روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۸۶

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن ابراهيم عن محمد بن الحسين عن ابن ابي نجران عن فضاله بن ايوب عن سدير الصيرفي قال سمعت ابا عبد الله ع يقول :

إِنَّ فِي صَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ شَبَهاً مِنْ‏ يُوسُفَ ع‏ قَالَ قُلْتُ لَهُ كَأَنَّكَ تَذْكُرُهُ حَيَاتَهُ أَوْ غَيْبَتَهُ قَالَ فَقَالَ لِي وَ مَا يُنْكَرُ مِنْ ذَلِكَ‏ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ أَشْبَاهُ اَلْخَنَازِيرِ إِنَّ إِخْوَةَ يُوسُفَ ع‏ كَانُوا أَسْبَاطاً أَوْلاَدَ اَلْأَنْبِيَاءِ تَاجَرُوا يُوسُفَ‏ وَ بَايَعُوهُ وَ خَاطَبُوهُ وَ هُمْ إِخْوَتُهُ وَ هُوَ أَخُوهُمْ فَلَمْ يَعْرِفُوهُ حَتَّى قَالَ‏ أَنَا يُوسُفُ‏ وَ هََذََا أَخِي‏ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ اَلْمَلْعُونَةُ أَنْ يَفْعَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِحُجَّتِهِ فِي وَقْتٍ مِنَ اَلْأَوْقَاتِ كَمَا فَعَلَ‏ بِيُوسُفَ‏ إِنَ‏ يُوسُفَ ع‏ كَانَ إِلَيْهِ‏ مُلْكُ‏ مِصْرَ وَ كَانَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ وَالِدِهِ مَسِيرَةُ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ يَوْماً فَلَوْ أَرَادَ أَنْ يُعْلِمَهُ لَقَدَرَ عَلَى ذَلِكَ لَقَدْ سَارَ يَعْقُوبُ ع‏ وَ وُلْدُهُ عِنْدَ اَلْبِشَارَةِ تِسْعَةَ أَيَّامٍ مِنْ بَدْوِهِمْ‏ إِلَى‏ مِصْرَ فَمَا تُنْكِرُ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ أَنْ يَفْعَلَ اَللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ بِحُجَّتِهِ كَمَا فَعَلَ‏ بِيُوسُفَ‏ أَنْ يَمْشِيَ فِي أَسْوَاقِهِمْ وَ يَطَأَ بُسُطَهُمْ حَتَّى يَأْذَنَ اَللَّهُ فِي ذَلِكَ لَهُ كَمَا أَذِنَ‏ لِيُوسُفَ‏ قَالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ‏ يُوسُفُ‏ قََالَ أَنَا يُوسُفُ‏


الکافی جلد ۱ ش ۸۸۵ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۸۸۷
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابٌ فِي الْغَيْبَة
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۵۶۳

سدير صيرفى گويد: از امام صادق (ع) شنيدم مى‏فرمود: به راستى در صاحب الامر شباهتى است از يوسف (ع)، گويد: به آن حضرت عرض كردم: گويا شما زنده بودن و نهان بودن آن حضرت را ياد آورى مى‏كنيد؟ گويد: به من فرمود: اين امت كه خوك صفت شده‏اند چه چيز را منكرند، به راستى برادران يوسف اسباط بودند، زادگان پيغمبر بودند، با يوسف در بازرگانى وارد شدند و با او خريد و فروش كردند و با او گفتگو كردند و برادر او بودند و برادر آنها بود و با اين همه او را نشناختند تا خودش خود را معرفى كرد و فرمود: أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي، من يوسفم و اين هم برادر من است، اين امت لعنتى منكر هستند كه خدا عز و جل با حجت خود در يك وقتى از اوقات چنان كند كه با يوسف كرد، يوسف پادشاه پر نام مصر بود و فاصله او با پدرش هجده روز راه بود، اگر خدا مى خواست كه او را بياگاهاند مى‏توانست يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده از يوسف نه روزه خود را به مصر رسانيدند چه انكارى دارند اين امت كه خداى عز و جل با حجت خود چنان كند كه با يوسف كرد، در بازارهاى آنها رفت و آمد كند و پا روى فرش آنها بگذارد (و او را نشناسند) تا خدا اجازه دهد، در اين مورد، چنانچه اجازه معرفى به يوسف داد، گفتند: راستى تو يوسف هستى؟ فرمود: من يوسفم.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۳۴

سدير صيرفى گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: همانا صاحب الامر عليه السلام شباهتهائى بجناب يوسف عليه السلام دارد، بحضرت عرضكردم: گويا امر زندگى يا امر غيبت آن حضرت را ياد ميكنيد، فرمود: خوك‏وشان اين امت چه چيز را انكار ميكنند؟! همانا برادران يوسف نواده‏گان و فرزندان پيغمبران بودند و با او (در مصر) تجارت و معامله كردند و سخن گفتند. بعلاوه ايشان برادر او و او برادر ايشان بود، با وجود اين همه او را نشناختند تا آنكه خودش گفت: «من يوسفم و اين برادر منست» پس چرا لعنت‏شدگان اين امت انكار ميكنند كه خداى عز و جل در يك زمانى با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد. (يعنى او را تا مدتى غايب كند كه چون او را ببينند نشناسند). همانا يوسف سلطان (مشهور و مقتدر) مصر بود و فاصله ميان او و پدرش ۱۸ روز راه بود، اگر ميخواست پدرش را بياگاهاند ميتوانست، ولى يعقوب و فرزندانش پس از دريافت مژده يوسف، فاصله ميان ده خود و شهر مصر را در مدت نه روز پيمودند. پس اين امت چرا انكار ميكنند كه خداى- جل و عز- با حجت خود همان كند كه با يوسف كرد، بطورى كه او در بازارهاى ايشان راه رود و پا روى فرش آنها گذارد (با وجود اين او را نشناسند) تا خدا در باره او اجازه دهد، چنان كه بيوسف اجازه فرمود و آنها گفتند همين تو خود يوسف هستى؟!! گفت: من يوسفم.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۷۱

على بن ابراهيم، از محمد بن حسين، از ابن ابى نجران، از فَضالة بن ايّوب، از سَدير صيرفى روايت كرده است كه گفت: شنيدم از امام جعفر صادق عليه السلام كه مى‏فرمود: «به درستى كه در صاحب اين امر، شباهتى است به حضرت يوسف عليه السلام». راوى مى‏گويد كه: به آن حضرت عرض كردم كه: گويا حيات يا غيبت او را ذكر مى‏فرمايى؟ (و مراد اين است كه از كلام تو چنين مفهوم مى‏شود كه صاحب الامر، در بعضى از زمان حيات خود غائب خواهد بود). حضرت فرمود كه: «اين امّت كه به خوك‏ها شباهت دارند، چه چيز از اين را انكار مى‏توانند كرد؟ به درستى كه برادران يوسف، نبيره‏ها و فرزندان پيغمبران بودند و با يوسف سودا كردند، و خريد و فروخت در ميان او و ايشان اتّفاق افتاد، و با يكديگر سخن گفتند و ايشان برادران او بودند و او برادر ايشان بود، و با وجود اينها او را نشناختند تا آن‏كه گفت كه: «قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِي» «۱»، يعنى: «منم يوسف و اينك (يعنى: ابن يامين) برادر يك مادرى و يك پدرى من است». پس اين امّت ملعونه چه انكار مى‏كنند؟ كه خداى عزّوجلّ در وقتى از اوقات با حجّت خويش بكند، مثل آنچه را كه با يوسف كرد. و به درستى كه پادشاهى مصر به يوسف عليه السلام مفوَّض بود و در ميان او و پدرش، هجده روز راه بود. پس اگر مى‏خواست كه يعقوب را اعلام كند بر اين، قدرت داشت، و يعقوب و فرزندان او وقتى كه مژده را شنيدند، از باديه خويش تا مصر نه روزه رفتند (و آن باديه، زمينى بود در فلسطين، ولايت شام كه يعقوب عليه السلام در آنجا مى‏نشست و آن قريب به كنعان بود). پس اين امّت چه انكار مى‏كنند كه خداى عزّوجلّ با حجّت خود بكند، مثل آنچه را كه با يوسف كرد كه در بازارهاى ايشان راه رود و پا بر روى فرش‏هاى ايشان گذارد، تا آن‏كه خدا او را در اين باب رخصت دهد؛ چنانچه يوسف را رخصت داد: «قالُوا أَ إِنَّكَ لَأَنْتَ يُوسُفُ قالَ أَنَا يُوسُفُ» «۲»، يعنى: برادران يوسف به يوسف گفتند كه: آيا تويى يوسف؟ (و وجه جمع استفهام با اين تأكيدات پى در پى، آن است كه اين استفهام از براى تقرير است، يعنى: البته بايد كه تو يوسف باشى كه اين كمال و جمال ديگرى را نشايد) يوسف گفت كه: منم يوسف». __________________________________________________

(۱). يوسف، ۹۰.
(۲). يوسف، ۹۰.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)