الكهف ٧١

از الکتاب
کپی متن آیه
فَانْطَلَقَا حَتَّى‌ إِذَا رَکِبَا فِي‌ السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ‌ أَ خَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ‌ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ‌ شَيْئاً إِمْراً

ترجمه

آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتی شدند، (خضر) کشتی را سوراخ کرد. (موسی) گفت: «آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟! راستی که چه کار بدی انجام دادی!»

|پس به راه افتادند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند [خضر] آن را سوراخ كرد. موسى گفت: آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعا به كار ناروايى مبادرت كردى
پس رهسپار گرديدند، تا وقتى كه سوار كشتى شدند، [وى‌] آن را سوراخ كرد. [موسى‌] گفت: «آيا كشتى را سوراخ كردى تا سرنشينانش را غرق كنى؟ واقعاً به كار ناروايى مبادرت ورزيدى.»
سپس هر دو با هم برفتند تا وقتی که در کشتی سوار شدند. آن عالم کشتی را بشکست، موسی گفت: ای مرد، آیا کشتی شکستی تا اهل آن را به دریا غرق کنی؟! بسیار کار منکر و شگفتی به جای آوردی.
پس هر دو به راه افتادند تا وقتی که در کشتی سوار شدند، او شکافی در کشتی ایجاد کرد. موسی گفت: آیا آن را شکافتی تا سرنشینانش را غرق کنی؟ به راستی که کاری بسیار زشت کردی!
پس به راه افتادند تا به كشتى سوار شدند. كشتى را سوراخ كرد. گفت: كشتى را سوراخ مى‌كنى تا مردمش را غرقه سازى؟ كارى كه مى‌كنى كارى سخت بزرگ و زشت است.
پس رهسپار شدند تا آنکه سوار کشتی‌ای شدند [و خضر] آن را سوراخ کرد [موسی‌] گفت سوراخش کردی که سرنشینانش را غرق کنی؟ عجب کار هول‌انگیزی کردی‌
پس برفتند تا آنگاه كه به كشتى سوار شدند، آن را سوراخ كرد. [موسى‌] گفت: آيا آن را سوراخ كردى تا مردمش را غرق كنى؟ بى‌گمان كارى ناروا و شگفت كردى.
پس (موسی و خضر با یکدیگر) به راه افتادند (و در ساحل دریا به سفر پرداختند) تا این که سوار کشتی شدند. (خضر در اثنای سفر) آن را سوراخ کرد. (موسی) گفت: آیا کشتی را سوراخ کردی تا سرنشینان آن را غرق کنی؟! واقعاً کار بسیار بدی کردی.
پس (از آنجا خستند و) رستند تا وقتی که سوار (آن) کشتی شدند. (وی) آن را درید. (موسی) گفت: «آیا کشتی را دریدی تا سرنشینانش را غرق کنی‌؟ بی‌گمان کاری منکر[:نابسامان و ناروا] به بار آوردی.»
پس برفتند تا گاهی که سوار شدند در کشتی بشکافتش گفت آیا سوراخ کردیش که غرق کنی مردمش را همانا بیاوردی چیزی زشت را

So they set out. Until, when they had boarded the boat, he holed it. He said, “Did you hole it, to drown its passengers? You have done something awful.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٧٠ آیه ٧١ الكهف ٧٢
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِنطَلَقا»: به راه افتادند. روان شدند. «خَرَقَهَا»: آن را سوراخ کرد. «أَهْلَهَا»: ساکنان آن. صاحبان آن. «إِمْراً»: کار بسیار زشت و شگفت‌انگیز.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً «71»

پس آن دو (موسى و خضر) به راه افتادند، تا آنكه سوار كشتى شدند. (خضر) آن را سوراخ كرد. موسى (از روى اعتراض يا تعجّب) گفت: آيا آن را سوراخ كردى تا سرنشينان آن را غرق كنى؟ راستى كه كار ناروايى انجام دادى!

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71)

خلاصه موسى و خضر روانه شدند و يوشع هم در عقب ايشان.

فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ: پس روانه شدند، به ساحل دريا رسيدند به كشتى، از اهل آن استدعاى سوارى نمودند، ملاحان اول راضى نشدند، در آخر خضر را شناخته، به تعظيم تمام ايشان را به كشتى سوار نمودند؛ تا چون بنشستند در آن كشتى و به ميان دريا رسيدند، خضر تبرى برداشته و پنهان از قوم، خَرَقَها: سوراخ كرد كشتى را به اين وجه كه لوحى از الواح آن را كند.

على بن ابراهيم در حديث از حضرت رضا عليه السلام‌ «2»: سه نفرى روانه شدند تا به كنار دريا رسيدند، و كشتى پر شده و مهياى حركت بود. اهل كشتى‌


«1» اصول كافى، جلد اوّل، كتاب الحجّة، صفحه 260 حديث 1.

«2» تفسير قمى ج 2 صفحه 39.

جلد 8 - صفحه 92

گفتند: اين سه نفر اهل صلاح هستند، آنها را سوار كنيم. پس چون روانه شدند در دريا، خضر برخاست به طرفى از كشتى، پس شكست آن را و كهنه و خاك در آن داخل نمود. موسى با حالت غضب شديد: قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها:

گفت آيا سوراخ كردى كشتى را تا غرق گردانى اهلش را؟ زيرا سوراخ سبب است كه آب در كشتى داخل، و دخول آب عاقبت موجب غرق شدن كشتى باشد. لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً: هر آينه بتحقيق آوردى تو چيزى شگفت عجيب و عظيم.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


فَوَجَدا عَبْداً مِنْ عِبادِنا آتَيْناهُ رَحْمَةً مِنْ عِنْدِنا وَ عَلَّمْناهُ مِنْ لَدُنَّا عِلْماً (65) قالَ لَهُ مُوسى‌ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‌ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً (66) قالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (67) وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‌ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (68) قالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً (69)

قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي عَنْ شَيْ‌ءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (70) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا رَكِبا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَها قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً إِمْراً (71) قالَ أَ لَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (72) قالَ لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ وَ لا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْراً (73) فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِيا غُلاماً فَقَتَلَهُ قالَ أَ قَتَلْتَ نَفْساً زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَقَدْ جِئْتَ شَيْئاً نُكْراً (74)

قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً (75)

ترجمه‌

پس يافتند بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم او را رحمتى از جانب خودمان و آموخته بوديم او را از نزدمان دانشى‌

گفت باو موسى آيا پيروى‌


جلد 3 صفحه 439

كنم ترا براى آنكه بياموزى مرا از آنچه آموخته شدى دانش نافعى‌

گفت همانا تو هرگز نتوانى با من صبر نمودن‌

و چه گونه صبر ميكنى بر آنچه احاطه ندارى بآن از راه دانش‌

گفت زود باشد كه بيابى مرا اگر بخواهد خدا صبر كننده و نافرمانى نكنم مر تو را در كارى‌

گفت پس اگر پيروى كنى مرا پس مپرس از من از چيزى تا ابتدا كنم براى تو از آن به بيانى‌

پس رفتند تا وقتى كه سوار شدند در كشتى شكاف داد آنرا گفت آيا شكاف دادى آنرا تا غرق كنى اهلش را بتحقيق بجا آوردى كار ناشايسته‌اى‌

گفت آيا نگفتم همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن‌

گفت مؤاخذه مكن مرا بآنچه فراموش كردم و مينداز مرا از كارم بمشقّت‌

پس رفتند تا وقتى كه ملاقات نمودند پسرى را پس كشت او را گفت آيا كشتى نفس پاكى را بغير عوض نفسى بتحقيق بجا آوردى كار ناپسندى‌

گفت آيا نگفتم مر ترا همانا تو هرگز نميتوانى با من صبر نمودن.

تفسير

در آيات سابقه نتيجه مسافرت حضرت موسى با يوشع عليه السّلام براى تحصيل علم بيان شد كه ملاقات حضرت خضر بود در ساحل دريا كنار سنگى لذا خداوند فرموده پس يافتند موسى و يوشع بنده‌اى از بندگان ما را كه داده بوديم باو منصب نبوّت را از جانب خودمان كه رحمتى برتر و بالاتر از آن نيست با عمر طولانى و تعليم نموده بوديم باو رشحه‌اى از رشحات علم غيب را كه مخصوص بما است در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه نزد خضر علمى بود كه نوشته نشده بود براى موسى در الواح تورية و موسى گمان ميكرد كه تمام علوم در الواح براى او نوشته شده و پس از سلام و جواب و شناسائى و اكرام از طرفين موسى عليه السّلام بحضرت خضر گفت آيا اجازه ميفرمائى پيروى كنم از تو و چندى مصاحب با تو باشم كه بياموزى بمن از آنچه خدا بتو آموخته از علم باطن چيزيرا كه خير و صلاح دنيا و آخرت من در آن باشد حضرت خضر فرمود تو استطاعت و توانائى بر صبر و تحمّل مشاهده ناملايمات همراهى مرا ندارى چون حضرت خضر مأمور بكمك درماندگان و دستگيرى از ضعفاء و فقراء در باطن بود و حضرت موسى مأمور بظاهر و اصلاح امور دنيا و آخرت مردم در نتيجه متابعت از شرع و شريعت و هر يك مقامى را بر حسب استعداد خودشان واجد بودند كه ديگرى استعداد


جلد 3 صفحه 440

تحمّل آنرا نداشت لذا حضرت موسى نميتوانست امريرا كه ظاهرا با موازين شرع منطبق نيست مشاهده نمايد و ساكت باشد چون طبعا غيور و متعصّب در دين و حفظ نواميس الهى بود و در روايات ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده كه موسى مأمور بامرى بود كه خضر طاقت آنرا نداشت و خضر مأمور بامرى بود كه موسى طاقت آنرا نداشت و موسى اعلم از خضر بود ولى چون در دل او خطور نمود كه واجد تمام علوم است و ممكن بود از اين راه غرورى عارض او شود خدا خواست باو ارائه دهد كسى را كه اعلم از او است در خصوص علمى كه مخصوص بخدا است و رشحه‌اى از رشحات آنعلم را باو عنايت فرموده تا معلوم شود كه شخص بهر مرتبه‌اى از علم و دانش برسد باز واجد تمام علوم نيست و بايد دست از تحصيل علم بر ندارد و در مقام طلب علم از رنج مسافرت و تحمّل ذلّت و فروتنى مضايقه ننمايد لذا حضرت موسى با آنكه پيغمبر الو العزم و افضل و اعلم از حضرت خضر بود چون براى تحصيل علم مخصوصى نزد او حاضر شده بود با كمال خضوع و خشوع خواهش نمود كه تبعيّت او را بپذيرد براى كسب علم و بعد از آنكه حضرت خضر فرمود تو طاقت صبر بر تبعيّت مرا ندارى چون نمى‌توانى به بينى و ساكت باشى اموريرا كه با ظاهر شرع منطبق نيست ولى در باطن داراى مصلحت است و تو احاطه علمى بر اسرار و مصالح خفيّه آنها ندارى با كمال ادب جواب داد انشاء اللّه تعالى صبر خواهم نمود و نافرمانى از من مشاهده نخواهى فرمود و خضر فرمود پس اگر حاضر براى پيروى من شدى نبايد امرى را كه مشاهده كنى از من صادر ميشود مورد انكار و اعتراض قرار دهى تا من خودم سرّ و حكمت آنرا براى تو بيان كنم و حضرت موسى قبول كرد و در واقع ملتزم شد كه اشكالى بكارهاى او ننمايد تا وقتى كه حضرت خضر خودش صلاح بداند كه بيان سرّ آنرا بنمايد و ظاهرا از اينجا يوشع از آن دو پيغمبر خدا جدائى اختيار نمود و مراجعت كرد و آن دو در ساحل دريا سير مينمودند تا آنكه خواستند با كشتى مسافرت بجائى نمايند كشتيبان حضرت خضر را شناخت و هر دو را بدون گفتگو سوار بر كشتى نمود و چون آن دو بزرگوار در كشتى نشستند و براه افتاد حضرت خضر شكاف و شكستى در كشتى احداث فرمود و جاى آنرا مسدود نمود بقدريكه آب وارد كشتى نشود و حضرت موسى برآشفت و بالحن عتاب آميزى باو


جلد 3 صفحه 441

گفت كشتى را شكستى براى آنكه اهلش را غرق كنى كار ناشايسته بزرگى كرد خضر فرمود نگفتم تو طاقت صبر بر رفاقت با من را ندارى و حضرت موسى زبان بعذر خواهى گشود و گفت مگير مرا بآنچيزى كه از روى غفلت و فراموشى از من سر زد و ميفكن مرا در مشقّت خجلت و شرمسارى و مؤاخذه بر خلاف عهدى كه سهوا از من صادر شد چون عصمت انبياء از سهو و نسيان در احكام شرعيّه و اموريست كه موجب سلب اطمينان از اقوال و افعال ايشان شود نه در اين قبيل موارد كه مورد ابتلاء عموم نيست خصوصا در جائيكه منشأ آن عدم توجّه و تذكّر براى استغراق در مشاهده انوار غيبيّه الهيّه باشد و حضرت خضر صرف نظر فرمود و مسافرت دريا بپايان رسيد و بخشكى رسيدند و با يكديگر در ساحل دريا راه مى‌پيمودند ناگاه پسرى را كه با چند پسر ديگر مشغول بازى بود حضرت خضر بدون سؤال و تفتيش حال كشت و حضرت موسى عنان صبر و شكيبائى را از دست داد و شديدا برآشفت و گفت آيا كشتى نفس پاك و پاكيزه از گناهى را بدون مجوّز شرعى كه قصاص است و قتل نفس در مقابل قتل نفس واقع شود الحق كار ناشايسته و ناروا و منكرى كردى حضرت خضر فرمود همانا عقلها حاكم بر فرمان خدا نيست فرمان خدا حاكم بر عقلها است تسليم باش در برابر آنچه مى‌بينى و صبر كن بر آن آيا نگفتم بتو همانا تو طاقت صبر بر تبعيّت از مرا ندارى و چون حضرت موسى در دفعه دوم عتاب خود را شديدتر كرده بود حضرت خضرهم كلمه بتو را بر جمله سابق در جواب زياد فرمود تا حضرت موسى متوجّه شود كه خلاف قرار داد از او مكرّر صادر شده و بيشتر مورد ملامت است و ظاهرا ايندفعه حضرت موسى قرار را فراموش نكرده بود ولى يكدفعه از مشاهده قتل ناگهانى آن طفل بى‌گناه از حال طبيعى خارج شد و نتوانست خود ا نگهدارى كند.


جلد 3 صفحه 442

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَانطَلَقا حَتّي‌ إِذا رَكِبا فِي‌ السَّفِينَةِ خَرَقَها قال‌َ أَ خَرَقتَها لِتُغرِق‌َ أَهلَها لَقَد جِئت‌َ شَيئاً إِمراً (71)

‌پس‌ ‌هر‌ دو حركت‌ كردند ‌تا‌ آنكه‌ رسيدند كنار دريا كشتي‌ سوار شدند خضر

جلد 12 - صفحه 385

شروع‌ كرد كشتي‌ ‌را‌ سوراخ‌ كردن‌ و پاره‌ نمود موسي‌ ‌گفت‌ آيا كشتي‌ ‌را‌ شكستي‌ ‌براي‌ اينكه‌ اهل‌ كشتي‌ ‌را‌ ‌در‌ دريا غرق‌ كني‌ ‌هر‌ آينه‌ كار بسيار ناپسندي‌ كردي‌ (تنبيه‌) كشتي‌ ‌را‌ خراب‌ كردن‌ چندين‌ معصيت‌ بزرگي‌ ‌را‌ ‌در‌ بردارد.

«1» تصرّف‌ ‌در‌ مال‌ ‌غير‌ بدون‌ اجازه‌ مالك‌ حرامست‌.

«2» اضرار بمالكين‌ ‌که‌ كشتي‌ ‌آنها‌ ‌را‌ معيوب‌ كردن‌.

«3» ضمان‌ ‌که‌ واجبست‌ ‌از‌ عهده‌ برآيد.

«4» اتلاف‌ نفوس‌ ‌که‌ غرق‌ ميشوند.

«5» اضرار بنفس‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌هم‌ ‌با‌ ‌آنها‌ تلف‌ ميشود لذا بمجرد اينكه‌ فَانطَلَقا حَتّي‌ إِذا رَكِبا فِي‌ السَّفِينَةِ خَرَقَها حضرت‌ موسي‌ طاقت‌ نياورد و وعده‌ عدم‌ سؤال‌ ‌هم‌ بخضر نداده‌ ‌بود‌ و اعتراض‌ ‌هم‌ نكرد ‌حتي‌ اينكه‌ ميدانست‌ ‌که‌ حكمت‌ و مصلحت‌ داشته‌ استفهام‌ كرد ‌که‌ آيا مأموري‌ اهل‌ كشتي‌ ‌را‌ غرق‌ كني‌ قال‌َ أَ خَرَقتَها لِتُغرِق‌َ أَهلَها و ‌اينکه‌ عمل‌ ‌بر‌ طبق‌ قواعد شرع‌ منطبق‌ نميشود لَقَد جِئت‌َ شَيئاً إِمراً ‌اينکه‌ عمل‌ ناشايسته‌ ‌است‌ و مناسب‌ مقام‌ ‌شما‌ نيست‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 71)- معلم الهی و این اعمال زننده؟! «آن دو (موسی و مرد عالم الهی) به راه افتادند تا آنکه سوار کشتی شدند» (فَانْطَلَقا حَتَّی إِذا رَکِبا فِی السَّفِینَةِ).

هنگامی که آن دو سوار کشتی شدند خضر «کشتی را سوراخ کرد»! (خَرَقَها).

از آنجا که موسی از یک سو پیامبر بزرگ الهی بود و باید حافظ جان و مال مردم باشد، و امر به معروف و نهی از منکر کند، و از سوی دیگر وجدان انسانی او اجازه نمی‌داد در برابر چنین کار خلافی سکوت اختیار کند تعهدی را که با خضر داشت به دست فراموشی سپرد، و زبان به اعتراض گشود و «گفت: آیا آن را سوراخ کردی که اهلش را غرق کنی؟ راستی چه کار بدی انجام دادی»! (قالَ أَ خَرَقْتَها لِتُغْرِقَ أَهْلَها لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً إِمْراً).

ج3، ص58

نکات آیه

۱- موسى(ع) با پذیرش شروط خضر، همراه او حرکت کرد. (فانطلقا حتّى إذا رکبا فى السفینة) «انطلاق» به معناى «روانه شدن و حرکت کردن» است. «فاء» در «فانطلقا» دلالت دارد که موسى(ع) شرایط خضر را پذیرفت و خضر(ع) به همراهى وى رخصت داد.

۲- موسى و خضر(ع) در نخستین مراحل همراهى، سوار کشتى شدند. (فانطلقا حتّى إذا رکبا فى السفینة)

۳- همسفر موسى(ع)(یوشع) با آغاز سفر موسى و خضر(ع)، از آنان جدا شد.* (فانطلقا حتّى إذا رکبا فى السفینة) در این آیه، نامى از همسفر قبلى موسى (یوشع) مطرح نیست. ممکن است گفته شود، او در ادامه سفر، حضور نداشته و رخصتى براى او صادر نگردیده بود. توجه به ضمایر تثنیه («فانطلقا»، «رکبا») گواهى روشن بر این نکته است.

۴- خضر(ع) پس از سوار شدن بر کشتى، در بدنه آن شکافى ایجاد کرد که سرنشنیان آن در خطر غرق شدن قرار گرفتند. (حتّى إذا رکبا فى السفینة خرقها) «خرق» به معناى «شکافتن و دریدن» است.

۵- موسى(ع) از عملکرد خضر(ع) در شکافتن بدنه کشتى، شگفت زده شد و به او اعتراض کرد. (قال أخرقتها لتغرق أهلها)

۶- اقدام خضر به سوراخ کردن کشتى، دور از چشم سرنشینان کشتى بوده است. (خرقها قال أخرقتها لتغرق أهلها) روشن است که اگر سوراخ کردن کشتى، در دید مردم قرار داشت، خضر(ع)، مورد اعتراض آن ها قرار مى گرفت و مانع او مى شدند. از این که تنها، موسى(ع)اعتراض کرده، چنین بر مى آید که این کار، از چشم دیگران به دور بوده است .

۷- قرار گرفتن سرنشینان کشتى در معرض غرق، علّت اعتراض موسى(ع) به عمل خضر(ع) بود. (قال أخرقتها لتغرق أهلها)

۸- آسیب رساندن خضر(ع) به کشتى، امرى بس ناروا و غیرقابل توجیه در نظر موسى(ع) بود. (لقد جئت شیئًا إمرًا) «إمر» به معناى «منکَر عظیم» و نیز «منکَر عجیب» آمده است.(لسان العرب).

۹- آسیب رساندن به جان مردم، امرى بس نکوهیده و ناروا است. (أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئًا إمرًا)

۱۰- کشتى سوراخ شده به دست خضر(ع) حامل مسافر بوده است. (أخرقتها لتغرق أهلها)

۱۱- موسى(ع)، لغزش هایى نظیر غرق انسان ها بى گناه را، از جانب خضر(ع) منتفى نمى دانست. (أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئًا إمرًا)

۱۲- سکوت در برابر منکرات و بى تفاوتى در رخدادهاى زیان بار براى مردم، به دور از خوى و منش موسى(ع) بود. (أخرقتها لتغرق أهلها لقد جئت شیئًا إمرًا)

موضوعات مرتبط

  • خضر(ع): اعتراض به خضر(ع) ۵; خضر(ع) در کشتى ۲، ۴، ۶; سوراخ کشتى قصه خضر(ع) ۴، ۵، ۶، ۸; شگفتى عمل خضر(ع) ۵; عصمت خضر(ع) ۱۱; فلسفه اعتراض به خضر(ع) ۷; قبول خواسته هاى خضر(ع) ۱; قصه خضر(ع) ۱، ۲، ۳ ، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۱; مسافران کشتى قصه خضر(ع) ۷، ۱۰; مسافرت خضر(ع) ۱، ۲، ۳; ناپسندى عمل خضر(ع) ۸
  • عمل: عمل ناپسند ۹
  • مردم: ناپسندى زیان رسانى به مردم ۹
  • موسى(ع): اعتراض موسى(ع) ۵; بینش موسى(ع) ۸، ۱۱; تعجب موسى(ع) ۵; سیره موسى(ع) ۱۲; فلسفه اعتراض موسى(ع) ۷; قصه موسى(ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷ ، ۸، ۱۱; مسافرت موسى(ع) ۱، ۲، ۳; مسؤولیت پذیرى موسى(ع) ۱۲; موسى(ع) در کشتى ۲; همراهى موسى(ع) با خضر(ع) ۱، ۲
  • نهى ازمنکر: اهمیت نهى ازمنکر ۱۲
  • یوشع(ع): جدایى یوشع(ع) و موسى(ع) ۳

منابع