البقرة ٧١

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ إِنَّهُ‌ يَقُولُ‌ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لاَ ذَلُولٌ‌ تُثِيرُ الْأَرْضَ‌ وَ لاَ تَسْقِي‌ الْحَرْثَ‌ مُسَلَّمَةٌ لاَ شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ‌ جِئْتَ‌ بِالْحَقِ‌ فَذَبَحُوهَا وَ مَا کَادُوا يَفْعَلُونَ‌

ترجمه

گفت: خداوند می‌فرماید: «گاوی باشد که نه برای شخم زدن رام شده؛ و نه برای زراعت آبکشی کند؛ از هر عیبی برکنار باشد، و حتی هیچ‌گونه رنگ دیگری در آن نباشد.» گفتند: «الان حق مطلب را آوردی!» سپس (چنان گاوی را پیدا کردند و) آن را سر بریدند؛ ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند.

گفت: او مى‌فرمايد آن گاوى است كه رام نيست تا زمين را شخم زند و به كشت آب دهد، گاوى تندرست است، هيچ لكه‌اى در آن نيست. گفتند: اينك حق را ادا كردى. پس همان را سر بريدند، هر چند نزديك بود اين كار را نكنند
گفت: «وى مى‌فرمايد: در حقيقت، آن ماده گاوى است كه نه رام است تا زمين را شخم زند؛ و نه كشتزار را آبيارى كند؛ بى‌نقص است؛ و هيچ لكه‌اى در آن نيست.» گفتند: «اينك سخن درست آوردى.» پس آن را سر بريدند، و چيزى نمانده بود كه نكنند.
موسی گفت: خدا می‌فرماید آن گاو هم آن قدر به کار رام نباشد که زمین شیار کند و آب به کشتزار دهد و هم بی‌عیب و یکرنگ باشد. گفتند: اکنون حقیقت را روشن ساختی. و گاوی بدان اوصاف کشتند، لیکن نزدیک بود باز نافرمانی کنند.
گفت: او می گوید: گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند و نه زراعت را آبیاری نماید، [از هر عیب و نقصی] سالم است، و رنگی مخالف رنگ اصلی در آن نیست، گفتند: اکنون حق را برای ما آوردی. پس آن را ذبح کردند، در حالی که نزدیک بود فرمان خدا را اجرا نکنند!!
گفت: مى‌گويد: از آن گاوان نيست كه رام باشد و زمين را شخم زند و كِشته را آب دهد. بى‌عيب است و يكرنگ. گفتند: اكنون حقيقت را گفتى. پس آن را كشتند، هر چند كه نزديك بود كه از آن كار سرباز زنند.
گفت می‌فرماید آن گاوی است که نه رام [و کاری‌] است که زمین را شیار کند و نه کشتزار را آبیاری کند، تندرست و یکرنگ گفتند اینک سخن درست آوردی سپس آن را کشتند و نزدیک بود که این کار را نکنند
گفت: او مى‌گويد: آن گاوى است نه چنان رام كه زمين را شخم زند و كشت را آب دهد، بى‌عيب است و هيچ لكه‌اى [از رنگ ديگر] در آن نيست. گفتند: اكنون حقّ را بياوردى پس آن
گفت: خدا می‌فرماید که آن، گاوی است که هنوز به کار گرفته نشده است و رام نگشته است تا بتواند زمین را شیار کند و زراعت را آبیاری نماید. از هر عیبی پاک و رنگش یکدست و بدون لکه است. گفتند: اینک حق مطلب را اداء کردی. پس گاو را سر بریدند، گرچه نزدیک بود که چنین نکنند.
گفت: «به‌راستی خدا می‌فرماید “بی‌چون، آن ماده گاوی است که نه رام است تا زمین را شخم زند، و نه کشتزار را آبیاری می‌کند؛ بسی سالم است (و) هیچ لکه‌ای (هم) در آن نیست.”» گفتند: «اینک (سخنی) کاملاً درست آوردی.» پس آن را سر بریدند، و (هرگز) نزدیک [:مایل] به انجام این کار (هم) نبوده‌اند.
گفت او گوید همانا آن گاوی است نه رام تا زمین را شیار کند و نه کشت را آب دهد تندرست است نیست لکّه‌ای در آن گفتند اکنون حقّ‌ّ را آوردی پس سربریدندش و نزدیک نبودند آن را کنندگان‌

He said, “He says she is a heifer, neither yoked to plow the earth, nor to irrigate the field; sound without blemish.” They said, “Now you have brought the truth.” So they slew her; though they almost did not.
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ٧٠ آیه ٧١ البقرة ٧٢
سوره : سوره البقرة
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ذَلُولٌ»: رام. کار کشته. «تُثِیرُ»: زیر و رو می‌کند. «الْحَرْثَ»: کشت و زرع. «مُسَلَّمَةٌ»: سالم. بی‌عیب. «شِیَةَ»: رنگ مخالف. از ماده (وشی). «مَا کَادُوا یَفْعَلُونَ»: نزدیک بود که چنین کاری نکنند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


«71» قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ‌

(موسى) گفت: خداوند مى‌فرمايد: همانا آن گاوى است كه نه چنان رام باشد كه زمين را شخم زند و نه كشتزار را آبيارى كند. از هر عيبى بركنار است و هيچ لكّه‌اى در (رنگ) آن نيست. گفتند: الآن حقّ (مطلب) را آوردى! پس (چنان گاوى را پيدا كرده و) آن را سر بريدند، ولى نزديك بود انجام ندهند.


«1». تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 89.

جلد 1 - صفحه 138

نکته ها

«ذَلُولٌ» به معناى حيوان رام شده، «تُثِيرُ» از «اثارة» به معناى شخم زدن، «مُسَلَّمَةٌ» به معناى سالم از هر عيب و نقص عضوى و «شِيَةَ» از «وشى» به معناى خال، و «لاشية» يعنى خال يا رگه‌ى رنگ ديگرى نداشته باشد.

يهود نسبت به پيامبر خود بى‌ادب بودند، با آنكه خود بدنبال بهانه و راه فرار بودند، وقتى مجبور به انجام فرمان شدند، به موسى گفتند: «الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ» حالا حقّ گفتى. گويا قبل از اين باطل مى‌گفته است.

پیام ها

1- در اجراى طرح‌ها، عناصر و منابع فعّال و توليدى و اقتصادى را منهدم نكنيد.

«لا ذَلُولٌ ... وَ لا تَسْقِي»

2- آنچه در راه فرمان خدا مصرف مى‌شود، مناسب است سالم باشد. «مُسَلَّمَةٌ» در سفر حج نيز زائر خانه خدا بايد روز عيد قربان، حيوان سالم ذبح كند.

3- غرور و هوس، كار را به جايى مى‌رساند كه انسان هرچه را طبق ميل خودش باشد، حقّ مى‌داند. «جِئْتَ بِالْحَقِّ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)

چون بنى اسرائيل طلب كردند تبيين را بر وجهى كه رفع تشابه شود براى آنها، لذا به درخواست حضرت موسى عليه السلام خدا بيان فرمود:

قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ: گفت موسى عليه السلام به قوم به درستى كه خدا مى‌فرمايد به تحقيق آن گاوى است كه: لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ‌: ذليل نبشده باشد از شدت كار و شخم نمودن زمين، وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ‌: و نه آب كشى زراعت، بلكه: مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها: آن گاوى رها شده است از

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 173

تمام كارها و خود چرا مى‌كند. يا آنكه برى‌ء از عيوب و خالص باشد رنگش، كه رنگ مخالف در او نباشد. حتى سم و شاخ او هم زرد باشد.

چون بنى اسرائيل اين صفات مذكوره را كه موجب رفع تشابه آنان بود، شنيدند، قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِ‌: گفتند اكنون كه اين صفات بيان نمودى حقيقت حق را هويدا ساختى و آن را روشن كردى براى ما. پس به تفحص آن گاو برآمدند، آن را نزد جوانى يافتند.

قضيه بقره: در مجمع البيان روايت نموده كه از حضرت رسالت عليه السلام سؤال نمودند از حقيقت اين گاو. فرمود: در بنى اسرائيل جوانى نيكوكار بود كه پدر و مادر را بسيار محترم مى‌داشت و نخواستى غبار ملالى از او بر قلب آنها نشيند. روزى متاعى خريده بود، به خانه آمد، تا قيمت آن را دهد. پدرش در خواب و كليد اطاق زير سر او بود، و كراهت داشت از آنكه پدر را بيدار نمايد. ساعتى بر بالين پدر نشسته بيدار نشد. چون طول كشيد، متاع را به صاحبش رد كرد. پدر وقتى كه بيدار شد، صورت حال را به او گفت. پدر را بسيار خوش آمد و اين گاو را به او بخشيد و گفت عوض متاع آن را به تو دادم‌ «1». حق تعالى به جهت ميامن آن نيكوئى كه در حق پدر نمود، كار اين گاو را بجائى رساند كه به قيمت گزافى خريدارى نمودند.

نزد بعضى آن گاو را فروخت به طلائى كه ده مقابل آن گاو بوده.

جمعى گفته‌اند كه پوستش را پر از طلا ساختند و به او دادند.

وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ‌: پس بكشتند آن گاو را و حال آنكه نخواستند كه آن را بخرند و بكشند به جهت گرانى قيمت آن، و آخر الامر به خريدن راضى شده آن را كشتند.

لطيفه: حكمت در ذبح اين گاو مخصوص، آن بود كه سرزنش گوساله پرستان شود، و بدانند گاو بدين حسن و جمال منفرد قابل ذبح است، پس گاوهاى ديگر به طريق اولى سزاوار ذبيحه باشند، و چيزى كه‌


«1» تفسير مجمع البيان، جلد اوّل صفحه 134.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 174

قابليت ذبح و فنا دارد سزاوار عبادت نخواهد بود.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفْعَلُونَ (71)

ترجمه‌

گفت كه او ميگويد همانا آن گاوى است نه رام است كه شيار كند زمين را و نه آب دهد كشت را سالم از عيب است نيست رنگ ديگرى در آن گفتند اكنون آوردى حق را پس كشتند آنرا و نزديك نبود كه بجا آورند.


جلد 1 صفحه 103

تفسير

در عيون و عياشى از حضرت رضا (ع) نقل نمود كه اگر سؤال نمينمودند هر گاويرا مى‌كشتند كافى بود ولى سختى نمودند خداوند هم بآنها سخت گيرى فرمود و در تفسير امام (ع) است كه بنى اسرائيل وقتى اين اوصاف را شنيدند از حضرت موسى سؤال نمودند كه خداوند امر فرموده است ما را به كشتن چنين گاوى فرمود بلى ولى در ابتداء امر نفرمود خداوند امر فرموده است شما را كه بكشيد گاوى را زيرا اگر باين بيان فرموده بود جاى سؤال از خدا براى حضرت موسى باقى نمى‌ماند از اوصاف آن گاو بلكه بايد ببنى اسرائيل بفرمايد كه خداوند فرموده است گاوى بكشيد هر گاوى كه باشد كافى است و چون امر بر آنها منجز شد هر چه كشتند چنين گاويرا كه داراى اين اوصاف باشد نيافتند مگر نزد جوانى از بنى اسرائيل كه در خواب ديده بود پيغمبر (ص) و امير المؤمنين و اولاد اطهار آن دو را كه باو فرموده بودند چون تو دوستدار و مقر بفضل ما بودى ما ميخواهيم شمه از اجر تو را در دنيا بتو عنايت نمائيم هر وقت آمدند گاو را از تو بخرند بگو اختيار با مادرم است و خداوند بمادرت تلقين ميفرمايد كه چه بگويد تا تو و اولادت بى‌نياز شويد از ماليه دنيا و آنجوان خوشحال از خواب برخاست ديد بنى اسرائيل آمدند گاو را از او مطالبه مينمايند كه خريدارى كنند و سؤال نمودند چند ميفروشى گفت دو مثقال طلا ولى اختيار با مادرم است آنها گفتند ما يك مثقال طلا ميخريم او بمادرش گفت چند بفروشم مادرش گفت چهار مثقال و او بآنها گفت آنها گفتند دو دينار ميخريم او بمادرش گفت جواب داد بگو هشت دينار همينطور سؤال و جواب ميان آنها و او و مادرش واقع شد و مرتبا مادر دو برابر ميكرد و آنها بنصف حاضر ميشدند تا آنكه حاضر شدند يك پوست گاو بزرگ را طلاى ناب تحويل دهند پس معامله تنفيذ شد و گاو را خريدند و كشتند و بهاى گاو به پنج هزار هزار دينار كه ده كرور مثقال شرعى طلا است بالغ گرديد و ذيل آيه اشاره است بآنكه ميخواستند نخرند براى گرانى قيمت گاو ولى لجاج وادارشان كرد كه بخرند و ديدند اگر نخرند نزد حضرت موسى متهم بقتل ميشوند، بنظر حقير از صدر بيان امام استفاده ميشود كه لفظ يأمركم در قول خداوند تعالى و اذ قال موسى لقومه ان اللّه يأمركم اخبار از آينده بوده يعنى بعد از اين امر مى‌كند شما را و اين هم با ظاهر روايت عيون و عياشى كه ذكر شد منافى است و هم با صدر و ذيل اين حكايت و سؤالات بنى اسرائيل كه ميگفتند از خداوند بخواه بيان اوصاف آن گاو را بنمايد كه ظاهر


جلد 1 صفحه 104

در آنست كه امر بر آنها منجز شده بود و ايشان در مقام امتثال برآمده بودند نهايت آنكه احتمال ميدادند اوصافى مدخليت داشته باشد و بواسطه جهالت يا طفره از امتثال باطلاق لفظ در دفع آن احتمال تمسك نمينمودند و حل اشكال آنست كه گفته شود در ابتدا امر خداوند ارشادى بوده به اين معنى كه خداوند فرموده بود اگر خواسته باشيد بحكم ظاهرى كه پيغمبر وقت براى شما بيان نموده عمل ننمائيد و بعنايت غيبيه قاتل براى شما كشف شود گاوى بكشيد و اين عمل مقدمه حصول انكشاف امر بوده و در اين قبيل مقامات سؤال مناسب است نهايت آنكه اگر آنها سرعت در امتثال فرمان مينمودند كه كاشف از شوق باطاعت است و اشكال تراشى نميكردند كه كاشف از عدم وثوق بمواعيد و قدرت الهى است و فورا گاوى ميكشتند خداوند هم بوعده خود عمل ميفرمود و آنكشته را زنده ميكرد و قاتل كشف ميشد ولى چون آنها كندى در امتثال نمودند و اشكالتراشى كردند خداوند هم اراده فرمود كه كار را بر آنها دشوار نمايد و هم تفضلى نسبت بصاحب گاو كه شيعه آل اطهار بود فرموده باشد و مؤيد اين بيان است روايت قمى كه بعد از تماميت اوصاف گفتند شناختيم آنرا گاو فلانى است و رفتند بخرند او را گفت نميفروشم مگر آنكه پوستش را پر از طلا كنيد و آمدند بحضرت موسى عرض كردند فرمود لابديد بخريد او را عينا كه مشعر است بآنكه در آخر امر بر آنها منجز شد و اگر منجز نميشد عمل نميكردند چنانچه در ذيل آيه اشاره شده است و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِقَومِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ يَأمُرُكُم‌ أَن‌ تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قال‌َ أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن‌ أَكُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ (67) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما هِي‌َ قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض‌ٌ وَ لا بِكرٌ عَوان‌ٌ بَين‌َ ذلِك‌َ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون‌َ (68) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما لَونُها قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِين‌َ (69) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما هِي‌َ إِن‌َّ البَقَرَ تَشابَه‌َ عَلَينا وَ إِنّا إِن‌ شاءَ اللّه‌ُ لَمُهتَدُون‌َ (70) قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول‌ٌ تُثِيرُ الأَرض‌َ وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الآن‌َ جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفعَلُون‌َ (71)

(و ياد كن‌ زماني‌ ‌را‌ ‌که‌ موسي‌ بقومش‌ ‌گفت‌ خداوند ‌شما‌ ‌را‌ امر ميكند ‌که‌ گاوي‌ بكشيد، قومش‌ گفتند آيا ‌ما ‌را‌ استهزاء ميكني‌! فرمود بخدا پناه‌ ميبرم‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌از‌ نادانان‌ باشم‌، گفتند پروردگار ترا بخوان‌ ‌براي‌ ‌ما ‌تا‌ بيان‌ كند ‌که‌ ‌آن‌ گاو چيست‌! ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ ميفرمايد ‌که‌ ‌آن‌ گاوي‌ ‌است‌ ‌که‌ نه‌ پير ‌باشد‌ و نه‌ جوان‌ جوان‌ بلكه‌ ميان‌ ‌اينکه‌ دو ‌باشد‌ ‌پس‌ آنچه‌ مأموريد بجاي‌ آوريد، گفتند پروردگارت‌ ‌را‌ بخوان‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌ما بيان‌ كند ‌که‌ ‌اينکه‌ گاو چه‌ رنگ‌ ‌است‌! موسي‌ ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ ميفرمايد ‌که‌ ‌آن‌ گاو زرد سير ‌است‌ رنگ‌ ‌او‌ بينندگان‌ ‌را‌ بسرور ميآورد، گفتند پروردگارت‌ ‌را‌ بخوان‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌ما بيان‌ كند ‌که‌ ‌اينکه‌ چگونه‌ گاوي‌ ‌است‌! زيرا ‌که‌ ‌اينکه‌ گاو ‌بر‌ ‌ما مشتبه‌ ‌است‌ و بدرستي‌ ‌که‌ ‌ما ‌اگر‌ ‌خدا‌ بخواهد ‌هر‌ آينه‌ هدايت‌ شدگانيم‌ موسي‌ ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌

جلد 2 - صفحه 56

ميگويد ‌آن‌ گاوي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ زياد كار نگرفته‌اند ‌به‌ اينكه‌ ‌او‌ ‌را‌ بخيش‌ بسته‌ و زمين‌ ‌را‌ شيار نموده‌ باشند و نه‌ ‌با‌ ‌او‌ كشت‌ ‌را‌ آب‌ داده‌ باشند، و ‌آن‌ گاو بي‌عيب‌ ‌است‌ و رنگ‌ مخالف‌ رنگ‌ تنش‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌، گفتند اكنون‌ حق‌ ‌را‌ آوردي‌، ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ گاو ‌را‌ ذبح‌ نمودند و حال‌ آنكه‌ نزديك‌ ‌بود‌ بجا نياورند).

شرح‌ الفاظ آيات‌

تَذبَحُوا ‌از‌ ذبح‌ ‌است‌ و اصل‌ ‌آن‌ بمعني‌ شق‌ّ و شكافتن‌ ‌باشد‌ و بمعني‌ بريدن‌ حلقوم‌ آيد و ذبح‌ شرعي‌ آنست‌ ‌که‌ شرايطي‌ ‌که‌ ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ ‌براي‌ ‌آن‌ مقرر ‌شده‌ رعايت‌ شود ‌که‌ مسلمان‌ بودن‌ ذبح‌ كننده‌ و نام‌ ‌خدا‌ بردن‌، و رو بقبله‌ بودن‌، و قطع‌ اوداج‌ اربعه‌ ‌با‌ آهن‌ نمودن‌ ‌است‌، و بَقَرَةً گاو ماده‌ ‌باشد‌ و گاو نر ‌را‌ ثور گويند و تاء ‌آن‌ تاء وحدت‌ ‌است‌ نه‌ تاء تأنيث‌ مانند تمر و تمرة و اصل‌ بقر بمعني‌ شكافتن‌ ‌باشد‌ و گاو ‌را‌ ‌براي‌ ‌آن‌ بقر گفتند ‌که‌ ‌براي‌ شخم‌ زمين‌ ‌را‌ ميشكافد و هُزُواً بمعني‌ سخريه‌ و استهزاء ‌باشد‌ و ‌در‌ ‌آن‌ سه‌ لغت‌ ‌است‌ هزو (بضم‌ زاء ‌با‌ واو) و هزء (بسكون‌ زاء ‌با‌ همزه‌) و هزء (بضم‌ زاء ‌با‌ همزه‌) ولي‌ چنانچه‌ ‌در‌ مقدّمه ‌اينکه‌ كتاب‌ متعرض‌ شديم‌ معتبر همان‌ قرائت‌ سياهي‌ ‌است‌ ‌که‌ بتواتر ‌از‌ زمان‌ نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌تا‌ ‌اينکه‌ زمان‌ ‌بما‌ رسيده‌ ‌است‌ و قرائت‌ سياهي‌ هُزُواً بضم‌ّ زاء و ‌با‌ واو ‌است‌ و همين‌ گفتار ‌در‌ كفوا جاريست‌.

الجاهِلِين‌َ جهل‌ ‌در‌ اينجا مقابل‌ عقل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ حمق‌ گويند نه‌ مقابل‌ علم‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ استهزاء و سخره‌ نمودن‌ عمل‌ احمقانه‌ ‌است‌ و ‌از‌ ساحت‌ قدس‌ انبياء دور ‌است‌.

ما هِي‌َ ‌از‌ جواب‌ حضرت‌ موسي‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌اينکه‌ سؤال‌ ‌از‌ سن‌ّ بقره‌ بوده‌ ‌است‌ و ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌ ‌اگر‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌اينکه‌ سؤالات‌ ‌را‌ ننموده‌ و يك‌ بقره ذبح‌ كرده‌ بودند امتثال‌ امر ‌شده‌ ‌بود‌ ولي‌ ‌هر‌ چه‌ بيشتر سؤال‌ شد حكم‌

جلد 2 - صفحه 57

سخت‌تر شد، و توهم‌ نشود ‌که‌ احكام‌ ثانويه‌ و ثالثيه‌ و رابعيه‌ ناسخ‌ حكم‌ اولي‌ باشند ‌تا‌ اشكال‌ شود ‌که‌ نسخ‌ قبل‌ ‌از‌ عمل‌ جايز نيست‌ بلكه‌ اينها تقييداتي‌ ‌است‌ نسبت‌ باطلاق‌ حكم‌ اول‌، و تأخر بيان‌ ‌از‌ وقت‌ حاجت‌ ‌هم‌ نيست‌ زيرا ‌که‌ وقت‌ عمل‌ موسع‌ بوده‌ و ممكن‌ ‌است‌ حكمت‌ ‌اينکه‌ تقييدات‌ عقوبت‌ ‌آنها‌ ‌در‌ كثرت‌ سؤال‌ و مسامحه‌ ‌در‌ عمل‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ ‌در‌ روايات‌ وارده‌ ‌از‌ نبي‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و حضرت‌ رضا «ع‌» ‌است‌ ‌که‌ «

و لكن‌ شدّدوا فشدّد اللّه‌ ‌عليهم‌

» (و فارض‌) بمعني‌ مسن‌ّ و سالدار ‌است‌ و (بكر) بمعني‌ جوان‌ ‌است‌ ‌که‌ هنوز زايش‌ ننموده‌ و فحل‌ نديده‌ ‌است‌ و فارض‌ و بكر چون‌ ‌از‌ صفات‌ مختصه‌ اناث‌ ‌است‌ ‌از‌ اينجهت‌ احتياج‌ بعلامت‌ تأنيث‌ ندارد ‌با‌ اينكه‌ بقره‌ علامت‌ تأنيث‌ دارد نه‌ ‌از‌ جهت‌ تاء زيرا گذشت‌ ‌که‌ تاء وحدت‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌از‌ جهت‌ لفظ بقره‌ مقابل‌ ثور (و عوان‌) بمعني‌ ‌هر‌ چيزي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نيمه‌ سن‌ّ ‌باشد‌، و ‌از‌ كلمه‌ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون‌َ ممكن‌ ‌است‌ استفاده‌ شود ‌که‌ ديگر سؤال‌ نكنيد و ‌بر‌ ‌خود‌ كار ‌را‌ مشكل‌ ننمائيد ولي‌ باز ‌آنها‌ ‌از‌ رنگ‌ بقره‌ سؤال‌ نمودند جواب‌ آمد صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِين‌َ صفراء بمعني‌ زرد و فاقع‌ بمعني‌ شديد الصفرة و زرد سير ‌است‌ و تأكيد صفراء ‌است‌ (و لونها) فاعل‌ ‌است‌ ‌براي‌ فاقع‌، و ضمير (تسر) راجع‌ ببقره‌ ‌است‌ ‌يعني‌ صفاء ‌آن‌ بقره‌ ناظران‌ ‌را‌ خرّم‌ كند.

باز بني‌ اسرائيل‌ سؤال‌ ‌را‌ ادامه‌ داده‌ و ‌از‌ كار كرده‌ بودن‌ ‌ يا ‌ نبودن‌ ‌آن‌ پرسيدند جواب‌ آمد لا ذَلُول‌ٌ تُثِيرُ الأَرض‌َ وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها اصل‌ (ذلول‌) بمعني‌ سهل‌ الانقياد و رام‌ ‌است‌ و مراد اينست‌ ‌که‌ بواسطه‌ كار گرفتن‌ و بار كشيدن‌ ‌از‌ ‌او‌ رام‌ و كار شكسته‌ نشده‌ ‌باشد‌ (و تثير الارض‌) بيان‌ (‌لا‌ ذلول‌) ‌است‌ و اثارة الارض‌ بمعني‌ شيار كردن‌ زمين‌ ‌است‌ و گاو نر ‌را‌ ‌از‌ اينجهت‌ ثور گويند ‌که‌ زمين‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌او‌ شيار كنند، وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ كشت‌ ‌را‌ آب‌ نداده‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ بوسيله‌ ‌او‌

جلد 2 - صفحه 58

آب‌ كشي‌ ‌براي‌ زراعت‌ نشده‌ ‌باشد‌ و مُسَلَّمَةٌ بمعني‌ سالم‌ و بي‌عيب‌ ‌است‌ و شية ‌از‌ و شي‌ء و بمعني‌ ‌هر‌ رنگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مخالف‌ رنگ‌ عمده‌ چيزي‌ ‌باشد‌ مانند خالهاي‌ سفيد ‌که‌ ‌در‌ گاو سياه‌ رنگ‌ ‌باشد‌ و نحو ‌آن‌.

جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ ‌يعني‌ حق‌ صفات‌ گاو ‌را‌ بيان‌ فرمودي‌ بطوري‌ ‌که‌ ديگر اشتباهي‌ روي‌ ندهد وَ ما كادُوا يَفعَلُون‌َ بمعني‌ كادوا ‌ان‌ ‌لا‌ يفعلون‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نزديك‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ كار ‌را‌ نكنند.

و ‌اينکه‌ قضيه‌ تمهيد و مقدمه‌ ‌است‌ ‌براي‌ قصه ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ذكر ميفرمايد و ‌آن‌ قصه‌ ملخص‌ ‌آن‌ بطوري‌ ‌که‌ قمي‌ ره‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ و صدوق‌ ره‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌اند اينست‌ ‌که‌ مردي‌ ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ پسر عموي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌براي‌ امتناع‌ ‌از‌ دادن‌ دخترش‌ ‌را‌ باو ‌از‌ روي‌ خدعه‌ كشت‌ و بني‌ اسرائيل‌ ‌را‌ بقتل‌ ‌او‌ متهم‌ نمود و ‌خود‌ قاتل‌ مقتول‌ ‌را‌ نزد موسي‌ آورد و مطالبه‌ خون‌ ‌او‌ ‌را‌ نمود و ‌اينکه‌ امر ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ سخت‌ بزرگ‌ شد و ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌آن‌ ‌را‌ دفع‌ مينمودند ‌پس‌ ‌در‌ كار ‌خود‌ بحضرت‌ موسي‌ مراجعه‌ نمودند و خداوند خواست‌ ‌که‌ حقيقت‌ امر ‌را‌ مكشوف‌ سازد ‌پس‌ دستور فرمود گاوي‌ ‌را‌ باين‌ اوصاف‌ كشتند و بعض‌ ‌از‌ ‌آن‌ گاو ‌را‌ ‌به‌ مقتول‌ زدند ‌تا‌ زنده‌ شد و خبر داد ‌که‌ همان‌ مدعي‌ خون‌ (پسر عمش‌) قاتل‌ اوست‌.

و سرّ تقديم‌ ‌اينکه‌ قسمت‌ ‌اينکه‌ قصّه‌ ‌بر‌ قسمت‌ اول‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ذكر ميشود اينست‌ ‌که‌ مقدمه‌ تمهيديه‌ ‌باشد‌ ‌براي‌ خطابي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌آيه‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌را‌ مخاطب‌ قرار ميدهد ‌تا‌ مقصود ‌از‌ جمله‌ فقلنا اضربوه‌ ببعضها مفهوم‌ شود.

59

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 71)- مجدّدا «موسی گفت: خدا می‌فرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن، رام نشده، و برای زراعت آبکشی نکند» (قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُولٌ تُثِیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ).

«و از هر عیبی بر کنار باشد» (مُسَلَّمَةٌ).

و حتی «هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد» (لا شِیَةَ فِیها).

در اینجا که گویا سؤال دیگری برای مطرح کردن نداشتند «گفتند: حالا حق مطلب را ادا کردی»! (قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ).

سپس گاو را با هر زحمتی بود به دست آوردند «و آن را سر بریدند، ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند»! (فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ).

نکات آیه

۱ - گاوى که براى شخم زنى رام نشده و براى کشتزاران آبکشى نکرده، از ویژگیهاى گاوى که قوم موسى به ذبح آن مأمور شدند. (قال إنه یقول بقرة إنّها بقرة لاذلول تثیر الأرض و لاتسقى الحرث) «ذلول» به معناى رام و مطیع است. «إثارة» (مصدر تثیر) به معناى زیر و رو کردن مى باشد. مراد از زیر و رو کردن زمین به وسیله گاو، شخم زدن آن است.

۲ - گاوى که قوم موسى به ذبح آن مأمور شدند باید سالم، بى نقص و پیراسته از هر نقطه و خطى در رنگ و پوستش مى بود. (مسلّمة لاشیة فیها) «مسلّمة» یعنى داراى سلامت و سلامت به معناى: مبرا بودن از عیب و آفت است. «شیة» به هر رنگى گفته مى شود که مخالف رنگ عمومى چیزى باشد. بنابراین «لاشیة فیها» یعنى، در رنگ آن گاو، رنگ دیگرى نباشد. گفتنى است که «شیة» از ماده «وشى» است و «هاء» آخر عوض واو محذوف مى باشد.

۳ - قوم موسى، آخرین علایم تعیین شده را (رام نشده براى شخم و ...) نشانه هایى قاطع و برطرف کننده سردرگمى خویش دانستند. (قالوا الئن جئت بالحق) «حق» در جمله فوق به معناى ثابت و استوار در مقابل امرى تردیدپذیر و نامشخص است. ال در «الحق» براى استغراق خصایص افراد است; یعنى، حق کامل و تمام.

۴ - قوم موسى، از گاو براى شخم زنى و آبیارى کشتزارها استفاده مى کردند. (لاذلول تثیر الأرض و لاتسقى الحرث)

۵ - قوم موسى، گاوى را با تمام ویژگیهاى تعیین شده، یافته آن را ذبح کردند. (فذبحوها) ضمیر «ها» در «ذبحوها» به «بقرة» [توصیف شده]برمى گردد.

۶ - قوم موسى، ویژگیهاى اولیه گاوى را که باید ذبح مى شد، نارسا پنداشته و موسى(ع) را به کوتاهى در بیان حقیقت متهم کردند. (قالوا الئن جئت بالحق) مفهوم کلام قوم موسى (الآن ...; هم اکنون حق را به تمامى بیان کردى) این است که: وى قبل از ذکر اوصاف یاد شده در این آیه، حق را به طور کامل بیان نکرده بود.

۷ - قوم موسى، پس از دستیابى به گاو مورد نظر، تمایلى به کشتن آن نداشتند. (و ما کادوا یفعلون) «کاد» به معناى نزدیک بود، است. این فعل آن گاه که منفى باشد گاهى دلالت بر تأکید انجام نگرفتن فعل بعد دارد و احیاناً حاکى از انجام گرفتن آن، از روى بى میلى، کندى یا سختى است. در جمله «ما کادوا یفعلون» به قرینه «فذبحوها» دومین معنا مراد است; یعنى، انجام دادند ولى با سختى و بى میلى.

۸ - قوم موسى، با سؤال و جستجوى بى مورد، تکلیف (کشتن گاوى ماده براى حل معماى قتل) را بر خود دشوار کردند. (فذبحوها و ما کادوا یفعلون) جمله «ما کادوا یفعلون» (نزدیک بود انجام ندهند) مى تواند اشاره به دشوارى انجام تکلیف مذکور باشد، که به شهادت جمله «فافعلوا ما تؤمرون» (در آیه ۶۸) و قرینه هاى دیگر، قوم موسى خود با سؤالهاى بى مورد این مشکل را آفریدند و تکلیف را بر خویش دشوار ساختند.

۹ - حجیت اطلاقات و عمومات وارد شده درباره احکام و تکالیف (فافعلوا ما تؤمرون ... قالوا الئن جئت بالحق) جمله «فافعلوا ما تؤمرون» دلالت بر آن دارد که: قوم موسى اگر گاو ماده میانسالى را ذبح مى کردند - هر چند زرد رنگ و ... نبود - به تکلیف الهى عمل کرده بودند. بنابراین، اگر شارع تکلیف خویش را به صورت مطلق یا عموم بیان کرده و قید و شرطى براى آن ذکر نکرده انسانها باید به همان اطلاقات و عمومات عمل کنند.

۱۰ - انسانها به بیش از آنچه شارع بیان کرده مکلف نیستند. (فافعلوا ما تؤمرون ... قالوا الئن جئت بالحق فذبحوها و ما کادوا یفعلون)

روایات و احادیث

۱۱ - امام صادق (ع) فرموده اند: «... و کان فى بنى اسرائیل رجل له بقرة و کان له ابن بارّ و کان عند ابنه سلعة فجاء قوم یطلبون سلعته و کان مفتاح بیته تحت رأس أبیه و کان نائماً ... فلما انتبه أبوه قال له یا بنى ما صنعت فى سلعتک قال هى قائمة لم ابعها لان المفتاح کان تحت رأسک فکرهت ان انّبهک و انغّص علیک نومک قال له ابوه قد جعلت هذه البقرة عوضاً عما فاتک من ربح سلعتک و شکر اللّه لابنه ما فعل بابیه و امر بنى اسرائیل أن یذبحوا تلک البقرة ... قال لهم موسى ان اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة ... هى بقرة فلان فذهبوا لیشتروا فقال: لاابیعها الا بملء جلدها ذهباً فرجعوا إلى موسى فأخبروه فقال لهم موسى لابد لکم من ذبحها بعینها بملء جلدها ذهباً فذبحوها ...;[۱] ... در بین بنى اسرائیل مردى بود که گاوى داشت و این مرد را پسر نیکوکارى بود و نزد این پسر کالایى بود که عده اى براى خرید آن آمدند و کلید خانه اش زیر سر پدرش بود و او نیز در خواب بود ... پدر چون از خواب بیدار شد پرسید که با کالاى خود چه کردى؟ پسر گفت: کالا در جاى خود باقى است و آن را نفروختم; چون کلید زیر سر شما بود و دوست نداشتم که شما را بیدار کرده و خواب را برایتان ناگوار نمایم. پدر به او گفت: این گاو را در مقابل سودى که از دست دادى به تو بخشیدم. و خدا خوشرفتارى این پسر را با پدر خویش پاس داشت و به بنى اسرائیل دستور داد آن گاو را ذبح کنند ... موسى به آنان گفت: خداوند به شما دستور داده که گاوى را بکشید ... این همان گاو شخص نیکوکار بود. پس براى خرید آن رفتند و آن شخص گفت: گاو خود را نمى فروشم مگر اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید. پس بنى اسرائیل به سوى موسى(ع) آمدند و آن حضرت به آنان گفت: باید همین گاو را بکشید و لو اینکه پوست آن را پر از طلا نمایید و بنى اسرائیل ناچار به ذبح آن گاو شدند ...».

۱۲ - از امام رضا(ع) روایت شده که فرمود: «... ان الذین أمروا قوم موسى بعبادة العجل، کانوا خمسة أنفس، و کانوا أهل بیت یأکلون على خوان واحد ... و هم الذین ذبحوا البقرة التى أمر اللّه عز و جل بذبحها;[۲] ... کسانى که قوم موسى (ع) را به پرستش گوساله دعوت کردند، پنج نفر بودند که همگى از یک خانواده و سر یک سفره مى نشستند ... و آنان همان کسانى بودند که مأمور گشته بودند گاوى را که خداوند عز و جل دستور داده بود زبح کنند».

۱۳ - یونس بن یعقوب مى گوید: «قلت لابى عبداللّه (ع): ان أهل مکة یذبحون البقرة فى اللبب فما ترى فى أکل لحومها؟ قال: فسکت هنیهة ثم قال: قال اللّه: «فذبحوها و ما کادوا یفعلون لاتأکل الا ما ذبحوا من مذبحه;[۳] به امام صادق(ع) عرض کردم: اهل مکّه گاو را (مثل شتر) مى کشند (نحر مى کنند) پس گوشت آن چه حکمى دارد؟ امام لحظه اى ساکت شد، سپس فرمود: خداوند فرموده: آن گاو را ذبح نمودند و نزدیک بود آن مأموریت را انجام ندهند. بنابراین هیچ گوشتى را نخور مگر اینکه از راه (شرعى) خودش ذبح شده باشد.»

موضوعات مرتبط

  • آبیارى: آبیارى با گاو ۴; ابزار آبیارى ۴
  • احکام: حجیت اطلاقات احکام ۹; حجیت عمومات احکام ۹
  • بنى اسرائیل: آبیارى در بنى اسرائیل ۴; بینش بنى اسرائیل ۱۶; ذبح گاو بنى اسرائیل ۲، ۵، ۷، ۸; پرسشهاى بنى اسرائیل ۸; تاریخ بنى اسرائیل ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۶، ۷، ۸; رفع تحیر بنى اسرائیل ۳; صفات گاو بنى اسرائیل ۱، ۲، ۳، ۶; قصه گاو بنى اسرائیل ۱۱، ۱۲، ۱۳; کشاورزى بنى اسرائیل ۴; گوساله پرستى بنى اسرائیل ۱۲
  • پرسش: پرسش بیجا ۸
  • تکلیف: عوامل سختى تکلیف ۸; محدوده تکلیف ۱۰; منشأ تکلیف ۱۰
  • شخم زنى: شخم زنى با گاو ۴
  • کشاورزى: ابزار کشاورزى ۴
  • گاو: گاو ماده ۸
  • موسى (ع): تهمت به موسى (ع) ۶; قصه موسى (ع) ۶

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۴۹; نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۸- ، ح ۲۴۰.
  2. خصال، ج ۱، ص ۲۹۲، ح ۵۵; نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۸- ، ح ۲۳۹.
  3. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۴۷، ح ۶۱; تفسیر برهان، ج ۱، ص ۱۱۲، ح ۶.