الرعد ١٧
ترجمه
الرعد ١٦ | آیه ١٧ | الرعد ١٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«سالَتْ»: جاری شد. «أَوْدِیَةٌ»: جمع وادی، درّهها. مراد رودخانه و جویبارهای میان کوهها است. «بِقَدَرِهَا»: به اندازه گنجایش خود. «زَبَداً»: کف. «رَابِیاً»: برآمده. در بالا قرار گرفته. «إِبْتِغَآءَ»: به خاطر. از برای. مفعولٌله است. «حِلْیَةٍ»: زیور. «جُفَآءً»: دور انداختنی. مصدر ماده (جَفْأ) به معنی اسم مفعول، یعنی مَجْفُوء است که به معنی مطرود و پرت شده میباشد.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِي... (۵) أَوْ کَصَيِّبٍ مِنَ السَّمَاءِ فِيهِ... (۱) وَ الَّذِينَ کَفَرُوا أَعْمَالُهُمْ... (۱) أَوْ کَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍ... (۱) وَ تِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا... (۵)
تفسیر
- آيات ۲۶ - ۱۷، سوره رعد
- وصف طريق حق و باطل و بيان حال اهل حق و باطل با ذكر يكمثال
- معناى ((حق )) و ((باطل )) بدن موجودات وافعال
- طبيعت حق و باطل در ضمن بيان يك مثال
- بيان معناى ((كذلك يضرب الله الحق و الباطل ))
- مثل هايى كه ارباب بصيرت را به حقايق عالم غيب رهنمون مى سازند
- چند مطلب راجع به كليات معارف الهى كه ازمثل كف ، در آيه شريفه ، استفاده مى شود
- هيچ امر حقى معارض و مزاحم حق ديگر نيست
- منظور از ((حسنى )) كه اجابت كنندگان دعوت پرودرگارشان داراى آن هستند
- وصف گروندگان به حق و ((اولوالالباب )) و مقايسه آنان با جاهلان به حق
- حجت الهى فقط از طريق فطرت تمام نمى شود
- فرق ميان ((خشيت )) و ((خوف )) و موارد استعمال هر يك
- معناى : ((صبروا ابتغاء وجه ربهم ))
- اشاره به اينكه جهت عمل و الهى بودن آن مقصود حق گرايان مى باشد
- وجوهى كه درباره جهت اختلاف در بيان وصف اولوالالباب گفته شده است
- وجه اختلاف در بيان وصف اولواالالباب در آيه شريفه
- معناى ((عقبى الدار)) و نقطه مقابل آن ((سوءالدار))
- مژده به صله رحم كنندگان كه با ارحام صالح خويش در بهشت عدن جمع خواهند شد
- معناى جمله : ((و ما الحيوة الدنيا فى الآخرة الامتاع ))
- بحث روايتى
- رواياتى درباره صله رحم و پيوند ارتباط باآل محمد (عليه السلام ) در ذيل جمله : ((و الذين يصلون ...))
- چند روايت در ذيل جمله : ((و يخافون سوء الحساب ))
- روايتى درباره صبر و اقسام آن
نکات آیه
۱- خداوند نازل کننده باران از آسمان (أنزل من السماء ماء)
۲- دره ها و آبراه ها هر کدام به اندازه ظرفیتشان آبهاى باران را در بستر خویش جارى مى سازند. (فسالت أودیة بقدرها) «سَیْل» (مصدر سالت) به معناى جارى شدن و «أودیة» (جمع وادى) به معناى آبراه ها و دره ها و «قَدَر» به معناى اندازه و مقدار است. اسناد «سالت» به «أودیة» همانند (جرى المیزاب) اسنادى مجازى است. بنابراین «فسالت أودیة ...» ; یعنى، پس جارى شد آبها در رودها به اندازه ظرفیت آن رودها.
۳- سیلهاى جارى در رودها ، بر روى خویش کفهاى پف کرده را به همراه مى برند. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا) «احتمال» (مصدر احتمل) به معناى حمل کردن است. «السَیل» بر آب فراوانى که جریان دارد گفته مى شود. «زَبَد» به معناى کف مى باشد و از معانى «رَبْو» (مصدر رابیاً) انتفاخ و باد کردن است.
۴- فلزات گداخته شده در کوره هاى آتش ، کفهایى همانند کفهاى سیلاب از خود ایجاد مى کنند. (و مما یوقدون علیه فى النار ... زبد مثله) «من» در «مما یوقدون» نشویه است. «ایقاد» (مصدر یوقدون) به معناى شعله ور ساختن آتش مى باشد. مراد از «ما» به قرینه «حلیة» و «متاع» فلزاتى نظیر طلا، نقره، مس و ... است. «فى النار» حال مؤکّده مى باشد. بنابراین «یوقدون ...» ; یعنى، و حاصل مى شود از فلزاتى که آتش بر آن برافروزند (آن را ذوب کنند) کفى مانند کف سیلاب.
۵- تهیه زیورآلات و وسایل زندگى از اهداف گداختن فلزات در کوره هاى آتش است. (و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متع) «ابتغاء» به معناى طلب کردن است و این کلمه مفعول له براى «یوقدون» مى باشد. «حلیة» چیزى است که وسیله زینت قرار مى گیرد و «متاع» به چیزى گفته مى شود که در زندگى مورد بهره بردارى است.
۶- مردم عصر بعثت آشنا با گداختن و ذوب فلزات در کوره هاى آتش ، براى تهیه زیورآلات و اسباب زندگى (و مما یوقدون علیه فى النار ابتغاء حلیة أو متع)
۷- حق در تشبیه مانند باران و سیلاب است و باطل همسان کفهاى پف کرده بر روى آن (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۸- حق در تشبیه همانند فلزات گداخته شده و ذوب گشته است و باطل بسان کفهاى ایجاد شده بر روى آن (و مما یوقدون علیه فى النار ... زبد مثله کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۹- خداوند نازل کننده حق و سرچشمه آن (أنزل من السماء ماء ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۱۰- حقایق و معارف نازل شده از ناحیه خدا پیراسته از هر باطلى است. (أنزل من السماء ماء ... فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) از آن جا که حق به آبى تشبیه شده است که از آسمان فرومى ریزد و در آن هنگام هیچ کفى همراه ندارد ، برداشت فوق استفاده مى شود.
۱۱- باطل بر محور حق خودنمایى کرده و بر آن تحمیل مى شود. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا)
۱۲- کفهاى سیلابها و فلزات گداخته شده دور ریخته و نیست مى شوند و آبها و فلزات سودمند باقى مى مانند. (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض) «جَفاء» به معناى دور شدن از چیزى است و «جُفاء» به چیزى که دور ریخته مى شود اطلاق مى گردد، در لسان العرب آمده است «جفاء السیل یعنى کفها و چیزهاى پلید و مانند اینها که سیلاب آنها را به کنارى مى اندازد».
۱۳- باطلْ ناچیز ، سبک ، توخالى و پفکى است. (فاحتمل السیل زبدًا رابیًا ... کذلک یضرب الله الحق و البطل)
۱۴- هر انسانى به اندازه استعداد و ظرفیتش از حقایق و معارف الهى بهره مند مى شود. (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) جمله «فسالت أودیة بقدرها» مى رساند که هر دره اى به اندازه ظرفیتش آبها را جارى مى سازد و این معنا در جانب مَثَل (کذلک یضرب الله الأمثال) بیانگر آن است که هر انسانى استعدادى خاص دارد و به اندازه استعدادش معارف الهى را دریافت مى کند.
۱۵- معارف و حقایق الهى همواره در خطر مشوب شدن و آمیخته گشتن به امورى باطل است. (أنزل من السماء ... فاحتمل السیل زبدًا رابیًا و مما یوقدون ... زبد مثله)
۱۶- توحید ، ولایت خدا و ربوبیت او ، حقایقى است ماندگار و شرک و پرستش غیر خدا باطلهایى است رفتنى و ناپایدار (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس) به قرینه آیات گذشته از مصادیق مورد نظر براى باطل - که به کفها تشبیه شد شرک و پرستش غیر خداست و از مصادیق حق که نافع و ماندگار است - توحید و اعتقاد به ربوبیت و ولایت خداوند است.
۱۷- نوید خداوند به پیروزى حق و استقرار آن در زمین و شکست باطل و رخت بر بستن آن (فأما الزبد فیذهب جفاءً و أما ما ینفع الناس فیمکث فى الأرض)
۱۸- باور به توحید و ولایت خدا و ربوبیت او ، مراتبى گوناگون دارد و هر انسانى به اندازه استعدادش آن را درمى یابد. (قل من رب السموت و الأرض ... أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الأمثال )
۱۹- گروهى از انسانها حتى اندکى از حقایق و معارف الهى را درنمى یابند و از آن بهره مند نمى شوند. (أنزل من السماء ماء فسالت أودیة بقدرها ... کذلک یضرب الله الحق و البطل) نکره آوردن «أودیة» (دره هایى) نه «دره ها» مى رساند که باران بر همه دره ها و رودها نمى بارد و آب در آن جارى نمى شود و این معنا در جانب ممثل گویاى آن است که معارف الهى بر همه قلبها فرو نمى ریزد و تنها قلبهایى - نه همه قلبها - لیاقت دریافت آن را دارند.
۲۰- خداوند براى تبیین حقایق مثلهاى فراوان مى آورد. (کذلک یضرب الله الأمثال) ادات عموم مانند «کل»، «ال» جنس که بر جمع داخل شود و ... گاهى براى استغراق حقیقى است و گاهى حاکى از کثرت و فراوانى است که از آن به عموم عرفى تعبیر مى شود. به نظر مى رسد معناى دوم از «الأمثال» اراده شده باشد.
۲۱- تشبیه حقایق به امور محسوس و آوردن مثل براى آنها از شیوه هاى قرآن (کذلک یضرب الله الأمثال)
۲۲- همانندى حق با آب فرود آمده از آسمان و نیز با فلزات ذوب شده و همسانى باطل با کف سیلابها و کف فلزات ذوب شده ، از ضرب المثلهاى قرآن است. (کذلک یضرب الله الحق و البطل ... کذلک یضرب الله الأمثال)
موضوعات مرتبط
- استعدادها: تفاوت استعدادها ۱۴، ۱۸; نقش استعدادها ۱۴، ۱۸
- ایمان: ایمان به توحید ۱۸; ایمان به ربوبیت خدا ۱۸; ایمان به ولایت خدا ۱۸; مراتب ایمان ۱۸
- باران: منشأ نزول باران ۱
- باطل: پوچى باطل ۱۳; تحمیل باطل بر حق ۱۱; موارد باطل ۱۶
- بشارت: بشارت پیروزى حق ۱۷; بشارت شکست باطل ۱۷
- تشبیهات قرآن: تشبیه باطل ۷، ۸، ۲۲; تشبیه به باران ۷، ۲۲; تشبیه به سیلاب ۷; تشبیه به فلز مذاب ۸، ۲۲; تشبیه به کف سیلاب ۴، ۷، ۲۲; تشبیه به کف فلز مذاب ۸، ۲۲; تشبیه به محسوسات ۲۱; تشبیه حق ۷، ۸، ۲۲; تشبیه کف فلز مذاب ۴
- توحید: جاودانگى توحید ۱۶; حقانیت توحید ۱۶ حق : اصالت حق ۷، ۸، ۱۱; منشأ حق ۹; موارد حق ۱۶
- حقایق: روش تبیین حقایق ۲۰
- خدا: افعال خدا ۱، ۹; بشارتهاى خدا ۱۷; جاودانگى ربوبیت خدا ۱۶; جاودانگى ولایت خدا ۱۶; حقانیت ربوبیت خدا ۱۶; حقانیت ولایت خدا ۱۶; روش تعالیم خدا ۲۰
- دره ها: تقدیر ظرفیت دره ها ۲
- دین: آسیب شناسى دین ۱۵; استفاده از دین ۱۴; تنزیه دین ۱۰; خطر التقاط در دین ۱۵; محرومان از فهم دین ۱۹
- رودها: تقدیر ظرفیت رودها ۲
- زیورآلات: روش ساخت زیورآلات ۵
- سیلاب: بخش مفید سیلاب ۱۲; کف سیلاب ۳، ۱۲
- شرک: بطلان شرک عبادى ۱۶; ناپایدارى شرک ۱۶
- صنعت: تاریخ صنعت ۶
- فلز: بخش مفید فلز مذاب ۱۲; ذوب فلز در دوران بعثت ۶; فواید ذوب فلز ۵; کف فلز مذاب ۱۲
- قرآن: تشبیهات قرآن ۴، ۷، ۸، ۲۱; روش تعالیم قرآن ۲۱; فلسفه مثالهاى قرآن ۲۰; مثالهاى قرآن ۴، ۸، ۲۱، ۲۲