النساء ١٥٧
ترجمه
النساء ١٥٦ | آیه ١٥٧ | النساء ١٥٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ، رَسُولَ اللهِ»: این سخن میتواند گفتار کافران یهود و از روی استهزاء و سخریّه باشد. یعنی کسی را کشتیم که او خود را عیسی پسر مریم و فرستاده خدا میدانست؛ یا شما چنین میگوئید (نگا: شعراء / ) و میتواند گفتار خدا بوده و بیانگر گناه بزرگ آنان باشد. «مَا صَلَبُوهُ»: او را به دار نزدهاند. «لَفِی شَکٍّ مِّنْهُ»: درباره این که کشته، عیسی یا دیگری بوده است، دچار شکّ و گمانند. «إِتِّبَاعَ»: پیروی کردن. مستثنای منقطع است. «یَقِیناً»: قطعاً. حال ضمیر (و) یا (ه) در (مَا قَتَلُوهُ) است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي... (۳) إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي... (۳)
وَ لَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِي... (۴) وَ قَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ... (۱)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً «157»
و (عذاب ولعنت ما آنان را فرا گرفت، به خاطر) سخنى كه (مغرورانه) مىگفتند: «ما عيسى بن مريم، فرستادهى خدا را كشتيم» در حالى كه آنانعيسى را نه كشتند و نه به دار آويختند، بلكه كار بر آنان مشتبه شد (و كسى شبيه به او را كشتند) و كسانى كه دربارهى عيسى اختلاف كردند خود در شك بودند و جز پيروى از گمان، هيچ يك به گفتهى خود علم نداشتند و به يقين او را نكشتهاند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157)
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 640
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ: و ديگر به سبب گفتن ايشان به زعم باطل، بدرستى كه ما كشتيم مسيح را كه عيسى بن مريم است، رسول و فرستاده خداى. قوله: رَسُولَ اللَّهِ، اين وصف و مدح خدائى است حضرت عيسى را بر سبيل استيناف، نه قول يهود. و احتمال دارد كه قول آن باشد بر سبيل استهزاء. و نظير اينست: إِنَّ رَسُولَكُمُ الَّذِي أُرْسِلَ إِلَيْكُمْ لَمَجْنُونٌ. و آنكه وضع ذكر حسن باشد در مكان ذكر قبيح كه از ايشان صادر شده باشد وَ ما قَتَلُوهُ: و نكشتند او را، وَ ما صَلَبُوهُ: و بدار نزدند او را، وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ: و لكن مشتبه شد بر ايشان، وقتى كه شبه و مثال عيسى عليه السّلام بر مهتر ايشان افتاد.
و اين قصه بر اين وجه بود كه يهودا رئيس يهود، چون ديد دعاى عيسى عليه السّلام بر دشنام دهندگان مستجاب مىشود، ترسيد از اينكه در باره آنها نيز دعاى بد كند. پس يهودان را جمع نمود بر قتل آن حضرت و آغاز مناظره نمودند. حضرت عيسى عليه السّلام فرمود: يا معشر اليهود، شما به يقين مىدانيد كه حق تعالى شما را دشمن مىدارد. آنها از اين حرف در غضب شده، قصد او كردند. فرار نموده، در خانهاى كه در سقف آن روزنهاى بود، مخفى شد.
حق تعالى جبرئيل را فرستاد تا عيسى را از آن روزنه به آسمان برد، و ذلك قوله وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ*. يهودا يكى از اصحاب خود را كه ططيانوس نام داشت گفت: برو و عيسى را بكش. او داخل خانه شد و هر چه تجسس كرد نيافت.
يهودا گمان برد كه عيسى با او در كارزار است. پس به قصد اعانت وارد شد، خداوند شبه عيسى را بر او افكند. ططيانوس را گرفتند، هر چه فرياد كرد من عيسى نيستم، قبول نكرده، او را كشتند، و بر درختى آويختند. بعد از قتل او، جمعى گفتند: در اين خانه عيسى و صاحب ما بود. اگر مقتول عيسى است، صاحب ما كجا، و اگر صاحب ما باشد، عيسى كو. گويند: شبه عيسى بر صورت ططيانوس بود نه تمام اعضا. پس از قتل، صورت او مشابه عيسى و باقى اعضا مماثل ططيانوس، از اين جهت بر ايشان مشتبه شد.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 641
قتاده و سدى و مجاهد از وهب نقل نمودهاند كه عيسى با هفده نفر از حواريين در جائى بود. يهود چون اطراف آنها را گرفتند، خداوند شبه عيسى عليه السّلام را بر همه آنها افكند. از مشاهده اين واقعه متعجب و گفتند: ما را مسحور كردهايد، اگر نگوئيد عيسى در ميان شما كدام است، تمام شما را مىكشيم. حضرت عيسى گفت: كيست جان خود را فداى من كند؟ يكى از آنها «سرخس» نام، برخاست گفت: منم. او را كشتند، لذا امر بر يهود مشتبه و يقينا ندانستند كه او عيسى باشد.
محمد بن اسحق گفته: چون قصد عيسى كردند، فرار و در محلى پنهان شد.
يكى از حواريون، منافق بود، گفت: مرا چه مىدهيد تا عيسى عليه السّلام را نشان دهم؟ گفتند: سى درم. آن را گرفته، ايشان را به در خانه برد، خود وارد و نزد عيسى آمده، گفت: قوم تو را مىخواهند بكشند. خداوند، عيسى عليه السّلام را به آسمان برد و شبه او را بر آن منافق افكند. او را گرفتند و كشتند.
در حيات القلوب از حضرت امام رضا عليه السّلام منقول است كه چون يهود خواستند عيسى را بكشند، خدا را خواند و قسم داد به حق ما اهل بيت. پس حق تعالى او را از كشتن نجات داد و به آسمان برد. «1» ايضا به سندهاى معتبر از حضرت امام حسن عليه السّلام منقول است كه عيسى را در شب بيست و يكم ماه رمضان به آسمان بردند. «2» وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ: و بدرستى كه آنانكه اختلاف كردند در شأن عيسى، به اين وجه كه بعضى يهود گفتند او كاذب بود، و لذا او را به حق كشتيم، و جمعى گفتند اگر اين عيسى است، پس صاحب ما كجاست. و برخى تردد نمودند، و گروهى گفتند وجه، وجه عيسى و بدن، بدن صاحب ما.
دستهاى گفتند هر كه از عيسى شنيده باشد كه حق تعالى مرا به آسمان خواهد
«1» بحار الانوار، جلد 14، صفحه 339.
«2» بحار الانوار، جلد 14، صفحه 335، حديث 1.
تفسير اثنا عشرى، ج2، ص: 642
برد، پس او به آسمان رفته. قومى ديگر گفتند: صلّب النّاسوت و صعد الّلاهوت.
يعنى: ناسوت را كه باطل است، بر دار كردند و لاهوت كه حق است به آسمان رفت. و از اين جماعت گروهى گفتند: او اله است، او را نتوان كشت. و بعضى گفتند پسر خدا است، كسى بر او راه نيابد. اين جماعت مختلف الاقوال، لَفِي شَكٍّ مِنْهُ: هر آينه در گمان و تردّد بودند از او در اقوال خود، و يقين ندانستند كه صورت حال بر چه منوال تحقق يافته. ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ:
نيست مر جهودان را به عيسى و قتل او، هيچ علمى، إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِ: مگر پيروى ظن را، يعنى بر طريق گمان چيزى مىگفتند، نه بر سبيل علم و يقين. وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً: و نكشتند عيسى را كشتنى به يقين، چنانچه دعوى مىكردند كه انّا قتلنا المسيح. يا نكشتند او را در حالتى كه به يقين دانند كه مقتول اوست. يا آنكه در علم او مبالغه و جدّ و جهد نكردند تا حقيقت حال او بر ايشان ظاهر گردد. و اول اصح و اشهر و اليق است به سياق آيه.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَ إِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنْهُ ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157)
ترجمه
و گفتارشان كه ما كشتيم مسيح عيسى پسر مريم پيغمبر خدا را و نه كشتند او را و نه بردار زدند و لكن مشتبه كرده شد براى ايشان و همانا آنانكه اختلاف نمودند در آن هر آينه درشكند از آن نيست مر ايشانرا هيچ دانشى مگر پيروى نمودن گمان و نكشتند او را بطور يقين.
تفسير
اقرارشان به نبوت حضرت عيسى از روى عقيده نبود بلكه بر طبق ادعاء آن حضرت و تصديق حواريّون بود مانند آنكه نسبت بحضرت ختمى مرتبت بمسلمين ميگفتند كه پيغمبرى كه فرستاده شده است بسوى شما ديوانه است و مقصودشان استهزا بود و اين بعد از آن بود كه خداوند آنحضرت را بآسمان برد و چون افتخار و تجرّى مينمودند بچنين معصيت بزرگى مورد ملامت شدند با آنكه واقعا نكشته بودند آنحضرت را و نه بدار كشيده بودند بلكه خداوند كس ديگرى را بصورت او در آورده بود و امر بر آنها مشتبه شده بود چنانچه در سوره آل عمران در ذيل آيه و مكروا و مكر اللّه بيان شد و پس از اين واقعه بين يهود اختلاف شد بعضى گفتند او دروغگو بود و ما او را بحق كشتيم و بعضى مردد شدند در قتل آنحضرت و گفتند اگر او را كشتيم پس رفيق ما كه براى كشتن او بخانه رفت چه شد و بعضى گفتند مقتول رويش روى عيسى است ولى بدنش بدن رفيق ما است پس معلوم نيست ما او را كشتيم يا رفيق خودمان را و كسانيكه شنيده بودند از آنحضرت كه فرمود خداوند مرا بآسمان عروج ميدهد گفتند آنحضرت راست گفت بآسمان رفت و دسته ديگر گفتند آنحضرت دو جنبه داشت جنبه لاهوتى و جنبه ناسوتى بجنبه ناسوتى بدار كشيده شد و بجنبه لاهوتى خود عروج فرمود و هيچ يك از اين آراء و اقوال از روى علم و دانش و معرفت نبود بلكه هر يك بگمان خود اظهار عقيده و رأى مينمودند و همه در شك و شبهه بودند تا خداوند رفع شبهه از خلق فرمود و براى مزيد تأكيد فرمود كه قطعا و يقينا نكشتند او را با آنكه در صدر آيه فرموده بود كه نكشتند او را و نه بدار كشيدند و در آيه بعد فرموده كه خداوند او را بجانب خود عروج داد و حقيقت امر معلوم گشت.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قَولِهِم إِنّا قَتَلنَا المَسِيحَ عِيسَي ابنَ مَريَمَ رَسُولَ اللّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِن شُبِّهَ لَهُم وَ إِنَّ الَّذِينَ اختَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِنهُ ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ إِلاَّ اتِّباعَ الظَّنِّ وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً (157) بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيهِ وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً حَكِيماً (158)
و گفتار يهود که گفتند ما كشتيم مسيح عيسي پسر مريم رسول خدا را و حال آنكه او را نكشتند و بدار نزدند و لكن امر بر آنها مشتبه شد در مورد عيسي (ع) و محققا كساني که در مورد عيسي اختلاف كردند آنچه گفتند از روي شك بود و علم بگفتار خود نداشتند مگر متابعت گمانهاي خود و يقينا او را نكشتند بلكه خداوند او را برد در مقام رفيعي در ظل عنايت خود و خداوند عزيز است در مقام حفظ عيسي و حكيم است در مصلحت نگاهداري او.
در مورد قتل حضرت عيسي عليه السّلام و بدار زدن او يهود و نصاري متّفق هستند و كيفيت آن بنا بر نقل بعض اخبار بطور خلاصه اينست که يهود عيسي را با اتباعش که حواريين او بودند گرفتند و حبس نمودند و شبي که تصميم داشتند که فردا عيسي
جلد 6 - صفحه 264
را بقتل برسانند حضرت عيسي آنچه جزع نمود و اصرار باتباع خود كرد که او را از چنگال يهود نجات دهند و او را ياري كنند نكردند بلكه او را انكار كردند و در چنگال يهود گذاردند و فرار كردند خداوند متعال كسي را شبيه عيسي فرمود و عيسي را بآسمان برد طبق آيه شريفه و عقيده مسلمين، و امّا آن كس که شبيه عيسي شد آيا از خود يهود بود که قصد قتل عيسي را داشت يا يكي از حواريين بود که قبول كرد براي حفظ عيسي و نجات او که شبيه عيسي شود و كشته شود و بدار رود يا ديگري معلوم نيست و كلمات مفسرين هم مدرك نميشود فقط حديثي در برهان در ذيل آيه إِذ قالَ اللّهُ يا عِيسي إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَ رافِعُكَ الي الاية آل عمران آيه 55. از حمران بن اعين از حضرت باقر عليه السّلام نقل فرموده که خلاصه مفادش اينست که شبي که عيسي گرفتار يهود شد دوازده نفر از اصحابش با او بودند بآنها خبر داد که شما صبح بمن كافر ميشويد و من امشب بآسمان ميروم كيست که حاضر شود شبيه بمن شود و كشته شود جواني گفت من حاضرم شبيه عيسي گشت او را يهود گرفتند و بدار زدند و كشتند تا آخر حديث.
و امّا طبق عقيده يهود و نصاري اينست که خود عيسي را بدار زدند و كشتند و نصاري مدعي هستند که عيسي خبر داد که من سه شب و سه روز در دل زمين هستم چنانچه يونس سه شب و سه روز در دل ماهي بود و سپس بيرون ميآيم و بآسمان ميروم، بعدا ميگويند شام جمعه او را دفن كردند و صبح يكشنبه از قبر بيرون آمد که دو شب و يك روز و چند دقيقه بيشتر نشد و اينکه دليل است بر كذب عيسي (ع) العياذ باللّه و عقيده آنها اينست که اينکه مدت که در دل زمين بود رفت در جهنم عوض نصاري که گفتند (فدانا من لعنة الناموس) و در جهنم شيطان انبياء را حبس نموده بود آنها را از حبس نجات داد و مزخرفات ديگري که بهم ميبافتند. و ما بشرح الفاظ آيه شريفه بپردازيم:
جلد 6 - صفحه 265
و قولهم مراد يهود هستند إِنّا قَتَلنَا المَسِيحَ عِيسَي ابنَ مَريَمَ رَسُولَ اللّهِ كلمه رسول اللّه مقول قول يهود نيست زيرا آنها منكر رسالت عيسي بودند بلكه فرمايش خداوند است و مفاد آيه اينکه ميشود که مسيح عيسي إبن مريم که رسول خدا است يهود گفتند او را كشتيم.
وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ و تعجب اينست که نصاري صليب عيسي را بسيار محترم ميشمارند و بگردن خود نصب ميكنند با اينكه طبق عقيده آنها بايد با صليب كمال عداوت را داشته باشند، مثل صليب مثل شمشير پسر مرادي است و خنجر شمر لعنة اللّه عليهما.
وَ لكِن شُبِّهَ لَهُم ظاهر اينست که مراد شبيه عيسي بنظر آنها آمد و او را كشتند و بدار زدند نه اينكه امر بر آنها مشتبه شد و شك بر آنها عارض شد چنانچه بعض مفسرين گفتند چنانچه مفاد جمله بعد است وَ إِنَّ الَّذِينَ اختَلَفُوا فِيهِ يهود و نصاري که بين افراط و تفريط، يهود او را حرامزاده و نصاري خدا و پسر خدا و سه خدا قائلند.
لَفِي شَكٍّ مِنهُ زيرا طرفين مدركي ندارند جز اينكه انسان بيپدر محال است وجود پيدا كند، يهود پدر او را يوسف نجار گفتند، نصاري خدا و اينها قدرت را منكر هستند و اينکه بر فرض محال محال عادي است محال عقلي نيست و معجزاتي که خود آنها نسبت بانبياء ميدهند مثل عصاي موسي و مرده زنده كردن عيسي از همين باب است، و همچنين در قتل عيسي هم يقين ندارند چون آن كسي که شبيه عيسي شد قبلا ديده بودند و او را نيافتند مظنون آنها شد که عيسي است و او مخفي شده با اينكه تمام اطراف را داشتند لذا ميفرمايد ما لَهُم بِهِ مِن عِلمٍ إِلَّا اتِّباعَ الظَّنِّ و اينکه گمان اينها هم بر خلاف واقع است وَ ما قَتَلُوهُ يَقِيناً يقينا او را نكشتند يا از روي يقين نكشتند بَل رَفَعَهُ اللّهُ إِلَيهِ مراد از مرجع ضمير اليه يعني الي
جلد 6 - صفحه 266
جوار رحمة اللّه و مراد از رفع بردند بعالم بالا که در اخبار دارد آسمان چهارم يعني طبقه چهارم که در آنجا بيت المعمور است و قبله و مطاف ملائكه است و مطابق كعبه معظمه است.
وَ كانَ اللّهُ عَزِيزاً في قدرته (حكيما) في ارادته و مشيته چنانچه در مورد ادريس ميفرمايد وَ اذكُر فِي الكِتابِ إِدرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا وَ رَفَعناهُ مَكاناً عَلِيًّا مريم آيه 56 و 57.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- یهود، مدعى کشتن حضرت مسیح(ع) (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه)
۲- یهود، مردمى کفرپیشه و طغیانگر علیه عیسى(ع)، على رغم اذعان به رسالت الهى وى (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه) بر این مبنا که «رسول اللّه» دنباله سخن یهودیان «انا قتلنا ...» باشد مى توان گفت اعتراف آنان به رسالت عیسى اعترافى واقعى و حقیقى بوده ولى در عین حال اقرار به کشتن وى داشته و این حکایت از شدت خباثت آنان دارد.
۳- استهزاى یهود نسبت به پیامبرى حضرت عیسى (ع)* (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه) برداشت فوق مبتنى بر این است که «رسول اللّه» گفتار یهودیان باشد، بر این اساس به نظر مى رسد اقرار آنان به رسالت عیسى (ع) به منظور تمسخر بوده است.
۴- ادعاى کشتن حضرت مسیح (ع) على رغم اعتراف به پیامبرى وى مایه گرفتارى یهود به لعنت و غضب خداوند (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه) بدان احتمال که «قولهم» عطف بر «نقضهم» در آیه ۱۵۵ باشد.
۵- حضرت عیسى (ع)، فرزند مریم (ع) و رسولى از جانب خداست. (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه)
۶- یهود بر خلاف پندارشان حضرت عیسى (ع) را نکشتند و به دار نیز نیاویختند. (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم ... و ما قتلوه و ما صلبوه)
۷- یهودیان، به اشتباه شخص دیگرى را به جاى حضرت عیسى (ع) به دار آویخته و کشتند. (و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم) استدارک در جمله «و لکن شبه لهم» رساى به این است که یهودیان شخصى را به گمان اینکه حضرت عیسى (ع) است به دار آویخته و او را به قتل رساندند.
۸- اختلاف یهود، در اصل رخداد قتل و به دار آویخته شدن عیسى (ع) (إنّ الذین اختلفوا فیه)
۹- جهل، عامل اختلاف (و إنّ الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم)
۱۰- ادعاى یهود در مورد کشته شدن حضرت عیسى (ع)، بر پایه گمان بود، نه علم و یقین. (إنّ الذین اختلفوا فیه لفى شک منه ما لهم به من علم الا اتباع الظن)
۱۱- صلیب و به دار آویخته شدن حضرت مسیح، پایه و اساسى جز گمان ندارد. (و قولهم إنّا قتلنا المسیح ... و ما قتلوه و ما صلبوه و لکن شبه لهم)
۱۲- ضرورت پرهیز از گفتارها و ادعاهاى مبتنى بر ظن و گمان* (ما لهم به من علم الا اتباع الظن) جمله «ان الذین ... الا اتباع الظن» داراى لحنى است مذمت آمیز نسبت به کسانى که باورهایشان مبنى بر ظن و گمان است.
۱۳- بى اعتبارى ظن و گمان در وقایع تاریخى (ما لهم به من علم الا اتباع الظن)
۱۴- پندار غلط و خلافگویى یهود، در مورد تولد و مرگ حضرت عیسى (ع) (قولهم على مریم بهتناً عظیماً. و قولهم إنّا قتلنا المسیح ... ما لهم به من علم)
۱۵- یهودیان، قطعاً حضرت عیسى (ع) را نکشتند. (و ما قتلوه یقیناً)
روایات و احادیث
۱۶- یهود به جاى حضرت عیسى (ع) جوانى را که به شکل آن حضرت در آمده بود کشتند وبه صلیب کشیدند. (و قولهم إنّا قتلنا المسیح عیسى ابن مریم رسول اللّه و ما قتلوه) امام باقر (ع): ... و اخذوا الشاب الذى القى علیه شبح عیسى فقتل و صلب ... .[۱]
موضوعات مرتبط
- اختلاف: عوامل اختلاف ۹
- تاریخ: ملاک صحّت تاریخ ۱۳
- جهل: آثار جهل ۹
- خدا: موجبات غضب خدا ۴ ; موجبات لعن خدا ۴
- سخن: بى علم ۱۲
- ظن: اجتناب از ظن ۱۲ ; بیخاعتبارى ظن ۱۳
- عیسى (ع): استهزاى عیسى (ع) ۳ ; صلیب عیسى (ع) ۱۱ ; قتل عیسى (ع) ۱۱ ; مادر عیسى (ع) ۵ ; مرگ عیسى (ع) ۱۴ ; نبوت عیسى (ع) ۵ ; ولایت عیسى (ع) ۱۴
- کافران:۲
- مریم (ع): فرزند مریم (ع) ۵
- مشمولان لعن:۴
- مغضوبان خدا:۴
- یهود: اختلاف یهود ۸ ; ادعاهاى یهود ۱، ۴، ۶، ۱۰، ۱۴ ; استهزاهاى یهود ۳ ; طغیان یهود ۲ ; عقیده یهود ۴ ; کفر یهود ۲ ; لعن بر یهود ۴ ; یهود و عیسى (ع) ۲، ۳، ۶، ۱۴ ; یهود و قتل عیسى (ع) ۱، ۴، ۷، ۸، ۱۰، ۱۵، ۱۶
منابع
- ↑ تفسیر قمى، ج ۱، ص ۱۰۳; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۶۹، ح ۶۵۳.