الحشر ١٦
ترجمه
الحشر ١٥ | آیه ١٦ | الحشر ١٧ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«قَالَ لِلإِنسَانِ»: به انسان، هر نوع انسانی، آمرانه دستور میدهد. البته دستور شیطان، وسوسههای او است و بس (نگا: ابراهیم / ، حجر / ). «بَرِیءٌ»: بیزار. گریزان (نگا: انفال / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
نکات آیه
۱ - منافقان، ایفاگران نقش شیطان در تزویر و وسوسه گرى (کمثل الشیطن) با توجه به این که در آیات پیشین منافقان به عنوان وعده دهندگان به یهود و متخلفان از وعده خویش معرفى شده اند; این تمثیل متوجه آنان است.
۲ - نقش منافقان مدینه، در وسوسه گرى و تحریک یهود بنى نضیر علیه اسلام (ألم تر إلى الذین نافقوا یقولون لإخونهم ... کمثل الشیطن إذ قال للإنسن)
۳ - شیطان، محرک و مشوق اصلى انسان ها به کفر (کمثل الشیطن إذ قال للإنسن اکفر) با توجه به این که «شیطان» مشبه به است; نقش محورى او در تحریک به کفر استفاده مى شود.
۴ - انسان در گرایش به کفر، داراى آزادى و اختیارات بوده و وسوس هاى شیطان، فقط در حد دعوت و انگیزش است. (إذ قال للإنسن اکفر فلمّا کفر) امر «اُکفر»، نشانگر نقش شیطان در انگیزش انسان است و معناى «کفر» با انتساب آن به خود انسان، بیانگر اختیار آدمى در انتخاب راه است.
۵ - اظهار بیزارى شیطان از انسان، پس از فروافکندن او در گرداب کفر (کمثل الشیطن إذ قال للإنسن اکفر فلمّا کفر قال إنّى برىء منک)
۶ - بیزارى جستن شیطان از کافران، به منظور تبرئه خویش و بر دوش نکشیدن بار گناه آنان (قال إنّى برىء منک )
۷ - شیطان، مدعى خداترسى (قال ... إنّى أخاف اللّه)
۸ - اعتراف شیطان به ربوبیت خداوند بر هستى (کمثل الشیطن إذ قال ... إنّى أخاف اللّه ربّ العلمین)
۹ - اعتقاد شیطان به جزا و کیفر خلق، در برابر اعتقاد و عمل * (کمثل الشیطن إذ قال ... إنّى أخاف اللّه ربّ العلمین) در صورتى که «إنّى أخاف ...» سخنى از روى واقعیت باشد - و نه توجیه و استهزا - تعبیر «أخاف ...» نشانگر بیم شیطان از بازتاب کفر و اعتقاد او به کیفر و مجازات است.
۱۰ - اظهار ایمان و خداترسى منافقان، ابزارى در دست آنان براى توجیه پیمان شکنى خود با کافران (کمثل الشیطن ... قال إنّى برىء منک إنّى أخاف اللّه ربّ العلمین) از تشبیه منافقان به شیطان - با توجه به ادعاى خداترسى وى - مطلب بالا استفاده مى شود.
۱۱ - هشدار الهى به کافران، در دل نبستن به وعده منافقان (کمثل الشیطن إذ قال ... إنّى أخاف اللّه ربّ العلمین) آیه شریفه از یک سو نویدى است به مؤمنان که منافقان به همکارى با کافران وفا نخواهند کرد. و از سوى دیگر تشبیه منافقان به شیطان در بى وفایى به تعهدات خویش، هشدارى است به کافران که با ریسمان منافقان به چاه نروند.
روایات و احادیث
۱۲ - «عن على بن أبى طالب(ع) انّ رجلاً کان یتعبّد فى صومعته و انّ امرأة کان لها إخوة فعرض لها شىء، فأتوه بها، فزیّنت له نفسه فوقع علیها فجاءه الشیطان فقال: اُقتلها فإنّهم إن ظهروا علیک إفتضحت فقتلها و دفنها فجاؤوه فأخذوه فذهبوا به فبینما هم یمشون إذ جاءه الشیطان فقال: إنّى أنا الذى زیّنت لک فاسجد لى سجدة اُنجیک، فسجد له، فذلک قوله، «کمثل الشیطان إذ قال للإنسان اکفر...»;[۱] از امام على(ع) روایت شده است: مردى در دیر و صومعه خود مشغول عبادت بود، و زنى بود که چند برادر داشت. براى زن چیزى (بیمارى) پدید آمد و آن برادران خواهر خود را نزد آن عابد بردند. پس خواهش زشت نفسانى در نظر عابد جلوه کرد و عمل زشت را با زن انجام داد. شیطان نزد عابد آمده و گفت: زن را بکش; زیرا اگر آنان بر تو دست یابند، رسوا خواهى شد. پس آن عابد زن را کشته و دفن کرد. خویشاوندان زن نزد عابد آمدند و او را دستگیر کردند و بردند و در این حال شیطان نزد عابد آمد و گفت: من این عمل را نزد تو خوب جلوه دادم، حال بر من سجده اى نما تا تو را نجات دهم. پس عابد براى شیطان سجده کرد و این سخن خدا است که فرموده: کمثل الشیطان إذ قال للإنسان اکفر...».
موضوعات مرتبط
- ادعا: ادعاى خداترسى ۷
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۲
- اقرار: اقرار به ربوبیت خدا ۸
- انسان: اختیار انسان ۴
- انگیزش: عوامل انگیزش ۴
- بنى نضیر: اغواى بنى نضیر ۲
- تبرى: تبرى از کافران ۵، ۶
- خدا: هشدارهاى خدا ۱۱
- شیطان: ادعاهاى شیطان ۷; اغواگرى شیطان ۳، ۱۲; اقرار شیطان ۸; پیروان شیطان ۱; تبرى شیطان ۵; خداترسى شیطان ۷; خداشناسى شیطان ۸; عقیده شیطان ۹; فلسفه تبرى شیطان ۶; نقش شیطان ۳، ۴; وسوسه شیطان ۴
- عقیده: آزادى عقیده ۴; پاداش عقیده ۹; کیفر عقیده ۹
- عمل: پاداش عمل ۹; کیفر عمل ۹
- کافران: عهدشکنى با کافران ۱۰; هشدار به کافران ۱۱
- کفر: منشأ کفر ۳، ۱۲
- منافقان: اغواگرى منافقان ۱; پوچى وعده هاى منافقان ۱۱; توجیه گرى منافقان ۱۰; روش برخورد منافقان ۱۰; عهدشکنى منافقان ۱۰; منافقان و کافران ۱۰; نقش منافقان ۱
- منافقان مدینه: اغواگرى منافقان مدینه ۲; نقش منافقان مدینه ۲
منابع
- ↑ الدرّالمنثور، ج ۸، ص ۱۱۶.