روایت:الکافی جلد ۱ ش ۳۰۳

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ التَّوْحِيدِ

علي بن محمد عن صالح بن ابي حماد عن الحسين بن يزيد عن الحسن بن علي بن ابي حمزه عن ابراهيم بن عمر عن ابي عبد الله ع قال :

إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ اِسْماً بِالْحُرُوفِ غَيْرَ مُتَصَوِّتٍ وَ بِاللَّفْظِ غَيْرَ مُنْطَقٍ‏ وَ بِالشَّخْصِ غَيْرَ مُجَسَّدٍ وَ بِالتَّشْبِيهِ غَيْرَ مَوْصُوفٍ وَ بِاللَّوْنِ غَيْرَ مَصْبُوغٍ‏ مَنْفِيٌّ عَنْهُ اَلْأَقْطَارُ مُبَعَّدٌ عَنْهُ اَلْحُدُودُ مَحْجُوبٌ عَنْهُ حِسُّ كُلِّ مُتَوَهِّمٍ‏ مُسْتَتِرٌ غَيْرُ مَسْتُورٍ فَجَعَلَهُ كَلِمَةً تَامَّةً عَلَى أَرْبَعَةِ أَجْزَاءٍ مَعاً لَيْسَ مِنْهَا وَاحِدٌ قَبْلَ اَلْآخَرِ فَأَظْهَرَ مِنْهَا ثَلاَثَةَ أَسْمَاءٍ لِفَاقَةِ اَلْخَلْقِ إِلَيْهَا وَ حَجَبَ مِنْهَا وَاحِداً وَ هُوَ اَلاِسْمُ اَلْمَكْنُونُ اَلْمَخْزُونُ‏ فَهَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلَّتِي ظَهَرَتْ فَالظَّاهِرُ هُوَ اَللَّهُ‏ تَبَارَكَ‏ وَ تَعَالَى‏ وَ سَخَّرَ سُبْحَانَهُ لِكُلِّ اِسْمٍ مِنْ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ أَرْبَعَةَ أَرْكَانٍ‏ فَذَلِكَ اِثْنَا عَشَرَ رُكْناً ثُمَّ خَلَقَ لِكُلِّ رُكْنٍ مِنْهَا ثَلاَثِينَ اِسْماً فِعْلاً مَنْسُوباً إِلَيْهَا فَهُوَ اَلرَّحْمََنُ‏ اَلرَّحِيمُ‏ اَلْمَلِكُ‏ اَلْقُدُّوسُ‏ اَلْخََالِقُ‏ اَلْبََارِئُ‏ اَلْمُصَوِّرُ اَلْحَيُّ اَلْقَيُّومُ‏ لاََ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاََ نَوْمٌ‏ اَلْعَلِيمُ‏ اَلْخَبِيرُ اَلسَّمِيعُ‏ اَلْبَصِيرُ اَلْحَكِيمُ‏ اَلْعَزِيزُ اَلْجَبََّارُ اَلْمُتَكَبِّرُ اَلْعَلِيُ‏ اَلْعَظِيمُ‏ اَلْمُقْتَدِرُ اَلْقَادِرُ اَلسَّلاََمُ‏ اَلْمُؤْمِنُ‏ اَلْمُهَيْمِنُ‏ اَلْبَارِئُ‏ اَلْمُنْشِئُ‏ اَلْبَدِيعُ‏ اَلرَّفِيعُ‏ اَلْجَلِيلُ‏ اَلْكَرِيمُ‏ اَلرَّازِقُ‏ اَلْمُحْيِي‏ اَلْمُمِيتُ‏ اَلْبَاعِثُ‏ اَلْوَارِثُ‏ فَهَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ وَ مَا كَانَ مِنَ اَلْأَسْمَاءِ اَلْحُسْنَى حَتَّى تَتِمَّ ثَلاَثَ مِائَةٍ وَ سِتِّينَ‏ اِسْماً فَهِيَ نِسْبَةٌ لِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ اَلثَّلاَثَةِ وَ هَذِهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلثَّلاَثَةُ أَرْكَانٌ‏ وَ حَجَبَ اَلاِسْمَ اَلْوَاحِدَ اَلْمَكْنُونَ اَلْمَخْزُونَ بِهَذِهِ اَلْأَسْمَاءِ اَلثَّلاَثَةِ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَى قُلِ اُدْعُوا اَللََّهَ أَوِ اُدْعُوا اَلرَّحْمََنَ أَيًّا مََا تَدْعُوا فَلَهُ اَلْأَسْمََاءُ اَلْحُسْنى‏ََ


الکافی جلد ۱ ش ۳۰۲ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۳۰۴
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب التوحيد
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ التَّوْحِيدِ‏ جُمْلَةُ الْقَوْلِ فِي صِفَاتِ الذَّاتِ وَ صِفَاتِ الْفِعْل‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۱, ۳۲۵

امام صادق (ع) فرمود: به راستى خداى تبارك و تعالى يك نامى آفريد به اين اوصاف: ۱- آواز حرفى ندارد. ۲- به زبان گفته نشود. ۳- شخصيتش در جسد و كالبدى نيست. ۴- شباهت به چيزى مطلقا ندارد. ۵- هيچ رنگ آميزى در او نيست. ۶- اين سو و آن سو از آن منتفى است و حد و نهايت در آن نيست. ۷- احساس هر متوهم تيز نظرى از آن ممنوع است. ۸- در پرده است و نهان نيست. اين نام را كلمه تامه مقرر ساخت و از چهار جزء همزمان آن را بپرداخت و سه نام از آن را براى نياز خلق پديدار كرد و يكى را در پرده گذاشت و آن اسمى است مكنون و مخزون، اين نامها كه پديدار شد ظاهرشان الله تبارك و تعالى است، خداى براى هر يك از اين نامهاى سه‏گانه چهار ركن مقرر ساخت كه مى‏شود ۱۲ ركن و براى هر ركنى از آنها سى اسم مقرر ساخت كه بدان منسوبند، پس خداست، رحمان، رحيم، ملك، قدوس، خالق، بارى، مصور، حى، قيوم، بى‏چرت و خواب، دانا، آگاه، شنوا، بينا، حكيم، عزيز، جبار، متكبر، علىّ، و عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، [بارى‏]،منشى، بديع، رفيع، جليل، كريم، رازق، زنده‏كننده، ميراننده، مبعوث كن و وارث جهان، اين اسماء و اسماء حسناى ديگر تا سيصد و شصت اسم تمام شود همه منسوب به اين سه هستند و اين سه اسم اركانند و آن اسم مكنون مخزون بوسيله اين سه اسم ظاهر مخفى شده است و اين است تفسير گفته خدا (۱۱۰ سوره ۱۷): «بگو بخوانيد خدا را يا بخوانيد رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او اسماء حسنى وجود دارد».

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۱, ۱۵۱

امام صادق (ع) فرمود: خداى تبارك و تعالى اسمى آفريد كه صداى حرفى ندارد، بلفظ ادا نشود تن و كالبد ندارد، بتشبيه موصوف نشود، برنگى آميخته نيست، أبعاد و اضلاع ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهم‏كننده باو دست نيابد، نهانست بى‏پرده، خداى آن را يك كلمه تمام قرار داد داراى چهار جزء مقارن كه هيچ يك پيش از ديگرى نيست، سپس سه اسم آن را كه خلق بآن نياز داشتند هويدا ساخت و يك اسم آن را نهان داشت و آن همان اسم مكنون و مخزونست، و آن سه اسمى كه هويدا گشت ظاهرشان «اللَّه» تبارك و تعالى است، و خداى سبحان براى هر اسمى از اين اسماء چهار ركن مسخر فرمود كه جمعا ۱۲ ركن مى‏شود، سپس در برابر هر ركنى ۳۰ اسم كه بآنها منسوبند آفريد كه آنها، رحمان رحيم، ملك، قدوس، خالق بارئ و مصور، حى قيوم، بى‏چرت و خواب و عليم، خبير. سميع، بصير حكيم، عزيز، جبار، متكبر، على، عظيم، مقتدر، قادر، سلام، مؤمن، مهيمن، منشى، بديع رفيع جليل، كريم، رزاق: زنده‏كننده، ميراننده، باعث، وارث، ميباشد، اين اسماء با اسماء حسنى تا ۳۶۰ اسم كامل شود فروع اين سه اسم ميباشند و آن سه اركانند و آن يك اسم مكنون مخزون بسبب اين اسماء سه‏گانه پنهان شده، اينست معنى قول خداوند (۱۱۰ سوره ۱۷) بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد هر كدام را بخوانيد نامهاى نيكو از اوست.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۳۵۷

على بن محمد، از صالح بن ابى حمّاد، از حسين بن يزيد، از حسن بن على بن ابى حمزه، از ابراهيم بن عمر، از امام جعفر صادق عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت فرمود كه: «خداى تبارك و تعالى، نامى را آفريد بى آن‏كه صوتى از او سرزند و به حروف آن آواز دهد، و بدون آن، به لفظى تلفظ كند، يا جسدى داشته باشد كامل در مرتبه جسميت، كه سياهى آن از دور نمايان باشد، و موصوف نبود به تشبيه (كه كسى او را به چيزى تشبيه كند)، و به رنگى رنگ نشده بود، گوشه و كنارها از او برده شده، و اندازه‏ها از او دور شده بود. حس و شعور هر صاحب توهمى، از او پوشيده پنهانى بود كه پوشيده نبود (چه كُنه ذات و حقيقتش، از خلق پنهان و آثارش هويدا و ظاهر است. يا آن‏كه در كمال پنهانى، نهايت ظهور دارد و مى‏تواند همه اينها، بيان احوال آن نام مخلوق باشد. و در بعضى از نسخه‏ها در صدر حديث، نام‏ها به جاى نام است و مؤيد اول است آنچه بعد از اين مى‏فرمايد). كه بعد از آن، آن نام را كلمه تمام و كاملى گردانيد كه مشتمل بود بر چهار جزء، كه هر يك از آن اجزا، نامى هستند با هم كه يكى از آنها پيش از ديگرى نبود. پس سه نام از آن نام‏ها را ظاهر گردانيد، به جهت احتياج خلائق به سوى آنها، و يك نام از آن نام‏ها را محجوب و مستور ساخت، و آن نامى است پوشيده از نظر جميع خلائق كه در خزانه علم خدا است، كه غير از او كسى آن را نمى‏داند و اين نام‏هاى سه گانه، كه ظاهر شدند، آنچه در ميانه آنها كمال ظهور دارد، لفظ اللَّه است تبارك و تعالى. و حق سبحانه از براى هر نامى از اين نام‏ها چهار ركن را رام و مسخر گردانيد، پس آنچه مذكور شد دوازده ركن مى‏شود (كه از ضرب سه در چهار، يا چهار در سه به هم مى‏رسد). بعد از آن، از براى هر ركنى از اين ركن‏هاى دوازده‏گانه، سى نام را آفريد (كه هر يك از آنها دلالت مى‏كند بر فعلى از افعال او) كه به آن ركن‏ها منسوب‏اند (و مجموع سيصد و شصت نام مى‏شود چه حاصل از ضرب دوازده در سى، سيصد و شصت است). و آن: رحمان و رحيم و مالك و قدّوس و خالق و بارى‏ء و مصوّر و حىّ و قيّوم و لا تأخذه سنة و لا نوم و عليم و خبير و سميع و بصير و حكيم و عزيز و جبّار و متكبّر و علىّ و عظيم و مقتدر و قادر و سلام و مؤمن و مهيمن و باري و منشى‏ء و بديع و رفيع و جليل و كريم و رزاق و محيى و مميت و باعث و وارث است».

(و ترجمه اين نام‏ها به طريق اجمال، اين است كه:) اللَّه، خدا است كه بر وجوب وجود و جامعيت صفات كمال، مستحق پرستش است. و رحمن، بسيار بخشاينده است بر خلق دنيا از مؤمن و كافر و نيكوكار و بدكار. و رحيم، نيك بخشاينده است بر مؤمنان كه در عاقبت، ايشان را بر رحمت خويش تخصيص مى‏دهد. و ملك، پادشاه است و خداوند ملك و جميع ممالك ملكوت اوست، و همه چيز در تحت تصرف و فرمان اويند.

و قدّوس، پاك است از هر عيبى و وصفى كه لايق نباشد به او و منزه است از همه قبايح. و بعضى گفته‏اند كه: قدّوس، به معنى مبارك است و بعضى گفته‏اند كه: به معنى مُمّجد است و اشتقاق آن، از قدس است و آن، طهارت و پاكى و پاكيزگى است. و خالق، آفريدگار است و در وجود آورنده معدومات، مقدر به تقدير و حكمت. و بارى‏ء- با همزه- آفريننده است و بى‏مثال. سابق و مصوّر، نگارنده صورت‏هاست به هر وجه كه خواسته باشد. و بعضى گفته‏اند كه معنى آن، مميز ميان صورت‏ها است به اختلاف تأليف و تركيب. و حىّ، زنده است به حيات ابدى كه هرگز نمى‏ميرد و فنا و نيستى بر او روا نيست. و قيّوم، پاينده است بر وجه دوام و يا قائم به حفظ و اصلاح امر مخلوقات. و «لا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لا نَوْمٌ»، يعنى: «فرا نمى‏گيرد او را پينكى و نه خواب». و شمردن اين جمله فعليه از اسماء الهى، سببش آن است كه مراد به اسم در اينجا، هر چيزى است كه دلالت بر ذات، يا صفات آن جناب كند؛ خواه اسم باشد و خواه فعل و خواه مفرد باشد و خواه جمله. و عليم، داناى نهان و آشكار است. و چيزى نيست كه نداند؛ خواه جزيى باشد و خواه كلى. و خبير، آگاه است به اسرار بندگان و دانا به تدابير و مصالح و افعال ايشان، و سميع، شنواست به ذات خويش كه همه چيز را مى‏شنود. و بصير، بيناست به ذات خويش كه هر چيزى را مى‏بيند؛ حتى نشانه پاى مورچه بر سنگ خارا در شب تاريك و آنچه از آن پنهان‏تر باشد. و حكيم، راست گفتار و درست كردار است كه شائبه عيب و نقص نيست در آنچه مى‏گويد و مى‏كند. و عزيز، ارجمند است يا غالب در حكم و هيچ‏كس به وجهى چاره او نتواند كرد. و جبار، شكننده گام‏هاست و آن‏كه شكسته را درست كند. و بعضى گفته‏اند كه جبر كند بندگان خود را اگر خواهد، و كسى او را عاجز نمى‏تواند كرد. و بعضى گفته‏اند كه معنى آن است كه دست‏ها به او نرسد. و عرب مى‏گويد: كه نخلة جبّارة، يعنى درخت خرماى بلندى كه دست‏ها به آن نرسد. و متكبر، بزرگوار است و متعالى از همه قبايح، و اصل كبريا، امتناع از انقياد است. و علىّ، بلند مرتبه و عظيم، بزرگ است. و در حديث بعد از اين نيز هر دو مذكورند. و مقتدر، قادر و تواناست و در اقتدار، شدتى است كه در قدرت نيست و چيزى از نفوذ قدرت آن جناب در آن سر باز نمى‏زند و طاقت و امتناع ندارد. و سلام، مسلم و مبرّاست از همه ناشايست و نابايست. و مؤمن، تصديق كننده انبيا و رسولان خويش است يا آن‏كه بندگان خود را ايمن داشته از ظلم خود كه بر كسى ستم نمى‏كند، يا تصديق مؤمنان مى‏كند در توحيد، يا همه راست‏گويان در آنچه راست گويند. و مهيمن، امين است يا شاهد و گواه بر خلاف، يا مصدق، يا مأمون الجنايه كه خلق از ظلم او ايمن باشند، يا رقيب و نگهبان، يا قاضى و حاكم، يا مهربان، يا رهنما. و از ابن كيسان منقول است كه تأويل اين نام را غير از خدا كسى نمى‏داند. و باري با ياء، آفريننده است از خاك چه غير از آدم خلق بسيارى را نيز از خاك آفريده و مى‏آفريند. و بعضى، اين نام را مكرر دانسته‏اند و به اشتباه كاتب. و منشى‏ء، پديدآورنده‏ چيزها است كه آنها را از كتم عدم به عرصه وجود آورده. و بديع، به معنى مبدع است و مُبدع آن است كه از سر نو چيزى را پديد مى‏آورد. و رفيع، بلند مرتبه و بزرگوار است. و جليل، بزرگ و بزرگوار و صاحب جلال است، و جلال ضد جمال است و صفات حق تعالى بر دو نوع است: يكى جمال و ديگرى جلال. پس آنچه در آن رفق و لطف باشد، آن را جمال گويند و آنچه در آن، قهر و غلبه باشد، آن را جلال گويند. و نيز صفات باطن را جلال نامند و صفات ظاهر را جمال. و كريم، بخشنده بزرگوار و گرانمايه است. و رازق، روزى دهنده است كه جميع خلائق را روزى مى‏دهد؛ اگر چه آن روزى خورنده در شكم سنگ خارا باشد. و آنجا كه عيان است چه حاجت است به بيان. و محيى، زنده كننده است كه تمام مردگان را زنده مى‏سازد. و مميت، ميراننده است كه همه زندگان را مى‏ميراند. و باعث، برانگيزنده است كه جميع آنها را كه در قبرهايند بيرون مى‏آورد و در قيامت ايشان را محشور مى‏نمايد. و وارث، ميراث برنده است و به هر كه داده بعد از مردن، به خود آن جناب بر مى‏گردد. و اصل وارث، به معنى باقى است و در اينجاست كه وارث را وارث مى‏گويند؛ چون كه بعد از ميت مانده).

«پس اين نام‏ها و آنچه از نام‏ها نيكوتر آن جناب باشد غير از اينها تا آن‏كه سيصد و شصت نام تمام شود، همه به اين نام‏هاى سه‏گانه منسوب‏اند و اين نام‏هاى سه‏گانه، اركانند و آن يك نام، مكنون و مخزون به واسطه اين نام‏هاى سه‏گانه و ظهور و كفايت اينها، محجوب و مستور شده و اين است معنى فرموده خداى تعالى «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏» «۱»، يعنى: بگو: بخوانيد خدا را اللَّه بخوانيد او را يا رحمن (يعنى ذات مقدس را مى‏خواهيد اللَّه بناميد و مى‏خواهيد رحمن نام كنيد)، به هر يك از اين دو نام كه او را بخوانيد و او را به آن مسمى گردانيد، روا است؛ زيرا كه او را نام‏هاى نيكوتر است» (و معنى همه، يك چيز است و آن، ذات مقدس است).                                                                                                         __________________________________________________
(۱). اسرا، ۱۱۰.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)