مريم ٥

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ إِنِّي‌ خِفْتُ‌ الْمَوَالِيَ‌ مِنْ‌ وَرَائِي‌ وَ کَانَتِ‌ امْرَأَتِي‌ عَاقِراً فَهَبْ‌ لِي‌ مِنْ‌ لَدُنْکَ‌ وَلِيّاً

ترجمه

و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند)! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش...

و من پس از خود، از بستگانم [نسبت به حفظ آيين تو] بيمناكم، و زنم نازاست، پس مرا از جانب خود فرزندى عطا كن
و من پس از خويشتن از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست، پس از جانب خود ولىّ [و جانشينى‌] به من ببخش،
و من از این وارثان کنونی (که پسر عموهای من هستند) برای پس از خود بیمناکم (مبادا که پس از من در مال و مقامم خلف صالح نباشند و راه باطل پویند) و زوجه من هم نازا و عقیم است، تو از لطف خاص خود فرزندی به من عطا فرما.
و همانا من پس از خود از خویشاوندانم بیمناکم، و همسرم [از شروع زندگی] نازا بوده است، پس مرا از سوی خود فرزندی عطا کن.
من پس از مرگ خويش، از خويشاوندانم بيمناكم و زنم نازاينده است. مرا از جانب خود فرزندى عطا كن،
و من پس از خویش از وارثان بیمناکم، و همسرم نازا است، پس از پیشگاه خود به من وارثی عطا فرما
و من از خويشاوندانم- پسر عموهايم- از پس [مرگ‌] خويش بيمناكم، و زنم نازاست، پس مرا از نزد خود وليى- فرزندى كه پس از من سرپرست امور من باشد- ببخش،
(پروردگارا!) من از بستگانم بعد از خود بیمناکم (چرا که در ایشان شایستگی و بایستگی به دست گرفتن کار و بار دین را نمی‌بینم) و همسرم هم از اوّل نازا بوده است؛ پس از فضل خویش جانشینی به من ببخش.
«و بی‌گمان من از پی‌آمدگان پس از خودم بیم داشتم و زنم نازا بوده است. پس از جانب خودت ولیّ و دنباله‌روی (از رسالتم) بنه»
و همانا ترسیدم خویشاوندانم را پس از من و بوده است زنم نازا پس ببخش مرا از نزد خود سرپرستی (فرزندی)

“And I fear for my dependents after me, and my wife is barren. So grant me, from Yourself, an heir.
ترتیل:
ترجمه:
مريم ٤ آیه ٥ مريم ٦
سوره : سوره مريم
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الْمَوَالِیَ»: ورثه (نگا: نساء / ). عصبه، یعنی خویشاوندان شخص از سوی پدر. در اینجا مراد ورثه و به ویژه عموزادگان شَرور و ناباب است. «عَاقِراً»: عقیم. نازا. «وَلِیّ»: عهده‌دار امور. مراد پسر است.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا «5»

و همانا من براى پس از (مرگ) خود، از بستگانم بيمناكم و همسرم نازا بوده است، پس از جانب خود جانشينى (فرزندى) به من عطا فرما.


«1». تفسير مجمع‌البيان.

جلد 5 - صفحه 244

نکته ها

«عاقِرٌ» به مرد يا زنى گفته مى‌شود كه از او فرزندى به عمل نمى‌آيد. «اشتعال» به معناى زبانه كشيدن آتش و انتشار آن است. بنابراين، جمله‌ى‌ «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ» يعنى سفيدى موها در سر من، مثل آتش شعله كشيده و منتشر شده است.

با توجّه به آيه 38 آل‌عمران، كه دعاى زكريّا را چنين نقل مى‌كند: «رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً» معلوم مى‌شود كه مراد از «وَلِيًّا» در اين آيه، فرزند صالحى است كه جانشين پدر باشد.

در دعا، گاهى رابطه‌ى بنده و خداوند به قدرى تنگاتنگ مى‌شود كه به جاى «يا رب»، «رَبِّ» مى‌گويد. «1»

امام صادق عليه السلام فرمود: نگرانى زكريّا از عمو وپسر عموهايش بود. «2»

پیام ها

1- در دعا از كلمه‌ى‌ «رَبِّ» استمداد بجوييم، رَبِ‌ ... رَبِ‌ ... رَبِ‌ از ضعف‌هاى خود بگوييم، «وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً» نعمت‌ها و الطاف خدا را ذكر كنيم. «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا» آنگاه حاجت خود را به زبان آوريم. «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا»

2- پايه‌ى بدن آدمى استخوان است و ضعف استخوان، ضعف تمام بدن را به دنبال دارد. «وَهَنَ الْعَظْمُ»

3- مؤمن، هرگز از رحمت خدا مأيوس نمى‌شود. (زكريّا در پيرى از خداوند فرزند مى‌خواهد) رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ‌ ... لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا

4- انسان مأيوس، بدبخت وشقى است. «وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا» حتّى در سخت‌ترين شرايط، در دل مردان خدا يأس راه ندارد.

5- مردان خدا، از وارث بد مى‌ترسند. «خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي»

6- در بينش الهى، اراده خداوند بر عوامل طبيعى حاكم است. «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ»


«1». تفسير فى‌ظلال‌القرآن.

«2». تفسير نورالثقلين.

جلد 5 - صفحه 245

7- با اينكه خداوند حاجات انسان را مى‌داند، امّا در دعا و ناله، بركاتى مانند آرامش روحى، تواضع و عبوديّت دعاكننده و مدح و ستايش خداوند نهفته است. إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ‌ ... فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا

8- فرزند، هبه‌ى آسمانى از جانب خداوند است. «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ»

9- نه همسر نازا را رها كنيد و نه اميد خود را از دست بدهيد. كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً ...

فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا

10- علاقه به جاودانگى و خلود، در فطرت بشر وجود دارد و انسان دوست ندارد فراموش شده و ابتر باشد. «فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا»

11- گرچه يكى از نگرانى‌هاى انسان، بى‌فرزند بودن است‌ «خِفْتُ»، ولى اولياى خدا فرزند را بيشتر براى تداوم اهداف معنوى خود مى‌خواهند. «وَلِيًّا»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا «5»

بعد شرح حال خود را عرض مى‌كند:

وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي‌: و بدرستى كه من مى‌ترسم از اوليائى كه وارث من باشند بعد از مرگ من، يعنى بنى اعمام كه شرار بنى اسرائيلند از آن كه تركه مرا در غير رضاى تو خرج كنند. به روايت صحيحه از حضرت باقر عليه السلام: مراد عمو و پسر عمو باشد «1». حاصل آنكه: مى‌ترسم جماعت وراث بعد


«1» مجمع البيان ج 3 ص 502.

جلد 8 - صفحه 144

از من، به حسن معاشرت قيام و به قواعد خلافت اقدام ننموده، نظام امور دين مختل و امت من گمراه شوند. وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً: و باشد زن من نازائيده و در كبر سن فرو رفته. فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا: پس ببخش مرا از نزد خود فرزندى كه اولى باشد بتركه، و معذلك متولى امور دين من و ولى عهد من باشد، يا فرزندى كه ولى از اولياء تو باشد.

نكته: ذكر «من لدنك» اشعار است به آنكه آن را از جانب خود ايجاد كن بدون سبب، زيرا از ما صلاحيت ولادت نيست، و ايماء به استدعاى وليى كه پسنديده تو و مقبول بارگاه تو باشد به استحقاق.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

كهيعص «1» ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا «2» إِذْ نادى‌ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا «3» قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا «4»

وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا «5» يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا «6»

ترجمه‌

اين تذكّر رحمت پروردگار تو است بر بنده‌اش زكريّا

وقتى كه خواند پروردگارش را خواندنى پنهان‌

گفت پروردگار من همانا سست شد استخوان از من و مشتعل شد سر از پيرى و نبوده‌ام من در خواندن تو پروردگارا محروم‌

و همانا من ميترسم از وراث بعد از خودم و باشد زنم نازا پس ببخش مرا از جانب خودت وارثى‌

كه ميراث برد از من و ميراث برد از اولاد يعقوب و بگردان او را پروردگارا پسنديده.

تفسير

- در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و در اينجا از امام زمان عليه السّلام در كتب معتبره نقل شده كه حضرت زكريّا از خداوند خواست كه اسماء خمسه طيّبه را باو تعليم فرمايد و خداوند مسئول او را اجابت فرمود ولى آنحضرت هر وقت اسم محمّد و على و فاطمه و حسن عليهم السلام را مى‌برد و ياد ميكرد رفع همّ و غم از او ميشد و هر وقت اسم حسين عليه السّلام را ميبرد و ياد ميكرد محزون ميشد و گريه راه گلوى او را ميگرفت تا آنكه يكروز عرض كرد بار الها چرا در اين اسم اين اثر است پس خداوند اشاره فرمود باين حروف بواقعه كربلا و هلاك عترت طاهره و ظلم يزيد و عطش و صبر سيّد الشهداء پس حضرت زكريا سه روز از مسجد بيرون نيامد و مردم را از تشرّف خدمتش منع فرمود و مشغول بگريه و زارى شد و از خداوند خواست پسرى باو كرامت فرمايد كه موجب روشنائى چشم و محبوب او باشد و وصى و وارث او گردد و در ولادت و شهادت مانند


جلد 3 صفحه 460

سيد الشهداء عليه السّلام باشد تا آنكه او هم مانند پيغمبر خاتم بمصيبت آن فرزند مبتلا و مأجور گردد و خداوند باو يحيى عليه السّلام را كرامت كرد كه مانند حسين عليه السّلام شش ماهه از مادر متولد شد و بدرجه شهادت رسيد بنحو جانگدازى كه در تواريخ مذكور و مشهور است و در بعضى از روايات كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده اين حروف را اشاره به انا الكافى الهادى الولى العالم الصّادق گرفته‌اند و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه در دعاء خود عرض كرد اسئلك يا كهيعص در هر حال خداوند در اوّل اين سوره تذكّر داده و بيان فرموده رحمت خود را بر بنده‌اش حضرت زكريّاى پيغمبر در وقتى كه خواند پروردگار خود را در خفيه تا از ريا دور و با خلاص نزديك باشد و بنابراين ذكر خبر مبتداء محذوف است كه هذا باشد و اضافه بمفعول خود شده كه رحمت باشد و آن اضافه بفاعل خود شده كه رب باشد و عبد مفعول آنست و زكريّا بدل يا بيان است براى عبد ولى قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد آنستكه ذكر كرد رحمت پروردگار را زكريا پس رحمت كرد بر او و در خبر است كه بهترين دعاها دعاى پنهان است و بهترين روزيها روزى بقدر كفايت و دعاى آنحضرت كه گفته‌اند در محراب بيت المقدس بوده آن بود كه عرض كرد بار الها سست و ضعيف شد استخوان من و مشتعل گرديد سرم از پيرى تشبيه فرموده سفيدى سر خود را در نورانيّت بآتش و انتشار آنرا در تمام موى سر باشتعال آن در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در مردم اثر پيرى كه سفيدى مو است ظاهر نميشد تا آنكه حضرت ابراهيم اثر پيرى را در محاسن خود مشاهده نمود عرض كرد بار الها اين چيست فرمود وقار است عرض كرد پروردگارا وقار مرا زياد كن و چون شخص كريم كسى را كه معتاد بعطاء خود فرمود مأيوس نميكند حضرت زكريّا عرض كرد خدايا هيچوقت مرا از در خانه خودت محروم نفرمودى لذا اميد من باجابت تو زياد است و هر قدر اميد بنده بخدا زياد باشد كرم خدا هم بر او زياد ميشود خصوصا اگر موجب اميد را خدا خودش فراهم نموده باشد آنهم در جوانى كه در پيرى هيچ سزاوار نيست او را مأيوس فرمايد و اكنون من ميترسم از ورثه خودم كه بعد از فوت من نتوانند بوظائف جانشينى من قيام نمايند و اين موجب شود كه امّتم گمراه گردند و در دين من خلل و فتورى روى دهد و بدعتهائى‌


جلد 3 صفحه 461

وارد گردد در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها عموها و پسر عموها بودند و ظاهرا مراد آنستكه بتدريج وارث او ميشدند والا آنها در يك رتبه ارث نميبرند يا مراد از موالى صاحب اختياران و جانشينان عرفى يا خويشان نزديك يا خصوص عمو زاده‌هاى اويند ولى قمّى ره در تفسير موالى نقل نموده كه مراد ورثه است و بنابراين معنى واضح است در هر حال و عرضه داشت زن من ايشاع دختر عمران نازا است و تاكنون اولادى نياورده و تو ببخش و عطا كن بمن از فضل و رحمت بى‌منتهاى خودت ولى و وارث و فرزند ارجمند ذكورى كه ارث ببرد از من وارث ببرد از اولاد يا اقارب يعقوب بن ماثان كه برادر عمران بوده يا اولاد يعقوب بن اسحق بن ابراهيم عليه السّلام كه حضرت زكريا از اولاد او بوده مسلّما ولى بعضى او را از اولاد سليمان بن داود عليه السّلام كه از نسل يهودا فرزند حضرت يعقوب بوده ميدانند و بعضى او را از نسل هرون برادر حضرت موسى دانسته‌اند كه آن دو از اولاد لاوى فرزند حضرت يعقوبند و ارث در هر دو مورد ظاهر در ارث مال است چون معناى حقيقى ارث اين است ولى در مورد اوّل مسلّم است و در مورد دوّم بعضى گفته‌اند مراد ارث مقام است و در هر حال دلالت دارد بر آنكه انبياء ارث مالى ميگذارند و حديث ابو بكر از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه انبياء ارث مالى نميگذارند دروغ است و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قرائت فرمودند يرثنى و أرث من آل يعقوب و بنابراين يك ارث بيش نيست آنهم مالى است و در خاتمه دعا فرمود كه خداوند آن پسر را از هر جهت مرضى و پسنديده خود قرار دهد و اينهم دليل است بر آنكه مراد ارث مقام نبوّت كه اهل خلاف گفته‌اند نيست چون اگر فرزندى كه وارث نبوّت باشد خواسته بود ديگر لازم بلكه مناسب نبود پسنديده بودن آنرا بخواهد چون پيغمبر برتر و بالاتر است از آنكه پسنديده باشد و قمّى ره فرموده در آنروز زكريّا اولادى نداشت كه قائم مقام او شود و از او ارث ببرد و هدايا و نذور بنى اسرائيل حق احبار بود و زكريّا رئيس احبار بود و زن او خواهر مريم بنت عمران بن ماثان بود و يعقوب بن ماثان و بنو ماثان آنروز رؤساء بنى- اسرائيل و شاهزادگان آنها بودند و از اولاد سليمان بن داود بودند و معلوم است كه هر كس مالى داشته باشد مايل است كه فرزند صالحى هم داشته باشد كه‌


جلد 3 صفحه 462

اموالش بدست نااهل نيفتد و مقامش محفوظ بماند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِنِّي‌ خِفت‌ُ المَوالِي‌َ مِن‌ وَرائِي‌ وَ كانَت‌ِ امرَأَتِي‌ عاقِراً فَهَب‌ لِي‌ مِن‌ لَدُنك‌َ وَلِيًّا «5»

زكريّا ‌در‌ مناجاة ‌با‌ پروردگار ‌بعد‌ ‌از‌ اظهار ضعف‌ و پيري‌ و اينكه‌ عيال‌ ‌او‌ عقيم‌ و ناز ‌است‌.

عرض‌ كرد و محققا ‌من‌ خوف‌ دارم‌ ‌که‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌من‌ ميراث‌ منرا ارحام‌ دور ضبط كنند و ‌من‌ اولاد ندارم‌ و عيالم‌ عاقر ‌است‌ ‌پس‌ بمن‌ عنايت‌ فرما ‌از‌ جانب‌ ‌خود‌ اولاد ‌که‌ وارث‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و ولي‌ّ ‌من‌ ‌پس‌ ‌از‌ فوت‌ ‌من‌ وَ إِنِّي‌ خِفت‌ُ المَوالِي‌َ انسان‌ ‌پس‌ ‌از‌ رحلت‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ عالم‌ يكي‌ ‌از‌ احكام‌ شرعيه‌ اينست‌ ‌که‌ فرمودند:

اولي‌ بميراثه‌ اولي‌ باحكامه‌ و طبقات‌ ارث‌ ‌در‌ ارحام‌ سه‌ طبقه‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد:

وَ أُولُوا الأَرحام‌ِ بَعضُهُم‌ أَولي‌ بِبَعض‌ٍ فِي‌ كِتاب‌ِ اللّه‌ِ طبقه‌ اوّل‌ و الدين‌ و اولاد و ‌هر‌ چه‌ پائين‌ آيند ‌از‌ نوه‌ها طبقه‌ دوّم‌ اجداد و جدّات‌ و اخوه‌ و اخوات‌ سيّم‌ اعمام‌ و عمّات‌ و اخوال‌ و خالات‌ و اولاد ‌آنها‌ و حضرت‌ زكريّا ‌از‌ طبقه اول‌ و دوم‌ كسي‌ ‌را‌ نداشت‌ فقط طبقه‌ سيم‌ بني‌ اعمام‌ بودند و گفتند ‌آنها‌ ‌هم‌ اشرار بودند و ‌در‌ طبقه‌ اول‌ و دوّم‌ ممكن‌ نبود كسي‌ ‌را‌ پيدا كند فقط ممكن‌ ‌بود‌ خداوند بقدرة كامله ‌خود‌ باو فرزندي‌ عطا فرمايد ‌که‌ اولي‌ بميراث‌ ‌او‌ ‌باشد‌ لذا ‌گفت‌ وَ إِنِّي‌ خِفت‌ُ المَوالِي‌َ مِن‌ وَرائِي‌ ‌که‌ ارث‌ ‌من‌ ‌را‌ ‌آنها‌ نبرند وَ كانَت‌ِ امرَأَتِي‌ عاقِراً ‌که‌ اميد اولاد ‌از‌ ‌او‌ ندارم‌ مگر بقدرة كامله پروردگار فَهَب‌ لِي‌ بلطف‌ و كرم‌ ‌خود‌ مِن‌ لَدُنك‌َ ‌از‌ جانب‌ تو و ‌لو‌ ‌بر‌ خلاف‌ عادت‌ ‌باشد‌ وليّا ‌که‌ اولاد پسري‌ بمن‌ عنايت‌ فرمايي‌ ‌که‌ ‌هم‌ ميراث‌ نبوّت‌ و علم‌ و تقوي‌ ‌را‌ لياقت‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌هم‌ اولي‌ باحكام‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و ‌هم‌ وارث‌ اموال‌ ‌من‌ ‌باشد‌ و تمام‌ نعم‌ الهيّه‌ هبة اللّه‌ ‌است‌ و تفضّل‌ الهي‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 5)- سپس حاجت خود را چنین شرح می‌دهد: پروردگارا! «من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم (که حق پاسداری از آیین تو را نگاه ندارند! و (از طرفی) همسرم نازا و عقیم است، تو از نزد خود جانشینی به من ببخش ...» (وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا).

نکات آیه

۱- زکریا(ع)، نگران تصرفات نارواى آنان که پس از مرگ او زمام مسؤولیت هاى وى را به دست مى گیرند. (و إنّى خفت المولى من وراءى) «مولى» و «ولىّ» به یک معنا است; یعنى، کسى که پس از شخص، امور مربوط به او را سرپرستى کند (تاج العروس); گرچه با او خویشاوند نباشد.

۲- بستگان زکریا، در نظر وى براى تسلط بر امور مادى و اجتماعى او صلاحیت نداشتند. * (و إنّى خفت المولى من وراءى) از معانى «موالى» خویشاوندانى از قبیل پسر عمو، پسر خواهر و نظایر آنان است (تاج العروس).

۳- زکریا(ع) پیش بینى مى کرد که پس از وى دست هاى فراوانى حاصل تلاش او را به یغما برده و زحمات او را بى نتیجه خواهند ساخت. (و إنّى خفت المولى من وراءى) آنچه زکریا براى از دست رفتن یا انحراف آن پس از مرگ خود نگران بود، نبوت نبود، زیرا خداوند تنها صالحان را به مقام نبوت مى رساند، بلکه مناصب و موقعیت هاى دینى - اجتماعى او در میان مردم و یا اموالى بود که دخل و تصرف در آن به عهده او بود. وصف «یرثنى و یرث...» - در آیه بعد - احتمال دوم را ترجیح مى دهد.

۴- انبیا و رهبران الهى نسبت به دستاوردها و حاصل تلاش خویش، دوراندیش و حساس اند. (و إنّى خفت المولى من وراءى)

۵- همسر زکریا، همسرى عقیم و نازا بوده است. (و کانت امرأتى عاقرًا) «عاقراً» به مرد یا زنى گفته مى شود که از او فرزندى به عمل نمى آید (مفردات راغب).

۶- همسر زکریا، علاوه بر عقیم بودن دیرین خود در شرایط پیرى و یائسگى بود. * (و کانت امرأتى عاقرًا) فعل «کانت»، ممکن است این معنا را افاده کند که همسر زکریا براى آوردن فرزند دو مشکل داشته است; ۱- سن زیاد; ۲- عقیم بودن دیرین او از جوانى.

۷- زکریا(ع)، به رغم ناامیدى از داشتن فرزند از همسر نازایش، سالیانى دراز به زندگى مشترک خود با وى ادامه داد. (و کانت امرأتى عاقرًا)

۸- زکریا(ع)، خواستار فرزندى صالح و جانشینى از نسل خود (فهب لى من لدنک ولیًّا) مراد زکریا از «ولیّاً» - به قرینه «هب لى» و نیز «یرثنى...» در آیه بعد - فرزند بود.

۹- زکریا، طبق عوامل عادى و طبیعى، از فرزنددار شدن خود، ناامید بود. (و کانت امرأتى عاقرًا فهب لى من لدنک ولیًّا)

۱۰- لطف و رحمت خاص الهى، تنها نقطه امید زکریا دربرخوردارشدن از فرزند بود. (فهب لى من لدنک ولیًّا)

۱۱- فرزند صالح و وارث نیک، موهبتى الهى است. (فهب لى من لدنک ولیًّا)

۱۲- یأس و ناامیدى مطلق در قلب مردان الهى، حتى در نامساعدترین شرایط، راه نمى یابد. (و کانت امرأتى عاقرًا فهب لى من لدنک ولیًّا) حضرت زکریا، با وجود پیرى و فرتوتى خود و همسرش و نیز نازایى او، باز به رحمت خداوند امیدوار بوده و در طلب کوشیده است.

۱۳- اراده الهى، در بینش موحدان راستین، بر عوامل طبیعى، حاکم است. (و کانت امرأتى عاقرًا فهب لى من لدنک ولیًّا)

روایات و احادیث

۱۴- «عن أبى جعفر(ع)[ فى قوله تعالى]: «و إنّى خفت الموالى» قال هم العمومة و بنو العمّ; از امام باقر(ع) روایت شده که در باره سخن خدا: «و إنّى خفت الموالى» فرمود: (مراد از) موالى عموها و پسرعموها هستند».[۱]

موضوعات مرتبط

  • امیدوارى: امیدوارى به رحمت خدا ۱۰; امیدوارى به لطف خدا ۱۰
  • انبیا: دوراندیشى انبیا ۴
  • خدا: حاکمیت اراده خدا ۱۳; نعمتهاى خدا ۱۱
  • رهبران دینى: دوراندیشى رهبران دینى ۴
  • زکریا(ع): امیدوارى زکریا(ع) ۱۰; بى لیاقتى خویشاوندان زکریا(ع) ۲; بینش زکریا(ع) ۲; پیرى همسر زکریا(ع) ۶; توحید زکریا(ع) ۱۰; جانشینان زکریا(ع) ۱; خواسته هاى زکریا(ع) ۸; خویشاوندان زکریا(ع) ۱۴; خیانت به دستاوردهاى زکریا(ع) ۳; دوراندیشى زکریا(ع) ۱، ۳; زندگى خانوادگى زکریا(ع) ۷; عقیمى همسر زکریا(ع) ۵، ۶، ۷; نگرانى زکریا(ع) ۱; یأس زکریا(ع) ۹
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۹، ۱۳
  • فرزند: درخواست فرزند صالح ۸
  • موحدان: امیدوارى موحدان ۱۲; بینش موحدان ۱۳; فضایل موحدان ۱۲
  • نعمت: نعمت فرزند صالح ۱۱

منابع

  1. مجمع البیان، ج ۶، ص ۷۷۶; نورالثقلین، ج ۳- ، ص ۳۲۳، ح ۲۱.