النحل ٧٠

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ اللَّهُ‌ خَلَقَکُمْ‌ ثُمَ‌ يَتَوَفَّاکُمْ‌ وَ مِنْکُمْ‌ مَنْ‌ يُرَدُّ إِلَى‌ أَرْذَلِ‌ الْعُمُرِ لِکَيْ‌ لاَ يَعْلَمَ‌ بَعْدَ عِلْمٍ‌ شَيْئاً إِنَ‌ اللَّهَ‌ عَلِيمٌ‌ قَدِيرٌ

ترجمه

خداوند شما را آفرید؛ سپس شما را می‌میراند؛ بعضی از شما به نامطلوب‌ترین سنین بالای عمر می‌رسند، تا بعد از علم و آگاهی، چیزی ندانند (و همه چیز را فراموش کنند)؛ خداوند دانا و تواناست!

|و خدا شما را آفريد، سپس جان شما را مى‌گيرد، و برخى از شما به پست‌ترين دوران عمر مى‌رسد تا [سر انجام‌] هر چه را آموخته است از ياد ببرد. به راستى خدا داناى تواناست
و خدا شما را آفريد، سپس [جان‌] شما را مى‌گيرد، و بعضى از شما تا خوارترين [دوره‌] سالهاى زندگى [فرتوتى‌] بازگردانده مى‌شود، به طورى كه بعد از [آن همه‌] دانستن، [ديگر] چيزى نمى‌دانند. قطعاً خدا داناى تواناست.
و خدا شما را آفریده و سپس می‌میراند؛ و بعضی از شما را به سن انحطاط پیری می‌رسانند که هر چه دانسته همه را فراموش می‌کند. همانا خداست که همیشه دانا و تواناست.
و خدا شما را آفرید، آن گاه شما را می میراند، برخی از شما به سوی پست ترین مرحله عمر [که سالخوردگی و فرتوتی است] برگردانده می شود، تا پس از دانش اندکی که داشت چیزی را نداند؛ یقیناً خدا دانا و تواناست.
خدا شما را بيافريد، آنگاه مى‌ميراند و از ميان شما كسى را به فرتوتى مى‌رساند تا هر چه را كه آموخته است از ياد ببرد، زيرا خدا دانا و تواناست.
و خداوند [است که‌] شما را آفریده است و سپس جانتان را می‌گیرد، و بعضی از شما هستند که به حد اعلای فرتوتی می‌رسند، چندانکه پس از دانستن [بسیاری چیزها] چیزی ندانند، بی‌گمان خداوند دانای تواناست‌
و خدا شما را آفريد سپس جان شما را برگيرد و از شما كس هست كه به فروترين [دوران‌] عمر- پيرى و فرتوتى- بازگردانده شود تا [سرانجام‌] پس از دانايى چيزى نداند. همانا خدا دانا و تواناست.
خداوند شما را آفریده است (و روزگاری را برایتان تعیین کرده است که در آن زندگی می‌کنید و کتاب خوشبختی یا بدبختی خود را می‌نویسید و) سپس شما را می‌میراند و (به سوی خویش برمی‌گرداند). برخی از شما به سنین بالای عمر می‌رسند (و) به گونه‌ای (فرتوت می‌شوند که کارشان بدانجا می‌کشد) که پس از (آن همه) علم و آگهی (و تجربه‌ای که در زندگی آموخته‌اند) چیزی نخواهند دانست (و همه چیز را فراموش می‌کنند. چرا که از فعّالیّت سلولهای بدن کاسته شده است و استخوانها و عضلات و اعصاب سستی گرفته است). بی‌گمان خدا (از اسرار آفریدگان خود) آگاه و توانا (بر هر آن چیزی) است (که بخواهد).
و خدا شما را آفرید؛ سپس (جانهای) شما را می‌گیرد. و بعضی از شما تا خوارترین (دوره‌ی) سال‌های زندگی [:فرتوتی] باز گردانده می‌شود، تا پس از دانستنی اندک، (دیگر) چیزی نداند. بی‌گمان خدا بس دانایی بسیار تواناست.
و خدا بیافریدتان و سپس بمیراندتان و از شما است آنکه گردانیده شود بسوی پسترین عمر تا نداند پس از دانست چیزی را همانا خدا است دانای توانا

Allah created you; then He takes you away. Some of you will be brought back to the worst age, so that he will no longer know anything, after having acquired knowledge. Allah is Omniscient and Omnipotent.
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٦٩ آیه ٧٠ النحل ٧١
سوره : سوره النحل
نزول : ٢ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَرْذَلِ الْعُمُرِ»: پست‌ترین مراحل زندگی. دوره‌ای که انسان در آن فرتوت و خرِف می‌گردد و همچون کودک ناتوان و نادان می‌شود.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ «70»

وخداوند شما را آفريد سپس (جان) شما را مى‌گيرد وبعضى از شما به پست‌ترين دوران عمر (پيرى) بازگردانده مى‌شود، تا آنجا كه بعد از دانستن (بسيارى از مطالب، بخاطر پيرى همه را فراموش مى‌كند و ديگر) چيزى نمى‌داند. البتّه خداوند آگاه و توانمند است.

نکته ها

«أَرْذَلِ» از «رذل» به معناى پست و بى‌ارزش است. پست‌ترين دوران عمر، همان دورانى‌

جلد 4 - صفحه 549

است كه ضعف و فراموشى به حدّ اعلى مى‌رسد. «1»

فراموشى دوران كهولت، مربوط به افراد عادّى است، وگرنه اولياى خدا نظير حضرت نوح و حضرت مهدى عليهما السلام كه براى مسئوليّتى عمر طولانى دارند، هرگز گرفتار غفلت و سستى و فراموشى نمى‌شوند.

پیام ها

1- مرگ و حيات به دست اوست. «خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ»

2- عمر مفيد و باارزش، دوران آگاهى انسان است. عمرى كه در آن فراموشى و غفلت است، بى ارزش است. «أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ»

3- عمر طولانى براى همه نيست. «وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ»

4- تغيير و تحولات كه در انسان پديد مى‌آيد، از قدرت و ضعف، علم و جهل، آگاهى و نسيان، همه بر اساس تدبير و علم خداوند است. «إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70)

بعد از آن بيان نعمت خلق انسانى را فرمايد:

وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ‌: و خداى تعالى ايجاد فرمود شما را و انعام نمود بر شما جميع اقسام نعمتها را از دينيه و دنيويه. ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ‌: پس توفى كند شما را و بميراند. وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ: و بعضى از شما را به سبب زيادى سال برگرداند به پست‌ترين عمر كه بنا به روايت حضرت صادق عليه السّلام در تفسير قمى صد سال است‌ «3» و بنا به روايتى هفتاد و پنج سال. لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً: تا اينكه نداند چيزى را بعد از آنكه دانست آن را، يعنى وقتى پير شود


«1» تفسير برهان جلد 2 صفحه 375.

«2» تفسير برهان جلد 2، صفحه 375.

«3» مجمع البيان، جلد 3، صفحه 372.

جلد 7 - صفحه 240

نمى‌داند آنچه را كه دانا بود بواسطه خرافت و پيرى برگردد به حال طفوليت، از دانائى به نادانى منتقل شود كه اول مرتبه بود.

تنبيه: در اين آيه شريفه حق تعالى اشاره فرمود به مراتب انسانى، و بزرگان ده مرتبه ذكر فرموده: 1- در شكم مادر جنين باشد. 2- مولود و رضيع تا انفصام نام دارد. 3- صبى- بعد از شير گرفتن على خلاف. 4- طفل تا ده سال. 5- غلام تا بلوغ. 6- مراهق ابتداى بلوغ. 7- شاب تا سى سال. 8- كهل آخر جوانى و اول پيرى. 9- شيخ بعد از پنجاه سال. 10- هرم فانى بعد از هشتاد سال. پس خداوند متعال احتجاج فرموده به احوال مختلفه انسانى و انتقال از مرتبه به مرتبه كه اين تغييرات بتدريج و انتظام، البته برهانى است بر تدبير ملك علّام. اول مرتبه انسان عاجز و ضعيف و بى‌عقل، بعد قوى و توانا و عالم و عاقل به طورى كه سياست مدن را دارا و آثار كياست و فراستش در عالم هويدا، بسى برنيايد كه هوش و فهم و عقلش بدر آيد، و به مرتبه كودكى باز گردد؛ اينجا است داستان تنبه و عبرت براى اشخاص با ذكاوت و درايت.

إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ: بدرستى كه خداوند متعال دانا است به مصالح بندگان، و توانا است بر آنچه خواهد از تدبير و تغيير و تصريف خلقان به مقتضاى حكمت.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْأَنْعامِ لَعِبْرَةً نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَبَناً خالِصاً سائِغاً لِلشَّارِبِينَ (66) وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِيلِ وَ الْأَعْنابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَراً وَ رِزْقاً حَسَناً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ (67) وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ (68) ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (69) وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ قَدِيرٌ (70)

ترجمه‌

و همانا براى شما است در شتر و گاو و گوسفند موجب اعتبار مى‌آشامانيم شما را از آنچه در شكم آنحيوان است از ميان سرگين و خون شيرى صافى كه گوارا است براى آشامندگان‌

و از ميوه‌هاى درختان خرما و انگورها ميوه‌اى است كه ميگيريد از آن مسكر و روزى خوبى را همانا در اين هر آينه نشانه‌اى است براى گروهى كه تعقّل مينمايند

و وحى نمود پروردگار تو بسوى زنبور عسل كه بگيريد از كوهها خانه‌ها و از درخت و از آنچه ميسازند مردم از جاى بلند

پس بخوريد از همه ميوه‌ها پس برويد در راههاى پروردگارتان كه آسان است آنها بيرون مى‌آيد از شكمهاى آن زنبورها آشاميدنئ كه مختلف است رنگهايش در آن شفاء است براى مردم همانا در اين هر آينه نشانه‌اى است براى گروهى كه تفكّر مينمايند

و خدا آفريد شما را پس ميميراند شما را و بعضى از شما كسى است كه بر گردانده ميشود بسوى پست‌ترين زندگانى تا بحدّيكه نداند بعد از دانستن‌


جلد 3 صفحه 297

چيزى را همانا خدا داناى توانا است.

تفسير

- مراد از انعام مواشى است كه مكرر ذكر شده بر شتر و گاو و گوسفند اطلاق ميشود و در وجود آنها دليل واضحى است بر قدرت خداوند كه موجب عبرت و عبور از وادى ضلالت بشاهراه هدايت است و آن اين است كه خداوند مى‌آشاماند از آنچه در شكمهاى آنها است به بندگان خود شير را و اينكه ضمير در بطونه مذكر شده باعتبار لفظ اسم جمع يا حيوان است و از عجائب قدرت الهى آنستكه علوفه چون در شكنبه حيوان طبخ شود خلاصه آن داخل جگر گردد و در آنجا نيز طبخ شود مقدارى از آن بصورت شير در آيد و بپستان رود و مقدارى خون گردد و در رگهاى بدن جارى شود پس شير اولش از سرگين جدا شده و آخرش از خون و نه بوى سرگين در آن اثر نموده و نه رنگ خون بلكه خالص از هر دو است و صافى از هر غش و عيب و در كافى از امام صادق عليه السّلام از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت فرموده كه شير هيچگاه گلو گير نشود زيرا در كلام الهى موصوف بگوارا شده است و ديگر از آيات الهى كه براى كسانيكه تعقّل و تأمل در آفاق و موجودات در آن مينمايند موجب معرفت است آنستكه از ميوه‌هاى درختان خرما و انگور چند مشروب مختلف در خواص و آثار استخراج ميشود كه از آن جمله شراب است كه مسكر و مضر و حرام است و ديگر روزى حلال خوب پاكيزه كه سركه و شيره است و تعجّب از كسانى است كه خواسته‌اند از اين آيه استفاده نمايند كه شراب در صدر اسلام حلال بوده با آنكه دلالتش بر حرمت بنظر حقير اولى از حلّيت است براى آنكه مقابل با رزق حسن قرار داده شده با آنكه قمّى ره سكرا را بسركه تفسير فرموده و در مجمع نقل نموده كه در مطلق طعام استعمال ميشود و اينكه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه اين آيه قبل از آيه تحريم نازل و بآن نسخ شده دلالت دارد بر آنكه مراد شراب است ولى دلالت ندارد بر آنكه در صدر اسلام حلال بوده چون نسخ در كلام ائمه غالبا در غير معناى مشهور كه رفع حكم است استعمال ميشود و در اينجا مراد آنستكه قبل از آيه صريحه در تحريم نازل شده و هنوز مصلحت در حكم بحرمت آن در ظاهر نبوده گويا در اين آيه بدوا اشاره شده باشد براى گوشزد و انس اذهان بكراهت و بعدا در آيات اربعه يسئلونك عن الخمر و انّما الخمر و انّما


جلد 3 صفحه 298

يريد الشيطان و قل حرّم ربّى الفواحش تصريح و تسجيل و تثبيت و تأكيد حرمت شده است پس اين روايت منافى با روايات دالّه بر حرمت خمر در تمام شرائع سابقه نيست و در اين مقام تحقيقاتى در ضمن تفسير آيات مذكوره شد كه تكرار نميشود و يكى از آيات بزرگ بر علم و قدرت الهى زنبور عسل است كه خداوند بآن حيوان ضعيف الهام فرموده كه در كوهها و درخت و هر جاى بلندى مانند چفته مو و سقف اطاق و كندو كه مردم بنا ميكنند منزل نمائيد و بخوريد از شكوفه ميوه‌هاى گوناگون هر ميوه‌اى كه بخواهيد و برويد در راههائى كه آسان است عبور در آن و از همان راه بمنزل برگرديد و بيراهه نرويد كه راه را گم كنيد و از راهى كه خداوند براى شما تعيين نموده تجاوز كرده باشيد و چون آنها بدستور الهى رفتار نمايند بيرون ميآيد از شكمهاى آنها مشروب لطيف شيرينى كه مختلف است الوان آن سفيد و سياه و سرخ و زرد و در آن شفاء است براى مردم كه در اخبار كثيره بآن تصريح شده و كمتر معجونى است كه عسل جزء آن نباشد و در اين باب حديثى در سوره نساء ذيل آيه شريفه و آتوا النساء صد قاتهنّ نحلة ذكر شد و در مجمع فرموده در نحل و عسل وجوهى است از اعتبار يكى اختصاص نحل است بخروج عسل از دهانش ديگر قرار دادن خدا است شفاء را در جاى سمّ چون آنحيوان گزنده است و ديگر عجائبى است كه خداوند در خلق و طبع آن جاى گزين فرموده و از آن جمله آنستكه خداوند براى هر دسته‌اى از آنها اميرى مقرّر فرموده كه در جلو آنها حركت ميكند و حمايت از آنها مينمايد و امور اجتماعى آنها را تدبير و تكفّل ميكند و آنها از او متابعت و فرمانبردارى ميكنند و هر گاه نيابند آنرا نظامشان منحلّ و امورشان مختلّ گردد و متفرّق و پراكنده شوند و امير آنها را يعسوب نامند و اشاره باين معنى است فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه من يعسوب اهل ايمانم و در حياة الحيوان است كه يعسوب بر حسب خلقت امتيازاتى از رعيّت دارد از جمله نيشى كه ساير زنبورها دارند ندارد و بآنها امر و نهى ميكند و همه از او اطاعت ميكنند امورشان را مانند پادشاه منظّم ميكند بر در كند و توقف مينمايد هر يك را در منزل خود جاى ميدهد بدون آنكه احدى بر ديگرى مقدّم شود يا مزاحمت با ديگرى كند و او عدالت را كاملا رعايت مينمايد و اگر يكى از آنها بنجاستى نشسته‌


جلد 3 صفحه 299

باشد بر در كند و ميكشد و راه نميدهد و هيچگاه دو امير در يكجا براى آنها پيدا نميشود و اگر پيدا شود زنبورها يكى از آن دو را ميكشند و ديگرى را بامارت اختيار مينمايند بدون اختلاف و نزاع و اعجب از همه خانه‌هاى مسّدّسى است كه بنا ميكنند براى آنكه خلل و فرجى از داخل و خارج نداشته باشد كه هيچ مهندسى قادر بر آن نيست و اينها نيست جز بالهام و وحى خداوند قدير عليم حكيم تعالى شأنه عمّا يقول الظالمون علوّا كبيرا و در بعضى از روايات نحل بائمه هدى و جبال بعرب و شجر بعجم و ممّا يعرشون باولاد و عبيد و ثمرات و شراب مختلف الوانه بعلم و فنون مختلفه آن و ناس بشيعيان تأويل شده و فرموده‌اند اگر شفاء در عسل بود هر كس هر مرضى داشت ميخورد شفاء پيدا ميكرد شفاء در علم قرآن است و بس كه خدا فرموده و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمة و اهل آن ائمه هدى هستند كه خداوند در شأن ايشان فرموده ثمّ اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا و اللّه اعلم و خداوند خلق فرمود انسانرا و براى ايشان عمرى مقدّر فرمود كه چون تمام شود ميميراند آنها را و قبض ميفرمايد روحشان را و عمر بعضى را بقدرى طولانى فرموده كه بر ميگردند بحاليكه پست‌ترين اوقات عمر است و آن حال نادانى و بى‌خردى و ضعف قواء جسمانى است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه آن سنّ هفتاد و پنج سالگى است و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه او از پدر بزرگوار خود نقل فرموده كه ارذل العمر وقتى است كه بنده خدا برسد بسنّ صد سال و در خصال اين معنى را نقل نموده و فرموده روايت شده است كه ارذل العمر وقتى است كه عقل مرد مانند عقل پسر هفت ساله شود و در كافى در ضمن حديث بيان ارواح فرموده ارذل العمر وقتى است كه مرد وقت نماز را نشناسد و متمكّن از تهجّد در شب نشود و قادر بر حضور در جماعت نباشد كه روح ايمان او ناقص ميشود ولى از دين خدا خارج نميگردد و ضرر بحال او ندارد و بنظر حقير اختلاف اخبار محمول بر اختلاف اصناف است و اين براى آنستكه بحال طفوليّت بر گردد و معلومات خود را فراموش كند تا معلوم شود كه آن كسى كه باو علم و قدرت داد قادر است از او بگيرد و علم و قدرت بى‌زوال مخصوص بعليم و قدير لا يزال است تعالى شأنه و تقدّست آياته.


جلد 3 صفحه 300

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ اللّه‌ُ خَلَقَكُم‌ ثُم‌َّ يَتَوَفّاكُم‌ وَ مِنكُم‌ مَن‌ يُرَدُّ إِلي‌ أَرذَل‌ِ العُمُرِ لِكَي‌ لا يَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَيئاً إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِيم‌ٌ قَدِيرٌ (70)

و خداوند خلق‌ فرمود ‌شما‌ ‌را‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ قبض‌ فرمود و ميراند ‌شما‌ ‌را‌ و بعض‌ ‌شما‌ ‌را‌ كساني‌ ‌را‌ ‌که‌ رد فرمود ‌تا‌ رذلترين‌ عمرها ‌را‌ بسن‌ پيري‌ ‌تا‌ اينكه‌ نداند ‌بعد‌ آنكه‌ دانسته‌ ‌بود‌ چيزي‌ ‌را‌ بدرستي‌ ‌که‌ ‌خدا‌ عالم‌ بجميع‌ حكم‌ و مصالح‌ ‌است‌ و قادر ‌بر‌ جميع‌ افعال‌ ‌است‌ وَ اللّه‌ُ خَلَقَكُم‌ ‌از‌ كتم‌ عدم‌ بعرصه‌ وجود آورد ‌از‌ نيستي‌ بهستي‌ رسانيد ‌از‌ ابتدايي‌ ‌که‌ ارواح‌ ‌شما‌ ‌را‌ خلق‌ نمود ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ ماده‌ اصليه‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ صلب‌ آباء قرار داد و نطفه‌ شديد و ‌در‌ رحم‌ امهات‌ قرار گرفتيد و علقه‌ و مضعفه‌ و لحم‌ و عظم‌ و صورت‌ بندي‌ و افاضه‌ روح‌ و بدنيا آمديد و مدتي‌ ‌در‌ دنيا زيست‌ كرديد و متنعم‌ بنعم‌ الهي‌ شديد دينيه‌ و دنيويه‌ ثُم‌َّ يَتَوَفّاكُم‌ توفي‌ اخذ بقوة ‌است‌ ‌که‌ اشاره‌ بقبض‌ روح‌ ‌است‌ و زوال‌ حيات‌ و اماته‌ وَ مِنكُم‌ مَن‌ يُرَدُّ إِلي‌ أَرذَل‌ِ العُمُرِ سن‌ پيري‌ ‌که‌ ‌از‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌ مرويست‌ هفتاد و پنج‌ سال‌ و بعضي‌ گفتند نود سال‌ لِكَي‌ لا يَعلَم‌َ بَعدَ عِلم‌ٍ شَيئاً ‌که‌ آنچه‌ ميدانسته‌ فراموش‌ ميكند و نسيان‌ عارض‌ ميشود و قواي‌ ظاهريه‌ و باطنيه‌ كاسته‌ ميشود چشم‌ ‌از‌ ديدن‌ گوش‌ ‌از‌ شنيدن‌ بدن‌ ‌از‌ حركت‌ و بالجمله‌ برميگردد بحال‌ طفوليت‌ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِيم‌ٌ صلاح‌ ‌هر‌ بنده‌ ‌را‌ ميداند چه‌ موقع‌ بوجود آيد و چه‌ موقع‌ بميرد و چه‌ اندازه‌ زيست‌ كند (قدير) قدرتش‌ بهمه‌ چيز تعلق‌ گرفته‌ (تنبيه‌) ‌اينکه‌ ‌آيه‌ نسبت‌ باغلب‌ بندگانست‌ و الا بسياري‌ عمر طولاني‌ دارند و تمام‌ قوي‌ ‌آنها‌ ‌بر‌ قرار بلكه‌ بزيادتي‌ حضرت‌ نوح‌ دو هزار و پانصد سال‌ ادريس‌ خضر الياس‌ عيسي‌ هنوز زنده‌ ‌در‌ كنف‌ الهي‌ زيست‌ دارند حضرت‌ بقية اللّه‌ ‌در‌ حفظ الهي‌ مصون‌ و محفوظ ‌است‌ معمرين‌ ‌در‌ دنيا بسيار بودند و شايد جمله‌ إِن‌َّ اللّه‌َ عَلِيم‌ٌ قَدِيرٌ اشاره‌ باين‌ ‌باشد‌ ‌که‌ تمام‌ امور تحت‌ اراده‌ و مشيت‌ ‌او‌ ‌است‌.

154

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 70)- سر چشمه تفاوت روزیها: در اینجا مسأله اثبات خالق یکتا را

ج2، ص582

تعقیب می‌کند و آن از طریق دگرگونی و تغییرات نعمتها است که از اختیار انسان بیرون است و نشان می‌دهد از ناحیه دیگری مقدر می‌شود.

نخست می‌گوید: «و خداوند شما را آفرید» (وَ اللَّهُ خَلَقَکُمْ).

«سپس روح شما را بطور کامل می‌گیرد» و مرگتان فرا می‌رسد (ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ).

هم حیات از ناحیه اوست، و هم مرگ تا بدانید این شما نیستید که آفریننده مرگ و حیاتید.

مقدار طول عمر شما نیز در اختیارتان نیست، بعضی در جوانی یا نزدیک به پیری از دنیا می‌روند ولی «بعضی از شما به بالاترین و بدترین سالیان عمر (یعنی نهایت پیری) باز می‌گردند» (وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ).

«و نتیجه این عمر طولانی آن خواهد شد که بعد از علم و دانش و آگاهی چیزی نخواهد دانست» و همه را به دست فراموشی می‌سپارد (لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً).

درست مانند آغاز عمر و سنین کودکی که یک پارچه نسیان بود و فراموشکاری و ناآگاهی، آری «خداوند آگاه و قادر است» (إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ قَدِیرٌ).

همه قدرتها در اختیار اوست و به هر مقدار که صلاح بداند می‌بخشد و به هر موقع که لازم ببیند می‌گیرد.

نکات آیه

۱- آفرینش و مرگ انسانها به دست خداوند است. (و الله خلقکم ثمّ یتوفّ-کم)

۲- مرگ، دریافت کامل روح انسان از ناحیه خداوند است نه نابودى وى (و الله خلقکم ثمّ یتوفّ-کم) «توفّى» (از باب تفعل) به معناى اخذ شىء به تمام و کمال است. بدیهى است که هنگام مرگ، جسم انسان در زمین باقى مى ماند و آنچه توسط خداوند دریافت مى شود، حقیقتى به نام روح است.

۳- روح انسان، تشکیل دهنده حقیقت و هویت انسانى وى است. (و الله خلقکم ثمّ یتوفّ-کم) برداشت فوق بر این اساس است که هنگام مرگ جسم انسان هم چنان باقى است و آنچه توسط خداوند دریافت مى شود، همان روح است که از آن با ضمیر «کم» تعبیر شده است.

۴- آغاز زندگى انسان از پایین ترین مراتب ادراکى و جسمانى و بازگشت وى در پایان، به همان نقطه * (و الله خلقکم ثمّ یتوفّ-کم و منکم من یردّ إلى أرذل العمر) در ماده «یردّ» معنای بازگشت نهفته است. بنابراین، آیه دلالت می کند به اینکه، انسان ابتدا در نقطه اى قرار داشته، سپس سیر تکاملى را دنبال کرده است و در نهایت هم به همان نقطه آغازین باز مى گردد. خداوند از نقطه آغازین به عنوان پست ترین نقطه حیات یاد کرده است.

۵- ضعف قواى جسمى و فکرى انسان در کهنسالى، نمودار مقهور بودن او در برابر تدبیر الهى است. (و منکم من یردّ إلى أرذل العمر) تذکر خداوند به ناتوانى انسان پس از دوران توانایى، مى تواند اشاره به مقهوریت انسان در برابر تدبیر الهى داشته باشد; زیرا واژه «یُردّ» که به صورت مجهول آمده، اختیار را از انسان نفى مى کند و تعبیر «الله خلقکم» در صدر آیه مى تواند اشاره به این داشته باشد که آن بازگشت در اختیار کسى است که حیات و مرگ به دست اوست.

۶- برخى از انسانها، از حفظ دستاوردهاى علمى خویش در همه مراحل زندگى ناتوانند. (و منکم من یردّ إلى ... لکى لایعلم بعد علم شیئًا)

۷- دوران کهنسالى همراه با نادانى، از پست ترین مراحل زندگى انسان (و منکم من یردّ إلى أرذل العمر لکى لایعلم بعد علم شیئًا)

۸- برخى از انسانها آن چنان به پیرى مى رسند که تمامى اندوخته هاى علمى خود را از دست مى دهند. (و منکم من یردّ إلى أرذل العمر لکى لایعلم بعد علم شیئًا)

۹- زندگى بدون علم و آگاهى، پست و بى ارزش است. (من یردّ إلى أرذل العمر لکى لایعلم بعد علم شیئًا) برداشت فوق، به خاطر این نکته است که خداوند مرحله اى را که انسان چیزى نمى داند و فاقد آگاهى است، پست ترین مرحله دانسته است.

۱۰- خداوند، داراى علم و قدرت گسترده (إن الله علیم قدیر)

۱۱- آفرینش و مرگ و اعطاى دانش و سلب آن از انسان، جلوه اى از علم و قدرت الهى است. (و الله خلقکم ثمّ یتوفّ-کم ... إن الله علیم قدیر)

۱۲- علم و قدرت انسان، ناپایدار و علم و قدرت خداوند، همیشگى است. (و منکم من یردّ إلى أرذل العمر لکى لایعلم بعد علم شیئًا إن الله علیم قدیر)

روایات و احادیث

۱۳- «عن أبى جعفر(ع): إذا بلغ العبد مائة سنة فذلک أرذل العمر;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است: هر گاه بنده خدا به صد سال مى رسد، [عمر او] «أرذل العمر» است».

۱۴- «عن على(ع) فى قوله «و منکم من یردّ إلى أرذل العمر» قال: خمس و سبعون سنة;[۲] از على(ع) روایت شده که درباره قول خدا «و منکم من یردّ إلى أرذل العمر» فرمود: «أرذل العمر» سن ۷۵ سالگى است».

۱۵- «روى: أن أرذل العمر أن یکون عقله عقل إبن سبع سنین;[۳] روایت شده است که «أرذل العمر» آن است که [در اثر پیرى] عقل انسان مانند عقل بچه هفت ساله باشد».

موضوعات مرتبط

  • ارزشها: ملاک ارزشها ۹
  • اسماء و صفات: علیم ۱۰; قدیر ۱۰
  • انسان: ابعاد انسان ۳; پیرى انسان ۱۳; حقیقت انسان ۳; خلقت انسان ۱۱; عجز انسان ها ۶; علم انسان ها ۶، ۱۱; عمر انسان ۴، ۶، ۷، ۸; فراموشى انسان ۱۱; فرجام انسان ۴; مرگ انسان ها ۱۱; مقهوریت انسان ۵; منشأ خلقت انسان ۱; ناپایدارى علم انسان ۱۲; ناپایدارى قدرت انسان ۱۲
  • پیرى: آثار پیرى ۱۵; جهل در پیرى ۷; ضعف در پیرى ۵; فراموشى در پیرى ۸
  • خدا: افعال خدا ۱، ۱۲; تدبیر خدا ۵; جاودانگى علم خدا ۱۲; جاودانگى قدرت خدا ۱۲; علم خدا ۱۰; قدرت خدا ۱۰; نشانه هاى علم خدا ۱۱; نشانه هاى قدرت خدا ۱۱
  • روح: قابض روح ۲; نقش روح ۳
  • زندگى: زندگى بی ارزش ۹
  • علم: ارزش علم ۹
  • عمر: آغاز عمر ۴; بدترین دوران عمر ۷، ۱۳، ۱۴، ۱۵; دورانهاى عمر ۴، ۶، ۸
  • مرگ: حقیقت مرگ ۲; منشأ مرگ ۱

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۷۹; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۳۷۶، ح ۱.
  2. تفسیر طبرى، ج ۷، ص ۶۱۵; الدرالمنثور، ج ۵- ، ص ۱۴۶.
  3. خصال صدوق، ص ۵۴۶، ح ۲۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۶۷، ح ۱۴۴