روایت:الکافی جلد ۱ ش ۷۱۶

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل

محمد بن يحيي عن عمران بن موسي عن موسي بن جعفر عن علي بن اسباط عن محمد بن الفضيل عن ابي حمزه قال :

سَأَلْتُ‏ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ ع‏ عَنِ اَلْعِلْمِ‏ أَ هُوَ عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ اَلْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ اَلرِّجَالِ‏ أَمْ فِي اَلْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ‏ مِنْهُ قَالَ اَلْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَذََلِكَ أَوْحَيْنََا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنََا مََا كُنْتَ تَدْرِي مَا اَلْكِتََابُ وَ لاَ اَلْإِيمََانُ‏ ثُمَّ قَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ يَقُولُ أَصْحَابُكُمْ‏ فِي هَذِهِ اَلْآيَةِ أَ يُقِرُّونَ أَنَّهُ كَانَ فِي حَالٍ لاَ يَدْرِي مَا اَلْكِتَابُ وَ لاَ اَلْإِيمَانُ فَقُلْتُ لاَ أَدْرِي جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا يَقُولُونَ فَقَالَ لِي بَلَى قَدْ كَانَ‏ فِي حَالٍ لاَ يَدْرِي مَا اَلْكِتَابُ وَ لاَ اَلْإِيمَانُ حَتَّى بَعَثَ اَللَّهُ تَعَالَى‏ اَلرُّوحَ‏ اَلَّتِي ذُكِرَ فِي‏ اَلْكِتَابِ‏ فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَيْهِ عَلَّمَ بِهَا اَلْعِلْمَ وَ اَلْفَهْمَ وَ هِيَ اَلرُّوحُ اَلَّتِي يُعْطِيهَا اَللَّهُ تَعَالَى مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ اَلْفَهْمَ‏


الکافی جلد ۱ ش ۷۱۵ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۷۱۷
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب العقل و الجهل
عنوان : حدیث امام جعفر صادق (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْعَقْلِ وَ الْجَهْل‏ بَابُ الرُّوحِ الَّتِي يُسَدِّدُ اللَّهُ بِهَا الْأَئِمَّةَ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۲, ۳۴۹

ابى حمزه گويد: از امام صادق (ع) پرسيدم، علم و دانش همان است كه از دهان مردم مى‏آموزند و از استاد ياد مى‏گيرند و يا اين كه در كتابى باشد نزد خود شما كه آن را مى‏خوانيد و ياد مى گيرند؟ فرمود: موضوع علم از اين مهم‏تر و ثابت‏تر است، مگر قول خداى عز و جل را نشنيدى (۵۲ سوره شورى): «و هم چنين به تو وحى كرديم يك روحى از امر خود، تو نمى‏دانستى كه كتاب چيست؟ و نه ايمان چيست؟» سپس فرمود: اصحاب شما در اين آيه چه مى‏گويند؟ آيا اعتراف مى‏كنند كه آن حضرت در حالى هم به سر برد كه نمى دانست كتاب چيست و ايمان چيست، گفتم: قربانت، من نمى‏دانم چه مى‏گويند، به من فرمود: آرى، در حالى هم بود كه نمى‏دانست كتاب چيست و نه ايمان چيست تا خدا روحى كه در قرآن نام برده بعث كرد و چون آن را به وى وحى كرد، علم و فهم را بدان آموخت و دانست، و اين روحى است كه خدا به هر كه خواهد عطا كند و چون آن را به بنده‏اى عطا كرد، به او فهم آموزد.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۱۹

بو حمزه گويد: از امام صادق عليه السلام راجع بعلم امام پرسيدم، كه آيا امام آن علم را از دهان رجال علم فرا ميگيرد يا آنكه نزد شما كتابيست كه آن را ميخوانيد و فرا ميگيريد؟ فرمود: اين مطلب از آنچه تو گفتى بزرگتر و استوارتر است، مگر نشنيده‏ئى قول خداى عز و جل را: «و همچنين روحى از امر خود بتو وحى كرديم، و تو نميدانستى كه كتاب و ايمان چيست- ۵۲ سوره ۴۲-». سپس فرمود: اصحاب شما در باره اين آيه چه ميگويند؟ آيا اقرار دارند كه پيغمبر صلّى اللَّه عليه و آله در حالى بود كه كتاب و ايمان نمى‏دانست؟ عرضكردم: قربانت گردم، نميدانم چه ميگويند فرمود: آرى در حالى بسر ميبرد كه نميدانست كتاب و ايمان چيست، تا آنكه خداى تعالى روحى را كه در كتابش ذكر ميكند مبعوث كرد، و چون آن را بسوى او وحى فرمود: بسبب آن علم و فهم آموخت، و آن همان روحست كه خداى تعالى بهر كه خواهد عطا كند، و چون آن را به بنده‏ئى عطا فرمايد، باو فهم آموزد.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۱, ۸۶۵

محمد بن يحيى، از عمران بن موسى، از موسى بن جعفر، از على بن اسباط، از محمد بن فُضيل، از ابو حمزه روايت كرده است كه گفت: از امام جعفر صادق عليه السلام سؤال كردم از علم امام كه آيا آن علم چيزى است كه عالم (يعنى: امام) آن را از دهان‏هاى مردان تعليم مى‏گيرد، و از استادان مى‏شنود، يا آن را مى‏خوانيد در كتابى كه در نزد شما است؟ (يعنى: مطالعه مى‏كنيد و از آن علم به هم مى‏رسانيد؟). حضرت فرمود كه: «امر علم ما، از اين بزرگ‏تر و سزاوارتر است كه به درس خواندن و مطالعه كردن حاصل شود. آيا قول خداى عزّوجلّ را نشنيده‏اى كه مى‏فرمايد: «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ»». بعد از آن فرمود كه: «اصحاب شما در اين آيه، چه چيز مى‏گويند، آيا اقرار مى‏كنند كه پيغمبر صلى الله عليه و آله در حالى چنان بود كه نمى‏دانست كه كتاب و ايمان چيست؟». من عرض كردم كه: فداى تو گردم، نمى‏دانم كه ايشان چه مى‏گويند؟ حضرت فرمود: «بلى، پيغمبر در حالى چنان بود كه نمى‏دانست كه كتاب و ايمان چيست، تا آن‏كه خداى عزّوجلّ مبعوث گردانيد آن روح را كه در كتاب خود ذكر فرموده، و چون آن روح را به سوى آن حضرت وحى فرمود، به واسطه آن، علم و فهم را دانست و آن، روحى است كه خداى عزّوجلّ به هر كه خواهد، آن را عطا مى‏فرمايد. پس چون آن را به بنده‏اى عطا كند، فهم را به او تعليم دهد».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)