الكهف ٤٢
کپی متن آیه |
---|
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ کَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنْفَقَ فِيهَا وَ هِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّي أَحَداً |
ترجمه
الكهف ٤١ | آیه ٤٢ | الكهف ٤٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«اُحِیطَ»: احاطه گردید. «اُحیطَ بِثَمَرِهِ»: محصولات و میوههایش با بلا احاطه گردید. محصولات نابود شد. «خاوِیَةٌ»: فرو افتاده و فرو تپیده. «عُرُوش»: جمع عَرْش، سقفها. در اینجا مراد داربستها و چوببندها و چفتههای زیر درختان میوه است. «خَاوِیَةٌ عَلَی عُرُوشِهَا»: (نگا: بقره / .
تفسیر
- آيات ۳۲ - ۴۶ سوره كهف
- مثلى بيانگر حال دنيا طلبان كه به مالكيت كاذب خوددل بسته اند
- فخر فروشى وتكبر ثروتمند غافل در برابر رفيق مؤ من خود
- آدمى بالفطرة به چيزى كه آن را باقى وماندگار بدانددل مى بندد
- توانگر غافل از خدا، را محق وشايسته برخوردارى وتنعم مى داند حتى در قيامت !
- توضيح جواب رفيق مؤ من آن مرد توانگر مغرور، به او
- وجه اينكه مرد فقير در جمله : ((اكفرت بالذى خلقك (( رفيق توانگر خود را كافر خواند
- زمام همه امور بدست خدا است
- معناى اينكه خداوند ((خير ثوابا وخير عقبا(( است
- مثلى ديگر براى بيان حقيقت زندگى دنيا وزينت هاى سريعالزوال
- مراد از ((باقيات صالحات (( در آيه شريفه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً «42»
و (سرانجام) فرآوردههاى آن (مرد مغرور، با قهر الهى) احاطه شد، پس او چنان شد كه دو دست خويش را به خاطر خرجهايى كه در باغ كرده بود (از شدّت حسرت) برهم مىماليد، در حالى كه آن (باغ وتاكستان) بر داربستهايش فروريخته بود و مىگفت: اى كاش كسى را شريك پروردگارم قرار نمىدادم.
نکته ها
بعضى با غرور وخودبرتربينى وگفتنِ أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ مالًا ... از خدا غافل شده واز مدار توحيد خارج ومشرك مىشوند، امّا دير يا زود به پروردگار يكتا اقرار خواهند كرد، چه مؤمنان «لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً» «1» وچه كافران. «يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً»
پیام ها
1- خداوند محيط است، «وَ اللَّهُ مُحِيطٌ» «2»؛ هم لطفش احاطه دارد، «رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ» «3» وهم قهرش فراگير است. «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ»
2- كيفر خداوند در كمين مغروران است. «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ»
3- حوادث و عذابهاى الهى، پيامد افكار و اعمال بد ماست. به دنبالِ كفر و كفرانِ صاحب باغ در آيات قبل، «أُحِيطَ بِثَمَرِهِ» آمده است.
4- نااميدىها وحالات درونى، در ظاهر وكردار انسان اثر مىگذارد. «يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ»
5- دنياطلبان، ابتدا از حوادث تحليل اقتصادى مىكنند، سپس تحليل معنوى. (در اين آيه ابتدا حسرت بر پولهاى خرج شده است، سپس غصّه براى شرك)
«1». كهف، 38.
«2». بقره، 19.
«3». اعراف، 156.
جلد 5 - صفحه 176
6- عذابهاى دنيوى، بيدارباشى براى وجدانهاى خفته و دلهاى غافل است.
أُحِيطَ بِثَمَرِهِ ... يَقُولُ يا لَيْتَنِي
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ: و احاطه كرده و فرا گرفته شد عذاب الهى به ميوه آن باغ كافر، و نابود گرديد به اين وجه كه آتشى از آسمان نازل شد و جميع باغ از اشجار و اثمار را سوزانيد و عمارات او را خراب و ويران گردانيد. فاصبح: پس صبح كرد فطرس و آن حال را مشاهده نمود. يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ: مىگردانيد هر دو دست خود را، يعنى از روى حسرت دست بر دست مىزد و حسرت مىخورد.
عَلى ما أَنْفَقَ فِيها: بر آنچه خرج كرده بود در آن باغ و عمارت. وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها: و حال آنكه بناهاى آن باغ افتاده بود بر سقفهاى خود، يعنى اول سقفها افتاده و بعد از آن ديوارها روى آن افتاده. يا چفتهاى كه بسته
جلد 8 - صفحه 59
بود بيفتاد و آنگاه تاكهاى به روى آن فرود آمد. و فطرس آن عذاب را مشاهده و دست بر دست مىزد. وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي: و مىگفت: اى كاش، لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً: شريك نمىساختم به پروردگار خود هيچكس را تا بوستان من به سبب شرك من خراب نمىشد. و ممكن است اين تمناى او، رجوع بوده باشد از كفر به ايمان، و يا غرض او از اين پشيمانى بقاى مال دنيوى بوده نه قصد ايمان؛ و به هر حال هر كدام كه باشد فايدهاى براى او نخواهد داشت، چنانچه اثرى هم مترتب نشد.
تبصره: خواجه نصير الدين طوسى (رحمه اللّه) در كتاب اخلاق خود فرمايد:
اول فكر و آخر عمل بود، چنانچه در تمامى صناعات مقرر باشد، زيرا مثلا نجار تا اول تصور فايده تخت نكند، فكر را در كيفيت عمل صرف نكند، و تا كيفيت عمل را به تمام در خيال نيارد، ابتدا به كار نكند، و تا عمل تمام نشود، فايده تخت كه اوّل فكر بود صورت نبندد. همچنين تا عاقل تصور خير و سعادت كه نتيجه كمال نفس است اوّلين بار نكند، انديشه تحصيل كمال در خاطر او تمكّن نيابد، و تا اين تحصيل ميسر نشود، آن خير و سعادت او را دست ندهد «1». بنابراين عاقل را لازم است كه عاقبت انديش باشد و كار خود را به صرّاف بصير عقل پيشنهاد كند، و ضمنا نصح ناصحان مشفق را در كار بندد تا خسران و ضرر آخر را در اول مرتبه تصور كند، و علاج واقعه را پيش از وقوع بنمايد تا نتيجه خير و سعادت را دريابد؛ و الّا چنانچه پيروى شهوات نفسانى را نمايد و به حكم عقل تن در ندهد و پند عقلا و دانشمندان را نپذيرد، هر آينه عاقبت پشيمان شده دست بر دست زند و گويد: اى كاش از اول چنين كار را اقدام نكردى تا اين خسران ابدى روى ندادى، چنانچه قضيه اين شخص كافر مطلب را آشكارا و حقيقت را عالم آرا گردانيد، هر چه برادر مؤمن او را نصيحت نمود نپذيرفت، و بعد از خسران پشيمان شد و گفت: كاش من شرك نياورده بودم به پروردگار خود احدى را.
«1» اخلاق ناصرى، خواجه نصير طوسى، چاپ سنگى 1351 قمرى، ص 55- 54.
جلد 8 - صفحه 60
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)
ترجمه
گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى
ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمىگردانم با پروردگارم احديرا
و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مىبينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد
پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف
يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن
و احاطه شد بآفت، ميوهاش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا
و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود
در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.
تفسير
- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار
جلد 3 صفحه 427
نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مىبينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانستهاند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفتههاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوهها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و
جلد 3 صفحه 428
يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفتهاند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبهاش قبول نشد ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيهِ عَلي ما أَنفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيتَنِي لَم أُشرِك بِرَبِّي أَحَداً (42)
و رفت گردش كند اطراف بستان به بيند آيا ثمري در بعض آن درختها باقي مانده ديد بكلّي از بين رفته پس صبح كرد در حالي که دو كف دستها را بهم ميماليد به اينكه چه اندازه خرج ساختمان بستان كرده که تمام روي هم ريخته و ميگويد اي كاش من شرك نياورده بودم به پروردگار خود احدي را وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ صاعقه و آتش تمام ثمرات را سوزانيده و بتمام احاطه كرده فَأَصبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيهِ آثار ندم و پشيمانيست که دست ميماليد و اينکه پشيماني نه از جهت ايمان باشد که ايمان آورده باشد بلكه از جهت تأسف بر اينكه اينکه نحو شده از جهت علاقه و دلبستگي عَلي ما أَنفَقَ فِيها بعضي گفتند براي ساختمان که در باغ كرده بود و بعضي گفتند جدران و ديوارهاي باغ بود که بكلّي خراب شده بود وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلي عُرُوشِها اگر بنا بوده اوّل طاق فرو ميريزد سپس جدران روي طاق و اگر جدران بوده از سر برميگردد و ريزش ميكند سپس پائين جدران روي آن ريخته ميشود وَ يَقُولُ يا لَيتَنِي لَم أُشرِك بِرَبِّي أَحَداً كلام صاحب خود را شنيده بودم و كافر بخدا نشده بودم اينهم ايمان نيست فقط براي ذهاب مال است که چرا چنين شده و از دست رفته.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 42)- و این هم پایان کارشان: سر انجام گفتگوی این دو نفر پایان گرفت بیآنکه مرد موحد توانسته باشد در اعماق جان آن ثروتمند مغرور و بیایمان نفوذ
ج3، ص44
کند، و با همین روحیه و طرز فکر به خانه خود باز گشت غافل از این که فرمان الهی دائر به نابودی باغها و زراعتهای سر سبزش صادر شده است، و باید کیفر غرور و شرک خود را در همین جهان ببیند و سرنوشتش درس عبرتی برای دیگران شود.
عذاب الهی نازل شد، به صورت صاعقهای مرگبار، و یا توفانی کوبنده و وحشتناک، و یا زلزلهای ویرانگر و هولانگیز، هر چه بود در لحظاتی کوتاه این باغهای پر طراوت، و درختان سر به فلک کشیده، و زراعت به ثمر نشسته را در هم کوبید و ویران کرد و عذاب الهی به فرمان خدا از هر سو محصولات آن مرد را احاطه کرد «و تمام میوههای آن نابود شد» (وَ أُحِیطَ بِثَمَرِهِ).
صبحگاهان که صاحب باغ به منظور سر کشی و بهره گیری از محصولات باغ به سوی آن حرکت کرد، همین که نزدیک شد با منظره وحشتناکی رو برو گشت، آب در دهانش خشکید، و آنچه از کبر و غرور بر دل و مغز او سنگینی میکرد یکباره فرو ریخت! گویی از یک خواب عمیق و طولانی بیدار شده است: «او مرتبا دستها را به هم میمالید و در فکر هزینههای سنگینی بود که (در یک عمر از هر طرف فراهم نموده و) در آن خرج کرده بود، در حالی که همه بر باد رفته و بر پایهها فرو ریخته بود» (فَأَصْبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیْهِ عَلی ما أَنْفَقَ فِیها وَ هِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها).
درست در این هنگام بود که از گفتهها و اندیشههای پوچ و باطل خود پشیمان گشت «و میگفت: ای کاش احدی را شریک پروردگارم نمیدانستم» و ای کاش هرگز راه شرک را نمیپوییدم (وَ یَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُشْرِکْ بِرَبِّی أَحَداً).
نکات آیه
۱- امکانات ثروت مند مغرور، با نزول عذاب فراگیر الهى، نابود شد و تمامى منافع باغ و کشت زار او از بین رفت. (و أُحیط بثمره) «أُحیط بثمره» عطف بر محذوف است، یعنى، «وقع العذاب و...». احاطه شدن، کنایه از نابود شدن است. مراد از «ثمر»، تمامى دستاوردهاى مرد ثروت مند در باغ و کشت زار خود است.
۲- نصایح مرد مؤمن، در ثروت مند گرفتار کبر و غرور، بى تأثیر بود. (و أُحیط بثمره) روشن است که اگر مرد ثروت مند، به نصایح مرد مؤمن گوش فرا مى داد، گرفتار نابودى اموال و سرمایه خود نمى شد.
۳- امید و آرزوى مرد مؤمن، با زوال امکانات ثروت مند مغرور، تحقق یافت. (فعسى ربّى أن ... و أُحیط بثمره)
۴- مرد ثروت مند، بادیدن باغ فرو ریخته بر سقف ها و تباهى تمامى محصول و سرمایه هاى خویش به حسرت شدید فرو رفت. (و أُحیط بثمره فأصبح یقلّب کفّیه... و هى خاویة على عروشها) «کفّ» یعنى دست و «کفّیه» تثنیه آن و به معناى دو دست او است. جمله «یقلّب کفّیه» یعنى، دو دست اش را زیر و رو مى کرد (گاهى کف یک دست را بر پشت دست دیگر و گاه عکس آن را انجام مى داد). این حرکت، بازتابى از اندوه و حسرت شدید آدمى است. «خاویة» یعنى، فرو ریخته و منهدم شده و «عروش» به معناى سقف ها و یا داربست هایى است که براى برخى درختانِ میوه برپا مى گردد. «خاویة على عروشها» یعنى: «درختان و یا بناهاى باغ، بر سقف هاى خود فرو ریخته بود.».
۵- سرمایه دار خود پرست، با تباه شدن حاصل بوستان اش در فصل برداشت و جمع آورى محصول، غافل گیر شد. (و أُحیط بثمره) تعبیر «أُحیط بثمره» و نیز «ما أنفق» نشان مى دهد که کارهاى مقدماتى کشت و سرمایگذارهاى لازم، قبلاً صورت گرفته بود و دقیقاً، عذاب، هنگامى نازل شد که مى بایست از باغ ثمر گرفت.
۶- کیفر الهى، در کمین لحظه هاى خوش ثروت مندان به خود بالنده و سرمست است. (و أُحیط بثمره فأصبح یقلّب کفّیه على ما أنفق فیها) تعبیر «أُحیط بثمره» نشان دهنده نزدیکى فصل ثمرگیرى و دستیابى به نتایج است که براى فرد سرمایگذار، حساس ترین و شیرین ترین لحظات است.
۷- سرمایه گذارى ها و هزینه هاى مادّى، در معرض فنا و نابودى است. (و أُحیط بثمره فأصبح یقلّب کفّیه على ما أنفق فیها) چنان چه داستان دو باغ، تمثیل و سمبلیک باشد، در این صورت، مرد ثروت مند مغرور، سمبل کسانى است که صِرفاً با اغراض مادّى و هدف دانستن دنیا و متاع هاى آن، به تلاش پرداخته، ولى در نهایت، بر زحمت و رنج خود تأسف مى خورند; چرا که در فرجام کار، تمامى آن را بر باد رفته مى یابند.
۸- ثروت مند خودپرست، پس از نابودى اموال خویش، به خود آمده و بر مواضع شرک آلود گذشته خویش تأسّف مى خورد. (یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا)
۹- سرمستى هاى مادّى، از موانع مهم پى بردن انسان به کج روى هاى عملى و عقیدتى خویش است. (و أُحیط بثمره ... یقول یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا) ثروت مند مغرور مورد بحث در آیه، تنها، پس از آن که اندوخته و اموال اش نابود شد، به کج روى خود پى برد و بر آن اظهار ندامت کرد، ولى تا قبل از آن، به آنچه داشت، سرمست و مغرور بود.
۱۰- کیفرهاى دنیوى، بیدارباشى براى غافلان است. (و أُحیط بثمره ... یقول یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا)
۱۱- اتّکا به غیرخدا، شرک و داراى فرجامى ندامت بار است. (أکثر منک مالاً ... یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا)
۱۲- توجه دنیاگرایان به خدا، براى منافع و مطامع مادّى آنان است.* (و أُحیط بثمره ... و هى خاویة على عروشها و یقول یلیتنى لم أُشرک بربّى أحدًا) احتمال دارد که تأسّف مرد مغرور سرمایه از دست داده، بر شرک خویش، نه از آن رو باشد که به قبح ذاتى شرک پى برده، بلکه از آن رو باشد که چرا شرک ورزیده تا منافع اش تهدید و سرمایه اش نابود شد.
موضوعات مرتبط
- اتکا: آثار اتکا به غیرخدا ۱۱; پشیمانى از اتکا به غیرخدا ۱۱; فرجام اتکا به غیرخدا ۱۱
- باغدار متکبر: اندوه باغدار متکبر ۸; بى تأثیرى مواعظ همنشین باغدار متکبر ۲; تحقق آرزوى همنشین باغدار متکبر ۳; تنبه باغدار متکبر ۸; حسرت باغدار متکبر ۴; شرک باغدار متکبر ۸; عذاب باغدار متکبر ۱; غافلگیرى باغدار متکبر ۵; قصه باغدار متکبر ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۸; نابودى اموال باغدار متکبر ۸; نابودى باغ باغدار متکبر ۱، ۵; نابودى ثروت باغدار متکبر ۳; واژگونى باغ باغدار متکبر ۴
- ثروتمندان: کیفر ثروتمندان متکبر ۶
- خدا: کیفرهاى خدا ۶
- دنیاطلبان: بینش دنیاطلبان ۱۲; کیفیت عبادت دنیاطلبان ۱۲; منفعت طلبى دنیاطلبان ۱۲
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۹
- سرمایه گذارى: ناپایدارى سرمایه گذارى مادى ۷
- شرک: موارد شرک ۱۱
- عبرت: عوامل عبرت ۱۰
- عذاب: اهل عذاب ۱
- غافلان: عوامل تنبه غافلان ۱۰
- کیفر: آثار کیفر هاى دنیوى ۱۰; عبرت از کیفر هاى دنیوى ۱۰
- هدایت: موانع هدایت ۹
منابع