ریشه رزق

از الکتاب

تکرار در قرآن: ۱۲۳(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


«رزق» در لغت به معناى بخشش مستمر و متداوم است، اعم از مادّى یا معنوى، بنابراین، هر گونه بهره اى را که خداوند نصیب بندگان مى کند، از مواد غذایى، مسکن و پوشاک، و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص، به همه اینها «رزق» گفته مى شود، و آنها که مفهوم این کلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى کنند، توجّه دقیق به موارد استعمال آن ندارند، و از آنجا که بخشنده تمام مواهب در حقیقت خدا است، «رازق» و «رزّاق» به معناى حقیقى، تنها بر او اطلاق مى شود.

قاموس قرآن

روزى. [بقره:60]. راغب گويد: رزق گاهى به عطاء دائمى اطلاق مى‏شود خواه دنيوى باشد يا اخروى و گاهى به نصيب و بهره و گاهى به غذائى كه وارد جوف مى‏شود گويند: شاه رزق لشكر را داد و دانش روزى من شده. طبرسى ذيل آيه 3 بقره رزق را عطاى دائمى گفته و گويد آن نقيض حرمان است. صحاح آن را عطا و آن چه از آن نفع بده مى‏شود معنى كرده و گويد و گاهى بباران رزق اطلاق مى‏شود. خلاصه آن كه رزق عطائى است كه از آن منتفع مى‏شوند خواه طعام باشد يا علم و يا غير آن. در قرآن مجيد گذشته از معناى مشهور به نبوّت و علم رزق گفته شده نحو [هود:88]. و ايضاً به باران نحو [غافر:13]. و گاهى فقط به خوراك اطلاق شده مثل [بقره:233]. چنان كه مى‏بينيم كسورات را از رزق جدا كرده است. رازق تمام مخلوق اوّلا و بالذّات خداوند است چنان كه فرموده [ذاريات:58]. مقدّم شدن «هو» دليل حصر است و ايضاً فرموده [هود:6]. وانگهى چون آفريننده هر چيز خداست قهر" رازق همه مخلوق اوست و رازق از اسماء حسنى است كه مخصوص خدا مى‏باشد و اگر به غير از خدا اطلاق شود بالعرض و بواسطه است مثل [نساء:5]. ايضاً [نساء:8]. ايضاً از جمله «هُوَ خَيْرُ الرَّازقينَ» كه در سوره‏هاى حج:58، مؤمنون:72، سباء:39 و از جمله [مائده:114]. نيز اين مطلب روشن مى‏شود كه خدا رازقان را بسيار شمرده و خود را بهترين آنها خوانده است. تشريح قرآن توسعه و تنگى روزى در دست خداست [اسراء:30]. از ذيل آيه بدست مى‏آيد كه قبض و بسط روى عللى است و جزافى نيست كه خدا ببندگان دانا و به صلاح آنها عالم است [رعد:26]. همچنين است آيات قصص:82، عنكبوت:62، سباء:36، زمر:52 و غيره. همين طور است آيه [نحل:71]. تأثير تلاش انسان و وارد شدن از راههاى صحيح را در كثرت روزى نمى شود بى تأثير دانست ولى جزء العلة و يا از آن هم كمتر است. آنكه يك ليوان آب از شير لوله كشى شهر پر مى‏كند نمى‏توان بگوييد من در اين كار مستقلّم زيرا آن شير به لوله و آن به لوله بزرگ و آن به تصفيه خانمه و آن به كانال و آن به رود خانه و آن به كوه متّصل است باران و برف به وسيله ابرها به كوه مى‏بارند و درياها به وسيله حرارت افتاب تبخير مى‏شوند پس پر كردن يك ليوان آب متصل به خورشيد است چطور ميشود گفت اين كار را من انجام دادم بلكه بايد گفت خدا شرايط را جور آورده و من در برداشت آب جزءالعلّه بوده‏ام. همچنين است در هر كار ميليونها شرائط و مقدّمات لازم است كه جور كردن همه آنها در اختيار بشر نيست لذا قبض و بسط در دست خدا است گر چه كار و تلاش بشر نيز بى‏تأثير نيست‏[زخرف:32] روشن مى‏شود. * [بقره :25].آيه درباره بهشت است كه جون ميوه‏اى به دست آنها برسد گويند اين همان است كه در دنيا به ما داده شد توضيح اينكه ما مثلاً وقتى انارى مى‏خوريم در وجود ما مبدّل به مادّه مى‏شود و اگر بعد از آن دو ركعت نماز بخوانيم همان ماده مبدّل بهنيرو شده به صورت نماز از وجود ما خارج مى‏شود و حقيقت نماز جز مقدارى نيرو نيست كه در اثز ذكر و حركت از بدن ما مى‏ريزد. اين نيرو روز قيامت مجسّم شده و به اناره بهشتى مبدّل مى‏گردد و تحويل انسان مى‏شود و انسان چون آن را ديد گويد: اين همان ميوه است كه در دنيا داشتم و چون ميوه بهشتى دائمى و بهتر از ميوه دنيا است لذا بعد از «هذَا الَّذى رُزِقنا مِن قَبلُ وَ اُتُوابِهِ مُتَشابِهاً» آمده است يعنى در عين آن كه هر دو يكى‏اند متشابه‏اند كه ميوه بهشتى بهتر از ميوه دنيا است. * [نحل:71]. بنظر مى‏آيدكه ضميره فيه به «رزق» راجع است يعنى مفضل و مفضل عليهم در روزى برابراند و ظاهر آيه آن است كه به همه خدا روزى مى‏دهد بعضى را به واسطه استقلال و حرّيت و وسائلى كه دارند و بعضى را كه غلامان و غير هم باشند به واسطه اربابان و پدران. لذا پدران و اربابان حق ندارند بگويند: ما به غلامان و فرزندان روزى مى‏دهيم بلكه رازق همه خدا است و اين كه روزى آنها به واسطه بزرگان است اين فضيلتى است براى مولى هاو پدران مثلاً. بعضى‏ها گفته‏اند اگر مراد آن باشد كه همه در روزى برابراند اين نقض صدر آيه است كه فرموده «وَاللَّهُ فَضَّل بَعضُكُم عَلى بغضٍ» ولى واسطه بودن آنها در اثبات فضيلت كافى است. بعضى از بزرگان فرموده مراد آن است كه: خدا بعضى را در روزى بربعضى برترى داده و برتران حاضر نيستند روزى خود را به ديگران بدهند تا همه با هم مساوى باشند و آنها مساوى نيستند بلكه فضيلت در رزق مخصوص به آنهاست آيا نعمت خدا را انكار مى‏كنند؟! نا گفته نماند فهم اين معنى از آيه بسيار مشكل است و مشكل‏تر از آن فهم «فيه سواء» است كه ميگوئيم يعنى مساوى نيستند [شورى:27]. در الميزان مى‏گويد: چون خاصيت وسعت مال تكبر و خود پسندى و طغيان است چنانكه فرموده «اِنَّ الاِنسانَ لَيَطغى‏ اَن رَاهُ استَغنى‏» لذا اگر خدا همه را سير مى‏كرد ستم مى‏كردند على هذا خدا استحقاق هر شخص را مى‏داند و رزق را به اندازه نازل مى‏كند. نگارنده فكر مى‏كنم مراد آن است كه اگر خداوند به همه روزى را بسط مى‏كرد همه دارا و غنى مى‏شدند، و در اثر رفع احتياج، امتيازات و قوى و ضعيف بودن از بين مى‏رفت و مردم در اثر ثروت تجاوز شده و از يكديگر تمكين نمى‏كردند و جوامع بشرى متلاشى مى‏گرديد.ولى حكمت بالغه اقتضاء مى‏كند كه بسط در كار نباشد و مردم يكديگر را در كار تسخير كنند چنانكه فرموده [زخرف:32]. آرى استعدادات بشرى مختلف است هر يك كارى پيش گرفته و همه به يكديگر مسخراند تا كار زندگى پيشرفت كند. مراد از آيه آن نيست كه خداوند خواسته مردم گرسنه شوند بلكه غرض آن است كه خدا خواسته مردم در كارهاى دنيادر اثر احتياج به وسائل به يكديگر محتاج باشند و در اين باره طغيان نكنند. * [ذاريات:22]. گفته‏اند مراد از رزق باران است و باران را رزق گفته‏اند كه سبب رزق است و گفتهاند در آن مضاف مقدّر است يعنى «فى السماء سبب رزقكم» گفته‏اند: مراد اسباب رزق است كه كواكب و اختلاف فصول و پى در پى بودن شب و روز و تقدير آن «اسباب رزقكم» است. و گفته‏اند: تقدير ارزاق در سماء است و يا اين كه ارزاق در لوح محفوظ نوشته شده است و گفته‏اند: مراد از «وَ ما تُوعَدُونَ» بهشت است و گفتهاند بهشت و آتش ويا ثواب و عقاب است هيچ يك از اين اقوال براى من قانع كننده نيست خود نيز چيزى كه آرام كننده وجدان باشد نمى‏دانم. در بعضى آيات هست كه خدا به شما از آسمان و زمين روزى مى‏دهد نحو [یونس:31] همچنين است آيه 62 نمل، 24 سباء،3 فاطر. با ملاحظه اين آيات و آيه ما نحن فيه مى‏شود بدست آورد كه مراد عوامل آسمانى و زمين و مواد آنهاست كه مبدل برزق مى‏شوند و آنها مواد اوليه رزق هستند. * [واقعة:81-82]. گويند مراد از رزق نصيب آنهاست از خير يعنى نصيب خود را از خيرى كه بايد از قرآن برداريد تكذيب آن قرار مى‏دهيد و تكذيب را جاى خير و فايده مى‏گذاريد و گويند مراد از رزق قرآن است يعنى تكذيب را به عوض اين قرآن مى‏گيريد. و گويند كلمه شكر از آن محذوف است يعنى «و تجعلون شكر رزقكم انكم تكّذبون» قول اول بهتر بنظر ميرسد و اللّه اعلم.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
رَزَقْنَاهُمْ‌ ۱۳
رِزْقاً ۱۶
رُزِقُوا ۱
رُزِقْنَا ۱
رَزَقْنَاکُمْ‌ ۷
رِزْقِ‌ ۲
ارْزُقْ‌ ۱
يَرْزُقُ‌ ۴
رِزْقُهُنَ‌ ۱
تَرْزُقُ‌ ۱
يُرْزَقُونَ‌ ۲
ارْزُقُوهُمْ‌ ۱
فَارْزُقُوهُمْ‌ ۱
رَزَقَهُمُ‌ ۲
رَزَقَکُمُ‌ ۵
ارْزُقْنَا ۱
الرَّازِقِينَ‌ ۵
نَرْزُقُکُمْ‌ ۱
الرِّزْقِ‌ ۲
رِزْقٌ‌ ۶
رَزَقَکُمْ‌ ۴
يَرْزُقُکُمْ‌ ۵
رِزْقٍ‌ ۳
رِزْقُهَا ۲
رَزَقَنِي‌ ۱
تُرْزَقَانِهِ‌ ۱
الرِّزْقَ‌ ۱۱
ارْزُقْهُمْ‌ ۱
بِرَازِقِينَ‌ ۱
رِزْقِهِمْ‌ ۱
رَزَقْنَاهُ‌ ۱
نَرْزُقُهُمْ‌ ۱
بِرِزْقٍ‌ ۱
رِزْقُهُمْ‌ ۱
رِزْقُ‌ ۱
نَرْزُقُکَ‌ ۱
رَزَقَهُمْ‌ ۲
لَيَرْزُقَنَّهُمُ‌ ۱
رِزْقَهَا ۱
يَرْزُقُهَا ۱
لَرِزْقُنَا ۱
رِزْقُکُمْ‌ ۱
الرَّزَّاقُ‌ ۱
رِزْقَکُمْ‌ ۱
يَرْزُقْهُ‌ ۱
رِزْقُهُ‌ ۱
رِزْقِهِ‌ ۱
رِزْقَهُ‌ ۲

ریشه‌های مرتبط