هود ٧٩

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ‌ مَا لَنَا فِي‌ بَنَاتِکَ‌ مِنْ‌ حَقٍ‌ وَ إِنَّکَ‌ لَتَعْلَمُ‌ مَا نُرِيدُ

ترجمه

گفتند: «تو که می‌دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می‌دانی ما چه می‌خواهیم!»

|گفتند: تو خوب مى‌دانى كه ما را به دختران تو حاجتى نيست و تو خوب مى‌دانى كه ما چه مى‌خواهيم
گفتند: «تو خوب مى‌دانى كه ما را به دخترانت حاجتى نيست و تو خوب مى‌دانى كه ما چه مى‌خواهيم.»
قوم لوط گفتند: تو خود می‌دانی که ما را رغبت و میلی به آن دختران نیست و تو به خوبی می‌دانی که مطلب ما چیست.
گفتند: مسلماً دانسته ای که ما را به دخترانت هیچ حاجت و نیازی نیست و خوب می دانی که ما چه می خواهیم!!
گفتند: تو خود مى‌دانى كه ما را به دختران تو نيازى نيست و نيز مى‌دانى كه چه مى‌خواهيم.
گفتند خوب می‌دانی که ما با دخترانت کاری نداریم و تو خوب می‌دانی که ما چه می‌خواهیم‌
گفتند: تو خود مى‌دانى كه ما را به دختران تو حقى- رغبت و نيازى- نيست، و تو خود مى‌دانى كه ما چه مى‌خواهيم.
گفتند: تو که می‌دانی ما را به دختران تو نیازی نیست، و می‌دانی که چه چیز می‌خواهیم.
گفتند: «تو بی‌چون همی دانسته‌ای که ما را در دخترانت هیچ حقی نیست، و بی‌گمان هم‌چنان می‌دانی که ما چه می‌خواهیم.»
گفتند تو دانی نیست ما را در دختران تو کامی و هر آینه می‌دانی ما چه خواهیم‌

They said, “You know well that we have no right to your daughters, and you know well what we want.”
ترتیل:
ترجمه:
هود ٧٨ آیه ٧٩ هود ٨٠
سوره : سوره هود
نزول : ٩ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ»: ما به دختران صلبی تو یا زنان خودمان که آنان را دختران خود می‌دانی چندان نیازی نداریم. یا این که: ما بر زنان خود حق داریم و مالک آنان هستیم، امّا ... «حَقٌّ»: مالکیّت. نیاز. احتیاج.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ «79»

(قوم لوط) گفتند: تو خود مى‌دانى كه براى ما هيچ حقّى نسبت به دختران تو نيست (و ما رغبتى به ازدواج نداريم)، خودت خوب مى‌دانى كه ما چه مى‌خواهيم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79)


«1» بحار الانوار ج 12 ص 157، و تفسير قمى ح 1 ص 335.

«2» دو مصدر سابق.

جلد 6 - صفحه 111

اين قوم بدرفتار چنان شهوات، قلب آنها را منكوس نموده كه ابدا نصايح شافيه در آنها تأثيرى ننمود:

قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ‌: گفتند اى لوط، هر آينه بتحقيق مى‌دانى تو. ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍ‌: نيست ما را در دختران تو هيچ ميلى و حاجتى، و چون انسان اعراض كند از آنچه حاجت ندارد، چنانچه معرض باشد از آنچه حق ندارد در آن، لذا تعبير به حق نمودند. يا آنكه نيست براى ما در دختران تو حقى، زيرا ما تزويج ننموديم ايشان را و خود مقر بودند به اينكه كسى كه زنى را تزويج نكرده باشد در او حق ندارد. وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ: و بدرستى كه تو مى‌دانى آنچه ما مى‌خواهيم و مطلوب ما چيست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً سِي‌ءَ بِهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ (77) وَ جاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَ لَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ (78) قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ (79) قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى‌ رُكْنٍ شَدِيدٍ (80) قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ فَأَسْرِ بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلاَّ امْرَأَتَكَ إِنَّهُ مُصِيبُها ما أَصابَهُمْ إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ (81)

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ (82) مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ (83)

ترجمه‌

و چون آمدند فرستادگان ما لوط را بدش آمد از آمدن آنها و تنك شد بورودشان دلش و گفت اين روزى است سخت‌

و آمدند او را قومش با آنكه بشتاب سوق داده ميشدند بسوى او و از پيش بودند كه ميكردند كارهاى بد را گفت اى قوم من اينها دختران منند آنها پاكيزه‌ترند براى شما پس بترسيد از خدا و خجل منمائيد مرا در نزد مهمانهايم آيا نيست از شما مردى هدايت يافته‌

گفتند بتحقيق دانستى كه نيست ما را در دختران تو هيچ حاجتى و همانا تو هر آينه ميدانى چيزيرا كه ميخواهيم‌

گفت كاش بودى مرا بشما توانائى يا پناه بردم بسوى پشتيبانى محكم‌

گفتند اى لوط همانا ما فرستادگان پروردگار توئيم هرگز نميرسند بسوى تو پس شبانه ببر خانواده خود را در تاريكى شب و نبايد كه تخلّف نمايد از شما يكنفر مگر زنت همانا وارد شونده است او را آنچه وارد شود بآنها همانا وعده گاه آنها صبح است آيا نيست صبح نزديك‌

پس چون آمد فرمان ما نموديم زير و زبر آن زمين را و بارانديم بر آن سنگهائى از گل سنگ شده مرتّب شده‌

كه نشان كرده شده بود نزد پروردگارت و نيست آن از ستمكاران دور.

تفسير

همان چهار ملك مقرّب كه خدمت حضرت ابراهيم رسيدند و عرضه داشتند ما مأمور نزول عذاب بر قوم لوطيم و شرح آن گذشت بر حسب وعده وارد بر حضرت لوط شدند بصورت جوانان معمّم زيبا و چون آنحضرت در ميان قومى زندگانى ميكرد كه مبتلا بعمل ناشايسته لواط شده بودند بطوريكه هر جوانيكه از آبادى آنها عبور مينمود او را ميگرفتند و اين عمل ناشايسته را با او انجام ميدادند ترسيد مبادا از ورود آنها مطّلع شوند و بخواهند اين عمل را در خانه او با مهمانها مرتكب شوند و از اين جهت بسيار ملول و غمناك شد بطوريكه عرصه بر او تنك گرديد و بى‌اختيار گفت اين روز سخت ناگوارى است كه براى ما پيش آمده و عمده جهت خوف و حزن آنحضرت اين بود كه زوجه او هم با قومش همدست‌


جلد 3 صفحه 99

بود و احتمال ميداد آنها را بر اين امر آگاه نمايد از قضا نظر او صائب بود و آنزن قوم را خبر نمود كه چهار جوان در نهايت حسن و جمال و خوبى و اعتدال بر لوط وارد شده‌اند كه در عمرم مانند آنها نديده‌ام و قوم بعجله و شتاب بطوريكه بر يكديگر سبقت ميگرفتند و گويا بعضى از آنها بعض ديگر را سوق ميدادند روى بخانه لوط آوردند و اين براى آن بود كه آنها معتاد باين عمل قبيح و ساير معاصى شده بودند و قبح آن از نظرشان رفته بود و بهيچ وجه از منع لوط ممتنع نشدند و با كمال بى‌شرمى در خانه را شكسته وارد شدند در اين موقع حضرت لوط از فرط وحشت و از باب اضطرار بآنها گفت اى قوم من اين دختران من پاكيزه‌ترند براى شما چون دو نفر از رؤساء آنها قبلا از دو دختر حضرت خواستگارى كرده بودند و او براى سوء اعمال آندو اجابت نفرموده بود خواست باين اظهار آن دو را اجابت فرمايد و سايرين را متوجّه بحال اضطرار خود نمايد شايد آندو رئيس ديگران را منصرف نمايند يا آنها خودشان بحضرت ترحّم كنند و متعرّض مهمانهاى او نشوند لذا تعقيب فرمود اين اظهار را بآنكه از خدا بترسيد و مرا مفتضح و رسوا از جهت مهمانهايم ننمائيد يا نزد آنها شرمنده نسازيد چون صيغه لا تخزون اگر مأخوذ از خزى باشد بمعنى فضاحت و رسوائى است و اگر مأخوذ از خزاية باشد بمعنى شرم و حيا است و پس از اين تمنّا باز از بيچارگى بخود آنها متوسل شد باين بيان كه آيا يكنفر مرد صالح با رشد و كفايت و قابليّتى در ميان شما نيست كه از حقّ من دفاع نمايد و آنها در جواب گفتند تو ميدانى ما بدختران تو كارى نداريم و مقصود ما پسر است و حضرت آرزو فرمود كه قوّه‌اى داشته باشد و از آنها دفاع نمايد شخصا يا پناه و ملجأ و ملاذى براى او باشد كه بآن وسيله ايمن از شرّ آنها شود در اين هنگام ملائكه عرضه داشتند ما رسولان پروردگار توايم و براى نزول عذاب بر اينها آمده‌ايم مطمئن باش هرگز اينها دست بر تو پيدا نمى‌كنند شبانه خانواده خود را در تاريكى از اين آبادى خارج نما و كسى از شما باقى نماند چون اين زمين بايد واژگون شود و اهلش فانى گردند يا كسى از شما پشت سر خود را نگاه نكند مبادا عذاب را مشاهده كند و بحال آنها رقت نمايد مگر زوجه تو كه چون از جنس آنها است بايد باقى بماند و با عذاب آنها شريك باشد و بنابر احتمال اوّل لا يلتفت بمعناى‌


جلد 3 صفحه 100

لا يتخلف است و بنظر حقير محتمل است مراد آن باشد كه نبايد كسى از شما متوجّه بحال آنها شود و ترحّم نمايد چون بعمل خودشان مستحقّ اين عقوبت شده‌اند در اين موقع حضرت لوط از ملائكه سؤال نمود كه موعد هلاك آنها چه وقت است گفتند صبح حضرت فرمود خوب است زودتر باشد چون خيلى از عمليّات آنها متأثر شده بود گفتند آيا نيست صبح نزديك و چون موعد مقرّر رسيد جبرئيل بال خود را بزير آنزمين برد و بلند نمود بجانب آسمان و وارونه نمود و در اين حال باران سجيل هم باريدن گرفت كه كسانيكه در اطراف و جوانب آن اراضى بودند از آنها هم هلاك شدند و آنسنگ سجّيل از ستم‌كاران اين امّت عموما و اهل عمل لواط خصوصا دور نيست بلكه نزديك است چنانچه از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه مراد ظالمين اين امّتند و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد ستم كاران اين امّتند اگر اهل عمل قوم لوط باشند و در چند روايت از حضرت صادق عليه السّلام اين معنى تأكيد شده نسبت بكسانيكه اصرار باين عمل دارند كه بايد حتما معذّب باين عذاب شوند و كسى نه بيند آنانرا و عيّاشى از امام صادق عليه السّلام بعد از نقل ورود آن چهار ملك بر حضرت ابراهيم عليه السّلام و شمّه‌اى از قضاياى مشروحه در آيات سابقه در ذيل آنقصه نقل نموده كه حضرت ابراهيم عليه السّلام از آنها سؤال نمود براى چه آمديد گفتند براى هلاك قوم لوط فرمود اگر در ميان آنها يكصد نفر مؤمن باشد آنها را هلاك ميكنيد جبرئيل عرض كرد خير فرمود اگر پنجاه نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر سى نفر باشند عرض كرد خير فرمود اگر بيست مؤمن باشد عرض كرد خير فرمود اگر ده نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر پنج نفر باشد عرض كرد خير فرمود اگر يكنفر باشد عرض كرد خير فرمود لوط در ميان آنها است جبرئيل عرض كرد ما ميدانيم چند نفر مؤمن در ميان آنها هستند لوط و خانواده او را نجات ميدهيم مگر زنش را كه بايد بماند و معذّب شود و اين مجادله حضرت ابراهيم با ملائكه بود كه در آن آيات اشاره شد و آنها نزد لوط آمدند در حاليكه او در كنار مزرعه خود كه نزديك شهر بود واقف بود سلام كردند و جواب شنيدند و حضرت از هيئت آنها خوشش آمد و تعارف بمنزل نمود ولى بعد از قبول آنها پشيمان شد و با خود گفت اگر قوم متعرّض ايشان شوند چه خواهم كرد لذا بآنها


جلد 3 صفحه 101

فرمود در ميان مردمان شرورى خواهيد آمد جبرئيل برفقاى خود گفت تعجيل در هلاكت قوم نكنيم تا لوط سه مرتبه شهادت ببدى آنها بدهد اين يكمرتبه قدرى كه راه رفتند لوط رو بآنها نمود و گفت شما نزد كسانيكه از اشرارند ميرويد جبرئيل گفت ايندو مرتبه باز رفتند تا بآبادى رسيدند و لوط همان مقاله را تكرار نمود و جبرئيل گفت اين سه مرتبه بعد داخل منزل شدند زن لوط جوانهاى خوش صورتى را ديد بالاى بام رفت و دست بر دست زد قوم نشنيدند لذا دود كرد و چون قوم دود را ديدند رو بخانه لوط آوردند و زن او آنها را استقبال نمود و قضاياى مشروحه در بيان اين آيات كه قبلا ذكر شد روى داد و آنها در اثر اشاره جبرئيل بانگشت كور شدند و لوط و اهلش جز زن نا اهلش شبانه از شهر بيرون رفتند و عذاب بكيفيّت مرقومه نازل گرديد و در چند روايت تصريح شده كه دعوت حضرت لوط آنها را بدخترهايش از راه حلال بود نه حرام و معلوم است كه آنهم از باب اضطرار و اسكات آنها بوده است چنانچه اشاره شد و شمّه‌اى از اين قصّه در سوره اعراف گذشت ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا لَقَد عَلِمت‌َ ما لَنا فِي‌ بَناتِك‌َ مِن‌ حَق‌ٍّ وَ إِنَّك‌َ لَتَعلَم‌ُ ما نُرِيدُ (79)

گفتند قوم‌ ‌در‌ جواب‌ لوط ‌که‌ ‌هر‌ آينه‌ بتحقيق‌ ميداني‌ ‌که‌ نيست‌ ‌از‌ ‌براي‌ ‌ما ‌در‌ دختران‌ تو هيچگونه‌ حقي‌ و بدرستي‌ ‌که‌ ميداني‌ آنچه‌ ‌را‌ ‌که‌ ‌ما اراده‌ داريم‌.

قالُوا قوم‌ لوط ‌در‌ جواب‌ فرمايش‌ ‌او‌ ‌که‌ فرمود هؤُلاءِ بَناتِي‌ هُن‌َّ أَطهَرُ لَكُم‌ لَقَد عَلِمت‌َ ‌در‌ ‌اينکه‌ مدت‌ مديد ‌که‌ ‌ما ‌را‌ دعوت‌ ميكردي‌ ‌که‌ ‌ما هيچگونه‌ اقبالي‌ بزنها نداشتيم‌ چنانچه‌ بعض‌ ابناء امروزه‌ ميگويند زن‌ باعث‌ گرفتاري‌ ‌است‌ اولاد ميآورد نفقه‌ و كسوت‌ و سكني‌ لازم‌ دارد و ‌اينکه‌ ابتلائات‌ ‌در‌ ذكر ‌آن‌ نيست‌ بعلاوه‌ آنكه‌ الذّ ‌است‌ نظر بضيق‌ ‌آن‌ و سهل‌ التناول‌ ‌است‌ نه‌ مهر لازم‌ دارد نه‌ زحمت‌ دارد ‌در‌ كوچه‌ و بازار ‌در‌ دست‌ رس‌ ‌است‌.

ما لَنا فِي‌ بَناتِك‌َ مِن‌ حَق‌ٍّ ‌ما حقي‌ نسبت‌ بدختران‌ تو ‌که‌ زنهاي‌ قوم‌ هستند نداريم‌ و بكلي‌ ‌از‌ ‌آنها‌ معرضيم‌ ‌که‌ گفتند زنهاي‌ قوم‌ چون‌ ديدند مردان‌ ‌از‌ ‌آنها‌ اعراض‌ كردند ‌آنها‌ ‌هم‌ ‌براي‌ دفع‌ شهوت‌ ‌خود‌ ‌با‌ يكديگر مساحقه‌ ‌را‌ رواج‌ دادند وَ إِنَّك‌َ لَتَعلَم‌ُ ما نُرِيدُ ‌که‌ لواط ‌با‌ غلمان‌ ‌باشد‌ و بهتر ‌از‌ مهمانهاي‌ تو

جلد 11 - صفحه 97

‌در‌ غلمان‌ سراغ‌ نداريم‌.

تنبيه‌‌-‌ ‌في‌ احكام‌ لواطة، اولا لواط محقق‌ ميشود بمجرد غيبوبة حشفه‌ ‌ يا ‌ بعض‌ ‌آن‌ و ‌لو‌ انزال‌ نشود و جنابت‌ ميآورد و وجوب‌ الغسل‌ و احكام‌ جنب‌ ‌بر‌ طرفين‌ فاعل‌ و مفعول‌ جاري‌ ‌است‌ و ‌اينکه‌ لواطه‌ چهار قسم‌ ‌است‌:

1‌-‌ ‌اگر‌ ‌با‌ ذكور ‌باشد‌ حكمش‌ قتل‌ ‌است‌ و اثباتش‌ مثل‌ زنا چهار شاهد عادل‌ ‌که‌ شهادت‌ حسّي‌ دهند كالميل‌ ‌في‌ المكحلة و ‌بر‌ لاطي‌ حرام‌ ميشود مادر و خواهر و دختر ملوط و ‌در‌ حرمتش‌ و كبيره‌ بودنش‌ ضروري‌ دين‌ اسلام‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌در‌ بعض‌ اخبار فرمودند كفر باللّه‌ ‌است‌.

2‌-‌ ‌اگر‌ ‌با‌ اجنبيه‌ ‌باشد‌ حكم‌ زنا دارد و حدّ زنا بار ميشود صد تازيانه‌ ‌ يا ‌ رجم‌ ‌اگر‌ محصنه‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ قتل‌ ‌اگر‌ ‌با‌ محارم‌ ‌باشد‌.

3‌-‌ ‌اگر‌ ‌با‌ حيوان‌ ‌باشد‌ ‌آن‌ حيوان‌ حرام‌ گوشت‌ ميشود و فضله‌ ‌او‌ نجس‌ ‌است‌ ‌اگر‌ متعارف‌ ‌باشد‌ اكل‌ ‌او‌ مثل‌ گاو و گوسفند و شتر بايد سوزانيد و ‌اگر‌ متعارف‌ نيست‌ مثل‌ اسب‌ و بغل‌ و حمار بايد ‌از‌ ‌آن‌ شهر خارج‌ كرد و بشهر ديگري‌ برد 4‌-‌ ‌اگر‌ ‌با‌ حلال‌ ‌خود‌ ‌باشد‌ جايز ‌است‌ و مكروه‌ و ‌در‌ خبر استدلال‌ ‌بر‌ جوازش‌ فرموده‌ بكلمه‌ ‌من‌ دون‌ النساء ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ إِنَّكُم‌ لَتَأتُون‌َ الرِّجال‌َ شَهوَةً مِن‌ دُون‌ِ النِّساءِ اعراف‌ ‌آيه‌ 79، و فقهاء استدلال‌ فرموده‌ بآيه‌ شريفه‌ نِساؤُكُم‌ حَرث‌ٌ لَكُم‌ فَأتُوا حَرثَكُم‌ أَنّي‌ شِئتُم‌ بقره‌ ‌آيه‌ 223.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 79)- ولی این قوم تبهکار در برابر این همه بزرگواری لوط پیامبر بی‌شرمانه پاسخ «گفتند: تو خود به خوبی می‌دانی که ما را در دختران تو حقی نیست» (قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ ما لَنا فِی بَناتِکَ مِنْ حَقٍّ).

«و تو مسلما می‌دانی ما چه چیز می‌خواهیم»! (وَ إِنَّکَ لَتَعْلَمُ ما نُرِیدُ).

نکات آیه

۱- تبه کاران قوم لوط ، پیشنهاد او (ازدواج با دخترانش و ترک تعرض به مهمانان) را نپذیرفتند. (هؤلاء بناتى هنّ أطهر لکم ... قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق)

۲- ترک ازدواج و اطفاى غریزه جنسى از طریق لواط ، به صورت یک سنت و اخلاق اجتماعى در میان قوم لوط بروز کرده بود. (قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و إنک لتعلم ما نرید) از آن جا که قوم لوط ، ازدواج با دختران او را امرى نابحق شمردند، معلوم مى شود: ازدواج با زنان را ممنوع مى دانستند و یا اخلاق جنسى آنان از سیر طبیعى خود خارج شده بود به گونه اى که تمایل به جنس مخالف نداشتند.

۳- گرایش به لواط و همجنس بازى و عدم اشتیاق به زنان ، دلیلهاى قوم تبهکار لوط براى نپذیرفتن پیشنهاد حضرت لوط (ازدواج با دختران او و تعرض نکردن به مهمانان) (قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتک من حق و إنک لتعلم ما نرید)

۴- لوط(ع) ، داراى دخترانى متعدد (ما لنا فى بناتک من حق)

۵- لوط(ع) ، آگاه به رسوخ خوى همجنس گرایى در اخلاق و رفتار قوم خویش (و إنک لتعلم ما نرید)

موضوعات مرتبط

  • قوم لوط: ازدواج در قوم لوط ۲; رسوم قوم لوط ۲، ۵; قوم لوط و مهمانان لوط(ع) ۱، ۳; گرایشهاى قوم لوط ۳; لواط در قوم لوط ۲، ۳; همجنس بازى قوم لوط ۲، ۳، ۵
  • لوط(ع): آگاهى لوط(ع) ۵; تعدد دختران لوط(ع) ۴; رد ازدواج با دختران لوط(ع) ۳; رد پیشنهاد لوط(ع) ۱، ۳; قصه لوط(ع) ۱، ۳

منابع