روایت:الکافی جلد ۸ ش ۵۴۹

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

احمد بن محمد و علي بن محمد جميعا عن علي بن الحسن التيمي عن محمد بن الخطاب الواسطي عن يونس بن عبد الرحمن عن احمد بن عمر الحلبي عن حماد الازدي عن هشام الخفاف قال :

قَالَ لِي‏ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ كَيْفَ بَصَرُكَ‏ قَالَ قُلْتُ مَا خَلَّفْتُ‏ بِالْعِرَاقِ‏ أَبْصَرَ مِنِّي فَقَالَ كَيْفَ دَوَرَانُ اَلْفَلَكِ عِنْدَكُمْ قَالَ فَأَخَذْتُ قَلَنْسُوَتِي عَنْ رَأْسِي فَأَدَرْتُهَا قَالَ فَقَالَ إِنْ كَانَ اَلْأَمْرُ عَلَى مَا تَقُولُ فَمَا بَالُ بَنَاتِ اَلنَّعْشِ وَ اَلْجَدْيِ وَ اَلْفَرْقَدَيْنِ لاَ يُرَوْنَ يَدُورُونَ يَوْماً مِنَ اَلدَّهْرِ فِي اَلْقِبْلَةِ قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اَللَّهِ شَيْ‏ءٌ لاَ أَعْرِفُهُ وَ لاَ سَمِعْتُ أَحَداً مِنْ أَهْلِ اَلْحِسَابِ يَذْكُرُهُ فَقَالَ لِي كَمِ اَلسُّكَيْنَةُ مِنَ اَلزُّهَرَةِ جُزْءاً فِي ضَوْئِهَا قَالَ قُلْتُ هَذَا وَ اَللَّهِ نَجْمٌ مَا سَمِعْتُ بِهِ وَ لاَ سَمِعْتُ أَحَداً مِنَ اَلنَّاسِ يَذْكُرُهُ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ فَأَسْقَطْتُمْ نَجْماً بِأَسْرِهِ فَعَلَى مَا تَحْسُبُونَ ثُمَّ قَالَ فَكَمِ اَلزُّهَرَةُ مِنَ اَلْقَمَرِ جُزْءاً فِي ضَوْئِهِ قَالَ قُلْتُ هَذَا شَيْ‏ءٌ لاَ يَعْلَمُهُ إِلاَّ اَللَّهُ‏ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَكَمِ اَلْقَمَرُ جُزْءاً مِنَ اَلشَّمْسِ فِي ضَوْئِهَا قَالَ قُلْتُ مَا أَعْرِفُ هَذَا قَالَ صَدَقْتَ ثُمَّ قَالَ مَا بَالُ اَلْعَسْكَرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ فِي هَذَا حَاسِبٌ وَ فِي هَذَا حَاسِبٌ فَيَحْسُبُ هَذَا لِصَاحِبِهِ بِالظَّفَرِ وَ يَحْسُبُ هَذَا لِصَاحِبِهِ بِالظَّفَرِ ثُمَّ يَلْتَقِيَانِ فَيَهْزِمُ أَحَدُهُمَا اَلْآخَرَ فَأَيْنَ كَانَتِ اَلنُّحُوسُ قَالَ فَقُلْتُ لاَ وَ اَللَّهِ مَا أَعْلَمُ ذَلِكَ قَالَ فَقَالَ صَدَقْتَ إِنَّ أَصْلَ اَلْحِسَابِ حَقٌّ وَ لَكِنْ لاَ يَعْلَمُ ذَلِكَ إِلاَّ مَنْ عَلِمَ مَوَالِيدَ اَلْخَلْقِ كُلِّهِمْ‏


الکافی جلد ۸ ش ۵۴۸ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۵۵۰
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ إِسْلَامِ عَلِيٍّ ع‏
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۲ ترجمه رسولى محلاتى, ۱۹۶

هشام خفاف گويد: امام صادق عليه السّلام بمن فرمود: بينش تو نسبت بستارگان چگونه است؟ گويد: عرضكردم: در عراق كسى نيست كه از من بستارگان بيناتر باشد. فرمود: چرخش فلك در نزد شما چگونه است؟ هشام گويد: من كلاه خود را از سرم برداشتم و چرخى دادم (يعنى اين گونه است). حضرت فرمود: اگر اين طور است كه تو ميگوئى پس چرا بنات النعش و جدى و فرقدان در همه دهر يك روز بسوى قبله ميچرخند؟ گويد: عرضكردم: اين مسأله‏ايست كه بخدا سوگند من آن را نميدانم و از هيچ يك از حساب‏دانان نيز چنين چيزى نشنيده‏ام. امام عليه السّلام فرمود: ستاره سكينه چند جزء از تابش زهره را دارد؟ هشام گفت: بخدا سوگند اين ستاره‏اى است كه تاكنون نشنيده‏ام و از احدى هم نشنيده‏ام نامش را برده باشد. حضرت فرمود: سبحان اللَّه شما يك ستاره را بكلى از نظر انداخته‏ايد پس چگونه حساب ميكنيد؟ سپس فرمود: زهره چند جزء از تابش ماه را دارد؟ هشام عرضكرد: اين چيزى است كه جز خداى عز و جل كسى آن را نداند. فرمود: ماه چند جزء از تابش خورشيد را دارد؟ عرضكردم: اين را هم نميدانم. فرمود: راست گفتى، سپس فرمود: چگونه است كه (گاهى) دو لشكر بجنگ هم ميروند، اين دسته يك منجم و حسابگرى دارند و آن دسته نيز حسابگرى در نجوم دارند، اين يك براى قشون خود حساب ميكند كه پيروزى با اينها است، و آن ديگر براى قشون خود حساب ميكند كه پيروزى با آنها است سپس با هم جنگ ميكنند و يكى از آنها ديگرى را شكست ميدهد پس اين نحوست كجا است (كه باعث شكست يك دسته از آنها مى‏شود)؟ گويد: عرضكردم: نه بخدا اين را هم نميدانم. فرمود: راست گفتى، اصل حساب درست است، ولى اين مطلب را نميداند مگر آن كس كه وضع ولادت همه خلق را ميداند.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۴۰۲

هشام خفّاف مى‏گويد: امام صادق عليه السّلام به من فرمود: نظر تو در باره ستارگان چيست؟ او مى‏گويد: عرض كردم: در عراق كسى نيست كه از من به ستارگان آگاهتر باشد. فرمود: چرخش فلك نزد شما چگونه است؟ هشام مى‏گويد: من كلاه خود را از سرم برداشتم و آن را چرخى دادم. حضرت عليه السّلام فرمود: اگر چنين است كه تو مى‏گويى پس چرا بنات النعش و جدى و فرقدان در همه دهر يك روز به سوى قبله نچرخند؟ او مى‏گويد: عرض كردم: اين مسأله‏اى است كه بخدا سوگند از آن آگاهى ندارم و از هيچ يك از اهل حساب هم چنين چيزى را نشنيدم. امام عليه السّلام فرمود: ستاره سكينه چند جزء از تابندگى زهره را دارد؟ هشام گفت: بخدا سوگند اين ستاره‏اى است كه تاكنون نشنيده‏ام و نشنيدم كسى از مردم نام آن را ببرد. امام عليه السّلام فرمود: سبحان اللَّه، شما يك ستاره را بكلّى ناديده گرفته‏ايد پس بر چه اساس حساب مى‏كنيد؟ سپس فرمود: زهره چند جزء از پرتو ماه را دارد؟ هشام گفت: اين چيزى است كه جز خداوند عزّ و جلّ كسى از آن آگاهى‏ ندارد. فرمود: ماه چند جزء از پرتو خورشيد را دارد؟ عرض كردم: اين را هم نمى‏دانم. فرمود: راست گفتى. سپس فرمود: چگونه است كه دو لشكر به ستيز با يك ديگر روانه مى‏شوند، اين دسته منجّم و حسابگرى دارند و آن دسته نيز منجّم و حسابگر ديگرى دارند، اين يك براى قشون خود حساب مى‏كند كه پيروزى با اينهاست و آن يك براى سپاه خود حساب مى‏كند كه چيرگى از آن ايشان است، و سپس با هم جنگ مى‏كنند و يكى از آنها ديگرى را شكست مى‏دهد، پس نحسى باعث شكست كدام لشكر بوده است؟ گويد: عرض كردم: نه، بخدا اين را هم نمى‏دانم. فرمود: راست گفتى. اصل حساب درست است ولى اين نكته را نمى‏داند مگر كسى كه وضع ولادت همه خلق را بداند.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)