‏ أُمُّ أَسْلَمَ‏ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ إِنِّي قَدْ قَرَأْتُ اَلْكُتُبَ وَ عَلِمْتُ كُلَّ نَبِيٍّ وَ وَصِيٍّ فَمُوسَى‏ كَانَ لَهُ وَصِيٌّ فِي حَيَاتِهِ وَ وَصِيٌّ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ كَذَلِكَ‏ عِيسَى‏ فَمَنْ وَصِيُّكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ‏ فَقَالَ لَهَا يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ وَصِيِّي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَمَاتِي وَاحِدٌ ثُمَّ قَالَ لَهَا يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ مَنْ فَعَلَ فِعْلِي هَذَا فَهُوَ وَصِيِّي ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى حَصَاةٍ مِنَ اَلْأَرْضِ فَفَرَكَهَا بِإِصْبَعِهِ فَجَعَلَهَا شِبْهَ اَلدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا ثُمَّ طَبَعَهَا بِخَاتَمِهِ ثُمَّ قَالَ مَنْ فَعَلَ فِعْلِي هَذَا فَهُوَ وَصِيِّي فِي حَيَاتِي وَ بَعْدَ مَمَاتِي فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَأَتَيْتُ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَنْتَ وَصِيُ‏ رَسُولِ اَللَّهِ ص‏ قَالَ نَعَمْ يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى حَصَاةٍ فَفَرَكَهَا فَجَعَلَهَا كَهَيْئَةِ اَلدَّقِيقِ ثُمَّ عَجَنَهَا وَ خَتَمَهَا بِخَاتَمِهِ ثُمَّ قَالَ يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ مَنْ فَعَلَ فِعْلِي هَذَا فَهُوَ وَصِيِّي فَأَتَيْتُ‏ اَلْحَسَنَ ع‏ وَ هُوَ غُلاَمٌ فَقُلْتُ لَهُ يَا سَيِّدِي أَنْتَ وَصِيُ‏ أَبِيكَ‏ فَقَالَ نَعَمْ يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ وَ ضَرَبَ بِيَدِهِ وَ أَخَذَ حَصَاةً فَفَعَلَ بِهَا كَفِعْلِهِمَا فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ فَأَتَيْتُ‏ اَلْحُسَيْنَ ع‏ وَ إِنِّي لَمُسْتَصْغِرَةٌ لِسِنِّهِ فَقُلْتُ لَهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَنْتَ وَصِيُ‏ أَخِيكَ‏ فَقَالَ نَعَمْ يَا أُمَّ أَسْلَمَ‏ اِئْتِينِي بِحَصَاةٍ ثُمَّ فَعَلَ كَفِعْلِهِمْ فَعَمَرَتْ‏ أُمُّ أَسْلَمَ‏ حَتَّى لَحِقَتْ‏ بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ‏ بَعْدَ قَتْلِ‏ اَلْحُسَيْنِ ع‏ فِي مُنْصَرَفِهِ فَسَأَلَتْهُ أَنْتَ وَصِيُ‏ أَبِيكَ‏ فَقَالَ نَعَمْ ثُمَّ فَعَلَ كَفِعْلِهِمْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ‏


الکافی جلد ۱ ش ۹۲۷ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۹۲۹
روایت شده از : امام حسن مجتبى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَا يُفْصَلُ بِهِ بَيْنَ دَعْوَى الْمُحِقِّ وَ الْمُبْطِلِ فِي أَمْرِ الْإِمَامَة
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۶۳۱

ائمه معصومين (ع) فرمودند: روزى ام اسلم خدمت پيغمبر (ص) آمد و آن حضرت در منزل ام سلمه بود، از رسول خدا (ص) پرسش كرد، ام سلمه گفت براى حاجتى بيرون رفته است و اكنون بر مى‏گردد، نزد ام سلمه انتظار آن حضرت را كشيد تا آمد، ام سلمه به آن حضرت عرض كرد يا رسول الله پدرم و مادرم قربانت، من كتابها را خوانده‏ام و هر پيغمبرى و وصى او را دانسته‏ام، موسى (ع) در زمان حيات خود يك وصى داشت (يعنى هارون) و پس از مرگش يك وصى داشت (يعنى يوشع) و عيسى (ع) هم چنين بود، يا رسول الله وصى شما كيست؟ فرمود: اى ام اسلم وصى من در زندگى و پس از مرگم يكى است، سپس به او فرمود: اى ام اسلم، هر كه اين كار مرا كرد او وصى من است و دست برد و يك سنگريزه از زمين برداشت و آن را با انگشت خود ماليد تا چون آرد نرم شد، سپس آن را خمير كرد و به خاتم خود مهر كرد و سپس فرمود: هر كه اين كار مرا بكند او وصى من است در زندگى و پس از مرگم. امّ اسلم گويد: از نزد آن حضرت بيرون شدم و خدمت امير المؤمنين (ع) رسيدم و گفتم: پدر و مادرم قربانت، تو وصىّ رسولِ خدائى؟ فرمود: آرى و دست برد و سنگريزه‏اى برداشت و آن را ماليد چون آرد شد و پس از آن، آن را خمير كرد و با خاتم‏ خود مهر زد و به من فرمود: اى ام اسلم هر كه اين كار مرا كرد او وصى من است. من نزد امام حسن كه هنوز طفل بود رفتم و به او گفتم: اى آقاى من تو وصى پدرت هستى؟ فرمود: آرى ام اسلم، و دست بر سنگريزه‏اى برد و برداشت و همان كار آنها را كرد، از نزد او خدمت حسين (ع) رسيدم و او را خرد سال شمردم و باز هم به او گفتم: پدر و مادرم قربانت، تو وصى برادرت هستى؟ فرمود: آرى ام اسلم، يك سنگريزه برايم بياور و همان كار آنها را كرد، ام اسلم سالخورده شد تا پس از شهادت امام حسين (ع) به على بن الحسين (ع) رسيد كه از كربلا بر گشته بود، از او پرسيد: تو وصى پدرت هستى؟ فرمود: آرى، و مانند كار آنها كرد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۶۹

جعفر بن زيد بن موسى از پدرش و او از پدرانش ائمه معصومين عليهم السلام چنين نقل كند: روزى كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در منزل ام سلمه بوده‏ام اسلم خدمت آن حضرت آمد، از ام سلمه پرسيد: پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله كجاست؟ گفت دنبال كارى رفته و الساعه مى‏آيد، او نزد ام سلمه در انتظار نشست تا آن حضرت آمد، ام اسلم عرضكرد: پدر و مادرم قربانت يا رسول اللَّه! من كتابها را خوانده‏ام و پيغمبران و اوصياء را ميشناسم موسى در زمان حيات خود وصيى داشت (هارون) و پس از وفاتش وصى ديگرى داشت (يوشع) و همچنين عيسى (وصى زمان حياتش كالب بن يوفنا و وصى پس از وفاتش شمعون بود) وصى شما كيست اى رسول خدا؟ فرمود: اى ام أسلم وصى من در حياتم و بعد از وفاتم يكى است، سپس فرمود: اى ام أسلم، هر كه اين كار مرا كند، او وصى منست، سپس با دست مبارك بسنگريزه‏ئى كه در روى زمين بود، زد و آن را با انگشتش ماليد تا مانند آردش كرد، آنگاه خميرش نمود و با خاتمش آن را مهر كرد و فرمود: هر كه اين كار من كند، او وصى منست در زمان حيات و پس از وفاتم. من از نزد حضرت بيرون شدم و خدمت امير المؤمنين عليه السلام رسيدم و عرضكردم: پدر و مادرم بقربانت شمائيد وصى رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله؟ فرمود: آرى، اى ام أسلم، سپس با دستش بسنگريزه‏ئى زد و آن را ماليد تا مانند آردش كرد، آنگاه آن را خمير كرد و با خاتمش مهر نمود و فرمود: اى ام اسلم: هر كه اين كار من كند، او وصى منست. من نزد حسن عليه السلام آمدم و او هنوز كودكى نابالغ بود، عرضكردم: آقاى من تو وصى پدرت هستى؟ فرمود: آرى، اى ام اسلم و با دست سنگريزه‏ئى را برداشت و مانند كار آن دو حضرت انجام داد، من از نزدش بيرون آمدم و نزد حسين عليه السلام رسيدم و سنش بنظرم كوچك ميرسيد- باو عرضكردم: پدر و مادرم بقربانت تو وصى برادرت هستى؟ فرمود: آرى، اى ام أسلم! سنگريزه‏ئى من ده، آنگاه مانند كار آنها انجام داد. ام اسلم زنده بود تا بعد از شهادت حسين عليه السلام و برگشتن على بن الحسين بمدينه، خدمت حضرت رسيد و پرسيد: شما وصى پدرت هستى؟ فرمود: آرى، سپس مانند كار آنها انجام داد صلوات اللَّه- عليهم اجمعين.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۲۳۱

على بن محمد، از بعضى از اصحاب ما-/ كه نام او را ذكر كرده-/ روايت كرده است كه گفت: حديث كرد ما را محمد بن ابراهيم و گفت: خبر داد ما را موسى بن محمد بن اسماعيل بن عبداللَّه بن عبيداللَّه بن عباس بن على بن ابى طالب و گفت: حديث كرد مرا جعفر بن زيد بن موسى، از پدرش، از پدرانش عليهم السلام كه گفتند: «روزى ام اسلم به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد، و آن حضرت در آن روز در منزل ام سَلمه تشريف داشت، و از امّ سلمه احوال رسول خدا را پرسيد. گفت: در پى بعضى از حاجت‏هاى خود تشريف برده، و دراين ساعت مى‏آيد. ام اسلم در نزد امّ سلمه انتظار آن حضرت برد تا تشريف آورد. پس به حضرت عرض كرد كه: يا رسول اللَّه، پدر و مادرم فداى تو باد، به درستى كه من كتاب‏هاى آسمانى را خوانده‏ام و هر پيغمبر و وصىّ را دانسته‏ام، و موسى را وصيى بود در حيات او، و وصيى بود بعد از وفات او، و همچنين عيسى؛ پس وصىّ تو كيست يا رسول اللَّه صلى الله عليه و آله؟ پيغمبر به امّ اسلم فرمود كه: اى امّ اسلم، وصىّ من در حال حيات و بعد از وفات من، يكى است. بعد از آن، فرمود كه: اى ام اسلم، هر كه مثل آنچه من كردم بكند، وصىّ من است. پس دست خود را به سوى سنگ‏ريزه‏اى برد و از زمين برداشت و با انگشت خويش آن را مالش داد و آن را مانند آرد گردانيد، پس آن را خمير كرد و به مهر خود آن را مهر كرد، و فرمود كه: هر كه مثل اين كار بكند كه من كردم، وصىّ من است در حيات و بعد از وفات من. ام اسلم مى‏گويد كه: از نزد آن حضرت بيرون رفتم و به خدمت امير المؤمنين عليه السلام آمدم و عرض كردم: پدر و مادرم فداى تو باد، تو وصىّ رسول خدايى صلى الله عليه و آله؟ فرمود: آرى اى ام اسلم، پس دست خويش را به سوى سنگ‏ريزه برد و آن را برداشت و مالش داد تا آن را چون صورت آرد گردانيد، پس آن را خمير كرد و به مهر خود آن را مهر كرد، و فرمود كه: اى ام اسلم، هر كه مثل اين كار كه من كردم بكند، وصىّ من است. پس به خدمت امام حسن عليه السلام آمدم و آن حضرت پسرى بود كه ريش بيرون نياورده بود و به آن حضرت عرض كردم كه: اى آقاى من، تويى وصىّ پدر خود؟ فرمود: آرى اى ام اسلم، پس دست خود را به جانب سنگ‏ريزه برد و آن را برداشت و با آن، كرد مانند آنچه پيغمبر و امير المؤمنين كرده بودند، بعد از آن، از نزد او بيرون رفتم و به خدمت امام حسين عليه السلام آمدم، و من سن آن حضرت را بسيار كم مى‏شمردم، پس به آن حضرت عرض كردم كه: پدر و مادرم فداى تو باد، تويى وصىّ برادر خود؟ فرمود: آرى اى ام اسلم، سنگ‏ريزه به نزد من آور. بعد از آن‏كه آوردم، مانند آنچه جدّ و پدر و برادرش كرده بودند، كرد. ام اسلم زنده بود تا به خدمت على بن الحسين عليه السلام رسيد، در وقتى كه آن حضرت از سفر كربلا يا شام بر مى‏گشت، و از آن حضرت سؤال كرد كه تويى وصىّ پدر خود؟ فرمود: آرى، و كرد مانند آنچه ايشان كرده بودند- صلوات اللَّه عليهم اجمعين-».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)