روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۴

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

عده من اصحابنا عن احمد بن محمد عن بكر بن محمد عن الجعفري قال سمعت ابا الحسن ع يقول :

مَا لِي رَأَيْتُكَ عِنْدَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ يَعْقُوبَ‏ فَقَالَ إِنَّهُ خَالِي فَقَالَ إِنَّهُ يَقُولُ فِي اَللَّهِ قَوْلاً عَظِيماً يَصِفُ اَللَّهَ وَ لاَ يُوصَفُ فَإِمَّا جَلَسْتَ مَعَهُ وَ تَرَكْتَنَا وَ إِمَّا جَلَسْتَ مَعَنَا وَ تَرَكْتَهُ فَقُلْتُ هُوَ يَقُولُ مَا شَاءَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ عَلَيَّ مِنْهُ إِذَا لَمْ أَقُلْ مَا يَقُولُ فَقَالَ‏ أَبُو اَلْحَسَنِ ع‏ أَ مَا تَخَافُ أَنْ تَنْزِلَ بِهِ نَقِمَةٌ فَتُصِيبَكُمْ جَمِيعاً أَ مَا عَلِمْتَ بِالَّذِي كَانَ مِنْ أَصْحَابِ‏ مُوسَى ع‏ وَ كَانَ أَبُوهُ مِنْ أَصْحَابِ‏ فِرْعَوْنَ‏ فَلَمَّا لَحِقَتْ خَيْلُ‏ فِرْعَوْنَ‏ مُوسَى‏ تَخَلَّفَ عَنْهُ لِيَعِظَ أَبَاهُ فَيُلْحِقَهُ‏ بِمُوسَى‏ فَمَضَى أَبُوهُ وَ هُوَ يُرَاغِمُهُ حَتَّى بَلَغَا طَرَفاً مِنَ اَلْبَحْرِ فَغَرِقَا جَمِيعاً فَأَتَى‏ مُوسَى ع‏ اَلْخَبَرُ فَقَالَ هُوَ فِي رَحْمَةِ اَللَّهِ وَ لَكِنَّ اَلنَّقِمَةَ إِذَا نَزَلَتْ لَمْ يَكُنْ لَهَا عَمَّنْ قَارَبَ اَلْمُذْنِبَ دِفَاعٌ‏


الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۳ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۱۳۶۵
روایت شده از : امام موسى كاظم عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام موسى كاظم (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابُ مُجَالَسَةِ أَهْلِ الْمَعَاصِي‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۳۷۷

از جعفرى، گويد: شنيدم أبو الحسن (ع) مى‏فرمود: چرا من مى‏نگرم كه تو نزد عبد الرحمن يعقوب هستى؟ در پاسخ گفت: راستش او خال من است. امام فرمود كه: او سخن ناهموارى مى‏زند، خدا را وصف مى‏كند (به صورت و اوصاف جسم) با اينكه خدا به وصف در نيايد يا با او بنشين و ترك ما كن، و يا با ما بنشين و ترك او كن! من گفتم: او هر چه خواهد بگويد چه مسئوليتى براى من دارد هر گاه من نگويم آنچه كه او مى‏گويد؟ أبو الحسن (ع) فرمود: آيا نمى‏ترسى كه به او عذابى فرود آيد و به شما همه (كه در گرد او هستيد برسد) آيا ندانستى آن كسى را كه خود از اصحاب موسى (ع) بود و پدرش از ياران فرعون بود و چون سواران فرعون به موسى (ع) رسيدند، از آن حضرت به جا ماند تا پدر خود را پند دهد و او را به موسى برساند، و پدرش به همراه او ستيزه‏كنان گذشتند تا به كنارى از دريا رسيدند و هر دو غرق شدند و خبر او به موسى (ع) رسيد و فرمود: او در رحمت خدا است ولى‏ چون بلا نازل شود از آن كسى كه نزديك گنهكار است دفاعى نمى‏شود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۸۲

جعفرى گويد: شنيدم حضرت ابو الحسن عليه السلام بمن فرمود: چرا مينگرم كه تو نزد عبد الرحمن بن يعقوب هستى، (جعفرى) عرضكرد: او دائى من است؟ حضرت فرمود: او در باره خدا سخن ناهموارى گويد؟ خدا را (بصورت اجسام و اوصاف آن) وصف كند؟ پس يا با او همنشين شو و ما را واگذارد يا با ما بنشين و او را ترك كن عرضكردم: او هر چه ميخواهد بگويد بمن چه زيانى دارد وقتى كه من نگويم آنچه را كه او گويد؟ ابو الحسن عليه السلام فرمود: آيا نمى ترسى از اينكه باو عذابى نازل گردد و هر دوى شما را فرا گيرد؟ آيا ندانى (داستان) آن كس را كه خود از ياران موسى عليه السلام بود و پدرش از ياران فرعون، پس هنگامى كه لشكر فرعون (در كنار دريا) بموسى (و يارانش) رسيد، (آن پسر) از موسى جدا شد كه پدرش را پند دهد و بموسى (و يارانش) ملحق سازد، و پدرش براه خود (در لشكر فرعون) ميرفت و اين جوان با او (در باره مذهبش) ستيزه ميكرد، تا اينكه هر دو بكنارى از دريا رسيدند و (همين كه لشكر فرعون غرق شدند) آن دو نيز با هم غرق شدند، خبر بموسى عليه السلام رسيد، فرمود: او در رحمت خدا است ولى چون عذاب نازل گردد از آنكه نزديك گنهكار است دفاعى نشود.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۰۵

چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏اند، از احمد بن محمد، از بكر بن محمد، از جعفرى كه گفت: شنيدم از امام موسى‏كاظم عليه السلام كه فرمود: «مرا چه مى‏شود كه تو را در نزد عبد الرحمان بن يعقوب ديدم؟» راوى عرض كرد كه: او خالوى [/ دايى‏] من است. حضرت فرمود كه: «او در باب خداى عز و جل گفتار بزرگى مى‏گويد، و آن، اين است كه خدا را وصف مى‏نمايد، و حال آنكه آن جناب به وصف در نمى‏آيد، و كسى نمى‏تواند كه او را به كنه حقيقت وصف نمايد؛ پس يا با او مى‏نشينى و ما را وا مى‏گذارى»، و يا با ما مى‏نشينى و او را وا مى‏گذارى. عرض كردم كه: او آنچه خواهد، بگويد، چه چيز از آن بر من است، چون به آنچه مى‏گويد، قائل نباشم و به آن اعتقاد نكنم؛ پس امام موسى عليه السلام فرمود كه: «آيا نمى‏ترسى كه عذاب و عقوبتى بر او فرود آيد، پس به شما همه برسد؟ آيا ندانسته‏اى قصّه آن كسى را كه از اصحاب موسى عليه السلام بود، و پدرش از اصحاب فرعون بود؟ پس در هنگامى كه لشكر فرعون به موسى رسيدند، از ايشان تخلّف ورزيد و در دنبال ماند كه پدرش را موعظه كند، تا آنكه او را به موسى ملحق گرداند. بعد از آن، پدرش درگذشت، و او با پدرش پيوسته با يكديگر جنگ مى‏كردند و بر همديگر خشم مى‏گرفتند، تا آنكه به موضعى از كنار درياى نيل‏ رسيدند. پس هر دو باهم غرق شدند. و چون آن خبر به موسى عليه السلام رسيد، فرمود كه: آن پسر در رحمت خداى عز و جل است، وليكن عذاب و عقوبت چون فرود آيد، چيزى كه آن را دفع كند از كسى كه با گنهكار نزديكى نموده، نباشد، و لامحاله به او نيز برسد».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)