روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۹۸۹
آدرس: الكافي، جلد ۲، كِتَابُ الدُّعَاء
علي بن ابراهيم عن ابيه عن ابن ابي عمير عن معاويه بن عمار قال قال لي ابو عبد الله ع ابتدا منه :
الکافی جلد ۲ ش ۱۹۸۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۹۹۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۶, ۳۳۷
از معاوية بن عمار كه امام صادق (ع) با من آغاز سخن كرد و فرمود: اى معاويه! نمىدانى كه مردى نزد امير المؤمنين (ع) آمد و شكايت كرد از اينكه جواب دعاى او دير شده است، در پاسخ او فرمود: تو كجائى كه دعاى زود اجابت را بخوانى؟ آن مرد گفت: چيست آن دعا؟ فرمود: بگو: بار خدايا! از تو خواهم به حق نام بزرگ و بزرگتر و والاتر و ارجمندتر تو كه نهان است و در پرده است، نور و حقّ و برهان مبين است، آن نامى كه نور است همراه نور، و نور است از نور، و نور است در نور، و نور است بر نور، و نور است بالاى هر نور، نورى است كه روشن شود بدان هر تاريكى و شكسته شود بدان هر سختى و هر شيطان سركش و هر جبّار لجباز، نامى كه زمين زير آن بر جا نماند و آسمان از سنگينى آن بر جا نايستد، و هر ترسانى با آن آسوده شود، و جادوى هر جادوگرى بدان بيهوده و باطل گردد، و ستم هر ستمگر و حسد هر حسود بدان محو شود و از بزرگى آن هر بيابان و دريا بتركد و چون ملك بدان تكلم كند فلك بر جا ايستد و هيچ موج پريشانى بدان راه نيست و آن نام اعظم اعظم اجلّ اكرم تو است، نور اكبر است كه خود را بدان ناميدى و بدان بر عرش خود استوار شدى. و به تو روى آرم به محمد و خاندانش و از تو خواهم به حق خودت و به حق آنان كه رحمت فرستى بر محمد و آل محمد و با من چنين و چنان كنى.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۳۷۴
معاوية بن عمار گويد: حضرت صادق عليه السلام بدون سخن و پرسشى بمن فرمود: اى معاوية آيا نميدانى كه مردى خدمت امير المؤمنين عليه السلام آمد و از اينكه اجابت دعايش دير شده بود بآن حضرت شكايت كرد، آن حضرت باو فرمود: چرا دعاى سريع الاجابة را (يعنى دعائى كه زود باجابت رسد) نخواندى؟ آن مرد عرضكرد: آن دعا كدام است؟ فرمود: بگو: «اللهم انى أسألك باسمك العظيم الاعظم الاجل الاكرم المخزون المكنون النور الحق البرهان المبين الذى هو نور مع نور، و نور من نور و نور في نور و نور على نور، و نور فوق كل نور، و نور يضيء به كل ظلمة، و يكسر به كل شدة و كل شيطان مريد و كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، لا تقر به ارض، و لا تقوم به سماء، و يأمن به كل خائف، و يبطل به سحر كل ساحر، و بغى كل باغ، و حسد كل حاسد، و يتصدع لعظمته البر و البحر، و يستقل به الفلك، حين يتكلم به الملك فلا يكون للموج عليه سبيل و هو اسمك الاعظم الاعظم، الاجل الاجل النور الاكبر، الذى سميت به نفسك، و استويت به على عرشك، و أتوجه اليك بمحمد و أهل بيته، أسألك بك و بهم ان تصلى على محمد و آل محمد و ان تفعل بى كذا و كذا» (و بجاى «كذا و كذا» حاجت خود را ذكر كند).
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۵۶۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از ابن ابى عمير، از معاويه بن عمّار روايت كرده است كه گفت: امام جعفر صادق عليه السلام به من فرمود در ابتدا كه: «اى معاويه! آيا ندانستهاى كه مردى به خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و در نزد آن حضرت، دير شدن را در جواب و اجابت در باب دعايش [را] شكايت كرد؟ پس حضرت به آن مرد فرمود كه: چرا از دعاى سريعالاجابة دور افتادهاى؟ آن مرد به حضرت عرض كرد كه: آن دعا چيست؟ فرمود: بگو كه: اللَّهُمَّ، إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ ... وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا؛ خداوندا! به درستى كه من سؤال مىكنم تو را، به نام تو كه بزرگ، بزرگتر، بزرگوارتر، گرانمايهتر، در خزانه نهادهاى، پنهان داشته شدهاى، نور حق، حجّت استوار هويدايى كه آن روشنى است با روشنى، و روشنى است از روشنى، و روشنى است در روشنى، و روشنى است بر روشنى، و روشنى است بر هر روشنى، و روشنى است كه روشن مىشود به آن هر تاريكى، و مىشكند هر سختى را، و هر ديو سركش از حد در گذرنده، و ستمكار ستيزنده. آرام نمىگيرد به آن زمينى، برپا نمىشود به آن آسمانى، و ايمن مىشود به آن هر ترسندهاى، و بيهوده مىشود به آن جادوى هر جادوگرى، و ستم هر ستمكارى، و حسد هر حسد برندهاى، و شكافته مىشود به جهت بزرگى آن، بيابان و دريا، و از آن برمىخيزد كشتى تا آنكه سخن كند به آن فرشته؛ پس نباشد آشوب آب را بر آن راهى، و آن نام تو است، و بزرگتر، بزرگتر، بزرگوار، بزرگوارتر، روشن بزرگتر است كه ناميدهاى به آن ذات خود را، و دست يافتهاى به آن بر عرش خود، و رو مىآورم به سوى تو، به محمد و اهل بيتش، و سؤال مىكنم تو را به تو و به ايشان، كه صلوات فرستى بر محمد و آل محمد، و آنكه بكنى با من چنين و چنين».