روایت:الکافی جلد ۱ ش ۸۷۱

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن محمد عن علي بن قيس عن بعض جلاوزه السواد قال :


الکافی جلد ۱ ش ۸۷۰ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۸۷۲
روایت شده از : امام مهدى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام مهدى (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابٌ فِي تَسْمِيَةِ مَنْ رَآهُ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۵۴۵

على بن قيس از يكى از پاسبانهاى سواد كه گويد: من خود همراه سيماء (مأمور بازديد خانه امام عسكرى از طرف سلطان بودم) و همين تازگى در سر من رأى ديدم كه سيماء در خانه را شكسته بود و آن حضرت طبرزينى در دست داشت و جلو او بيرون آمد و به او فرمود: تو در خانه من چه مى‏كنى؟ سيماء گفت: جعفر معتقد است كه پدرت مرده و اولاد ندارد، اگر اين خانه از شما است من اكنون بر مى‏گردم و از خانه بيرون رفت، على بن قيس گويد: در اين ميان يكى از خادمان خانه بيرون آمد و من اين خبر را از او پرسيدم، به من گفت: چه كسى اين خبر را به تو باز گفت؟ به او گفتم: يكى از پاسبانهاى سواد به من باز گفت: آن خادم به من گفت: ممكن نيست چيزى از مردم نهان بماند.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۲۴

على بن قيس از قول يكى از پاسبانهاى عراق نقل ميكند كه بهمين تازگى (بعد از وفات امام عسكرى عليه السلام) سيماء را در سامرا ديدم كه در خانه امام عسكرى عليه السلام را شكسته بود، امام دوازدهم عليه السلام با طبرزينى كه در دست داشت، جلو او درآمد و فرمود: در خانه من چه ميكنى؟ سيماء گفت: جعفر عقيده دارد كه پدر شما مرده و فرزند ندارد، اگر خانه شماست، من برميگردم و سپس از خانه بيرون رفت. على بن قيس گويد: سپس يكى از خادمان خانه بيرون آمد و من راجع باين خبر از او پرسيدم، بمن گفت: كى بتو اين خبر را گفته است؟ گفتم: يكى از پاسبانهاى عراق، گفت: چيزى از مردم پنهان نمى‏ماند.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۱۵۵

على بن محمد، از على بن قيس، از بعضى از شِحنه «۱» شهر (يا كاركنان ديوان و لشكريان) روايت كرده است كه گفت: در اين نزديكى، سيما (ى غلام جعفر كذّاب، يا خليفه) را مشاهده كردم در سُرّ من رأى، كه خانه امام حسن عسكرى عليه السلام را شكست. پس صاحب الامر بيرون آمد و طبرزينى در دستش بود، و به سيما فرمود كه: «چه مى‏كنى در خانه من؟» سيما گفت كه: جعفر كذّاب گمان كرده كه پدر تو از دنيا رفت و او را فرزندى نيست. اگر اين خانه خانه تو است، من از آن بيرون مى‏روم و از آن خانه بيرون رفت. على بن قيس مى‏گويد كه: بعد از آن، خادمى از خادمان كه در آن خانه بودند، بيرون آمد، و من او را از اين‏خبر سؤال كردم. گفت‏كه: كى تو را به‏اين خبر داد؟ گفتم‏كه: بعضى از لشكريان‏ __________________________________________________

(۱). شِحنه، به كسى گفته مى‏شود كه حاكم و پادشاه او را براى ضبط امور و سياست مردم در شهر نصب نمايد. نگهبان وعسس و نايب، و حاكم نيز معنا مى‏دهد.

خليفه يا شِحنه شهر مرا خبر داد. گفت: نزديك نيست كه چيزى بر مردم پوشيده شود.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)