يونس ٩٩
ترجمه
يونس ٩٨ | آیه ٩٩ | يونس ١٠٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«تُکْرِهُ»: مجبور میسازی. وادار میکنی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ... (۲) وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ... (۳) وَ لَوْ أَنَ قُرْآناً سُيِّرَتْ بِهِ... (۶) لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ... (۳) أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ... (۱) وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ... (۳) وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ وَ... (۲) وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ... (۴) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ... (۱) وَ لَوْ شِئْنَا لَآتَيْنَا کُلَ نَفْسٍ... (۴)
وَ إِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَيْکَ... (۵) لَيْسَ عَلَيْکَ هُدَاهُمْ وَ لٰکِنَ... (۱) إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ... (۳) وَ إِنْ مَا نُرِيَنَّکَ بَعْضَ... (۰) إِنَّکَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ... (۱) فَذَکِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۰) لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُسَيْطِرٍ (۰)
تفسیر
- آيات ۱۰۳ - ۹۴، سوره يونس
- استشهاد از اهل كتاب براى اثبات حقانيت معارف قرآن مجيد
- مراد از حتمى شدن كلمه پروردگار، كه در بيان علت زيانكارى مكذبين آمده است ، حتمىشدن عذاب آتش است بر آنها
- سه نكته كه از آيات گذشته روشن گرديد
- معناى استثناء ((الا قوم يونس )) در آيه : ((فلو لا كانت قرية آمنت ...))و اشاره به بعضوجوهى كه در معناى اين استثناء گفته شده است
- معناى اينكه هيچ كس جز به اذن خدا ايمان نمى آورد
- در آيه شريفه : ((و ما كان لنفس ...)) از شك و ترديد (درمقابل ايمان ) به رجس و پليدى تعبير شده است
- وعده خداوند به نجات دادن مؤ منين از امت اسلام ، همانطور كه پيامبران و مؤ منين از اممگذشته را نجات داد
- بحث روايتى
- (رواياتى در ذيل آيه : ((و ان كنت فى شك ...))، قوم يونس و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «99»
واگر پروردگارت مىخواست، (به اجبار) همهى مردم روى زمين يكجا ايمان مىآوردند. (اكنون كه سنّت خدا بر ايمان اختيارى مردم است،) پس آيا تو مردم را مجبور مىكنى تا ايمان آورند؟!
نکته ها
خداوند، هم قدرت دارد، هم حكمت و از قدرتش آنجا و آن گونه استفاده مىكند كه خلاف حكمت نباشد و چون حكمتش اقتضا دارد كه مردم آزاد باشند، هرگز با قدرت قهرى خود آنان را به ايمان اجبارى وادار نمىكند.
امّا مشركان مىگفتند: «لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَكْنا» «1» اگر خدا مىخواست ما مشرك نبوديم، پس شرك ما خواست خدا بوده است و ما بالاجبار مشرك شدهايم! اين آيه مىتواند پاسخى به سخن آنان باشد كه اگر اراده خدا بر اجبار كردن است، چرا اجبار به انحراف و شرك كند و لااقل اجبار به هدايت و ايمان بكند!؟
پیام ها
1- ايمان بر مبناى انتخاب است، نه اجبار وتحميل. «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ»
2- پيامبر صلى الله عليه و آله از روى دلسوزى، براى ايمان آوردن مردم اصرار مىكرد. «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ»
«1». انعام، 148.
تفسير نور(10جلدى)، ج3، ص: 625
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (99)
چون سابقا بيان فرمود كه ايمان ملجأ و مضطر فايده ندارد، سپس بيان نمايد كه اگر ايمان اجبارى و اكراهى مفيد بود، هر آينه به قدرت مطلقه اكراه مىفرمود تمام اهل زمين را بر ايمان، و اين مخالف حكمت و نقض غرض و منافى تكليف است:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ: و اگر بخواهد پروردگار تو اى پيغمبر به اراده تكوينى و مشيت اكراهى، ايمان بندگان را. لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً:
هر آينه ايمان آورند اهل زمين همه ايشان بتمامه، يعنى ذات احديت قدرت دارد بر اجبار و وادار نمودن خلق بر ايمان، لكن چنين ايمانى را نخواسته، بلكه اراده و مشيت الهيه تعلق يافته به ايمان اختيارى بندگان.
توضيح- اراده الهى بر دو قسم است: يكى اراده تكوينى و آن علم به نظام احسن عالم است به طريق تام و كامل كه مشيت ازليه به آنچه تعلق يافته تغيير پذير نيست و بندگان را هيچگونه مدخليتى در آن نباشد، مانند ذكوريت و انوثيت و كوتاهى و بلندى قامت و سفيدى و سياهى بدن و هيئات و صور و اشكال. قسم دوم: اراده تشريعى است، و آن علم به مصلحت در فعل مكلف باشد، مثل ايمان و طاعت كه اراده الهيه تعلق يافته به صدور آن از مكلف به مقدمات اختياريه؛ به اين معنى كه وقوع آن به اختيار بنده باشد، و آيه شريفه در بيان اينست كه اگر خداى تعالى ايمان را به اراده تكوينى خواستى، هر آينه تخلف نپذيرفتى و تمام خلق مؤمن شدى، لكن منافى حكمت و نقض غرض خواهد بود، پس ايمان را از مكلفين به اراده تشريعى خواسته، و لذا بعضى مؤمن و برخى كافر شوند بالاختيار نه اضطرار.
أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ: آيا پس تو اى پيغمبر اراده نمائى اكراه مردمان را.
ج5، ص 402
حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ: تا اينكه مؤمن شوند، يعنى سزاوار نيست اينكه اراده كنى اكراه ايشان را بر ايمان با آنكه قدرت ندارى، زيرا خداى تعالى با قدرت مطلقه اراده ننمايد ايمان اكراهى را، چه منافى تكليف است. آيه شريفه مورد تسليه خاطر پيغمبر است بر ناملايمات وارده از قوم و تحسر آن حضرت بر كفر آنان و حرص بر ايمان ايشان.
در تفسير برهان «1»: ابن بابويه (رحمه الله) به اسناد خود از ابى الصلت روايت نموده كه از جمله سؤالات مأمون از حضرت رضا عليه السّلام معنى اين آيه شريفه بود «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ ...» حضرت فرمود: حديث نمود مرا پدرم موسى بن جعفر عليهما السلام از آباء گرام خود از على بن ابى طالب عليه السّلام كه مسلمانان خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرضه داشتند كه: يا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اگر اكراه كنى به ايمان، هر كه قدرت دارى، هر آينه زياد شود عدد ما، و قوت يابيم بر دشمنان. حضرت فرمود: نباشم كه ملاقات كنم رحمت حق را به امر تازهاى كه حكمى براى من نشده باشد. حاصل آنكه: بدون وحى الهى امرى ننمايم و نيستم از متكلفين. پس حق تعالى اين آيه نازل فرمود كه: اى پيغمبر، اگر بخواهد پروردگار تو هر آينه ايمان آرند همه اهل زمين بتمامه بر سبيل الجاء و اضطرار در دنيا، چنانچه ايمان آرند نزد مشاهده عذاب در آخرت، و اگر چنين كارى نمايم، هر آينه مستحق مدح و ثواب نشوند از جانب من، و لكن اراده فرمودم از ايشان كه ايمان آرند به حالت اختيار نه اضطرار، تا مستحق شوند ثواب و كرامت و بهشت را «أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ ...».
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعاً أَ فَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ (99) وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ (100)
ترجمه
و اگر بخواهد پروردگار تو هر آينه ايمان ميآورد هر كه در زمين است همه آنها تمامى آيا پس تو اكراه ميكنى مردم را تا باشند گروندگان
و نباشد مر كسى را كه ايمان بياورد مگر بدستور خدا و قرار ميدهد پليدى و ملعنت را بر آنانكه تعقّل نميكنند.
تفسير
كلمه كلّهم براى تأكيد عموم مستفاد از كلمه من است و جميعا حال است يعنى در حاليكه مجتمع و متّفق در ايمان باشند و در عيون از حضرت رضا عليه السّلام نقل شده است كه در جواب سؤال مأمون از اين آيه فرمود كه پدرم از پدرانش و آنها از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نمودهاند كه مسلمانان بحضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عرض كردند كه عدّه و عدّه ما كافى است اگر خواسته باشى مردم را اكراه به قبول اسلام فرمائى ميتوانى فرمود نميخواهم اقدام به امرى نمايم كه خداوند دستور آنرا بمن نداده و مردم را مجبور كنم و بزحمت اندازم پس اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه اگر خدا خواسته بود تمام مردم بر سبيل الجاء و اضطرار بدون ميل و اختيار ايمان ميآوردند چنانچه در وقت معاينه عذاب و روز قيامت ايمان ميآورند ولى اين ايمان فائده ندارد چون استحقاق مدح و ثواب نميآورد خدا ميخواهد مردم به اراده و اختيار ايمان بياورند تا مقرّب درگاه الهى و مستحقّ نعيم جاودان شوند لذا به پيغمبر خود فرموده آيا تو اكراه ميكنى مردم را به چيزى كه من اراده آنرا ننمودم و امّا اينكه فرموده و نباشد مر كسى را كه ايمان بياورد مگر بدستور خدا مراد تحريم ايمان نيست بلكه مراد ايمان آنها است بدستور الهى و دستور امر او است به ايمان ماداميكه در دار دنيا كه عالم تكليف است وجود دارند و الجاء به ايمان وقتى است كه از دار تكليف و تعبّد خارج شوند و مأمون پس از شنيدن جواب عرض كرد غم از دلم زدودى خدا غم از دلت بزدايد و انصافا بعد از اين بيان معجزنشان كه در اعلى درجه فصاحت و بلاغت و حلّال تمام مشكلات اين دو آيه است ديگر جاى هيچ توضيح و بيان نيست فقط ذيل آيه دوم بنظر حقير از اسرار مكنونه است كه امام عليه السّلام نخواسته است آنرا براى مأمون كشف فرمايد و ناچار بايد به سلب توفيق و خذلان ناشى از خبث طينت و عدم قابليّت و ترك تعقّل و تفكّر در آيات الهيّه تفسير شود و بعضى رجس را بعذاب و غضب تفسير فرمودهاند و بعضى جعل را بمعنى حكم گرفتهاند و به اين بيانات دفع اشكال لزوم الجاء بكفر را
جلد 3 صفحه 53
نمودهاند و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ لَو شاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَن فِي الأَرضِ كُلُّهُم جَمِيعاً أَ فَأَنتَ تُكرِهُ النّاسَ حَتّي يَكُونُوا مُؤمِنِينَ (99)
و اگر مشيّت حق تعلق گرفته بود هر آينه ايمان ميآوردند تمام اهل زمين كلّ آنها جميعا آيا پس از اينکه تو ميخواهي آنها را مجبور و مكروه نمايي که بوده باشند مؤمنين.
ايمان امري است قلبي و از صفات نفسانيه است و حكمت الهي اقتضاء ميكند که از روي ميل و رغبت و شوق و ذوق ايمان بياورند بعد از اقامه حجت و دليل بارسال رسل و انزال كتب و اعطاء معجزه از روي اختيار و اينکه ايمان است که باعث سعادت دنيا و آخرت و رستگاري و نجات از مهالك نشأتين ميشود و الّا خداوند قدرت داشت که بندهگان را باجبار و كره وادار كند بايمان و بالاي سر هر يك ملكي موكول كند با شلّاق و تازيانه آنها را رو بايمان بكشد لكن همچه ايماني فائده و نتيجه ندارد چنانچه وظيفه انبياء هم اينست که دعوت كنند و اقامه معجزه كنند و حجت را بر خلق تمام كنند خواه بپذيرند و قبول كنند يا اعراض كنند و ايمان نياورند وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ لذا ميفرمايد وَ لَو شاءَ رَبُّكَ لو امتناعيه است که محال است خداوند اينکه نحو مشيّتش تعلق بگيرد چون خلاف حكمت است لَآمَنَ مَن فِي الأَرضِ که هر كس که روي زمين است ايمان آورد كرها و جبرا كُلُّهُم جَمِيعاً تأكيد عموم است که احدي بدون ايمان نباشد
جلد 10 - صفحه 463
أ فأنت آيا با اينكه صلاح نيست و بر خلاف حكمت است شما ميخواهي تُكرِهُ النّاسَ باكراه و جبر وادار كني آنها را حَتّي يَكُونُوا مُؤمِنِينَ نبايد خود را بزحمت بيندازي و غم و اندوه بخود راه دهي.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 99)- ایمان اجباری بیهوده است! در آیات گذشته خواندیم که ایمان اضطراری به هیچ دردی نمیخورد، به همین جهت در این آیه میگوید: «اگر (ایمان اضطراری و اجباری به درد میخورد) و پروردگار تو اراده میکرد همه مردم روی زمین ایمان میآوردند» (وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً).
بنابراین از عدم ایمان گروهی از آنان دلگیر و ناراحت مباش، این لازمه اصل آزادی اراده و اختیار است که گروهی مؤمن و گروهی بیایمان خواهند بود، «با این حال آیا تو میخواهی مردم را اکراه کنی که ایمان بیاورند» (أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ).
این آیه بار دیگر تهمت ناروایی را که دشمنان اسلام کرارا گفته و میگویند با صراحت نفی میکند، آنجا که میگویند: اسلام آیین شمشیر است و از طریق زور و اجبار بر مردم جهان تحمیل شده است.
اصولا دین و ایمان چیزی است که از درون جان بر میخیزد، نه از برون و به وسیله شمشیر، و مخصوصا پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را از اکراه و اجبار کردن مردم برای اسلام برحذر میدارد.
نکات آیه
۱ - اگر مشیّت خداوند بر ایمان انسانها بود، همگى بدون استثنا ایمان مى آوردند. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً)
۲ - خداوند، انسان را موجودى مختار و انتخاب گر آفریده است. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً) مفعول «شاء» محذوف است و به قرینه «أفأنت تکره الناس» - که متفرع بر «لو شاء ربک» است - تقدیرش «لو شاء ربک أن یکره الناس» مى شود; یعنى، اگر خدا خواسته بود که مردم را بر ایمان مجبور کند ... و مفهومش این است که خداوند نخواسته مردم مجبور بر ایمان آوردن باشند; بلکه خواسته است که خودشان انتخاب گر باشند.
۳ - انسانها، در پذیرش و عدم پذیرش دین الهى مختارند. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً)
۴ - پذیرش دین از روى اجبار و ناچارى، مورد قبول و خواسته خدا نیست. (إن الذین حقت علیهم کلمت ربک لایؤمنون ... حتى یروا العذاب الألیم ... و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً) اینکه خداوند خواست که مردم، ایمان را از روى اختیار، انتخاب کنند، مفهومش این است که: ایمانى که از روى اکراه و اجبار باشد، خدا آن را نخواسته و لازمه اش این است که مورد قبول او واقع نخواهد شد.
۵ - ایمان نیاوردن گروه هاى بسیارى از انسانها، نشان آزادى آدمیان و مجبور نبودنشان از سوى خداوند در پذیرش دین الهى است. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً)
۶ - تحقق مشیّتهاى الهى، ضرورى و تخلف ناپذیر است. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً)
۷ - هیچ کس، حتى پیامبر (ص) حق مجبور ساختن مردم بر پذیرش دین را ندارد. (أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین)
۸ - مختار و آزاد بودن انسان در پذیرش و عدم پذیرش دین، مقتضاى ربوبیت خداست. (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین)
۹ - علاقه مندى شدید پیامبر (ص) به ایمان آوردن همه مردم (و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض کلهم جمیعاً أفأنت تکره الناس حتى یکونوا مؤمنین)
۱۰ - ایمان قوم یونس، ایمان اختیارى بود نه ایمانى از روى اجبار و استیصال. (فلولا کانت قریة ءامنت ... إلا قوم یونس لما ءامنوا ... و لو شاء ربک لأمن من فى الأرض)
موضوعات مرتبط
- انسان: اختیار انسان ۲، ۳; ویژگیهاى انسان ۲
- ایمان: ایمان بىثمر ۴
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۸; اهمیّت مشیّت خدا ۱; حتمیت مشیّت خدا ۶
- دین: اختیار در دین ۳; دلایل اختیار در دین ۵; منشأ اختیار در دین ۸; نفى اکراه در دین ۴، ۷
- قوم یونس: ایمان قوم یونس ۱۰
- محمّد (ص): علاقه محمّد (ص) ۹; محمّد (ص) و ایمان مردم ۹