روایت:الکافی جلد ۸ ش ۱۷۴

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۸، كِتَابُ الرَّوْضَة

ابو علي الاشعري عن محمد بن عبد الجبار عن الحسن بن علي عن يونس بن يعقوب عن سليمان بن خالد عن عامل كان لمحمد بن راشد قال :

حَضَرْتُ عَشَاءَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع‏ فِي اَلصَّيْفِ فَأُتِيَ بِخِوَانٍ عَلَيْهِ خُبْزٌ وَ أُتِيَ بِجَفْنَةٍ فِيهَا ثَرِيدٌ وَ لَحْمٌ تَفُورُ فَوَضَعَ يَدَهُ فِيهَا فَوَجَدَهَا حَارَّةً ثُمَّ رَفَعَهَا وَ هُوَ يَقُولُ‏ نَسْتَجِيرُ بِاللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ اَلنَّارِ نَحْنُ لاَ نَقْوَى عَلَى هَذَا فَكَيْفَ اَلنَّارُ وَ جَعَلَ يُكَرِّرُ هَذَا اَلْكَلاَمَ حَتَّى أَمْكَنَتِ اَلْقَصْعَةُ فَوَضَعَ يَدَهُ فِيهَا وَ وَضَعْنَا أَيْدِيَنَا حِينَ أَمْكَنَتْنَا فَأَكَلَ وَ أَكَلْنَا مَعَهُ ثُمَّ إِنَّ اَلْخِوَانَ رُفِعَ فَقَالَ يَا غُلاَمُ اِئْتِنَا بِشَيْ‏ءٍ فَأُتِيَ بِتَمْرٍ فِي طَبَقٍ فَمَدَدْتُ يَدِي فَإِذَا هُوَ تَمْرٌ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ هَذَا زَمَانُ اَلْأَعْنَابِ وَ اَلْفَاكِهَةِ قَالَ إِنَّهُ تَمْرٌ ثُمَّ قَالَ اِرْفَعْ هَذَا وَ اِئْتِنَا بِشَيْ‏ءٍ فَأُتِيَ بِتَمْرٍ فَمَدَدْتُ يَدِي فَقُلْتُ هَذَا تَمْرٌ فَقَالَ إِنَّهُ طَيِّبٌ‏


الکافی جلد ۸ ش ۱۷۳ حدیث الکافی جلد ۸ ش ۱۷۵
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۸
بخش : كتاب الروضة
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۸ كِتَابُ الرَّوْضَة‏‏‏ حَدِيثُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَة
موضوعات :

ترجمه

هاشم رسولى محلاتى, الروضة من الكافی جلد ۱ ترجمه رسولى محلاتى, ۲۴۰

يكى از كاركنان محمد بن راشد گويد: در سر غذاى شام امام صادق عليه السّلام در تابستان حاضر شدم، پس سفره‏اى گستردند كه در آن نان بود و سپس (باديه و) كاسه بزرگى آوردند كه در آن تريد و گوشت بود و ميجوشيد، حضرت دست بر آنها نهاد ديد داغ است، دستش را برداشته فرمود: پناه ميبرم بخدا از آتش، پناه بخدا از آتش. ما طاقت حرارت اين آتش را نداريم تا چه رسد بآتش دوزخ، و هم چنان اين سخنان را تكرار ميكرد تا كاسه تريد خنك و خوردنى شد، پس آن حضرت دست در آن كاسه گذارد و ما هم كه ديديم مى‏شود خورد دست در آن برديم و با او شروع بخوردن كرديم، و چون سفره را برچيدند فرمود: اى غلام چيزى براى ما بياور! غلام طبقى آورد و من دست خود را در آن دراز كردم ديدم خرما است گفتم: خدا كارت را باصلاح گرايد اكنون موسم انگور و ميوه است؟ فرمود: (آرى) اين خرما است، دوباره (بغلامش) فرمود: اين را بردار و چيزى براى ما بياور، باز هم خرما آوردند، من عرضكردم: اين هم خرما است؛ فرمود: آرى ولى اين خوبست.

حميدرضا آژير, بهشت كافى - ترجمه روضه كافى‏, ۲۰۹

كارگزار محمّد بن راشد مى‏گويد: بر سر شام امام صادق عليه السّلام در شبى تابستانى حاضر شدم. سفره‏اى گسترده و در آن نانى نهاد و قدحى پر از تريد و گوشت كه مى‏جوشيد. دست در آن نهاد و دريافت كه داغ است، پس دست برداشت و فرمود: از آتش دوزخ بخدا پناه مى‏جوييم، از آتش دوزخ بخدا پناه مى‏بريم، ما تاب تحمّل اين را هم نداريم چه رسد به آتش دوزخ. اين سخن را چند بار تكرار كرد تا خوردن تريد ممكن شد، و حضرت عليه السّلام دست خود را در آن برد و ما هم دست خود را در آن برديم و آن حضرت خورد و ما هم با او خورديم. سپس سفره را جمع كردند و حضرت عليه السّلام فرمود: اى غلام! براى ما چيزى بياور. طبقى خرما آورده شد و هنگامى كه من دست به داخل آن بردم دريافتم كه خرماست. عرض كردم: اصلحك اللَّه، اينك فصل انگور و ميوه است، امام عليه السّلام فرمود: آرى، اين خرماست! سپس فرمود: اى غلام! اين را ببر و چيزى ديگر بياور. او دوباره خرما آورد و من عرض كردم: اين هم خرماست؟ حضرت عليه السّلام فرمود: همين خوب است.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)