القصص ٢٥

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ خرداد ۱۳۹۴، ساعت ۰۵:۱۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن سال نزول)


ترجمه

ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام برمی‌داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد.» هنگامی که موسی نزد او [= شعیب‌] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتی!»

|پس يكى از آن دو در حالى كه از روى حيا گام برمى‌داشت نزد وى آمد و گفت: پدرم تو را مى‌طلبد تا پاداش آن كه براى ما آب دادى به تو بپردازد. و چون موسى نزد وى آمد و سرگذشت خود را بر او حكايت كرد، گفت: مترس كه از گروه ستمكاران نجات يافتى
پس يكى از آن دو زن -در حالى كه به آزرم گام بر مى‌داشت- نزد وى آمد [و] گفت: «پدرم تو را مى‌طلبد تا تو را به پاداش آب‌دادن [گوسفندان‌] براى ما، مزد دهد.» و چون [موسى‌] نزد او آمد و سرگذشت [خود] را بر او حكايت كرد، [وى‌] گفت: «مترس كه از گروه ستمگران نجات يافتى.»
(موسی هنوز لب از دعا نبسته بود که دید) یکی از آن دو دختر که با کمال (و قار و) حیا راه می‌رفت باز آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا در عوض سقایت و سیراب کردن گوسفندان ما به تو پاداشی دهد. چون موسی نزد او (یعنی شعیب پدر آن دختر) رسید و سرگذشت خود را بر او حکایت کرد (شعیب) گفت: اینک هیچ مترس که از شر قوم ستمکار نجات یافتی.
پس یکی از آن دو [زن] در حالی که با حالت شرم و حیا گام برمی داشت، نزد او آمد [و] گفت: پدرم تو را می طلبد تا پاداش اینکه [دام های] ما را آب دادی به تو بدهد. چون نزد او آمد و داستانش را بیان کرد، گفت: دیگر نترس که از آن گروه ستمکار نجات یافتی.
يكى از آن دو زن كه به آزرم راه مى‌رفت نزد او آمد و گفت: پدرم تو را مى‌خواند تا مزد آب‌دادنت را بدهد. چون نزد او آمد و سرگذشت خويش بگفت، گفت: مترس، كه تو از مردم ستمكاره نجات يافته‌اى.
سپس یکی از آن دو، در حالی که با شرم و آزرم گام برمی‌داشت، به نزد او آمد و گفت پدرم شما را دعوت کرده است که پاداش آبدهی‌ات را برای [چارپایان‌] ما به شما بدهد، و چون [موسی‌] به نزد او آمد و برای او داستانش را بیان کرد، [شعیب‌] گفت مترس که از قوم ستمکار نجات یافتی‌
پس يكى از آن دو زن كه با شرم و آزرم راه مى‌رفت نزد او آمد، گفت: پدرم تو را مى خواند تا تو را مزد آنكه براى ما آب دادى بدهد. پس چون به نزد او- پدر آنها، شعيب- آمد و داستان [خود] را بر او بر گفت، [شعيب‌] گفت: بيم مدار كه از گروه ستمكاران رهايى يافتى.
یکی از آن دو (دختر) که با نهایت حیاء گام برمی‌داشت (و پیدا بود که از سخن گفتن با یک جوان بیگانه شرم دارد) به پیش او آمد و گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا پاداش این که (لطف فرموده و آب از چاه بیرون کشیده‌ای و بدان گوسفندان) ما را آب داده‌ای، به تو بدهد. هنگامی که موسی به پیش پدر او آمد و سرگذشت خود را برای وی بیان کرد، گفت: نترس که از مردمان ستمگر رهائی یافته‌ای (و اینجا از قلمرو آنان بیرون است و دسترسی به تو ندارند).
پس یکی از آن دو زن - حال آنکه به آزرم گام بر می‌داشت - نزد وی آمد (و) گفت: «پدرم تو را می‌طلبد تا تو را به پاداش آب دادن (گوسفندان) برایمان، مزد دهد.» پس چون (موسی) نزدش آمد و سرگذشت‌ها(ی خود) را بر او حکایت کرد، (وی) گفت: «مترس (که) از گروه ستمگران نجات یافتی.»
پس بیامدش یکی از آن دو زن که می‌آمد (که روان بود) بر آزرمی گفت همانا پدرم تو را می‌خواند تا بپردازدت مزد آنچه را آب دادی برای ما پس گاهی که بر او درآمد و خواند بر او داستانها را گفت بیم مدار رها شدی از گروه ستمگران‌


القصص ٢٤ آیه ٢٥ القصص ٢٦
سوره : سوره القصص
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَلَی اسْتِحْیَآءٍ»: با حیاء و شرم. «الْقَصَصَ»: داستان. سرگذشت (نگا: یوسف / .

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

نکات آیه

۱ - بازگشت یکى از دختران شعیب نزد موسى به فرمان پدر (فجاءته إحدیهما ... قالت إنّ أبى یدعوک)

۲ - حرکت توأم با حیا و آزرم دختر شعیب به هنگام بازگشت نزد موسى(ع) و گفتوگو با وى (فجاءته إحدیهما تمشى على استحیاء)

۳ - حیا، از برجسته ترین کمالات براى زن در بینش الهى (فجاءته إحدیهما تمشى على استحیاء) اختصاص به ذکر یافتن «حیا» براى دختر شعیب در این مقام، بیانگر مطلب یاد شده است.

۴ - دختر شعیب، پیامدار دعوت پدرش از موسى(ع) (قالت إنّ أبى یدعوک)

۵ - دعوت شعیب از موسى، براى پرداختن مزد در قبال آب دادن وى به گوسفندانش (إنّ أبى یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا)

۶ - پرداختن مزد در برابر کار تبرعى و بدون چشمداشت دیگران، امرى است نیکو. (لیجزیک أجر ما سقیت لنا)

۷ - پذیرش دعوت شعیب از سوى موسى(ع) و رفتن وى به نزد او (قالت إنّ أبى یدعوک ... فلمّا جاءه)

۸ - گفت وگوى موسى(ع) با شعیب و بیان سرگذشت خویش براى وى (فلمّا جاءه و قصّ علیه القصص)

۹ - اقدام شعیب به دلدارى موسى(ع) رفع نگرانى و ترس از وى و اعلام نجات یافتنش از شر فرعونیان (قال لاتخف نجوت من القوم الظلمین)

۱۰ - مدین، سرزمینى خارج از قلمرو حکومت فرعون (لاتخف نجوت من القوم الظلمین)

۱۱ - فرعون و دارودسته وى، مردمى ظالم و بیدادگر بودند. (نجوت من القوم الظلمین)

روایات و احادیث

۱۲ - «عن البزنطى قال: سألت الرضا(ع) عن قوله تعالى «إنّ أبى یدعوک لیجزیک أجر ما سقیت لنا» أهى التى تزوّج بها؟ قال: نعم...;[۱] از بزنطى نقل شده که گفت: از امام رضا(ع) درباره قول خداى تعالى: «إنّ أبى یدعوک...» پرسیدم: آیا دخترى که نزد موسى آمد و گفت پدرم تو را خواسته ... همان دخترى بود که بعداً موسى(ع) با او ازدواج کرد؟ فرمود: آرى...».

موضوعات مرتبط

  • زن: اهمیت حیاى زن ۳; فضایل زن ۳
  • شعیب(ع): اوامر شعیب(ع) ۱; بازگشت دختر شعیب(ع) ۱; حیاى دختر شعیب(ع) ۲; دختر شعیب(ع) ۱۲; دعوتهاى شعیب(ع) ۴; دلداریهاى شعیب(ع) ۹; فلسفه دعوتهاى شعیب(ع) ۵; قبول دعوتهاى شعیب(ع) ۷; قصه شعیب(ع) ۱، ۴، ۷، ۸، ۹; گفتگوى دختر شعیب(ع) با موسى(ع) ۲; مسؤولیت دختر شعیب(ع) ۴
  • ظالمان :۱۱
  • عمل: عمل پسندیده ۶; مزد عمل تبرعى ۶
  • فرعون: ظلم فرعون ۱۱; محدوده حکومت فرعون ۱۰
  • فرعونیان: ظلم فرعونیان ۱۱; نجات از فرعونیان ۹
  • مدین: موقعیت سیاسى مدین ۱۰
  • موسى(ع): دعوت از موسى(ع) ۱، ۴، ۵، ۷; دلدارى به موسى(ع) ۹; رفع ترس موسى(ع) ۹; رفع نگرانى موسى(ع) ۹; قصه موسى(ع) ۱، ۴، ۷، ۸، ۹، ۱۲; گفتگوى موسى(ع) با شعیب(ع) ۸; مزد آب دهى موسى(ع) ۵; نجات موسى(ع) ۹; همسر موسى(ع) ۱۲

منابع

  1. قصص الأنبیاء راوندى، ص ۱۵۲، ب ۸، فصل ۱، ح ۱۶۱; بحارالأنوار، ج ۱۳، ص ۴۴، ح ۱۰.