گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۱: خط ۸۱:
<span id='link336'><span>
<span id='link336'><span>


==ساختن سد به وسيله ذوالقرنين ==
==ساختن سدّ، به وسيله ذوالقرنين ==
«'''قال ما مكنى فيه ربى خير فاعينونى بقوة اجعل بينكم و بينهم ردما'''»:
«'''قَالَ مَا مَكَّنِى فِيهِ رَبِّى خَيرٌ فَأعِينُونِى بِقُوَّةٍ أجعَل بَينَكُم وَ بَينَهُم رَدماً'''»:


اصل كلمه ((مكنى ((، ((مكننى (( بوده و دو نون در هم ادغام شده به اين صورت در آمده است. و كلمه: ((ردم (( به معناى سد است.
اصل كلمۀ «مَكَّنِى»، «مَكننِى» بوده و دو «نون» در هم ادغام شده، به اين صورت در آمده است. و كلمه: «رَدم»، به معناى سدّ است.


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۴ </center>
و بعضى گفته اند به معناى سد قوى است . بنابراين ، تعبير به ((ردم (( در جواب آنان كه درخواست سدى كرده بودند براى اين بوده كه هم خواهش آنان را اجابت كرده ، وهم وعده مافوق آن را داده باشد.
و بعضى گفته اند: به معناى سدّ قوى است. بنابراين، تعبير به «رَدم» در جواب آنان كه درخواست سدّى كرده بودند، براى اين بوده كه هم خواهش آنان را اجابت كرده، و هم وعده مافوق آن را داده باشد.


و اينكه فرمود: ((آن مكنتى كه خدا به من داده بهتر است (( براى افاده استغناء ذوالقرنين از كمك مادى ايشان است كه خود پيشنهادش را كردند. مى خواهد بفرمايد: ذوالقرنين گفت آن مكنتى كه خدا به من داده، و آن وسعت و قدرت كه خدا به من ارزانى داشته ، از مالى كه شما وعده مى دهيد بهتر است، و من به آن احتياج ندارم.
و اين كه فرمود: «آن مكنتى كه خدا به من داده، بهتر است»، براى افاده استغناء ذوالقرنين از كمك مادى ايشان است كه خود پيشنهادش را كردند. مى خواهد بفرمايد: ذوالقرنين گفت: آن مكنتى كه خدا به من داده، و آن وسعت و قدرت كه خدا به من ارزانى داشته، از مالى كه شما وعده مى دهيد بهتر است، و من به آن احتياج ندارم.


«'''فاعينونى بقوة...'''» - كلمه ((قوه (( به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن آدمى بر چيزى نيرومند مى شود. جمله مزبور تفريع بر مطلبى است كه از پيشنهاد آنان به دست مى آيد، وآن ساختن سد بوده، و حاصل معنا اين است كه:  
«'''فَأعِينُونِى بِقُوَّةٍ...'''» - كلمه «قُوَّة» به معناى هر چيزى است كه به وسيله آن، آدمى بر چيزى نيرومند مى شود. جملۀ مزبور، تفريع بر مطلبى است كه از پيشنهاد آنان به دست مى آيد و آن، ساختن سدّ بوده، و حاصل معنا اين است كه:  


من از شما خرج نمى خواهم واما سدى كه خواستيد اگر بخواهيد بسازم بايد كمك انسانيم كنيد، يعنى كارگر و مصالح ساختمانى بياوريد، تا آن را بسازم - واز مصالح آن آهن وقطر و نفخ با دميدن را نام برده است - و به اين معنايى كه كرديم اين مطلب روشن مى گردد كه مراد ايشان از پيشنهاد خرج دادن اجرت بر سد سازى بوده در حقيقت خواسته اند به ذوالقرنين مزد بدهند كه اوهم قبول نكرده است.
من از شما خرج نمى خواهم و امّا سدّى كه خواستيد، اگر بخواهيد بسازم، بايد كمك انسانيم كنيد. يعنى كارگر و مصالح ساختمانى بياوريد، تا آن را بسازم - و از مصالح آن، آهن و قطر و نفخ با دميدن را نام برده است - و به اين معنايى كه كرديم، اين مطلب روشن مى گردد كه مراد ايشان از پيشنهاد خرج دادن، اجرت بر سد سازى بوده. در حقيقت خواسته اند به ذوالقرنين مزد بدهند، كه او هم قبول نكرده است.


«'''ءَاتُونى زُبَرَ الحَْدِيدِ...'''»:
<span id='link337'><span>
<span id='link337'><span>
كلمه ((زبر(( - به ضمه زاء وفتحه باء - جمع ((زبرة (( است ، همچنانكه ((غرف (( جمع ((غرفة (( است . و((زبره (( به معناى قطعه است . وكلمه ((ساوى (( به طورى كه گفته اند به معناى تسويه است ، وهمين عبارت ((سوى (( نيز قرائت شده . و ((صدفين (( تثنيه ((صدف ((است كه به معناى يك طرف كوه است . وبعضى گفته اند اين كلمه جز در كوهى كه در برابرش كوه ديگرى باشد استعمال نمى گردد.  
«'''آتُونى زُبَرَ الحَْدِيدِ...'''»:


و بنابراين كلمه مذكور از كلمات دوطرفى مانند زوج وضعف وغير آن دواست . وكلمه ((قطر(( به معناى مس و يا روى مذاب است ، و((افراغ قطر(( به معناى ريختن آن به سوراخ و فاصله ها و شكافها است.
كلمۀ «زُبَر» - به ضمه زاء و فتحه باء - جمع «زبرة» است، همچنان كه «غرف»، جمع «غرفة» است. و «زُبرة»، به معناى قطعه است. و كلمه «سَآوِى»، به طورى كه گفته اند، به معناى تسويه است، و همين عبارت «سُوى» نيز قرائت شده. و «صَدَفَين»، تثنيه «صدف» است كه به معناى يك طرف كوه است. و بعضى گفته اند: اين كلمه جز در كوهى كه در برابرش كوه ديگرى باشد، استعمال نمى گردد.  


«'''اتونى زبر الحديد...'''» - يعنى بياوريد برايم قطعه هاى آهن را تا در سد به كار ببرم . اين آوردن آهن همان قوتى بود كه از ايشان خواست . و اگر تنها آهن را از ميان مصالح سد سازى ذكر كرده ومثلااسمى از سنگ نياورده بدين جهت بوده كه ركن سد سازى واستحكام بناى آن موقوف بر آهن است.  
بنابراين، كلمه مذكور از كلمات دو طرفى مانند زوج و ضِعف و غير آن دو است. و كلمۀ «قِطر» به معناى مس و يا روى مذاب است، و «إفراغ قِطر»، به معناى ريختن آن به سوراخ و فاصله ها و شكاف ها است.


پس جمله ((آتونى زبر الحديد(( بدل بعض از كل جمله ((فاعينونى بقوة (( است . ممكن هم هست در كلام تقديرى گرفت و گفت تقدير آن : ((قال آتونى ...(( مى باشد، وتقدير در قرآن بسيار است.
«'''آتُونِى زُبَرَ الحَدِيد...'''» - يعنى: بياوريد برايم قطعه هاى آهن را تا در سدّ به كار ببرم. اين آوردن آهن، همان قوتى بود كه از ايشان خواست. و اگر تنها آهن را از ميان مصالح سد سازى ذكر كرده و مثلا اسمى از سنگ نياورده، بدين جهت بوده كه ركن سد سازى و استحكام بناى آن، موقوف بر آهن است.
 
پس جملۀ «آتُونِى زُبَرَ الحَدِيد»، بَدَل بعض از كُل جملۀ «فَأعِينُونِى بِقُوّةٍ» است. ممكن هم هست در كلام تقديرى گرفت و گفت تقدير آن: «قَالَ آتُونِى...» مى باشد، و تقدير در قرآن بسيار است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۰۵ </center>
و در جمله ((حتى اذا ساوى بين الصدفين قال انفخوا(( اختصار به حذف به كار رفته، و تقدير آن: ((فاعانوه بقوة و آتوه ما طلبه منهم فبنى لهم السد و رفعه حتى اذا سوى بين الصدفين قال انفخوا - او را به قوه و نيرومدد كرده ، وآنچه خواسته بود برايش آوردند، پس سد را برايشان بنا كرده بالابرد، تا ميان دو كوه را پر كرد وگفت حالادر آن بدميد((.
و در جملۀ «حَتّى إذَا سَآوِى بَينَ الصَّدَفَينِ قَالَ انفُخُوا»، اختصار به حذف به كار رفته، و تقدير آن: «فَأعَانُوهُ بِقُوّةٍ وَ آتَوهُ مَا طَلَبَهُ مِنهُم فَبَنَى لَهُمُ السَّدَّ وَ رَفَعَهُ حَتّى إذَا سَوى بَينَ الصَّدَفَينِ قَالَ انفُخُوا: او را به قوّه و نيرو مدد كرده، و آنچه خواسته بود، برايش آوردند. پس سد را برايشان بنا كرده بالا برد، تا ميان دو كوه را پُر كرد و گفت حالا در آن بدميد».


و ظاهرا جمله ((قال انفخوا(( از باب اعراض از متعلق فعل به خاطر دلالت بر خود فعل است . ومقصود اين است كه دمهاى آهنگرى را بالاى سد نصب كنند، تا آهن هاى داخل سد را گرم نمايند، وسرب ذوب شده را در لابلاى آن بريزند.
و ظاهرا جمله «قَالَ انفُخُوا» از باب اعراض از متعلق فعل، به خاطر دلالت بر خود فعل است. و مقصود اين است كه دم هاى آهنگرى را بالاى سد نصب كنند، تا آهن هاى داخل سد را گرم نمايند، و سرب ذوب شده را در لابلاى آن بريزند.


و در جمله ((حتى اذا جعله نارا قال ...(( حذف وايجازى به كار رفته ، وتقدير آن اين است كه : ((فنفخ حتى اذا جعله نارا - دميد تا آنكه دميده شده را ويا آهن را آتش كرد(( بدين معنى كه : آن را مانند آتش سرخ و داغ كرد. وبنابراين ، عبارت آن را آتش كرد از باب استعاره است.
و در جملۀ «حَتّى إذَا جَعَلَهُ نَاراً قَالَ...»، حذف و ايجازى به كار رفته و تقدير آن، اين است كه: «فَنَفَخَ حَتّى إذَا جَعَلَهُ نَاراً: دميد تا آن كه دميده شده را و يا آهن را آتش كرد». بدين معنى كه: آن را مانند آتش سرخ و داغ كرد. بنابراين، عبارت «آن را آتش كرد»، از باب استعاره است.


«'''قال اتونى افرغ عليه قطرا'''» - يعنى براى من ((قطر(( بياوريد تا ذوب نموده روى آن بريزم ولابلاى آن را پر كنم ، تا سدى توپر شود، و چيزى در آن نفوذ نكند.
«'''قَالَ آتُونِى أُفرِغ عَلَيهِ قِطراً'''» - يعنى: براى من «قِطر» بياوريد تا ذوب نموده، روى آن بريزم و لابلاى آن را پُر كنم، تا سدى تو پر شود، و چيزى در آن نفوذ نكند.


«'''فَمَا اسطاعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطاعُوا لَهُ نَقْباً'''»:
«'''فَمَا اسطَاعُوا أَن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطَاعُوا لَهُ نَقْباً'''»:


كلمه ((اسطاع (( و((استطاع (( به يك معنا است . و((ظهور(( به معناى علوواستيلاء است . و((نقب (( به معناى سوراخ كردن است . راغب در مفردات گفته : نقب در ديوار وپوست به منزله نقب در چوب است ، (يعنى نقب در سوراخ كردن ديوار وپوست ، ونقب در سوراخ كردن چوب به كار ميرود) ضميرهاى جمع به ياجوج و ماجوج بر مى گردد.  
كلمۀ «اسطاع» و «استَطَاع» به يك معنا است. و «ظهور» به معناى علو و استيلاء است. و «نقب» به معناى سوراخ كردن است. راغب در مفردات گفته: نقب در ديوار و پوست، به منزله نقب در چوب است. (يعنى نقب در سوراخ كردن ديوار و پوست، و نقب در سوراخ كردن چوب به كار می رود). ضميرهاى جمع به «يأجوج» و «مأجوج» بر مى گردد.  


در اين جمله نيز حذف وايجاز به كار رفته وتقدير آن : ((فبنى السد فما استطاع ياجوج و ماجوج ان يعلوه لارتفاعه و ما استطاعوا ان ينقبوه لاستحكامه (( مى باشد، يعنى بعد از آنكه سد را ساخت ياجوج و ماجوج نتوانستند به بالاى آن بروند، چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند.
در اين جمله نيز، حذف و ايجاز به كار رفته و تقدير آن: «فَبَنَى السَّدَّ فَمَا استَطَاعَ يَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ أن يَعلُوهُ لإرتِفَاعِهِ وَ مَا استَطَاعُوا أن ينقبُوهُ لإستِحكَامِه» مى باشد. يعنى: بعد از آن كه سد را ساخت، يأجوج و مأجوج نتوانستند به بالاى آن بروند. چون بلند بود، و نيز به سبب محكمى نتوانستند آن را سوراخ كنند.


«'''قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا'''»:
«'''قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبى فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبى جَعَلَهُ دَكاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبى حَقًّا'''»:
خط ۱۸۳: خط ۱۸۴:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۱۰ </center>
<span id='link339'><span>
<span id='link339'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در تفسير قمى مى گويد: بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم) مردم را از داستان موسى و همراهش وخضر خبر داد، عرض ‍ كردند داستان آن شخصى كه دنيا را گرديد و مشرق ومغرب آن را زير پا گذاشت بگوببينم چه كسى بوده . خداى تعالى آيات ((و يسالونك عن ذى القرنين...(( را نازل فرمود.
در تفسير قمى مى گويد: بعد از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم) مردم را از داستان موسى و همراهش وخضر خبر داد، عرض ‍ كردند داستان آن شخصى كه دنيا را گرديد و مشرق ومغرب آن را زير پا گذاشت بگوببينم چه كسى بوده . خداى تعالى آيات ((و يسالونك عن ذى القرنين...(( را نازل فرمود.
۱۶٬۸۱۴

ویرایش