روایت:الکافی جلد ۲ ش ۸۶۸

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر

عده من اصحابنا عن سهل بن زياد عن محمد بن اورمه عن النضر عن يحيي بن ابي خالد القماط عن حمران بن اعين قال :


الکافی جلد ۲ ش ۸۶۷ حدیث الکافی جلد ۲ ش ۸۶۹
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۲
بخش : كتاب الإيمان و الكفر
عنوان : حدیث امام محمّد باقر (ع) در کتاب الكافي جلد ۲ كتاب الإيمان و الكفر‏‏ بَابٌ فِي قِلَّةِ عَدَدِ الْمُؤْمِنِين‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۵۹

از سماعة بن مهران، گويد: امام كاظم (ع) به من فرمود: اى سماعه، در بسترِ خود آسودند و مرا به ترس انداختند، هلا به خدا سوگند، جهانى بود كه در آن جز يك تن خدا پرست نبود و اگر مى‏بود، خدا عز و جل او را هم نام مى‏برد آنجا كه مى‏فرمايد (۱۲۰ سوره نحل): «به راستى ابراهيم يك امّت بود خداشناس‏ و يگانه پرست بود و از مشركين نبود» تا خدا تنها عمر گذرانيد و سپس راستى كه خدا او را به اسماعيل و اسحاق مأنوس ساخت و سه تن يگانه پرست شدند، هلا به خدا كه مؤمن كم است و أهل كفر بسيارند، آيا مى‏دانى براى چه؟ گفتم: نمى‏دانم قربانت، فرمود: اين مسلمان نماها و شيعه مآبان وسيله انس و آرامش دل مؤمنان حقيقى هستند، آنچه در سينه دارند به آنها بگويند و به اين وسيله راحت مى‏شوند و آرام مى‏گردند.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۳۴۲

حمران بن اعين گويد: بامام باقر عليه السّلام عرضكردم: قربانت، چه اندازه ما شيعه كم هستيم، اگر در خوردن گوسفندى شركت كنيم آن را تمام نكنيم، فرمود: خبرى شگفت‏تر از اين بتو نگويم؟ مهاجرين و انصار (پس از پيغمبر از حقيقت ايمان) بيرون رفتند مگر- با انگشت اشاره كرد- سه تن، (سلمان و مقداد و ابو ذر) حمران گويد: عرضكردم: قربانت. عمار چگونه بود؟ فرمود: خدا رحمت كند: با اليقظان عمار را كه بيعت كرد و شهيد گشته شد. من با خود گفتم: چيزى بهتر از شهادت نيست (پس چرا عمار هم مثل آن سه تن نباشد؟) حضرت بمن نگريست و فرمود: مثل اينكه تو فكر ميكنى عمار هم مانند آن سه تن است، هيهات، هيهات (كه او مثل آنها باشد).

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۵۹۹

چند نفر از اصحاب ما روايت كرده‏اند، از سهل بن زياد، از محمد بن اورمه، از نضر بن يحيى، از ابوخالد قمّاط، از حمران بن اعين كه گفت: به خدمت امام محمد باقر عليه السلام عرض كردم كه: فداى تو گردم! ما چه بسيار كميم، اگر بر يك گوسفندى جمع شويم، نمى‏توانيم كه آن را نيست و نابود گردانيم. فرمود: «آيا نمى‏خواهى كه تو را خبر دهم به چيزى كه تعجّبش از اين بيشتر باشد؟ همه مهاجران و انصار رفتند، مگر- و به دست خويش اشاره فرمود كه- سه نفر» (يعنى بعد از رسول خدا صلى الله عليه و آله همه مرتد شدند، مگر سه نفر و آنها سلمان و مقدار و ابوذرند رضى اللَّه عنهم). حمران مى‏گويد كه: عرض كردم: حال عمّار چه بود؟ فرمود كه: «خدا ابوااليقظان- يعنى عمّار- را رحمت كند! بيعت نمود و كشته شد، در حالى كه شهيد بود». من با خود گفتم كه: چيزى از شهادت بهتر نيست. حضرت به سوى من نگريست و فرمود: «شايد كه تو چنان بپندارى كه عمّار مانند آن سه نفر است، بسيار دور است آن‏چه تو پنداشته‏اى».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)