البقرة ٢١: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(افزودن سال نزول)
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
(۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::يَا|يَا]] [[شامل این ریشه::يا| ]][[شامل این کلمه::أَيّهَا|أَيُّهَا]] [[شامل این ریشه::ايى‌| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[شامل این کلمه::النّاس|النَّاسُ‌]] [[کلمه غیر ربط::النّاس| ]] [[شامل این ریشه::انس‌| ]][[ریشه غیر ربط::انس‌| ]][[شامل این کلمه::اعْبُدُوا|اعْبُدُوا]] [[کلمه غیر ربط::اعْبُدُوا| ]] [[شامل این ریشه::عبد| ]][[ریشه غیر ربط::عبد| ]][[شامل این کلمه::رَبّکُم|رَبَّکُمُ‌]] [[شامل این ریشه::ربب‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[شامل این کلمه::الّذِي|الَّذِي‌]] [[شامل این ریشه::الذى‌| ]][[شامل این کلمه::خَلَقَکُم|خَلَقَکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::خَلَقَکُم| ]] [[شامل این ریشه::خلق‌| ]][[ریشه غیر ربط::خلق‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::الّذِين|الَّذِينَ‌]] [[شامل این ریشه::الذين‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::قَبْلِکُم|قَبْلِکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَبْلِکُم| ]] [[شامل این ریشه::قبل‌| ]][[ریشه غیر ربط::قبل‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این کلمه::لَعَلّکُم|لَعَلَّکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::لَعَلّکُم| ]] [[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این ریشه::لعل‌| ]][[ریشه غیر ربط::لعل‌| ]][[شامل این کلمه::تَتّقُون|تَتَّقُونَ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَتّقُون| ]] [[شامل این ریشه::وقى‌| ]][[ریشه غیر ربط::وقى‌| ]]'''}}
{{قاب | متن = '''[[شامل این کلمه::يَا|يَا]] [[شامل این ریشه::يا| ]][[شامل این کلمه::أَيّهَا|أَيُّهَا]] [[شامل این ریشه::ايى‌| ]][[شامل این ریشه::ها| ]][[شامل این کلمه::النّاس|النَّاسُ‌]] [[کلمه غیر ربط::النّاس| ]] [[شامل این ریشه::انس‌| ]][[ریشه غیر ربط::انس‌| ]][[شامل این کلمه::اعْبُدُوا|اعْبُدُوا]] [[کلمه غیر ربط::اعْبُدُوا| ]] [[شامل این ریشه::عبد| ]][[ریشه غیر ربط::عبد| ]][[شامل این کلمه::رَبّکُم|رَبَّکُمُ‌]] [[شامل این ریشه::ربب‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[شامل این کلمه::الّذِي|الَّذِي‌]] [[شامل این ریشه::الذى‌| ]][[شامل این کلمه::خَلَقَکُم|خَلَقَکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::خَلَقَکُم| ]] [[شامل این ریشه::خلق‌| ]][[ریشه غیر ربط::خلق‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این کلمه::وَ|وَ]] [[شامل این ریشه::و| ]][[شامل این کلمه::الّذِين|الَّذِينَ‌]] [[شامل این ریشه::الذين‌| ]][[شامل این کلمه::مِن|مِنْ‌]] [[شامل این ریشه::من‌| ]][[شامل این کلمه::قَبْلِکُم|قَبْلِکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::قَبْلِکُم| ]] [[شامل این ریشه::قبل‌| ]][[ریشه غیر ربط::قبل‌| ]][[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این کلمه::لَعَلّکُم|لَعَلَّکُمْ‌]] [[کلمه غیر ربط::لَعَلّکُم| ]] [[شامل این ریشه::کم‌| ]][[ریشه غیر ربط::کم‌| ]][[شامل این ریشه::لعل‌| ]][[ریشه غیر ربط::لعل‌| ]][[شامل این کلمه::تَتّقُون|تَتَّقُونَ‌]] [[کلمه غیر ربط::تَتّقُون| ]] [[شامل این ریشه::وقى‌| ]][[ریشه غیر ربط::وقى‌| ]]'''}}
 
{| class="ayeh-table mw-collapsible mw-collapsed"
 
  !کپی متن آیه
|-
|يَا أَيُّهَا النَّاسُ‌ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‌ الَّذِي‌ خَلَقَکُمْ‌ وَ الَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تَتَّقُونَ‌
|}
'''ترجمه '''
'''ترجمه '''
<tabber>
<tabber>
خط ۱۵: خط ۱۸:
|-|صادقی تهرانی=هان ای مردمان! پروردگارتان را، که شما و کسانی پیش از شما را آفرید، بپرستید؛ شاید شما تقوا پیشه کنید.
|-|صادقی تهرانی=هان ای مردمان! پروردگارتان را، که شما و کسانی پیش از شما را آفرید، بپرستید؛ شاید شما تقوا پیشه کنید.
|-|معزی=ای مردم پرستش کنید پروردگار خویش را آنکه بیافرید شما و پیشینیان را شاید که شما پرهیزکاری کنید
|-|معزی=ای مردم پرستش کنید پروردگار خویش را آنکه بیافرید شما و پیشینیان را شاید که شما پرهیزکاری کنید
|-|</tabber><br />
|-|english=<div id="qenag">O people! Worship your Lord who created you and those before you, that you may attain piety.</div>
|-|</tabber>
<div class="audiotable">
<div id="quran_sound">ترتیل: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/parhizgar/002021.mp3"></sound></div>
<div id="trans_sound">ترجمه: <sound src="http://dl.bitan.ir/quran/makarem/002021.mp3"></sound></div>
</div>
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::21|٩ هجرت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::21|٢١]] | قبلی = البقرة ٢٠ | بعدی = البقرة ٢٢  | کلمه = [[تعداد کلمات::13|١٣]] | حرف =  }}
{{آيه | سوره = سوره البقرة | نزول = [[نازل شده در سال::21|٩ هجرت]] | نام = [[شماره آیه در سوره::21|٢١]] | قبلی = البقرة ٢٠ | بعدی = البقرة ٢٢  | کلمه = [[تعداد کلمات::13|١٣]] | حرف =  }}
===معنی کلمات و عبارات===
===معنی کلمات و عبارات===
خط ۳۰: خط ۳۸:
<tabber>
<tabber>
المیزان=
المیزان=
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link107 | آيات ۲۱ ۲۵بقره]]
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۷#link107 | آيات ۲۱ - ۲۵ بقره]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link109 | اعجاز و ماهيت آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link109 | اعجاز و ماهيت آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link110 | اعجاز قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link110 | اعجاز قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link111 | اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب كلام يا جهتى ديگر از جهات ، به تنهائى نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link111 | اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب كلام يا جهتى ديگر از جهات، به تنهایى نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link112 | عموميت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link112 | عموميت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link113 | مزايايى كه قرآن مشتمل بر آن است فوق طاعت بشرى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link113 | مزايايى كه قرآن مشتمل بر آن است، فوق طاعت بشرى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link114 | طرح يك سؤ ال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link114 | طرح يك سؤال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link115 | تحدى قرآن به علم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link115 | تحدّى قرآن به علم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link116 | معارف قرآن كريم باقى و ابدى است و قانون تحول و تكامل آنرا كهنه نمى سازد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link116 | معارف قرآن كريم باقى و ابدى است و قانون تحول و تكامل آن را كهنه نمى سازد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link117 | تحدى بكسى كه قرآن بر وى نازل شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link117 | تحدّى به كسى كه قرآن بر وى نازل شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link118 | سخنان بى اساس دشمنان اسلام در اينكه پيامبر معارف و علوم را از ديگران آموخته است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link118 | سخنان بى اساس دشمنان اسلام در اين كه پيامبر معارف و علوم را از ديگران آموخته است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link119 | تحدى قرآن كريم به خبرهائيكه از غيب داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۸#link119 | تحدّى قرآن كريم به خبرهایی كه از غيب داده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link120 |  نمونه هاى ديگرى از آيات قرآنى كه درباره امور غيبى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link120 |  نمونه هاى ديگرى از آيات قرآنى كه درباره امور غيبى است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link121 | اخبار از حقايق علمى كه در زمان نزول قرآن در هيچ جاى دنيا اثرى از آن وجود نداشته است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link121 | اخبار از حقايق علمى كه در زمان نزول قرآن در هيچ جاى دنيا اثرى از آن وجود نداشته است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link122 | تحدى قرآن باينكه اختلافى در آن نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link122 | تحدّى قرآن به اين كه اختلافى در آن نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link123 | اشكال بر ادعاى عدم اختلاف در قرآن و پاسخ آن ۱۰۵]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link123 | اشكال بر ادعاى عدم اختلاف در قرآن و پاسخ آن ۱۰۵]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link124 | رفع شبهه درباره نسخ كه در قرآن صورت گرفته]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link124 | رفع شبهه درباره نسخ كه در قرآن صورت گرفته]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link125 | تحدى قرآن به بلاغت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link125 | تحدّى قرآن به بلاغت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link126 | نمونه هائى از معارضاتى كه با قرآن شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link126 | نمونه هایى از معارضاتى كه با قرآن شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link127 | دو شبهه پيرامون اعجاز بلاغت قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link127 | دو شبهه پيرامون اعجاز بلاغت قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link128 | اعتقاد به ((صرف )) درباره معجزه بودن قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link128 | اعتقاد به «صرف» درباره معجزه بودن قرآن]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link129 | نادرستى اعتقاد به صرف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link129 | نادرستى اعتقاد به صرف]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link130 | آياتى از قرآن كريم كه ظهور در خلاف اعتماد بر صرف دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link130 | آياتى از قرآن كريم كه ظهور در خلاف اعتماد بر صرف دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link131 | پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اينكه چگونه بلاغت قرآن معجزه است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link131 | پاسخ به دو شبهه ياد شده و توضيح اين كه چگونه بلاغت قرآن معجزه است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link132 | در محدوديت قوه مدركه انسان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link132 | در محدوديت قوّۀ مدركه انسان]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link133 | معارف قرآنى متكى بر حقايقى ثابت و لايتغير است و اختلاف و دگرگونى در آن راه ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۹#link133 | معارف قرآنى متكى بر حقايقى ثابت و لايتغير است و اختلاف و دگرگونى در آن راه ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link134 | شروط حصول بلاغت بتمام معناى كلمه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link134 | شروط حصول بلاغت به تمام معناى كلمه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link135 | حق يكى است و چون قرآن حق است ميان اجزاء آن اختلاف نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link135 | حق يكى است و چون قرآن حق است، ميان اجزاء آن اختلاف نيست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link136 | معجزه در قرآن بچه معنا است ؟ و چه چيز حقيقت آنرا تفسير مى كند؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link136 | معجزه در قرآن به چه معناست و چه چيز حقيقت آن را تفسير مى كند؟]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link137 | اثبات بى پايگى سخنان عالم نمايانى كه در صدد تاءويل آيات داله بر وقوع معجزه ، بر آمده اند در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link137 | اثبات بى پايگى سخنان عالم نمايانى كه در صدد تأويل آيات داله بر وقوع معجزه ، بر آمده اند در چند فصل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link138 | ۱ قرآن قانون عليت عمومى را مى پذيرد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link138 | ۱ قرآن قانون عليت عمومى را مى پذيرد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link139 | ۲ قرآن حوادث خارق عادت را مى پذيرد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link139 | ۲ قرآن حوادث خارق عادت را مى پذيرد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link140 | دو فرق بين وقايع عادى و معجزه خارق عادت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link140 | دو فرق بين وقايع عادى و معجزه خارق عادت]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link141 | كارهاى خارق العاده و توجيه علماء روانكاو از آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link141 | كارهاى خارق العاده و توجيه علمای روانكاو از آن ها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link142 | معجزه و خوارق عادات نيز مستند به علل و اسباب هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link142 | معجزه و خوارق عادات نيز مستند به علل و اسباب هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link143 | آيه (قد جعل اللّه شى ء قدرا) دلالت دارد بر صحت احتمال دوم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link143 | آيه «قد جعل اللّه لکلّ شئ قدرا» دلالت دارد بر صحت احتمال دوم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link144 | بيان اينكه فقط خداوند به نظام و ارتباط بين موجودات آگاهى دارد در آيات قرآنى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link144 | بيان اين كه فقط خداوند به نظام و ارتباط بين موجودات آگاهى دارد در آيات قرآنى]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link145 | ۳ قرآن در عين اينكه حوادث مادى را بعلل مادى نسبت ميدهد بخدا هم منسوب ميدارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۰#link145 | ۳ قرآن در عين اين كه حوادث مادى را به علل مادى نسبت می دهد، به خدا هم منسوب می دارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link146 | ۴ قرآن كريم براى نفوس انبياء تاءثيرى در معجزات قائل است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link146 | ۴ قرآن كريم براى نفوس انبيا تأثيرى در معجزات قائل است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link147 | تمامى امور خارق العاده مستند به مبادئى نفسانى و مقتضياتى ارادى هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link147 | تمامى امور خارق العاده مستند به مبادئى نفسانى و مقتضياتى ارادى هستند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link148 | ۵ قرآن كريم همانطور كه معجزات را بنفوس انبياء نسبت ميدهد، بخدا هم نسبت ميدهد.]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link148 | ۵ قرآن كريم همان طور كه معجزات را به نفوس انبيا نسبت می دهد، به خدا هم نسبت می دهد.]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link149 | بيان اينكه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خدا است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link149 | بيان اين كه اراده و فعل انسان موقوف به اراده و فعل خداست]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link150 | ۶ قرآن معجزه را به سببى نسبت ميدهد كه هرگز مغلوب نميشود.]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link150 | ۶ قرآن معجزه را به سببى نسبت می دهد كه هرگز مغلوب نمی شود.]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link151 | تفاوت بين سحر و معجزات و كرامات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link151 | تفاوت بين سحر و معجزات و كرامات]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link152 | اشكال بر حجيت معجزه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link152 | اشكال بر حجيت معجزه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link153 | بيان جهت اعجاز معجزات و پاسخ به اشكال مذكور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link153 | بيان جهت اعجاز معجزات و پاسخ به اشكال مذكور]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link154 | ۷ قرآن كريم معجزه را برهان بر حقانيت رسالت ميداند، نه دليلى عاميانه .]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link154 | ۷ قرآن كريم معجزه را برهان بر حقانيت رسالت می داند، نه دليلى عاميانه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link155 | جواب اشكال مطرح شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link155 | جواب اشكال مطرح شده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link156 | دو نوع عكس العمل مردم در انكار دعوى انبياء (ع )]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link156 | دو نوع عكس العمل مردم در انكار دعوى انبيا (ع)]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link157 | احتجاجاتى كه عليه رسول اكرم (ص ) شده و خداوند آنها را رد كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link157 | احتجاجاتى كه عليه رسول اكرم(ص) شده و خداوند آن ها را رد كرده است]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link158 | احتجاج بر توقع نزول فرشته و ديدن خداوند و ملائكه و رد آن در قرآن كريم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link158 | احتجاج بر توقع نزول فرشته و ديدن خداوند و ملائكه و رد آن در قرآن كريم]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link159 | درخواست معجزه بعنوان حجت و شاهد از انبياء براى پذيرش دعوت آنها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link159 | درخواست معجزه به عنوان حجت و شاهد از انبيا براى پذيرش دعوت آن ها]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link160 | بيان علت درخواست معجزه توسط امتهاى مختلف با ذكر يكمثل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link160 | بيان علت درخواست معجزه توسط امّت هاى مختلف با ذكر يك مثل]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link161 | انحراف جمعى از اهل علم معاصر با تفسير مادى حقائق دينى و از آنجمله معجزه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۱#link161 | انحراف جمعى از اهل علم معاصر با تفسير مادى حقائق دينى و از آن جمله معجزه]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link162 | نتائجى كه اين گروه از تئوريها و فرضيات خود گرفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link162 | نتایجى كه اين گروه از تئوريها و فرضيات خود گرفته اند]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link163 | با عينك مادى معنويات و ماوراى طبيعت را نمى توان ديد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link163 | با عينك مادى معنويات و ماوراى طبيعت را نمى توان ديد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link164 | ديدگاه دو گروه از اهل علم درباره حقايق نامبرده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link164 | ديدگاه دو گروه از اهل علم درباره حقايق نامبرده]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link165 | توضيح ((فاتقوا النار التى وقودها الناس والحجارة ...))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link165 | توضيح «فاتّقوا النار التى وقودها الناس والحجارة ...»]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link166 | آدمى در جهان ديگر جز آنچه خودش در اين جهان براى خود تهيه كرده چيزى ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link166 | آدمى در جهان ديگر جز آنچه خودش در اين جهان براى خود تهيه كرده، چيزى ندارد]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link167 | بحث روايتى (شامل يك روايت درباره ((ازواج مطهره )))]]
*[[تفسیر:المیزان جلد۱_بخش۱۲#link167 | بحث روايتى (شامل يك روايت درباره «ازواج مطهرة)]]


}}
|-|نمونه=
|-|نمونه=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link93 | آيه ۲۱ - ۲۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link93 | آيه ۲۱ - ۲۲]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link94 | آيه و ترجمه]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link94 | آيه و ترجمه]]
خط ۹۹: خط ۱۱۰:
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link98 | نكته :]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link98 | نكته :]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link99 | بت پرستى در شكلهاى مختلف]]
*[[تفسیر:نمونه جلد۱_بخش۶۳#link99 | بت پرستى در شكلهاى مختلف]]
}}
|-| تفسیر نور=
===تفسیر نور (محسن قرائتی)===
{{ نمایش فشرده تفسیر|
«21» يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌
اى مردم! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.
===نکته ها===
در كتاب‌هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بيان مى‌شود، ولى قرآن كتاب قانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات، خطاب مى‌كند. البتّه خطاب‌هاى قرآن مختلف است. گاهى براى عموم مى‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ»*، امّا براى هدايت‌يافتگان فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»*
هدف از خلقت جهان و انسان، تكامل انسان‌هاست. يعنى هدف از آفرينش هستى، بهره‌گيرى انسان‌هاست‌ «1» وتكامل انسان‌ها در گرو عبادت‌ «2» واثر عبادت، رسيدن به تقوا «3» و نهايت تقوى، رستگارى است. «4»
سؤال: چرا خدا را عبادت كنيم؟
پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است:
* چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ» «5»
----
«1». «سَخَّرَ لَكُمْ» جاثيه، 13. «خَلَقَ لَكُمْ» بقره، 29.
«2». «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات، 56.
«3». «... وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21.
«4». «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189.
«5». مشركان خالقيّت را پذيرفته ولى ربوبيّت را انكار مى‌نمودند، خداوند در اين آيه دو كلمه‌ «رَبَّكُمُ» و «خَلَقَكُمْ» را در كنار هم آورده تا دلالت بدين نكته كند كه خالق شما، پروردگار شماست.
جلد 1 - صفحه 72
* چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» «1»
* چون معبودى جز او نيست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي» «2»
عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى‌نياز است: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ ...» «3» چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.
با اين‌كه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مى‌دهد و اين نهايت لطف اوست.
آنچه انسان را وادار به عبادت مى‌كند امورى است، از جمله:
1. توجّه به نعمت‌هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست.
2. توجّه به فقر و نياز خويش.
3. توجّه به آثار و بركات عبادت.
4. توجّه به آثار سوء ترك عبادت.
5. توجّه به اين‌كه همه هستى، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما عضو ناهماهنگ هستى باشيم.
6. توجّه به اين‌كه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم.
سؤال: در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» «4» يعنى عبادت كن تا به يقين برسى. پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!
پاسخ: اگر گفتيم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايش اين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى‌كنى. كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ «فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه كسانى كه به‌
----
«1». قريش، 3- 4.
«2». طه، 14.
«3». ابراهيم، 8.
«4». حجر، 69.
جلد 1 - صفحه 73
يقين رسيده‌اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه‌اى از عبادت دست برنداشتند.
بنابراين مراد آيه، بيان آثار عبادت است نه تعيين محدوده‌ى عبادت.
آيات وروايات، براى عبادت شيوه‌ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاى خود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل‌هايى را بيان مى‌كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونه باشد:
1. عبادت مامورانه، يعنى طبق دستور او بدون خرافات.
2. عبادت آگاهانه، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» «1»
3. عبادت خالصانه. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»
4. عبادت خاشعانه. «فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» «3»
5. عبادت عاشقانه. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة» «4»
و خلاصه مطلب اين‌كه براى عبادت سه نوع شرط است؛
الف: شرط صحّت، نظير طهارت وقبله.
ب: شرط قبولى، نظير تقوا.
ج: شرط كمال، نظير اين‌كه عبادت بايد آگاهانه، خاشعانه، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است. «5»
===پیام ها===
1- دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‌گيرد. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»
2- از فلسفه‌هاى عبادت، شكرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»
3- اوّلين نعمت‌ها، نعمت آفرينش، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است.
«اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»
----
«1». نساء، 43.
«2». كهف، 110.
«3». مؤمنون، 2.
«4». بحار، ج 70، ص 253.
«5». براى تفصيل بيشتر به كتاب پرتوى از اسرار نماز وتفسير نماز نوشته مؤلف مراجعه نماييد.
جلد 1 - صفحه 74
4- مبادا بت‌پرستى يا انحراف نياكان، ما را از عبادت خداوند دور كند، زيرا آنان نيز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»
5- عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوا ايجاد نكند، عبادت نيست. «اعْبُدُوا ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»
6- به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى، تقوا ساز نيست. «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»
}}
|-|
اثنی عشری=
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «21»
يا أَيُّهَا النَّاسُ‌: اى گروه مردمان، از كافر و مؤمن و منافق و فاسق، اعْبُدُوا رَبَّكُمُ‌: بندگى و پرستش و ستايش كنيد پروردگار خود را كه ايجاد و ابقاء و پرورش فرموده شما را. به يك كلمه جامعه خطاب به تمام طبقات مكلفين فرموده و همه را به مقام سعادت و كمال ارشاد نموده.
----
«1» تحف العقول، صفحه 10 (با اندكى تفاوت) باب فى مواعظ النبى (ص)
تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 84
اعبدوا خطاب به ملحدين كه خداپرست شويد.
اعبدوا خطاب به مشركين كه موحد شويد.
اعبدوا خطاب به منافقين كه به حقيقت عبادت كنيد.
اعبدوا خطاب به عاصين كه فرمانبردار شويد.
اعبدوا خطاب به مؤمنين كه در ايمان ثابت باشيد.
اعبدوا خطاب به عابدين كه عبادت به اخلاص به جاى آريد.
الَّذِي خَلَقَكُمْ‌: آن پروردگارى كه آفريد شما را، وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ‌:
و آن كسانى كه پيش از شما بودند، از پدران و اجداد شما و غير آنها، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌: براى آنكه پرهيز نمائيد و دورى كنيد از موجبات عقاب، يعنى بندگى خدا كنيد در حالتى كه اميدوار باشيد به آنكه داخل شويد در سلك متقيان كه فائز شدند به هدايت و رستگارى و مستحق شدند قرب رحمت و بخشايش سبحانى را.
تنبيه: حق تعالى بندگان را آگاه فرموده به منتهاى درجه سالكين كه آن قطع نظر از ماسوى و توجه تامّ به حضرت پروردگار است. بنابراين درجات عبادت نسبت به اشخاص مختلف مى‌شود. چنانچه در كتاب كافى به اسناد خود از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه: انّ العباد ثلثة: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالى طلب الثّواب فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلك عبادة الاحرار و هى افضل العبادة «1».
يعنى به تحقيق كه عبادت كنندگان را سه درجه است: 1- جماعتى كه عبادت كند خداى عز و جل را از جهت ترس پس اين عبادت غلامان است. 2- قومى كه عبادت كنند خداوند تبارك و تعالى را به جهت طلب ثواب، پس اين عبادت مزدوران است. 3- قومى كه عبادت كنند خداى عز و جل را به سبب دوست داشتن مر او را، پس اين عبادت جوانمردان و
----
«1» اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب العبادة، حديث 5 (جلد 2 صفحه 84)
تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 85
افضل عبادت است.
و نيز حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمايد: ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنّتك بل وجدتك مستحقّا للعبادة فعبدتك: عبادت نكنم تو را اى خدا به جهت ترس از جهنم تو و نه طمع در بهشت تو، بلكه يافتم ذات تو را مستحق عبادت و پرستش، پس عبادت نمودم تو را.
}}
|-|
روان جاوید=
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «21»
ترجمه‌
ايمردمان عبادت كنيد پروردگار خودتان را كه آفريد شما را و آنانكه بودند پيش از شما باشد كه شما پرهيزكار شويد..
تفسير
خداوند پس از ذكر اصناف خلق اقبال فرمود بآنها بخطاب براى دلخوشى و جلب قلوبشان و اهتمام بامر عبادت و بزرك نمودن آنرا در انظار تا جبران نمايد كلفت عبادت را بلذّت مخاطبت، و از تفسير امام (ع) استفاده ميشود كه براى اين آيه دو وجه است يكى آنكه عبادت كنيد خداوندى را كه خلق نموده است شما و پيشينيان شما را براى پرهيزكارى و بنابراين لعل متعلق بخلق و مراد از تقوى عبادت است چون فرموده جن و انس را خلق ننمودم مگر براى عبادت ديگر آنكه عبادت كنيد خداوندى را كه خلق نموده است شما و پيشينيان را، تا بپرهيزيد از آتش و بنابراين لعل متعلق با عبدوا و تقوى بمعنى پرهيزكارى است و در هر حال لعل از خداوند براى وجوب است زيرا او بزرگتر است از آنكه بزحمت بيندازد بنده خود را بدون منفعت و اميدوار فرمايد او را بخود پس محروم نمايد، در اين مقام فيض رحمه اللّه فرموده مراد امام (ع) از آنكه فرموده در اين آيه دو وجه است آنستكه هر دو صحيح است و هر دو مراد است و اين از محسّنات‌
----
جلد 1 صفحه 40
كلام است كه داراى دو معنى باشد و از ائمه عليهم السلام نظائر اين بيان صادر شده است، حقير عرض ميكنم چون امام (ع) نميشود ترديد در معنى آيه بفرمايد پس اينكه ميفرمايد در اين آيه دو وجه است مراد آنستكه اين الفاظ متضمن اين دو معنى است نهايت آنكه اگر استعمال لفظ در اكثر از معنى واحد جائز باشد ممكن است هر دو مستقل باشد و الا يك معنى استقلالا و ديگر تبعا مراد است چون باين نحو مسلما جائز و از محسنات كلام است، ولى حق آنستكه جائز است مطلقا چنانچه شيخ استاد ما عليه الرحمه به بيان او فى در كتاب درر الفوائد اثبات فرموده است و وجهى را كه مرحوم آخوند قدس سره در كفايه الاصول براى استحاله ذكر فرموده‌اند بنظر حقير مبنى بر مسلك خودشان در باب وضع است و بنابر مسلك شيخ استاد عليه الرحمه در باب وضع استحاله نيست و تفصيل مطلب از وظيفه مقام خارج است و انصاف آنستكه وقوع اخص از امكان است ما مى‌بينيم استعمال ميشود و نهايت لطف را هم دارد و چندين صنعت بديعى مبنى برآنست و اگر چه در اكثر موارد يكى تبعى و ديگر استقلالى است ولى گاهى هم معلوم است كه هر دو مستقلا مراد است مانند اين قطعه عربيه كه در مدح حضرت رسول (ص) است: المرتمى فى دجى و المشتكى ظمأ و المبتلى بعمى و المبتغى دينا ياتون سدته من كل ناحية و يستفيدون من نعمائه عينا كه معلوم است چهار معنى مستقل را در عرض يكديگر از عين اراده نموده است.
}}
|-|
اطیب البیان=
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)===
{{نمایش فشرده تفسیر|
يا أَيُّهَا النّاس‌ُ اعبُدُوا رَبَّكُم‌ُ الَّذِي‌ خَلَقَكُم‌ وَ الَّذِين‌َ مِن‌ قَبلِكُم‌ لَعَلَّكُم‌ تَتَّقُون‌َ «21»
(اي‌ گروه‌ مردم‌ بپرستيد (پروردگار ‌خود‌ و كساني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ‌شما‌ بوده‌اند) ‌را‌ شايد ‌در‌ زمره‌ پرهيزگاران‌ درآييد)
(لغت‌ و اعراب‌ كلمات‌ ‌آيه‌)
‌ يا ‌ ‌از‌ حروف‌ ندا ‌است‌ و گفته‌اند مخصوص‌ نداي‌ بعيد ‌است‌ و ‌بعد‌ ‌بر‌ دو قسم‌ ‌است‌ ‌بعد‌ حقيقي‌ ‌که‌ زيادي‌ فاصله‌ ‌بين‌ منادي‌ و منادا مي‌باشد و ‌بعد‌ تنزيلي‌ حكمي‌ و ‌اينکه‌ ‌بعد‌ ‌خود‌ اقسامي‌ دارد:
1‌-‌ عدم‌ توجه‌ بمتكلم‌ ‌اگر‌ چه‌ مخاطب‌ نزديك‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ توجه‌ موجب‌ قرب‌ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ مسافت‌ دور ‌باشد‌ و قرب‌ ‌در‌ عبادت‌ نيز عبارت‌ ‌از‌ توجه‌ ‌است‌ 2‌-‌ غفلت‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌آن‌ ‌از‌ عدم‌ توجه‌ بيشتر ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ گاهي‌ احتياج‌ بمنبّهات‌ زيادي‌ ‌است‌ ‌تا‌ شخص‌ غافل‌ توجه‌ پيدا كند
----
1‌-‌ ‌از‌ علت‌ واحد فقط معلول‌ واحد صادر مي‌شود و معلول‌ واحد فقط داراي‌ يك‌ علت‌ ‌است‌
جلد 1 - صفحه 435
3‌-‌ ضعف‌ و عجز و فقر متكلم‌ ‌که‌ سبب‌ ‌بعد‌ ‌او‌ ‌از‌ مقام‌ مخاطب‌ ‌است‌ مانند نداء ‌عبد‌ مولاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ و لذا ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دعا گفته‌ ميشود ‌ يا ‌ اللّه‌ ‌ يا ‌ رب‌ّ و غيره‌ و ‌ يا ‌ ‌در‌ ‌آيه‌ جهت‌ ‌بعد‌ شنونده‌ آورده‌ ‌شده‌ چون‌ اكثر مردم‌ ‌در‌ غفلت‌اند و ‌از‌ مقام‌ قرب‌ پروردگار و آيات‌ الهي‌ دورند كلمه‌اي‌ ‌از‌ موصولات‌ مبهمه‌ ‌است‌ بنا ‌بر‌ قول‌ اخفش‌ و وصلة النداء ‌است‌ بنا ‌بر‌ مشهور«1» كلمه‌ها ‌از‌ ادات‌ تنبيه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌براي‌ داخل‌ ‌شده‌ ‌است‌«2» كلمه‌ ‌النّاس‌ اسم‌ جنس‌ ‌است‌ و مشهور ‌آن‌ ‌را‌ نوع‌ دانسته‌اند ‌که‌ داراي‌ افراد متّفق‌ الحقيقة ميباشد ‌يعني‌ حيوان‌ ناطق‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌در‌ عوارض‌ و خصوصيّات‌ ‌با‌ ‌هم‌ مختلف‌اند ولي‌ تحقيق‌ اينست‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ كلّي‌ مشكّك‌ بدانيم‌ ‌که‌ داراي‌ افراد مختلف‌ الحقيقية و ذوي‌ مراتب‌ ‌باشد‌ چون‌ علوم‌ و كمالات‌ انسان‌ جزو حقيقة نفس‌ ‌است‌ قابل‌ ترقي‌ و ‌تعالي‌ و تنزل‌ و انحطاط ‌است‌ زيرا نميتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ حقيقت‌ انبياء عظام‌ ‌با‌ افراد شقي‌ و پست‌ چون‌ فرعون‌ و نمرود يكي‌ ‌است‌
----
1‌-‌ پنج‌ قسم‌ اي‌ داريم‌ اول‌ شرطيه‌ ايا ‌ما تدعوا فله‌ الاسماء الحسني‌ (سوره‌ اسري‌ ‌آيه‌ 11 دوم‌ استفهاميه‌ مانند فباي‌ حديث‌ بعده‌ يؤمنون‌ (سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 148 سوم‌ موصوله‌ مانند لَنَنزِعَن‌َّ مِن‌ كُل‌ِّ شِيعَةٍ أَيُّهُم‌ أَشَدُّ عَلَي‌ الرَّحمن‌ِ عِتِيًّا(سوره‌ مريم‌ ‌آيه‌ 70) چهارم‌ كماليه‌ مثل‌ رجل‌ و اي‌ رجل‌ پنجم‌ وصلة النداء مانند همين‌ ‌آيه‌ ‌ يا ‌ ايها ‌النّاس‌ الاية
2‌-‌ سه‌ نوع‌ها داريم‌:
اول‌ اسم‌ فعل‌ مانند هاؤم‌ اقرؤا كتابيه‌ (‌يعني‌ بگيريد كتاب‌ مرا و بخوانيد) دوم‌ ها تأنيث‌ مثل‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها(‌يعني‌ ‌هر‌ كسي‌ ‌را‌ الهام‌ كرد كارهاي‌ زشت‌ و پرهيزكاريش‌ ‌را‌) سوم‌ ها تنبيه‌ ‌که‌ چهار قسم‌ ‌است‌ و يك‌ قسم‌ ‌آن‌ ‌بر‌ سراي‌ ‌در‌ ميآيد مانند ‌آيه‌ بالا
جلد 1 - صفحه 436
جان‌ شيران‌ و سگان‌ ‌از‌ ‌هم‌ جداست‌ ||  متّحد جانهاي‌ شيران‌ خداست‌
كلمه‌ اعبدوا امر حاضر ‌از‌ ‌عبد‌ ‌است‌ و مصدر ‌آن‌ عبادت‌ ‌يعني‌ كمال‌ خضوع‌ ‌در‌ مقابل‌ مولي‌ و لذا گفته‌اند عبادت‌ مختص‌ ‌خدا‌ ‌است‌ و ‌در‌ عبادت‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌را‌ نبايد شريك‌ كرد لكن‌ تحقيق‌ مطلب‌ اينست‌ ‌که‌ عبادت‌ مطلق‌ خضوع‌ و تذلل‌ ميباشد ‌اگر‌ چه‌ مفهوما مغاير ‌است‌ و داراي‌ مراتب‌ زيادي‌ ‌است‌ ‌از‌ جمله‌ عبوديت‌ بنده‌ ظاهري‌ نسبت‌ ‌به‌ مولاي‌ ظاهري‌ و همچنين‌ عبوديّت‌ متعلّم‌ نسبت‌ بمعلّم‌ چنان‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ مرويست‌
1»  «‌من‌ علّمني‌ حرفا فقد صيّرني‌ عبدا»«
و عبوديت‌ مردم‌ نسبت‌ بائمه‌ چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ زيارت‌ وارد ‌است‌
«عبدك‌ و ‌إبن‌ عبدك‌ و ‌إبن‌ امتك‌»
و عبوديت‌ امت‌ نسبت‌ ‌به‌ پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ چنان‌ ‌که‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود
2»  «انا ‌عبد‌ ‌من‌ عبيد محمّد صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌»«
و اعلا مراتب‌ عبوديت‌ عبادت‌ خداي‌ ‌تعالي‌ ‌است‌ و ميتوان‌ ‌گفت‌ همه‌ مراتب‌ مذكور نيز ‌در‌ طول‌ عبادت‌ خداوند و بامر و امتثال‌ ‌او‌ ‌است‌ و شرك‌ نيست‌ زيرا شرك‌ عبادت‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌است‌ ‌در‌ عرض‌ عبادت‌ ‌خدا‌ مانند عبده‌ اوثان‌ و غيره‌ حقيقت‌ عبادت‌ ‌از‌ لحاظ مفهوم‌ ‌با‌ خضوع‌ و خشوع‌ مغاير ‌است‌ ‌از‌ جهاتي‌:
جهت‌ اول‌ اينكه‌ ‌در‌ عبادت‌ استحقاق‌ معبود مأخوذ ‌است‌ ليكن‌ ‌در‌ خضوع‌ نيست‌ جهت‌ دوم‌: ‌در‌ عبادت‌ اطاعت‌ و قصد قربت‌ شرط ‌است‌ ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ ‌در‌ خضوع‌ و خشوع‌ شرط نيست‌ جهت‌ سوم‌: عبادت‌ ‌از‌ آثار خضوع‌ و خشوع‌ ‌است‌ نه‌ نفس‌ ‌آن‌ و ‌از‌ ‌براي‌ عبادت‌ اقسامي‌ ‌است‌ مانند عبادت‌ قولي‌ مثل‌ ذكر و دعا و تلاوت‌ كلام‌ اللّه‌ و غيره‌ و عبادت‌ جوارح‌ مانند نماز و روزه‌ و حج‌ و مانند اينها
----
1‌-‌ كسي‌ ‌که‌ كلمه‌اي‌ بمن‌ بياموزد مرا بنده‌ خودش‌ كرده‌ ‌است‌
[.....]
2‌-‌ ‌من‌ بنده‌اي‌ ‌از‌ بندگان‌ ‌محمّد‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ هستم‌
جلد 1 - صفحه 437
و عبادت‌ اخلاقي‌ مثل‌ تزكيه‌ نفس‌ ‌از‌ رذائل‌ اخلاق‌ و تحليه‌ ‌آن‌ بفضائل‌ و عبادت‌ علمي‌ مانند تحصيل‌ عقائد و علوم‌ حقّه‌ و فراگرفتن‌ احكام‌ و مسائل‌ دينيه‌ و عبادت‌ قلبي‌ مثل‌ توجه‌ بحق‌ و غيره‌ و مردم‌ ‌از‌ نظر اقسام‌ فوق‌ الذكر مختلفند ‌عبد‌ مطلق‌ كسي‌ ‌است‌ ‌که‌ تمام‌ اقسام‌ عبادت‌ ‌را‌ انجام‌ دهد مانند پيغمبر صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ائمه‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ و روي‌ همين‌ اصل‌ ‌است‌ ‌که‌ گفته‌اند مقام‌ عبوديت‌ ‌از‌ رسالت‌ بالاتر ‌است‌ چون‌ رسالت‌ يك‌ نوع‌ عبادت‌ و اطاعت‌ ‌در‌ تبليغ‌ ميباشد و عبادت‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شامل‌ جميع‌ اقسام‌ عبادت‌ ‌است‌. و اشكالي‌ ‌که‌ ممكن‌ ‌است‌ بنظر برسد اينست‌ ‌که‌ كلمه‌ اعبدوا امر وجوبي‌ ‌است‌ ‌پس‌ شامل‌ عبادتهاي‌ مستحبي‌ نميشود جواب‌ ‌آن‌ اينست‌ ‌که‌ ‌آيه‌ ‌در‌ مقام‌ وجوب‌ عبادت‌ ‌خدا‌ و نفي‌ عبادت‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ ‌است‌ مانند ‌آيه‌ شريفه‌ أَطِيعُوا اللّه‌َ وَ أَطِيعُوا الرَّسُول‌َ وَ أُولِي‌ الأَمرِ مِنكُم‌ و اما كيفيت‌ عبادت‌ و استحباب‌ و وجوب‌ ‌آن‌ محتاج‌ ‌به‌ بيان‌ جداگانه‌ ‌است‌ و باصطلاح‌ اطلاق‌ وارد مورد حكم‌ آخر ‌است‌ كلمه‌ رب‌ّ ‌در‌ ‌آيه‌ رب‌ّ العالمين‌ ‌در‌ سوره‌ حمد گذشت‌ و تفصيل‌ ‌آن‌ اينكه‌ رب‌ّ ‌بر‌ مالك‌ و سيّد و مدبّر و منعم‌ و مربّي‌ و مصاحب‌ اطلاق‌ ميشود و ظاهر اينست‌ ‌که‌ تمام‌ داراي‌ يك‌ معني‌ ‌است‌ زيرا رب‌ّ مأخوذ ‌از‌ تربيت‌ مي‌باشد و مالك‌ مربي‌ ملك‌ و سيّد مربي‌ ‌عبد‌ و منعم‌ مربي‌ منعم‌ و مصاحب‌ مربي‌ مصاحب‌ ‌است‌ و تربيت‌ عبارت‌ ‌است‌ ‌از‌ اخراج‌ چيزي‌ ‌از‌ حدّ قابليت‌ ‌به‌ فعليت‌ بتدريج‌ و اطلاق‌ رب‌ّ ‌بر‌ خداوند بهمين‌ عنايت‌ ‌است‌ چون‌ ممكنات‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌از‌ نظر ذات‌ ليس‌ صرف‌ باشند ليكن‌ چون‌ قابليت‌ موجود شدن‌ ‌را‌ دارند خداوند بمقتضاي‌ عدل‌ وجود ‌هر‌ ممكني‌ ‌را‌ بحدّ كمال‌ لايق‌ ‌خود‌ ايصال‌ مينمايد و ‌از‌ بيان‌ بالا امور زير استفاده‌ ميشود 1‌-‌ احتياج‌ ممكن‌ بموجد بواسطه‌ صرف‌ امكان‌ اوست‌ نه‌ حدوث‌ و نه‌ مركب‌ ‌از‌ حدوث‌ و امكان‌ نه‌ بنحو جزئيت‌ و نه‌ بنحو شرطيت‌ زيرا احتياج‌ ذاتي‌ ممكن‌ ‌است‌
جلد 1 - صفحه 438
2‌-‌ آنكه‌ ممكن‌ ‌در‌ بقاء ‌هم‌ احتياج‌ بمبقي‌ دارد چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ حدوث‌ احتياج‌ دارد 3‌-‌ رب‌ّ مطلق‌ ‌خدا‌ ‌است‌ و اطلاق‌ رب‌ّ ‌بر‌ ‌غير‌ ‌خدا‌ اضافي‌ ‌است‌ 4‌-‌ بالاترين‌ مرتبه‌ تربيت‌ حق‌ ارسال‌ رسل‌ و انزال‌ كتب‌ و جعل‌ احكام‌ و خلقت‌ بهشت‌ و دوزخ‌ و ترغيب‌ و تهديد ‌که‌ سبب‌ وصول‌ بنده‌ بمدارك‌ و درجات‌ فيض‌ حق‌ ميشود ميباشد 5‌-‌ رب‌ّ بمعناي‌ مذكور ‌از‌ صفات‌ فعليه‌ ‌تعالي‌ ‌است‌ نه‌ ‌از‌ صفات‌ ذاتي‌ ‌در‌ اينجا نسبت‌ بخبر مروي‌ ‌از‌ توحيد صدوق‌ ره‌ ‌که‌
«رب‌ّ اذ ‌لا‌ مربوب‌»
اشكالي‌ بنظر ميرسد ‌که‌ ‌براي‌ دفع‌ اشكال‌ مي‌گوييم‌ ‌براي‌ حصول‌ تربيت‌ دو چيز لازم‌ ‌است‌ يكي‌ آنكه‌ مربي‌ (بكسر باء) تام‌ الفاعلية ‌باشد‌ و ديگر اينكه‌ مربّي‌ (بفتح‌ باء) تام‌ القابلية ‌باشد‌ و خداوند ‌در‌ فاعليت‌ ‌خود‌ تام‌ الفاعلية ‌است‌ ذاتا و ازلا و ‌اگر‌ نقصي‌ ‌باشد‌ ‌از‌ جانب‌ قابليت‌ قابل‌ ‌است‌ ‌است‌ ‌از‌ لحاظ مصلحت‌ و فائده‌ زيرا ‌اگر‌ فعلي‌ داراي‌ مفسده‌ ‌باشد‌ انجام‌ ‌آن‌ قبيح‌ و ‌اگر‌ بي‌فائده‌ ‌باشد‌ لغو ميباشد و صدور اينگونه‌ افعال‌ ‌از‌ ‌خدا‌ محال‌ ‌است‌ ‌پس‌ ‌خدا‌ رب‌ّ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ مربوبي‌ نباشد چنانچه‌ ‌او‌ خالق‌ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ مخلوقي‌ نباشد و رازق‌ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ مرزوقي‌ نباشد و عالم‌ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ معلومي‌ نباشد و روي‌ همين‌ معني‌ ‌است‌ ‌که‌ گفتيم‌ اطلاق‌ علّت‌ تامّه‌ ‌بر‌ ‌خدا‌ صحيح‌ نيست‌ و امّا اضافه‌ رب‌ ‌به‌ ضميركم‌ و جمله‌ ‌بعد‌ بمنزله‌ علّت‌ ‌است‌ ‌از‌ ‌براي‌ جمله‌ قبل‌ گويا ‌خدا‌ ميخواسته‌ وجوب‌ عبادت‌ بنده‌ ‌را‌ معلول‌ تربيت‌ ‌خود‌ نسبت‌ ‌به‌ بشر عنوان‌ كند ‌از‌ باب‌ وجوب‌ شكر منعم‌ كلمه‌ رب‌ّ يكي‌ ‌از‌ اسماء حسناي‌ الهي‌ و تكرار ‌آن‌ موجب‌ اجابت‌ دعاست‌ چنانچه‌ ‌در‌ كافي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌هر‌ ‌که‌ ذكر ‌ يا ‌ رب‌ّ ‌را‌ ‌آن‌ قدر تكرار كند ‌که‌ نفسش‌ قطع‌ شود جواب‌ ميآيد لبّيك‌ ‌ما حاجتك‌«1» «خلقكم‌» ‌در‌ مجمع‌ البيان‌ ‌در‌ ذيل‌ ‌آيه‌ هُوَ اللّه‌ُ الخالِق‌ُ البارِئ‌ُ المُصَوِّرُ«2»
----
1‌-‌ جلد دوم‌ كافي‌ باب‌ الاذكار
2‌-‌ سوره‌ حشر ‌آيه‌ 24
جلد 1 - صفحه 439
خلق‌ ‌را‌ بتقدير تفسير نموده‌ ‌است‌ و گفته‌ ‌است‌:
«فالخالق‌ ‌هو‌ المقدّر ‌لما‌ يوجده‌ و الباره‌ ‌هو‌ المميّز بعضه‌ ‌عن‌ بعض‌ بالاشكال‌ المختلفة و المصوّر الممثّل‌»«1» و استشهاد كرده‌ بكلام‌ ابو حامد غزالي‌ ‌که‌ گفته‌ ‌است‌: «‌قد‌ يظن‌ ‌ان‌ الخالق‌ و البارئ‌ و المصور الفاظ مترادفة و ‌ان‌ الكل‌ّ يرجع‌ ‌الي‌ الخلق‌ و الاختراع‌ و ليس‌ كذلك‌ بل‌ كلّما يخرج‌ ‌من‌ العدم‌ ‌الي‌ الوجود مفتقر ‌الي‌ تقديره‌ اولا و ‌الي‌ ايجاده‌ ‌علي‌ وفق‌ التقدير ثانيا والي‌ التصوير ‌بعد‌ الايجاد ثالثا»«2» و نيز ‌در‌ باب‌ خير و شر گفته‌ ‌است‌ «المراد خلق‌ تقدير ‌لا‌ خلق‌ تكوين‌ و معني‌ خلق‌ تقدير نقوش‌ ‌في‌ لوح‌ المحفوظ و معني‌ خلق‌ تكوين‌ وجود الخير و الشرفي‌ الخارج‌ و ‌هو‌ ‌من‌ فعلنا و مثله‌ ‌ان‌ اللّه‌ خلق‌ السعادة و الشقاوة»«3» و علاوه‌ ‌بر‌ اينكه‌ ‌بين‌ دو كلام‌ ‌او‌ تناقض‌ ميباشد خلاف‌ ظاهر ‌هم‌ هست‌ زيرا مراد ‌از‌ خالق‌ مسلّما موجد ‌است‌ نه‌ مقدّر و مراد ‌از‌ بارء مخترع‌ ‌است‌ ‌که‌ بدون‌ سابقه‌ ‌باشد‌ و مراد ‌از‌ مصوّر اعطاء صور جنسيه‌ بماهيّات‌ صرفه‌ و صور نوعيّه‌ (‌که‌ عبارت‌ ‌از‌ فصول‌ مميزه‌ و صور شخصيه‌ ‌که‌ ‌از‌ عوارض‌ خاصه‌ ‌باشد‌) ميباشد زيرا الشي‌ء ‌ما ‌لم‌ يتشخص‌ ‌لم‌ يوجد و درباره‌ خير و شر ‌هم‌ ‌در‌ باب‌ جبر و تفويض‌ گفته‌ايم‌ ‌که‌ فعل‌ صادر ‌از‌ ‌عبد‌ ‌از‌
----
1‌-‌ خالق‌ تقدير كننده‌ موجودات‌ و بارء جدا كننده‌ بعضي‌ ‌از‌ موجودات‌ ‌از‌ بعض‌ ديگر باشكال‌ مختلف‌ و مصور صورت‌ دهنده‌ ‌است‌
2‌-‌ بعضي‌ گمان‌ كرده‌اند ‌که‌ خالق‌ و بارء و مصور مترادفند و همه‌ برگشت‌ بخلق‌ و اختراع‌ ميكند لكن‌ اينطور نيست‌ بلكه‌ ‌هر‌ چه‌ ‌که‌ ‌از‌ عدم‌ موجود شود اولا بتقدير و ثانيا بايجاد ‌بر‌ حسب‌ تقدير و ثالثا ‌به‌ تصوير ‌بعد‌ ‌از‌ ايجاد
3‌-‌ مراد خلق‌ تقدير ‌است‌ نه‌ خلق‌ تكوين‌ و معني‌ خلق‌ تقدير نقش‌هائيست‌ ‌در‌ لوح‌ محفوظ و معني‌ خلق‌ تكوين‌ بودن‌ خير و شر ‌است‌ ‌در‌ خارج‌ و ‌آن‌ ‌از‌ كرده‌ ماست‌ و مثل‌ ‌آن‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌خدا‌ سعادت‌ و شقاوت‌ ‌را‌ خلق‌ كرد
جلد 1 - صفحه 440
روي‌ اختيار ‌در‌ طول‌ فعل‌ ‌خدا‌ و تحت‌ مشيت‌ حق‌ ‌است‌ ‌که‌ صحيح‌ ‌است‌ ‌هم‌ ببنده‌ نسبت‌ داده‌ شود و ‌هم‌ بخدا «وَ الَّذِين‌َ مِن‌ قَبلِكُم‌»: كلمه‌ قبل‌ و ‌بعد‌ دو امر اضافي‌ نسبي‌ ‌است‌ ‌يعني‌ قبليت‌ زيد مثلا ‌به‌ عمرو و بعديت‌ عمرو ‌به‌ زيد نسبي‌ ‌است‌ قبل‌ و ‌بعد‌ دو نوع‌ قرائت‌ ميشود 1‌-‌ باضافه‌ مثل‌ ‌آيه‌ مذكور و ‌اينکه‌ قسم‌ ‌را‌ نسيا منسيا گويند و معربند 2‌-‌ بدون‌ اضافه‌ مانند للّه‌ الامر ‌من‌ قبل‌ و ‌من‌ ‌بعد‌ ‌که‌ ‌در‌ اينجا مبني‌ ‌بر‌ ضم‌ ‌است‌ و ‌آن‌ ‌را‌ نويا منويا گويند و گاهي‌ قبليت‌ و بعديت‌ زماني‌ ‌است‌ مانند ‌آيه‌ بالا ‌يعني‌ كساني‌ ‌که‌ ‌در‌ زمانهاي‌ پيش‌ ‌از‌ ‌شما‌ خلق‌ شده‌اند و گاهي‌ قبليت‌ و بعديت‌ رتبي‌ ‌است‌ مانند خلقت‌ ارواح‌ انبياء و اولياء و پدر و مادر و استاد و غيره‌ ملائكه‌ و عقول‌ و نفوس‌ ‌که‌ تقدم‌ رتبي‌ دارد «لَعَلَّكُم‌ تَتَّقُون‌َ» كلمه‌ لعل‌ّ ‌از‌ حروف‌ مشبّهة بالفعل‌ ‌است‌ و ‌براي‌ ‌آن‌ علاوه‌ ‌بر‌ عملي‌ ‌که‌ ‌در‌ اسم‌ و خبر ميكند معاني‌ زير ‌را‌ ذكر كرده‌اند 1‌-‌ توقع‌ امر محبوبي‌ ‌که‌ ‌به‌ ترجّي‌ تعبير ‌شده‌ ‌است‌ 2‌-‌ توقع‌ امر مكروهي‌ ‌که‌ ‌به‌ اشفاق‌ تعبير ‌شده‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ دو معني‌ ‌در‌ صورتيست‌ ‌که‌ امر مورد نظر ممكن‌ ‌باشد‌ و ‌در‌ صورتي‌ ‌که‌ وقوع‌ ‌آن‌ ‌غير‌ ممكن‌ ‌باشد‌ ‌آن‌ ‌را‌ تمنّي‌ گويند 3‌-‌ بمعناي‌ استفهام‌ ‌است‌ مانند (‌لا‌ تدري‌ لعل‌ اللّه‌ يحدث‌ امرا) 4‌-‌ بمعني‌ تعليل‌ مانند ‌آيه‌ مورد بحث‌ ‌که‌ عبادت‌ سبب‌ و علّة تقوي‌ ميشود كلمه‌ تتّقون‌ ‌از‌ تقوي‌ و اقسام‌ ‌آن‌ ‌در‌ ذيل‌ ‌آيه‌ هدي‌ للمتقين‌ گذشت‌ و ‌در‌ اينجا نيز ‌در‌ دو جا صحبت‌ ميكنيم‌ يكي‌ ‌در‌ ثمرات‌ تقوي‌ و ديگري‌ ‌در‌ صفات‌ متقين‌
جلد 1 - صفحه 441
(‌در‌ فوائد و ثمرات‌ تقوي‌)
‌از‌ آيات‌ شريفه‌ قريب‌ 15 ثمره‌ و نتيجه‌ ‌براي‌ تقوي‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌ما بذكر برخي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مي‌پردازيم‌:
1‌-‌ صفت‌ تقوي‌ سبب‌ مدح‌ و ثنا ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ وَ إِن‌ تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِن‌َّ ذلِك‌َ مِن‌ عَزم‌ِ الأُمُورِ«1» ‌يعني‌ ‌اگر‌ شكيبايي‌ و تقوي‌ ‌را‌ پيشه‌ كنيد ‌اينکه‌ ‌از‌ ثبات‌ قدم‌ ‌در‌ كارهاي‌ خوب‌ ميباشد 2‌-‌ پرهيزكاري‌ انسان‌ ‌را‌ ‌از‌ شر دشمنان‌ محفوظ ميدارد بمصداق‌ ‌آيه‌ وَ إِن‌ تَصبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُم‌ كَيدُهُم‌ شَيئاً«2» ‌يعني‌ ‌اگر‌ شكيبايي‌ و پرهيزكاري‌ ‌را‌ پيشه‌ كنيد ‌از‌ مكر و حيله‌ ‌ايشان‌ بشما ضرري‌ نميرسد 3‌-‌ تقوي‌ موجب‌ نصرت‌ خداست‌ بمضمون‌ ‌آيه‌ شريفه‌ إِن‌َّ اللّه‌َ مَع‌َ الَّذِين‌َ اتَّقَوا«3» ‌يعني‌ ‌خدا‌ ‌با‌ كسانيست‌ ‌که‌ پرهيزكارند 4‌-‌ آمرزش‌ گناهان‌ ‌در‌ نتيجه‌ تقوي‌ ‌است‌ يا أَيُّهَا الَّذِين‌َ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه‌َ وَ قُولُوا قَولًا سَدِيداً يُصلِح‌ لَكُم‌ أَعمالَكُم‌ وَ يَغفِر لَكُم‌ ذُنُوبَكُم‌«4» ‌يعني‌ اي‌ كساني‌ ‌که‌ گرويده‌ايد بپرهيزيد و نيكو و راست‌ سخن‌ بگوئيد ‌تا‌ اعمال‌ ‌شما‌ اصلاح‌ و گناهان‌ ‌شما‌ بخشيده‌ شود 5‌-‌ تقوي‌ موجب‌ قبولي‌ اعمال‌ ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ ‌است‌ إِنَّما يَتَقَبَّل‌ُ اللّه‌ُ مِن‌َ المُتَّقِين‌َ«5» ‌يعني‌ فقط ‌از‌ پرهيزكاران‌ پذيرفته‌ ميشود 6‌-‌ تقوي‌ سبب‌ بزرگداشت‌ بنده‌ ‌است‌ نزد ‌خدا‌ إِن‌َّ أَكرَمَكُم‌ عِندَ اللّه‌ِ أَتقاكُم‌«6» ‌يعني‌ همانا گراميترين‌ ‌شما‌ نزد پروردگار پرهيزكارترين‌ ‌شما‌ هستند
----
1‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 183
2‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 116
3‌-‌ سوره‌ نحل‌ ‌آيه‌ 129
4‌-‌ سوره‌ احزاب‌ ‌آيه‌ 70
5‌-‌ سوره‌ مائده‌ ‌آيه‌ 30
6‌-‌ سوره‌ حجرات‌ ‌آيه‌ 13
جلد 1 - صفحه 442
7‌-‌ تقوي‌ موجب‌ نجات‌ ‌از‌ عذاب‌ الهي‌ ‌است‌ ثُم‌َّ نُنَجِّي‌ الَّذِين‌َ اتَّقَوا«1» ‌يعني‌ ‌پس‌ نجات‌ ميدهيم‌ كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ پرهيزكارند.
8‌-‌ بهشت‌ ‌براي‌ مردم‌ پرهيزكار بوجود آمده‌ أُعِدَّت‌ لِلمُتَّقِين‌َ«2» 9‌-‌ شخص‌ پرهيزكار ‌از‌ شدائد و بلايا نجات‌ مييابد وَ مَن‌ يَتَّق‌ِ اللّه‌َ يَجعَل‌ لَه‌ُ مَخرَجاً وَ يَرزُقه‌ُ مِن‌ حَيث‌ُ لا يَحتَسِب‌ُ«3» ‌يعني‌ كسي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌خدا‌ بپرهيزد ‌در‌ كارهايش‌ گشايش‌ ميدهد و ‌او‌ ‌را‌ ‌از‌ راهي‌ ‌که‌ نميداند روزي‌ ميدهد.
10‌-‌ هدايت‌ بكتاب‌ ‌خدا‌ ‌براي‌ متقين‌ ‌است‌ چنانچه‌ ميفرمايد هُدي‌ً لِلمُتَّقِين‌َ«4»
(بحث‌ دوم‌ ‌در‌ صفات‌ متقين‌)
درباره‌ صفات‌ متقين‌ اكتفاء ميكنيم‌ بذكر خطبه‌ مولاي‌ متقيان‌ امير مؤمنان‌ ‌علي‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌به‌ همّام‌«5» ‌که‌ ضمن‌ ‌آن‌ ‌براي‌ اشخاص‌ پرهيزكار 118 صفت‌ ذكر فرموده‌ ‌است‌، و بديهي‌ ‌است‌ كسي‌ ‌که‌ واجد همه‌ ‌اينکه‌ صفات‌ ‌باشد‌ ‌به‌ اعلي‌ درجه‌ تقوي‌ نائل‌ ‌شده‌ و چنانچه‌ متذكّر شديم‌ اوّلين‌ درجه‌ تقوي‌ پرهيز ‌از‌ كفر و ضلالت‌ ‌است‌
«روي‌  ان‌ّ صاحبا لامير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ يقال‌ ‌له‌ همّام‌ ‌کان‌ رجلا عابدا ‌فقال‌ ‌له‌ ‌ يا ‌ امير المؤمنين‌ صف‌ لي‌ المتقين‌ حتّي‌ كاني‌ انظر اليهم‌ فتثاقل‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌عن‌ جوابه‌، ‌ثم‌ ‌قال‌ ‌ يا ‌ همّام‌ اتّق‌ اللّه‌ و احسن‌ فان‌ّ اللّه‌ ‌مع‌ الّذين‌ اتّقوا و الّذين‌ ‌هم‌ محسنون‌ فلم‌ يقنع‌ همّام‌ بهذا القول‌ حتّي‌ عزم‌ ‌عليه‌ فحمد اللّه‌ و اثني‌ ‌عليه‌ و صلّي‌ ‌علي‌ النبي‌ّ ‌صلي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌، ‌ثم‌ ‌قال‌»
(روايت‌ ‌شده‌ ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ صحابه‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ ‌که‌ باو همّام‌ گفته‌ ميشد و مرد عابدي‌ ‌بود‌ خدمت‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كرد ‌که‌ امير مؤمنان‌ ‌براي‌ ‌من‌
----
1‌-‌ سوره‌ مريم‌ ‌آيه‌ 73
2‌-‌ سوره‌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 27
[.....]
3‌-‌ سوره‌ طلاق‌ ‌آيه‌ 2
4‌-‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 3
5‌-‌ نهج‌ البلاغه‌ جزء دوم‌ خطبه‌ 188
جلد 1 - صفحه 443
متّقيان‌ ‌را‌ توصيف‌ فرماي‌ بطوري‌ ‌که‌ گويا آنان‌ ‌را‌ مشاهده‌ ميكنم‌ حضرت‌ ‌از‌ جواب‌ ‌او‌ خودداري‌ فرمود و سپس‌ ‌گفت‌ اي‌ همّام‌ ‌از‌ خداي‌ بپرهيز و نيكوكاري‌ كن‌، زيرا ‌خدا‌ ‌با‌ كساني‌ ‌است‌ ‌که‌ پرهيزكار و نيكوكارند، ولي‌ همّام‌ باين‌ مقدار قانع‌ نشد ‌تا‌ اينكه‌ حضرت‌ عازم‌ ‌بر‌ جواب‌ ‌او‌ شد و ‌پس‌ ‌از‌ حمد خداي‌ و ثنا ‌بر‌ ‌او‌ و درود ‌بر‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ فرمود:
«امّا ‌بعد‌ فان‌ّ اللّه‌ سبحانه‌ و ‌تعالي‌ خلق‌ الخلق‌ حين‌ خلقهم‌ غنيا ‌عن‌ طاعتهم‌ آمنا ‌عن‌ معصيتهم‌، لانه‌ ‌لا‌ تضرّه‌ معصية ‌من‌ عصاه‌ و ‌لا‌ تنفعه‌ طاعة ‌من‌ اطاعه‌، فقسم‌ بينهم‌ معايشهم‌ و وضعهم‌ ‌من‌ الدنيا مواضعهم‌، فالمتّقون‌ ‌فيها‌ ‌هم‌ اهل‌ الفضائل‌:
منطقهم‌ الصواب‌ و ملبسهم‌ الاقتصاد و مشيهم‌ التواضع‌، غضّوا ابصارهم‌ عمّا حرّم‌ اللّه‌ ‌عليهم‌، و وقفوا اسماعهم‌ ‌علي‌ العلم‌ النافع‌ ‌لهم‌، نزلت‌ انفسهم‌ منهم‌ ‌في‌ البلاء كالّتي‌ نزّلت‌ ‌في‌ الرخاء و ‌لو‌ ‌لا‌ الاجل‌ الّذي‌ كتب‌ ‌عليهم‌ ‌لم‌ تستقرّ ارواحهم‌ ‌في‌ اجسادهم‌ طرفة عين‌ شوقا ‌الي‌ الثواب‌ و خوفا ‌من‌ العقاب‌، عظم‌ الخالق‌ ‌في‌ انفسهم‌ فصغر ‌ما دونه‌ ‌في‌ اعينهم‌، فهم‌ و الجنّة كمن‌ ‌قد‌ رآها فهم‌ ‌فيها‌ منعّمون‌، و ‌هم‌ و النار كمن‌ ‌قد‌ رآها فهم‌ ‌فيها‌ معذبون‌، قلوبهم‌ محزونة و شرورهم‌ مأمونة و اجسادهم‌ نحيفة و انفسهم‌ عفيفة، صبروا ايّاما قصيرة اعقبتهم‌ راحة طويلة، تجارة مربحة يسّرها ‌لهم‌ ربّهم‌، ارادتهم‌ الدنيا فلم‌ يريدوها و اسرتهم‌ ففدوا انفسهم‌ منها، امّا الليل‌ فصافّون‌ اقدامهم‌ تالين‌ لاجزاء القرآن‌ يرتّلونه‌ ترتيلا، يحزنون‌ ‌به‌ انفسهم‌ و يستثيرون‌ ‌به‌ دواء دائهم‌، فاذا مرّوا بآية ‌فيها‌ تشويق‌ ركنوا اليها طمعا و تطلّعت‌ نفوسهم‌ اليها شوقا، و ظنّوا انّها نصب‌ اعينهم‌، و اذا مرّوا بآية ‌فيها‌ تخويف‌ اصغوا اليها مسامع‌ قلوبهم‌ و ظنّوا ان‌ّ زفير جهنم‌ و شهيقها ‌في‌ اصول‌ آذانهم‌، فهم‌ حانون‌ ‌علي‌ اوساطهم‌ مفترشون‌ لجباههم‌ و اكفّهم‌ و ركبهم‌ و اطراف‌ اقدامهم‌، يطلّبون‌ ‌الي‌ اللّه‌ ‌تعالي‌ ‌في‌ فكاك‌ رقابهم‌. اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقياء، ‌قد‌ برأهم‌ الخوف‌ بري‌ القداح‌، ينظر اليهم‌ الناظر فيحسبهم‌ مرضي‌ و ‌ما
جلد 1 - صفحه 444
بالقوم‌ ‌من‌ مرض‌ و يقولون‌ ‌قد‌ خولطوا و لقد خالطهم‌ امر عظيم‌، ‌لا‌ يرضون‌ ‌من‌ اعمالهم‌ القليل‌ و ‌لا‌ يستكثرون‌ الكثير، فهم‌ لأنفسهم‌ متّهمون‌، و ‌من‌ اعمالهم‌ مشفقون‌، اذا زكي‌ّ احدهم‌ خاف‌ ممّا يقال‌ ‌له‌ فيقول‌ انّي‌ اعلم‌ بنفسي‌ ‌من‌ غيري‌ و ربّي‌ اعلم‌ بي‌ منّي‌ بنفسي‌، اللّهم‌ ‌لا‌ تؤاخذني‌ ‌بما‌ يقولون‌ و اجعلني‌ ممّا يظنون‌ و اغفر لي‌ ‌ما ‌لا‌ يعلمون‌.
فمن‌ علامة احدهم‌ انّك‌ تري‌ ‌له‌ قوة ‌في‌ دين‌ و حزما ‌في‌ لين‌ و ايمانا ‌في‌ يقين‌ و حرصا ‌في‌ علم‌، و علما ‌في‌ حلم‌ و قصدا ‌في‌ غني‌ و خشوعا ‌في‌ عبادة و تجملا ‌في‌ فاقة و صبرا ‌في‌ شدة و طلبا ‌في‌ حلال‌ و نشاطا ‌في‌ هدي‌ و تحرّجا ‌عن‌ طمع‌، يعمل‌ الاعمال‌ الصالحة و ‌هو‌ ‌علي‌ وجل‌ يمسي‌ و همّه‌ الشكر و يصبح‌ و همه‌ الذكر، يبيت‌ حذرا و يصبح‌ فرحا، حذرا ‌لما‌ حذر ‌من‌ الغفلة و فرحا ‌بما‌ اصاب‌ ‌من‌ الفضل‌ و الرحمة، ‌ان‌ استصعبت‌ ‌عليه‌ نفسه‌ فيما تكره‌ ‌لم‌ يعطها سؤلها فيما تحب‌، قرّة عينه‌ فيما ‌لا‌ يزول‌ و زهادته‌ فيما ‌لا‌ يبقي‌، يمزج‌ الحلم‌ بالعلم‌ و القول‌ بالعمل‌، تراه‌ قريبا امله‌ قليلا زلله‌ خاشعا قلبه‌ قانعة نفسه‌ منزورا اكله‌ سهلا امره‌ حريزا دينه‌ ميتته‌ شهوته‌ مكظوما غيظه‌، الخير ‌منه‌ مأمول‌ و الشر ‌منه‌ مأمون‌، ‌ان‌ ‌کان‌ ‌في‌ الغافلين‌ كتب‌ ‌في‌ الذاكرين‌ و ‌ان‌ ‌کان‌ ‌في‌ الذاكرين‌ ‌لم‌ يكتب‌ ‌من‌ الغافلين‌، يعفو عمّن‌ ظلمه‌ و يعطي‌ ‌من‌ حرمه‌ و يصل‌ ‌من‌ قطعه‌، بعيدا فحشه‌ ليّنا ‌قوله‌ غائبا منكره‌ حاضرا معروفه‌ مقبلا خيره‌ مدبرا شرّه‌، ‌في‌ الزلازل‌ وقور و ‌في‌ المكاره‌ صبور و ‌في‌ الرخاء شكور، ‌لا‌ يحيف‌ ‌علي‌ ‌من‌ يبغض‌ و ‌لا‌ يأثم‌ فيمن‌ يحب‌ّ، يعترف‌ بالحق‌ قبل‌ ‌ان‌ يشهد ‌عليه‌، ‌لا‌ يضيع‌ ‌ما استحفظ و ‌لا‌ ينسي‌ ‌ما ذكر و ‌لا‌ ينابز بالالقاب‌ و ‌لا‌ يضار بالجار و ‌لا‌ يشمت‌ بالمصائب‌ و ‌لا‌ يدخل‌ ‌في‌ الباطل‌ و ‌لا‌ يخرج‌ ‌من‌ الحق‌ّ ‌ان‌ صمت‌ ‌لم‌ يغمّه‌ صمته‌ و ‌ان‌ ضحك‌ ‌لم‌ يعل‌ صوته‌ و ‌ان‌ بغي‌ ‌عليه‌ صبر ‌حتي‌ ‌يکون‌ اللّه‌ ‌هو‌ الّذي‌ ينتقم‌ ‌له‌، نفسه‌ ‌منه‌ ‌في‌ عناء و ‌النّاس‌ ‌منه‌ ‌في‌ راحة، اتعب‌ نفسه‌ لاخرته‌ و اراح‌ ‌النّاس‌ ‌من‌ نفسه‌، بعده‌ عمّن‌ تباعد عنه‌ زهد و نزاهة، دنوّه‌ ممّن‌ دنا ‌منه‌ لين‌ و رحمة، ليس‌ تباعده‌
جلد 1 - صفحه 445
بكبر و عظمة و ‌لا‌ دنوّه‌ بمكر و خدعة».
‌قال‌ فصعق‌ همّام‌ صعقة كانت‌ نفسه‌ ‌فيها‌، ‌فقال‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ اما و اللّه‌ لقد كنت‌ اخافها ‌عليه‌، ثم‌ّ ‌قال‌ هكذا تصنع‌ المواعظ البالغة باهلها! ‌فقال‌ ‌له‌ قائل‌ فما بالك‌ ‌ يا ‌ امير المؤمنين‌ ‌فقال‌ ويحك‌ ان‌ّ لكل‌ اجل‌ وقتا ‌لا‌ يعدوه‌ و سببا ‌لا‌ يتجاوزه‌ فمهلا ‌لا‌ تعد لمثلها فانّما نفث‌ الشيطان‌ ‌علي‌ لسانك‌.
(ترجمه‌ خطبة)
(بدرستي‌ ‌که‌ خداي‌ پاك‌ و بزرگوار مخلوقات‌ ‌را‌ بيافريد ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ ‌از‌ فرمانبرداري‌ آنان‌ بي‌نياز و ‌از‌ نافرماني‌ آنان‌ ايمن‌ ‌بود‌، زيرا معصيت‌ گناهكار باو زيان‌ نميرساند و طاعت‌ فرمانبردار ‌براي‌ ‌او‌ سودي‌ ندارد ‌پس‌ معيشتهاي‌ آنان‌ ‌را‌ ‌در‌ ميانشان‌ تقسيم‌ و موقعيت‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا مقرّر فرمود، و ‌در‌ ‌اينکه‌ ميان‌ پرهيزكاران‌ صاحبان‌ فضيلتند، گفتارشان‌ درست‌ و راست‌، و ميانه‌روي‌ ‌در‌ زندگي‌ ‌براي‌ آنان‌ شعار و لباس‌، فروتني‌ روش‌ و رفتار آنهاست‌، ديدگان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ آنچه‌ ‌خدا‌ حرام‌ فرموده‌ فرو بسته‌اند و گوشهاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ دانشي‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌ايشان‌ سودمند ‌است‌ وقف‌ نموده‌اند، نفوس‌ آنان‌ هنگام‌ بلا ‌آن‌ چنان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ وقت‌ آسايش‌ و رفاه‌، و ‌اگر‌ نبود اجلي‌ ‌که‌ ‌براي‌ آنان‌ مقدر ‌شده‌ روحهاي‌ آنان‌ ‌در‌ بدنهايشان‌ چشم‌ بهمزدني‌ نميماند، بواسطه‌ اشتياق‌ بثواب‌ و رحمت‌ الهي‌ و ترس‌ ‌از‌ عقاب‌ و عذاب‌، آفريدگار نزد آنان‌ بزرگ‌، و سواي‌ ‌او‌ ‌در‌ نظرشان‌ كوچك‌ ‌است‌، اهل‌ تقوي‌ نسبت‌ ببهشت‌ مانند كساني‌ هستند ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ مي‌بينند و ‌در‌ ‌آن‌ متنعم‌ هستند، و نسبت‌ بآتش‌ نيز مانند كساني‌ هستند ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ مي‌بينند و ‌در‌ ‌آن‌ معذبند، دلهايشان‌ محزون‌ ‌است‌، و مردم‌ ‌از‌ شر ‌ايشان‌ ‌در‌ امانند، بدنهايشان‌ ضعيف‌، و حاجتهايشان‌ سبك‌، و نفسهايشان‌ عفيف‌ ‌است‌، ايّام‌ كمي‌ ‌را‌ ‌در‌ دنيا صبر نمودند و آسايش‌ طولاني‌ ‌در‌ دنبال‌ ‌خود‌ بردند ‌اينکه‌ تجارت‌ پر فايده‌اي‌ ‌بود‌ ‌که‌ پروردگارشان‌ ‌براي‌ آنان‌ ميسّر فرمود،
جلد 1 - صفحه 446
دنيا آنان‌ ‌را‌ اراده‌ نمود ولي‌ ‌ايشان‌ نخواستند، و آنان‌ ‌را‌ اسير نمود ‌پس‌ نفوس‌ ‌خود‌ ‌را‌ بفديه‌ داده‌ و ‌از‌ اسارت‌ دنيا رهايي‌ يافتند و امّا كار اهل‌ تقوي‌ ‌در‌ شب‌ اينست‌ ‌که‌ قدمهاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ روي‌ زمين‌ گسترده‌ و اجزاء قرآن‌ ‌را‌ ‌با‌ ترتيل‌ و تامل‌ و انديشه‌ تلاوت‌ ميكنند، نفوس‌ ‌خود‌ ‌را‌ بواسطه‌ تلاوت‌ و تدبر ‌در‌ قرآن‌ محزون‌ نموده‌ و درمان‌ و دواي‌ دردشان‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آن‌ ميجويند ‌پس‌ ‌هر‌ گاه‌ ‌به‌ آيه‌اي‌ ميگذرند ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ تشويق‌ ‌است‌ ‌از‌ جهت‌ اميدواري‌ مايل‌ و ساكن‌ بجانب‌ ‌آن‌ ميشوند و نفوس‌ آنان‌ ‌با‌ شوق‌ بآن‌ نظر ميكنند گويا پاداشي‌ ‌که‌ ‌آيه‌ ‌از‌ ‌آن‌ خبر ميدهد ‌در‌ برابر چشم‌ ‌است‌، و ‌هر‌ گاه‌ ‌به‌ آيه‌اي‌ ميگذرند ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ تخويف‌ و تهديد ‌است‌ گوشهاي‌ دلشان‌ ‌را‌ بجانب‌ ‌آن‌ متوجه‌ نموده‌ و گمان‌ ميكنند زفير و شهيق‌ دوزخ‌ (صداي‌ توقّد و تنفّس‌ ‌آن‌) ‌در‌ بيخ‌هاي‌ گوششان‌ طنين‌انداز ‌است‌، ‌ايشان‌ ‌در‌ پيشگاه‌ الهي‌ قدشان‌ ‌را‌ ‌براي‌ ركوع‌ خم‌ نموده‌ و پيشانيها و كفهاي‌ دست‌ و زانوها و اطراف‌ پاهايشان‌ ‌را‌ ‌بر‌ زمين‌ ميگسترانند و ‌از‌ خداي‌ ‌تعالي‌ آزادي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ آتش‌ طلب‌ ميكنند.
و اما ‌در‌ روز، بردباران‌ و دانايان‌ و نيكان‌ و پرهيزكارانند، خوف‌ ‌از‌ ‌خدا‌ اجسام‌ آنان‌ ‌را‌ لاغر نموده‌ چنانچه‌ تير بواسطه‌ تراشيدن‌ باريك‌ و لاغر ميشود، ‌هر‌ ‌که‌ بآنها بنگرد گمان‌ ميكند بيمارند و حال‌ آنكه‌ ‌ايشان‌ مرضي‌ ندارند و ميگويد: خللي‌ ‌در‌ عقل‌ ‌ايشان‌ پيدا ‌شده‌ و حال‌ آنكه‌ امر بزرگي‌ اينان‌ ‌را‌ مضطرب‌ ساخته‌، بعمل‌ اندك‌ خوشنود نشوند، و عمل‌ بسيار ‌را‌ بسيار نشمارند، ‌ايشان‌ نسبت‌ بخود متّهم‌ و بدبين‌ و ‌از‌ كارهايشان‌ بيمناكند ‌که‌ مبادا تقصير و كوتاهي‌ ‌در‌ ‌آنها‌ نموده‌ باشند، ‌هر‌ گاه‌ يكي‌ ‌از‌ آنان‌ ستوده‌ شود، ‌از‌ آنچه‌ درباره‌ ‌او‌ گفته‌ ميشود ميترسد و ميگويد ‌من‌ بخودم‌ ‌از‌ ديگران‌ داناترم‌ و ‌خدا‌ ‌از‌ ‌من‌ بمن‌ داناتر ‌است‌، پروردگارا مرا بآنچه‌ ميگويند مؤاخذه‌ مكن‌ و مرا بهتر ‌از‌ آنچه‌ گمان‌ مي‌كنند قرار ده‌ و آنچه‌ نميدانند ‌بر‌ ‌من‌ ببخش‌.
جلد 1 - صفحه 447
باري‌ علامت‌ شخص‌ پرهيزكار اينست‌ ‌که‌ مي‌بيني‌ ‌در‌ امر دين‌ داراي‌ قوّت‌ و نيرو، ‌در‌ موقع‌ نرمي‌ و مدارات‌ دورانديش‌، ايمان‌ ‌او‌ توام‌ ‌با‌ يقين‌، ‌در‌ تحصيل‌ دانش‌ حريص‌، دانش‌ ‌او‌ توام‌ ‌با‌ بردباري‌، ‌در‌ موقع‌ توانگري‌ ميانه‌رو، عبادت‌ ‌او‌ داراي‌ خشوع‌ و توجه‌ دل‌، ‌در‌ موقع‌ فقر و تنگدستي‌ توانگرنما، ‌در‌ موقع‌ شدّت‌ و سختي‌ شكيبا، طالب‌ مال‌ حلال‌ ‌است‌ و ‌در‌ موقع‌ هدايت‌ و راه‌ يافتن‌ ‌با‌ نشاط و خرسند بوده‌ و ‌از‌ طمع‌ بركنار ‌است‌ ‌در‌ حالي‌ ‌که‌ اعمال‌ شايسته‌ بجا ميآورد بيمناك‌ ‌است‌، روز ‌را‌ شام‌ ميكند و هم‌ّ ‌او‌ شكرگزاري‌ ‌است‌ و شب‌ ‌را‌ صبح‌ مينمايد و انديشه‌ ‌او‌ بياد ‌خدا‌ بودن‌ ‌است‌، شب‌ ترسان‌ ‌است‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌در‌ روز غفلتي‌ عارض‌ ‌او‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ و صبح‌ شادمان‌ ‌است‌ ‌از‌ اينكه‌ فضل‌ و رحمت‌ حق‌ شامل‌ حال‌ ‌او‌ ‌شده‌ و شب‌ ‌را‌ ‌به‌ بندگي‌ و شب‌ بيداري‌ بسر برده‌ ‌است‌، ‌هر‌ گاه‌ نفس‌ ‌در‌ مكاره‌ و دشواريها ‌از‌ ‌او‌ مطاوعت‌ نكند، خواهش‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌در‌ شهوات‌ و اميال‌ نفساني‌ عطا نكند روشني‌ چشم‌ شخص‌ پرهيزكار ‌در‌ چيزهايي‌ ‌است‌ ‌که‌ زائل‌ نشود و بي‌رغبتي‌ و زهد ‌او‌ ‌در‌ چيزهايي‌ ‌است‌ ‌که‌ بقا ندارد، علم‌ ‌را‌ بحلم‌ و گفتار ‌را‌ بكردار ممزوج‌ نموده‌، ‌او‌ ‌را‌ مي‌بيني‌ ‌که‌ اميد و آرزوي‌ ‌او‌ نزديك‌، و لغزش‌ ‌او‌ كم‌، و دل‌ ‌او‌ خاشع‌، نفس‌ ‌او‌ قانع‌، خوراك‌ ‌او‌ اندك‌، كار ‌او‌ آسان‌، دين‌ ‌او‌ محفوظ، شهوت‌ ‌او‌ مرده‌، خشم‌ ‌خود‌ ‌را‌ فرو برده‌ ‌است‌، مردم‌ بخير ‌او‌ اميدوار و ‌از‌ شر ‌او‌ ايمنند، ‌اگر‌ ‌در‌ ميان‌ غافلان‌ ‌باشد‌ جزو ذاكران‌ نوشته‌ شود و ‌اگر‌ ‌در‌ ميان‌ ذاكران‌ (كساني‌ ‌که‌ بياد ‌خدا‌ هستند) ‌باشد‌ جزو غافلان‌ نوشته‌ نشود، ‌از‌ كسي‌ ‌که‌ باو ستم‌ كند عفو نمايد، و بكسي‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ محروم‌ كند عطا نمايد: و ‌هر‌ ‌که‌ ‌با‌ ‌او‌ قطع‌ كند باو پيوندد، گفتار زشت‌ و دشنام‌ ‌از‌ وي‌ دور و سخن‌ ‌او‌ ‌با‌ نرمي‌ و ملايمت‌ ‌است‌، منكر و كار زشت‌ نزد ‌او‌ نبوده‌ و معروف‌ و فعل‌ نيك‌ پيش‌ ‌او‌ حاضر ‌است‌، خير و خوبيهاي‌ ‌او‌ رو آورنده‌ و شر و بديهاي‌ ‌او‌ پشت‌ نموده‌ ‌است‌
جلد 1 - صفحه 448
‌در‌ شدائد و سختيها سنگين‌ و ‌غير‌ مضطرب‌، و ‌در‌ مكاره‌ و ناگواريها شكيبا، و ‌در‌ آسايش‌ و نعمت‌ سپاسگزار ‌است‌، ‌بر‌ كسي‌ ‌که‌ دشمن‌ ميدارد جور نمي‌كند و كسي‌ ‌را‌ ‌که‌ دوست‌ ميدارد ‌براي‌ خاطر ‌او‌ گناه‌ نميكند، بحق‌ اعتراف‌ مينمايد پيش‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌عليه‌ ‌او‌ شهادت‌ داده‌ شود و آنچه‌ باو سپرده‌ ‌شده‌ ضايع‌ نميكند و آنچه‌ باو تذكر داده‌ شود فراموش‌ نمينمايد و بلقبهاي‌ بد كسي‌ ‌را‌ نميخواند و بهمسايه‌ زيان‌ نميرساند و ‌در‌ مصائب‌ كسي‌ ‌را‌ شماتت‌ نميكند و ‌در‌ باطل‌ داخل‌ نميشود و ‌از‌ حق‌ بيرون‌ نميرود، ‌اگر‌ خاموش‌ ‌باشد‌: خاموشي‌ ‌او‌ ‌را‌ اندوهناك‌ نكند و ‌اگر‌ بخندد صداي‌ ‌او‌ بلند نشود (قهقهه‌ نكند) و ‌اگر‌ ‌بر‌ ‌او‌ ستم‌ شود صبر كند ‌تا‌ ‌خدا‌ منتقم‌ ‌او‌ ‌باشد‌.
نفس‌ ‌او‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌در‌ رنج‌ ‌است‌ و مردم‌ ‌از‌ ‌او‌ ‌در‌ راحت‌ و آسايش‌، نفس‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌براي‌ آخرتش‌ برنج‌ مياندازد و مردم‌ ‌را‌ ‌از‌ ناحيه‌ خودش‌ ‌در‌ آسايش‌ ميگذارد، دوري‌ ‌او‌ ‌از‌ آنچه‌ دوري‌ ميكند پاكدامني‌ ‌است‌ و نزديكي‌ بآنچه‌ نزديك‌ ميشود نرمي‌ و رحمت‌ ‌است‌، دوري‌ ‌او‌ ‌از‌ روي‌ كبر و خودخواهي‌ نيست‌ و نزديكي‌ ‌او‌ ‌از‌ روي‌ مكر و خدعه‌ نميباشد.
راوي‌ گويد همّام‌ غشوه‌ ‌بر‌ ‌او‌ عارض‌ شد و جان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌آن‌ غشوه‌ ‌از‌ دست‌ داد، امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ فرمود آگاه‌ باشيد، قسم‌ بخدا. ‌بر‌ ‌او‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ ميترسيدم‌، سپس‌ فرمود اندرزهاي‌ رسا ‌با‌ اهلش‌ چنين‌ ميكند؟ شخصي‌ خدمتش‌ عرضكرد ‌ يا ‌ امير المؤمنين‌ چرا ‌با‌ ‌شما‌ چنين‌ نميكند! فرمود واي‌ ‌بر‌ تو، ‌براي‌ ‌هر‌ اجلي‌ وقتي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ تجاوز نكند و سبب‌ و علّتي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ تعدّي‌ ننمايد، ‌پس‌ درنگ‌ كن‌ و ساكت‌ باش‌ و چنين‌ سخني‌ ‌را‌ اعاده‌ مكن‌ همانا شيطان‌ ‌اينکه‌ سخن‌ ‌را‌ ‌بر‌ زبان‌ تو آورد (پايان‌ ترجمه‌ خطبه‌)
449
}}
|-|
برگزیده تفسیر نمونه=
===برگزیده تفسیر نمونه===
{{نمایش فشرده تفسیر|
(آیه 21)- اینچنین خدائی را بپرستید! بعد از بیان حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) این آیه، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته می‌گوید: «ای مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).
خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» (ای مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومی است نشان می‌دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصی نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت می‌دهد، همه را دعوت به پرستش خدای یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید می‌کند.
ج1، ص50
}}


|-|تسنیم=
|-|تسنیم=
{{ نمایش فشرده تفسیر|
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]]
|-|نور=
}}
*[[تفسیر:نور  | تفسیر آیات]]
 
|-|</tabber>
|-|</tabber>


خط ۱۶۵: خط ۵۷۸:
[[رده:خالق انسان]][[رده:فلسفه خلقت انسان]][[رده:مسؤولیت انسان ها]][[رده:آثار ایمان]][[رده:ایمان به خالقیت خدا]][[رده:ایمان به ربوبیت خدا]][[رده:متعلق ایمان]][[رده:اهمیت تقوا]][[رده:زمینه تقوا]][[رده:جهان بینى و ایدئولوژى]][[رده:نقش جهان بینى]][[رده:اختصاصات خدا]][[رده:خالقیت خدا]][[رده:ربوبیت خدا]][[رده:عمل به اوامر خدا]][[رده:فلسفه دین]][[رده:اهمیت ذکر خدا]][[رده:پایه هاى رفتار]][[رده:آثار عبادت]][[رده:اهمیت عبادت]][[رده:عبادت خدا]][[رده:فلسفه عبادت]][[رده:منشأ عبادت]][[رده:زمینه عبودیت]][[رده:موانع کفر]][[رده:مسؤولیت همگانى]][[رده:خالقیت معبود راستین]][[رده:ملاکهاى معبودیت]][[رده:موانع نفاق]]
[[رده:خالق انسان]][[رده:فلسفه خلقت انسان]][[رده:مسؤولیت انسان ها]][[رده:آثار ایمان]][[رده:ایمان به خالقیت خدا]][[رده:ایمان به ربوبیت خدا]][[رده:متعلق ایمان]][[رده:اهمیت تقوا]][[رده:زمینه تقوا]][[رده:جهان بینى و ایدئولوژى]][[رده:نقش جهان بینى]][[رده:اختصاصات خدا]][[رده:خالقیت خدا]][[رده:ربوبیت خدا]][[رده:عمل به اوامر خدا]][[رده:فلسفه دین]][[رده:اهمیت ذکر خدا]][[رده:پایه هاى رفتار]][[رده:آثار عبادت]][[رده:اهمیت عبادت]][[رده:عبادت خدا]][[رده:فلسفه عبادت]][[رده:منشأ عبادت]][[رده:زمینه عبودیت]][[رده:موانع کفر]][[رده:مسؤولیت همگانى]][[رده:خالقیت معبود راستین]][[رده:ملاکهاى معبودیت]][[رده:موانع نفاق]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره البقرة ]]
[[رده:آیات قرآن]] [[رده:سوره البقرة ]]
{{#seo:
|title=آیه 21 سوره بقره
|title_mode=replace
|keywords=آیه 21 سوره بقره,بقره 21,يَا أَيُّهَا النَّاسُ‌ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‌ الَّذِي‌ خَلَقَکُمْ‌ وَ الَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تَتَّقُونَ‌,خالق انسان,فلسفه خلقت انسان,مسؤولیت انسان ها,آثار ایمان,ایمان به خالقیت خدا,ایمان به ربوبیت خدا,متعلق ایمان,اهمیت تقوا,زمینه تقوا,جهان بینى و ایدئولوژى,نقش جهان بینى,اختصاصات خدا,خالقیت خدا,ربوبیت خدا,عمل به اوامر خدا,فلسفه دین,اهمیت ذکر خدا,پایه هاى رفتار,آثار عبادت,اهمیت عبادت,عبادت خدا,فلسفه عبادت,منشأ عبادت,زمینه عبودیت,موانع کفر,مسؤولیت همگانى,خالقیت معبود راستین,ملاکهاى معبودیت,موانع نفاق,آیات قرآن سوره البقرة
|description=يَا أَيُّهَا النَّاسُ‌ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‌ الَّذِي‌ خَلَقَکُمْ‌ وَ الَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تَتَّقُونَ‌
|image=Wiki_Logo.png
|image_alt=الکتاب
|site_name=الکتاب
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۹ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۴۰

کپی متن آیه
يَا أَيُّهَا النَّاسُ‌ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ‌ الَّذِي‌ خَلَقَکُمْ‌ وَ الَّذِينَ‌ مِنْ‌ قَبْلِکُمْ‌ لَعَلَّکُمْ‌ تَتَّقُونَ‌

ترجمه

ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید.

اى مردم! پروردگارتان را كه شما و كسان قبل از شما را آفريد بپرستيد، باشد كه پرهيزگار شويد
اى مردم، پروردگارتان را كه شما، و كسانى را كه پيش از شما بوده‌اند آفريده است، پرستش كنيد؛ باشد كه به تقوا گراييد.
ای مردم، بپرستید خدایی را که آفریننده شما و پیشینیان شماست، باشد که پارسا و منزّه شوید.
ای مردم! پروردگارتان را که شما و پیشینیان شما را آفریده است، بپرستید تا [با پرستیدن او] پروا پیشه شوید.
اى مردم، پروردگارتان را كه شما و پيشينيانتان را بيافريده است بپرستيد. باشد كه پرهيزگار شويد.
ای مردم پروردگارتان را که شما و پیشینیانتان را آفریده است، بپرستید، تا در امان مانید
اى مردم، پروردگار خويش را كه شما و پيشينيان شما را آفريده بپرستيد، باشد كه پرهيزگار شويد
ای مردم! خدای خود را بپرستید، آن که شما را و کسانی را آفریده است که پیش از شما بوده‌اند، تا (خود را بدین وسیله پاک سازید و) راه پرهیزگاری گیرید.
هان ای مردمان! پروردگارتان را، که شما و کسانی پیش از شما را آفرید، بپرستید؛ شاید شما تقوا پیشه کنید.
ای مردم پرستش کنید پروردگار خویش را آنکه بیافرید شما و پیشینیان را شاید که شما پرهیزکاری کنید

O people! Worship your Lord who created you and those before you, that you may attain piety.
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ٢٠ آیه ٢١ البقرة ٢٢
سوره : سوره البقرة
نزول : ٩ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لَعَلَّ»: تا این که. شاید این که.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


«21» يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌

اى مردم! پروردگارتان كه شما وپيشينيان شما را آفريد، پرستش كنيد تا اهل تقوا شويد.

نکته ها

در كتاب‌هاى قانون، مواد قانون، بدون خطاب بيان مى‌شود، ولى قرآن كتاب قانونى است كه با روح و عاطفه مردم سر وكار دارد، لذا در بيان دستورات، خطاب مى‌كند. البتّه خطاب‌هاى قرآن مختلف است. گاهى براى عموم مى‌فرمايد: «يا أَيُّهَا النَّاسُ»*، امّا براى هدايت‌يافتگان فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا»*

هدف از خلقت جهان و انسان، تكامل انسان‌هاست. يعنى هدف از آفرينش هستى، بهره‌گيرى انسان‌هاست‌ «1» وتكامل انسان‌ها در گرو عبادت‌ «2» واثر عبادت، رسيدن به تقوا «3» و نهايت تقوى، رستگارى است. «4»

سؤال: چرا خدا را عبادت كنيم؟

پاسخ: در چند جاى قرآن پاسخ اين پرسش چنين آمده است:

  • چون خداوند خالق و مربّى شماست. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ» «5»

«1». «سَخَّرَ لَكُمْ» جاثيه، 13. «خَلَقَ لَكُمْ» بقره، 29.

«2». «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ذاريات، 56.

«3». «... وَ اعْبُدُوا رَبَّكُمْ ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» بقره، 21.

«4». «وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» بقره، 189.

«5». مشركان خالقيّت را پذيرفته ولى ربوبيّت را انكار مى‌نمودند، خداوند در اين آيه دو كلمه‌ «رَبَّكُمُ» و «خَلَقَكُمْ» را در كنار هم آورده تا دلالت بدين نكته كند كه خالق شما، پروردگار شماست.

جلد 1 - صفحه 72

  • چون تأمين كننده رزق و روزى و امنيت شماست. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» «1»
  • چون معبودى جز او نيست. «لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي» «2»

عبادت انسان، هدف آفرينش انسان است نه هدف آفريننده. او نيازى به عبادت ما ندارد، اگر همه مردم زمين كافر شوند او بى‌نياز است: «إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ ...» «3» چنانكه اگر همه مردم رو به خورشيد خانه بسازند يا پشت به خورشيد، در خورشيد اثرى ندارد.

با اين‌كه عبادت خدا بر ما واجب است، چون خالق و رازق و مربّى ماست، ولى بازهم در برابر اين اداى تكليف، پاداش مى‌دهد و اين نهايت لطف اوست.

آنچه انسان را وادار به عبادت مى‌كند امورى است، از جمله:

1. توجّه به نعمت‌هاى او كه خالق و رازق و مربّى ماست.

2. توجّه به فقر و نياز خويش.

3. توجّه به آثار و بركات عبادت.

4. توجّه به آثار سوء ترك عبادت.

5. توجّه به اين‌كه همه هستى، مطيع او ودر حال تسبيح او هستند، چرا ما عضو ناهماهنگ هستى باشيم.

6. توجّه به اين‌كه عشق وپرستش، در روح ماست وبه چه كسى برتر از او عشق بورزيم.

سؤال: در قرآن آمده است: «وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» «4» يعنى عبادت كن تا به يقين برسى. پس آيا اگر كسى به يقين رسيد، نمازش را ترك كند؟!

پاسخ: اگر گفتيم: نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد، معنايش اين نيست كه هرگاه دستت به شاخه رسيد، نردبان را بردار، چون سقوط مى‌كنى. كسى كه از عبادت جدا شد، مثل كسى است كه از آسمان سقوط كند؛ «فَكَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماءِ» به علاوه كسانى كه به‌


«1». قريش، 3- 4.

«2». طه، 14.

«3». ابراهيم، 8.

«4». حجر، 69.

جلد 1 - صفحه 73

يقين رسيده‌اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم، لحظه‌اى از عبادت دست برنداشتند.

بنابراين مراد آيه، بيان آثار عبادت است نه تعيين محدوده‌ى عبادت.

آيات وروايات، براى عبادت شيوه‌ها وشرايطى را بيان نموده است كه در جاى خود بحث خواهد شد، ولى چون اين آيه، اوّلين فرمان الهى خطاب به انسان در قرآن است، سرفصل‌هايى را بيان مى‌كنيم تا مشخّص شود عبادت بايد چگونه باشد:

1. عبادت مامورانه، يعنى طبق دستور او بدون خرافات.

2. عبادت آگاهانه، تا بدانيم مخاطب و معبود ما كيست. «حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ» «1»

3. عبادت خالصانه. «وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» «2»

4. عبادت خاشعانه. «فِي صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ» «3»

5. عبادت عاشقانه. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «افضل الناس مَن عَشق العبادة» «4»

و خلاصه مطلب اين‌كه براى عبادت سه نوع شرط است؛

الف: شرط صحّت، نظير طهارت وقبله.

ب: شرط قبولى، نظير تقوا.

ج: شرط كمال، نظير اين‌كه عبادت بايد آگاهانه، خاشعانه، مخفيانه وعاشقانه باشد كه اينها همه شرط كمال است. «5»

پیام ها

1- دعوت انبيا، عمومى است و همه مردم را دربر مى‌گيرد. «يا أَيُّهَا النَّاسُ»

2- از فلسفه‌هاى عبادت، شكرگزارى از ولى نعمت است. «اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»

3- اوّلين نعمت‌ها، نعمت آفرينش، و اوّلين دستور، كُرنش در برابر خالق است.

«اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ»


«1». نساء، 43.

«2». كهف، 110.

«3». مؤمنون، 2.

«4». بحار، ج 70، ص 253.

«5». براى تفصيل بيشتر به كتاب پرتوى از اسرار نماز وتفسير نماز نوشته مؤلف مراجعه نماييد.

جلد 1 - صفحه 74

4- مبادا بت‌پرستى يا انحراف نياكان، ما را از عبادت خداوند دور كند، زيرا آنان نيز مخلوق خداوند هستند. «وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ»

5- عبادت، عامل تقواست. اگر عبادتى تقوا ايجاد نكند، عبادت نيست. «اعْبُدُوا ... لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

6- به عبادت خود مغرور نشويم كه هر عبادتى، تقوا ساز نيست. «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «21»

يا أَيُّهَا النَّاسُ‌: اى گروه مردمان، از كافر و مؤمن و منافق و فاسق، اعْبُدُوا رَبَّكُمُ‌: بندگى و پرستش و ستايش كنيد پروردگار خود را كه ايجاد و ابقاء و پرورش فرموده شما را. به يك كلمه جامعه خطاب به تمام طبقات مكلفين فرموده و همه را به مقام سعادت و كمال ارشاد نموده.


«1» تحف العقول، صفحه 10 (با اندكى تفاوت) باب فى مواعظ النبى (ص)

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 84

اعبدوا خطاب به ملحدين كه خداپرست شويد.

اعبدوا خطاب به مشركين كه موحد شويد.

اعبدوا خطاب به منافقين كه به حقيقت عبادت كنيد.

اعبدوا خطاب به عاصين كه فرمانبردار شويد.

اعبدوا خطاب به مؤمنين كه در ايمان ثابت باشيد.

اعبدوا خطاب به عابدين كه عبادت به اخلاص به جاى آريد.

الَّذِي خَلَقَكُمْ‌: آن پروردگارى كه آفريد شما را، وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ‌:

و آن كسانى كه پيش از شما بودند، از پدران و اجداد شما و غير آنها، لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌: براى آنكه پرهيز نمائيد و دورى كنيد از موجبات عقاب، يعنى بندگى خدا كنيد در حالتى كه اميدوار باشيد به آنكه داخل شويد در سلك متقيان كه فائز شدند به هدايت و رستگارى و مستحق شدند قرب رحمت و بخشايش سبحانى را.

تنبيه: حق تعالى بندگان را آگاه فرموده به منتهاى درجه سالكين كه آن قطع نظر از ماسوى و توجه تامّ به حضرت پروردگار است. بنابراين درجات عبادت نسبت به اشخاص مختلف مى‌شود. چنانچه در كتاب كافى به اسناد خود از حضرت صادق عليه السلام روايت شده كه: انّ العباد ثلثة: قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا اللّه تبارك و تعالى طلب الثّواب فتلك عبادة الاجراء و قوم عبدوا اللّه عزّ و جلّ حبّا له فتلك عبادة الاحرار و هى افضل العبادة «1».

يعنى به تحقيق كه عبادت كنندگان را سه درجه است: 1- جماعتى كه عبادت كند خداى عز و جل را از جهت ترس پس اين عبادت غلامان است. 2- قومى كه عبادت كنند خداوند تبارك و تعالى را به جهت طلب ثواب، پس اين عبادت مزدوران است. 3- قومى كه عبادت كنند خداى عز و جل را به سبب دوست داشتن مر او را، پس اين عبادت جوانمردان و


«1» اصول كافى، كتاب الايمان و الكفر، باب العبادة، حديث 5 (جلد 2 صفحه 84)

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 85

افضل عبادت است.

و نيز حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمايد: ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا فى جنّتك بل وجدتك مستحقّا للعبادة فعبدتك: عبادت نكنم تو را اى خدا به جهت ترس از جهنم تو و نه طمع در بهشت تو، بلكه يافتم ذات تو را مستحق عبادت و پرستش، پس عبادت نمودم تو را.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «21»

ترجمه‌

ايمردمان عبادت كنيد پروردگار خودتان را كه آفريد شما را و آنانكه بودند پيش از شما باشد كه شما پرهيزكار شويد..

تفسير

خداوند پس از ذكر اصناف خلق اقبال فرمود بآنها بخطاب براى دلخوشى و جلب قلوبشان و اهتمام بامر عبادت و بزرك نمودن آنرا در انظار تا جبران نمايد كلفت عبادت را بلذّت مخاطبت، و از تفسير امام (ع) استفاده ميشود كه براى اين آيه دو وجه است يكى آنكه عبادت كنيد خداوندى را كه خلق نموده است شما و پيشينيان شما را براى پرهيزكارى و بنابراين لعل متعلق بخلق و مراد از تقوى عبادت است چون فرموده جن و انس را خلق ننمودم مگر براى عبادت ديگر آنكه عبادت كنيد خداوندى را كه خلق نموده است شما و پيشينيان را، تا بپرهيزيد از آتش و بنابراين لعل متعلق با عبدوا و تقوى بمعنى پرهيزكارى است و در هر حال لعل از خداوند براى وجوب است زيرا او بزرگتر است از آنكه بزحمت بيندازد بنده خود را بدون منفعت و اميدوار فرمايد او را بخود پس محروم نمايد، در اين مقام فيض رحمه اللّه فرموده مراد امام (ع) از آنكه فرموده در اين آيه دو وجه است آنستكه هر دو صحيح است و هر دو مراد است و اين از محسّنات‌


جلد 1 صفحه 40

كلام است كه داراى دو معنى باشد و از ائمه عليهم السلام نظائر اين بيان صادر شده است، حقير عرض ميكنم چون امام (ع) نميشود ترديد در معنى آيه بفرمايد پس اينكه ميفرمايد در اين آيه دو وجه است مراد آنستكه اين الفاظ متضمن اين دو معنى است نهايت آنكه اگر استعمال لفظ در اكثر از معنى واحد جائز باشد ممكن است هر دو مستقل باشد و الا يك معنى استقلالا و ديگر تبعا مراد است چون باين نحو مسلما جائز و از محسنات كلام است، ولى حق آنستكه جائز است مطلقا چنانچه شيخ استاد ما عليه الرحمه به بيان او فى در كتاب درر الفوائد اثبات فرموده است و وجهى را كه مرحوم آخوند قدس سره در كفايه الاصول براى استحاله ذكر فرموده‌اند بنظر حقير مبنى بر مسلك خودشان در باب وضع است و بنابر مسلك شيخ استاد عليه الرحمه در باب وضع استحاله نيست و تفصيل مطلب از وظيفه مقام خارج است و انصاف آنستكه وقوع اخص از امكان است ما مى‌بينيم استعمال ميشود و نهايت لطف را هم دارد و چندين صنعت بديعى مبنى برآنست و اگر چه در اكثر موارد يكى تبعى و ديگر استقلالى است ولى گاهى هم معلوم است كه هر دو مستقلا مراد است مانند اين قطعه عربيه كه در مدح حضرت رسول (ص) است: المرتمى فى دجى و المشتكى ظمأ و المبتلى بعمى و المبتغى دينا ياتون سدته من كل ناحية و يستفيدون من نعمائه عينا كه معلوم است چهار معنى مستقل را در عرض يكديگر از عين اراده نموده است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يا أَيُّهَا النّاس‌ُ اعبُدُوا رَبَّكُم‌ُ الَّذِي‌ خَلَقَكُم‌ وَ الَّذِين‌َ مِن‌ قَبلِكُم‌ لَعَلَّكُم‌ تَتَّقُون‌َ «21»

(اي‌ گروه‌ مردم‌ بپرستيد (پروردگار ‌خود‌ و كساني‌ ‌که‌ قبل‌ ‌از‌ ‌شما‌ بوده‌اند) ‌را‌ شايد ‌در‌ زمره‌ پرهيزگاران‌ درآييد)

(لغت‌ و اعراب‌ كلمات‌ ‌آيه‌)

‌ يا ‌ ‌از‌ حروف‌ ندا ‌است‌ و گفته‌اند مخصوص‌ نداي‌ بعيد ‌است‌ و ‌بعد‌ ‌بر‌ دو قسم‌ ‌است‌ ‌بعد‌ حقيقي‌ ‌که‌ زيادي‌ فاصله‌ ‌بين‌ منادي‌ و منادا مي‌باشد و ‌بعد‌ تنزيلي‌ حكمي‌ و ‌اينکه‌ ‌بعد‌ ‌خود‌ اقسامي‌ دارد:

1‌-‌ عدم‌ توجه‌ بمتكلم‌ ‌اگر‌ چه‌ مخاطب‌ نزديك‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ توجه‌ موجب‌ قرب‌ ‌است‌ ‌اگر‌ چه‌ مسافت‌ دور ‌باشد‌ و قرب‌ ‌در‌ عبادت‌ نيز عبارت‌ ‌از‌ توجه‌ ‌است‌ 2‌-‌ غفلت‌ ‌که‌ ‌بعد‌ ‌آن‌ ‌از‌ عدم‌ توجه‌ بيشتر ‌است‌ چنان‌ ‌که‌ گاهي‌ احتياج‌ بمنبّهات‌ زيادي‌ ‌است‌ ‌تا‌ شخص‌ غافل‌ توجه‌ پيدا كند


1‌-‌ ‌از‌ علت‌ واحد فقط معلول‌ واحد صادر مي‌شود و معلول‌ واحد فقط داراي‌ يك‌ علت‌ ‌است‌

جلد 1 - صفحه 435

3‌-‌ ضعف‌ و عجز و فقر متكلم‌ ‌که‌ سبب‌ ‌بعد‌ ‌او‌ ‌از‌ مقام‌ مخاطب‌ ‌است‌ مانند نداء ‌عبد‌ مولاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ و لذا ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ دعا گفته‌ ميشود ‌ يا ‌ اللّه‌ ‌ يا ‌ رب‌ّ و غيره‌ و ‌ يا ‌ ‌در‌ ‌آيه‌ جهت‌ ‌بعد‌ شنونده‌ آورده‌ ‌شده‌ چون‌ اكثر مردم‌ ‌در‌ غفلت‌اند و ‌از‌ مقام‌ قرب‌ پروردگار و آيات‌ الهي‌ دورند كلمه‌اي‌ ‌از‌ موصولات‌ مبهمه‌ ‌است‌ بنا ‌بر‌ قول‌ اخفش‌ و وصلة النداء ‌است‌ بنا ‌بر‌ مشهور«1» كلمه‌ها ‌از‌ ادات‌ تنبيه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌براي‌ داخل‌ ‌شده‌ ‌است‌«2» كلمه‌ ‌النّاس‌ اسم‌ جنس‌ ‌است‌ و مشهور ‌آن‌ ‌را‌ نوع‌ دانسته‌اند ‌که‌ داراي‌ افراد متّفق‌ الحقيقة ميباشد ‌يعني‌ حيوان‌ ناطق‌ ‌اگر‌ چه‌ ‌در‌ عوارض‌ و خصوصيّات‌ ‌با‌ ‌هم‌ مختلف‌اند ولي‌ تحقيق‌ اينست‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ كلّي‌ مشكّك‌ بدانيم‌ ‌که‌ داراي‌ افراد مختلف‌ الحقيقية و ذوي‌ مراتب‌ ‌باشد‌ چون‌ علوم‌ و كمالات‌ انسان‌ جزو حقيقة نفس‌ ‌است‌ قابل‌ ترقي‌ و ‌تعالي‌ و تنزل‌ و انحطاط ‌است‌ زيرا نميتوان‌ ‌گفت‌ ‌که‌ حقيقت‌ انبياء عظام‌ ‌با‌ افراد شقي‌ و پست‌ چون‌ فرعون‌ و نمرود يكي‌ ‌است‌


1‌-‌ پنج‌ قسم‌ اي‌ داريم‌ اول‌ شرطيه‌ ايا ‌ما تدعوا فله‌ الاسماء الحسني‌ (سوره‌ اسري‌ ‌آيه‌ 11 دوم‌ استفهاميه‌ مانند فباي‌ حديث‌ بعده‌ يؤمنون‌ (سوره‌ اعراف‌ ‌آيه‌ 148 سوم‌ موصوله‌ مانند لَنَنزِعَن‌َّ مِن‌ كُل‌ِّ شِيعَةٍ أَيُّهُم‌ أَشَدُّ عَلَي‌ الرَّحمن‌ِ عِتِيًّا(سوره‌ مريم‌ ‌آيه‌ 70) چهارم‌ كماليه‌ مثل‌ رجل‌ و اي‌ رجل‌ پنجم‌ وصلة النداء مانند همين‌ ‌آيه‌ ‌ يا ‌ ايها ‌النّاس‌ الاية

2‌-‌ سه‌ نوع‌ها داريم‌:

اول‌ اسم‌ فعل‌ مانند هاؤم‌ اقرؤا كتابيه‌ (‌يعني‌ بگيريد كتاب‌ مرا و بخوانيد) دوم‌ ها تأنيث‌ مثل‌ فَأَلهَمَها فُجُورَها وَ تَقواها(‌يعني‌ ‌هر‌ كسي‌ ‌را‌ الهام‌ كرد كارهاي‌ زشت‌ و پرهيزكاريش‌ ‌را‌) سوم‌ ها تنبيه‌ ‌که‌ چهار قسم‌ ‌است‌ و يك‌ قسم‌ ‌آن‌ ‌بر‌ سراي‌ ‌در‌ ميآيد مانند ‌آيه‌ بالا

جلد 1 - صفحه 436

جان‌ شيران‌ و سگان‌ ‌از‌ ‌هم‌ جداست‌

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 21)- اینچنین خدائی را بپرستید! بعد از بیان حال سه دسته (پرهیزکاران، کافران و منافقان) این آیه، خط سعادت و نجات را که پیوستن به گروه اول است مشخص ساخته می‌گوید: «ای مردم پروردگارتان را پرستش کنید که هم شما و هم پشینیان را آفرید تا پرهیزکار شوید» (یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ).

خطاب «یا أَیُّهَا النَّاسُ» (ای مردم) که در قرآن حدود بیست بار تکرار شده و یک خطاب جامع و عمومی است نشان می‌دهد که قرآن مخصوص نژاد و قبیله و طایفه و قشر خاصی نیست، بلکه همگان را در این دعوت عام شرکت می‌دهد، همه را دعوت به پرستش خدای یگانه، و مبارزه با هر گونه شرک و انحراف از خط توحید می‌کند.

ج1، ص50

نکات آیه

۱ - پرستش خداوند وظیفه اى ضرورى، بر دوش همه مردم (یأیها الناس اعبدوا ربکم)

۲ - خداوند، پروردگار همه انسانهاست. (یأیها الناس اعبدوا ربکم)

۳ - خداوند، آفریننده همه انسانهاى موجود و پیشینیان آنان است. (اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم)

۴ - آفریننده انسانها، تنها حقیقتى که شایسته و بایسته پرستش است. (اعبدوا ربکم الذى خلقکم و الذین من قبلکم) توصیف خداوندبه «خالقیت» - پس از بیان لزوم پرستش او - بیانگر علت لزوم پرستش است.

۵ - ربوبیت خداوند بر انسانها، دلیل شایستگى او براى پرستش است. (اعبدوا ربکم) انتخاب «رب» به جاى «اللّه» در «اعبدوا ربکم» به علت لزوم پرستش اشاره دارد; یعنى، چون خداوند رب است، شایسته پرستش است و باید عبادت شود.

۶ - باور به خالقیت و ربوبیت خدا، عامل گرایش انسان به بندگى اوست. (اعبدوا ربکم الذى خلقکم)

۷ - جهان بینى انسان، پایه و اساس اعمال و رفتارش است. (اعبدوا ربکم الذى خلقکم)

۸ - پرستش خداوند، زمینه ساز نیل به تقواپیشگى است. (اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون)

۹ - رسیدن به تقوا، وظیفه اى ضرورى براى همه انسانهاست. (لعلکم تتقون) چون هدف از لزوم عبادت رسیدن به تقواست، نیل به تقوا نیز ضرورى مى باشد.

۱۰ - هدف از آفرینش انسانها، نایل شدن آنان به مرتبه تقواست. (خلقکم ... لعلکم تتقون) برداشت فوق بر این اساس است که: «لعلکم ...» - علاوه بر تعلقش به «اعبدوا» - به «خلقکم» نیز باشد.

۱۱ - پرستش خداوند، آدمى را از گرفتار شدن در ورطه کفر و نفاق و پیامدهاى آن دو، مصون مى دارد. (اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون) از اهداف دعوت به پرستش خداوند - پس از بیان کفر و نفاق و عواقب شوم آنها - ارائه رهنمونى است به انسانها براى پاسدارى خویش از گرایش به کفر و نفاق. بر این اساس «تتقون» به معناى لغوى آن و متعلقش کفر و نفاق خواهد بود; یعنى: اعبدوا ربکم لعلکم تتقون الکفر و النفاق.

۱۲ - دستورات الهى، برنامه هایى براى رساندن انسان به اهداف تعیین شده (اعبدوا ربکم ... لعلکم تتقون) جمله «لعلکم تتقون» مى رساند که: هدف تعیین شده براى انسانها نیل به تقواپیشگى است و خداوند به منظور رساندن انسانها به این هدف، عبادت را بر آنان واجب کرده است. بنابراین دستورات خداوند به منظور رساندن آدمى به این هدف، بیان شده است.

روایات و احادیث

۱۳ - از امام رضا (ع) روایت شده که: «فان قال [قائل] فلم تعبّدهم؟ قیل لئلا یکونوا ناسین لذکره و لاتارکین لأدبه و لالاهین عن أمره و نهیه;[۱] اگر کسى بگوید: چرا خدا مردم را موظف به عبادت کرده است؟ گفته مى شود: براى اینکه یاد او را فراموش نکنند و ادب را ترک ننمایند و به امر و نهى او بى اعتنا نباشند».

موضوعات مرتبط

  • انسان: خالق انسان ۳، ۴; فلسفه خلقت انسان ۱۰; مسؤولیت انسان ها ۱، ۹
  • ایمان: آثار ایمان ۶; ایمان به خالقیت خدا ۶; ایمان به ربوبیت خدا ۶; متعلق ایمان ۶
  • تقوا: اهمیّت تقوا ۹، ۱۰; زمینه تقوا ۸
  • جهان بینى: جهان بینى و ایدئولوژى ۶، ۷; نقش جهان بینى ۷
  • خدا: اختصاصات خدا ۴; خالقیت خدا ۳; ربوبیت خدا ۲، ۵; عمل به اوامر خدا ۱۳
  • دین: فلسفه دین ۱۲
  • ذکر: اهمیّت ذکر خدا ۱۳
  • رفتار: پایه هاى رفتار ۷
  • عبادت: آثار عبادت ۸، ۱۱; اهمیّت عبادت ۱; عبادت خدا ۱; فلسفه عبادت ۱۳; منشأ عبادت ۵
  • عبودیت: زمینه عبودیت ۶
  • کفر: موانع کفر ۱۱
  • مسؤولیت: مسؤولیت همگانى ۱، ۹
  • معبود راستین: خالقیت معبود راستین ۴
  • معبودیت: ملاکهاى معبودیت ۴، ۵
  • نفاق: موانع نفاق ۱۱

منابع

  1. عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۰۳، ح ۱، باب ۳۴; نورالثقلین، ج ۱، ص ۳۹، ح ۳۹.