روایت:الکافی جلد ۲ ش ۲۳۱۱

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الْعِشْرَة

علي بن ابراهيم عن هارون بن مسلم عن مسعده بن صدقه عن ابي عبد الله عن ابايه ع :

أَنَ‏ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ صَاحَبَ رَجُلاً ذِمِّيّاً فَقَالَ لَهُ‏ اَلذِّمِّيُ‏ أَيْنَ تُرِيدُ يَا عَبْدَ اَللَّهِ فَقَالَ أُرِيدُ اَلْكُوفَةَ فَلَمَّا عَدَلَ اَلطَّرِيقُ‏ بِالذِّمِّيِ‏ عَدَلَ مَعَهُ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَقَالَ لَهُ‏ اَلذِّمِّيُ‏ أَ لَسْتَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تُرِيدُ اَلْكُوفَةَ فَقَالَ لَهُ بَلَى فَقَالَ لَهُ‏ اَلذِّمِّيُ‏ فَقَدْ تَرَكْتَ اَلطَّرِيقَ فَقَالَ لَهُ قَدْ عَلِمْتُ قَالَ فَلِمَ عَدَلْتَ مَعِي وَ قَدْ عَلِمْتَ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ‏ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ هَذَا مِنْ تَمَامِ حُسْنِ اَلصُّحْبَةِ أَنْ يُشَيِّعَ اَلرَّجُلُ صَاحِبَهُ هُنَيْئَةً إِذَا فَارَقَهُ وَ كَذَلِكَ أَمَرَنَا نَبِيُّنَا ص‏ فَقَالَ لَهُ‏ اَلذِّمِّيُ‏ هَكَذَا قَالَ قَالَ نَعَمْ قَالَ‏ اَلذِّمِّيُ‏ لاَ جَرَمَ أَنَّمَا تَبِعَهُ مَنْ تَبِعَهُ لِأَفْعَالِهِ اَلْكَرِيمَةِ فَأَنَا أُشْهِدُكَ أَنِّي عَلَى دِينِكَ وَ رَجَعَ‏ اَلذِّمِّيُ‏ مَعَ‏ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ ع‏ فَلَمَّا عَرَفَهُ‏ أَسْلَمَ‏


الکافی جلد ۲ ش ۲۳۱۰ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۲۳۱۲
روایت شده از : حضرت محمد صلی الله علیه و آله
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب العشرة
عنوان : حدیث حضرت محمد (ص) در کتاب الكافي جلد ۲ كِتَابُ الْعِشْرَة‏ بَابُ حُسْنِ الصِّحَابَةِ وَ حَقِّ الصَّاحِبِ فِي السَّفَرِ
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۵۸۷

از امام صادق (ع) از پدرانش كه: امير المؤمنين (ع) با يك ذمّى (كتابىّ پناهنده به اسلام) هم سفر شد و آن ذمّى به وى گفت: اى بنده خدا به كجا مى‏روى؟ در پاسخِ او گفت: به كوفه مى‏روم. و چون ذمّى به راه ديگرى عدول كرد، امير المؤمنين هم بدان راه ميل كرد و آن ذمّى به او گفت: مگر نپنداشتى كه به كوفه خواهى رفت؟ فرمود: چرا، آن ذمّى گفت: راه كوفه را رها كردى؟ فرمود: مى‏دانم، گفت: پس چرا با من بداين راه عدول كردى و آن را مى‏دانى؟ امير المؤمنين در پاسخش گفت: اين از كمال خوش رفاقتى است كه مردى رفيقِ راهِ خود را هنگام جدائى چند گامى بدرقه كند، پيغمبرِ ما (ص) به ماها چنين دستور داده است؛ ذمّى به او گفت: مطلب اين است؟ فرمود: آرى، آن ذمّى گفت: البته هر كه پيروى آن حضرت كرده به خاطر اعمال بزرگوارى او بوده است، من تو را گواه مى‏گيرم كه بر كيش توام و آن ذمّى با امير المؤمنين (ع) برگشت و چون او را شناخت اسلام آورد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۴۹۵

و نيز آن حضرت عليه السلام از پدرانش عليهم السلام حديث كند كه أمير المؤمنين عليه السلام با يكنفر كافر ذمى (كه در پناه اسلام است) همراه شد، آن مرد ذمى بآن حضرت گفت: اى بنده خدا ميخواهى بكجا بروى؟ فرمود: ميخواهم بكوفه بروم، (پس سر دو راهى رسيدند و مرد ذمى بجاى ديگرى ميرفت) چون راه ذمى گشت، امير المؤمنين عليه السلام نيز همراه او بآن راه گشت، مرد ذمى گفت: مگر نميخواستى كه بكوفه بروى؟ فرمود: چرا، ذمى گفت: راه كوفه را رها كردى، فرمود: ميدانم، گفت: پس چرا با اينكه ميدانى براه من گشتى؟ امير المؤمنين عليه السلام فرمود: اين از بپايان رساندن خوش رفاقتى است كه مرد رفيق راهش را در هنگام جدائى چند گامى بدرقه كند، و اين گونه پيغمبر ما (ص) بما دستور داده است، ذمى گفت اين گونه دستور داده؟ فرمود: آرى، ذمى گفت: پس بطور مسلم هر كه پيرويش كرده بخاطر همين كردارهاى بزرگوارانه او بوده، و من تو را گواه ميگيرم كه پيرو دين تو و بر كيش شمايم و مرد ذمى با أمير المؤمنين عليه السلام برگشت و همين كه او را شناخت مسلمان شد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۷۷۳

على بن ابراهيم، از هارون بن مسلم، از مسعدة بن صدقه، از امام جعفر صادق عليه السلام، از پدرانش عليهم السلام روايت كرده است كه: «اميرالمؤمنين عليه السلام با مردى از اهل ذمّه در راه رفيق شدند؛ پس آن ذمّى به حضرت عرض كرد كه: كجا را اراده دارى؟ اى بنده خدا! فرمود: كوفه را اراده دارم. و چون راه، ذمّى را ميل داد، اميرالمؤمنين عليه السلام با او ميل كرد (يعنى چون بر سر دو راه رسيدند كه يك راه به كوفه مى‏رفت و راه ديگر به جاى ديگر، و ذمّى در غير راه كوفه رفت، اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در آن راه با او همراهى فرمود). ذمّى به آن حضرت عرض نمود كه: آيا چنان نپنداشتى و نگفتى كه اراده كوفه دارى؟ حضرت به او فرمود: بلى. ذمّى به آن حضرت عرض كرد كه: راه كوفه را وا گذاشتى. حضرت به او فرمود كه: دانستم. ذمّى به آن حضرت عرض كرد: پس چرا با من ميل كردى و در آن راه نرفتى و به همراه من آمدى، و حال آنكه اين را دانسته‏اى. اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود كه: اين از تمام و كمال‏ صحبت و رفاقت است كه مرد، رفيق خود را اندكى مشايعت كند، و قدرى راه به همراه او برود، چون خواهد كه از او جدا شود، و پيغمبر ما صلى الله عليه و آله، ما را همچنين امر فرموده. ذمّى به آن حضرت عرض كرد: همچنين؟ حضرت فرمود: آرى. ذمّى گفت: لا جَرم و حقّاً، كه كسانى كه او را پيروى كرده‏اند، پيروى نكرده‏اند او را، مگر به جهت كردارهاى نيكويش. پس من تو را گواه مى‏گيرم كه من بر دين و كيش توام. و ذمّى با اميرالمؤمنين عليه السلام برگشت، و چون آن حضرت را شناخت، مسلمان شد».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)