مريم ٤

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ رَبِ‌ إِنِّي‌ وَهَنَ‌ الْعَظْمُ‌ مِنِّي‌ وَ اشْتَعَلَ‌ الرَّأْسُ‌ شَيْباً وَ لَمْ‌ أَکُنْ‌ بِدُعَائِکَ‌ رَبِ‌ شَقِيّاً

ترجمه

گفت: «پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده‌ام!

گفت: پروردگارا! استخوانم سست و سرم از پيرى سپيد گشته است و هرگز در دعاى تو- اى پروردگار من- [از اجابت‌] بى‌بهره نبوده‌ام
گفت: «پروردگارا، من استخوانم سست گرديده و [موى‌] سرم از پيرى سپيد گشته، و -اى پروردگار من- هرگز در دعاى تو نااميد نبوده‌ام.»
عرض کرد که پروردگارا، استخوان من سست گشت و فروغ پیری بر سرم بتافت و با وجود این من از دعا به درگاه کرم تو خود را هرگز محروم ندانسته‌ام.
گفت: پروردگارا! به راستی استخوانم سست شده و [مویِ] سرم از پیری سپید گشته، و پروردگارا! هیچ گاه درباره دعا به پیشگاهت [از اجابت] محروم و بی بهره نبودم.
گفت: اى پروردگار من، استخوان من سست گشته و سرم از پيرى سفيد شده است و هرگز در دعا به درگاه تو، اى پروردگار من، بى‌بهره نبوده‌ام.
گفت پروردگارا استخوانم سستی گرفته و برف پیری بر سرم نشسته است، و پروردگارا هرگز در دعای تو سخت دل نبوده‌ام‌
گفت: پروردگارا، استخوانم سست شده و سرم از پيرى سپيد گشته، و به خواندن تو، پروردگارا، بدبخت [و از اجابت بى‌بهره‌] نبوده‌ام.
گفت: پروردگارا! استخوانهای من (که ستون پیکر من و محکم‌ترین اعضای تن من است) سستی گرفته است، و شعله‌های پیری (تمام موهای) سر مرا فرا گرفته است، پروردگارا! من هرگز در دعاهائی که کرده‌ام (از درگاه کرم تو) محروم و ناامید باز نگشته‌ام؛ (هم اینک نیز مرا دریاب).
گفت: «پروردگارم! من استخوانم به‌راستی سست گردیده و (موی) سرم از پیری شعله‌ور (و سپید) شده. پروردگارم! من هرگز به درخواست (از) تو سنگدل نبوده‌ام.»
گفت پروردگارا همانا سست شد استخوان از من و درخشید مرا سر به پیری و نبودم به خواندن تو پروردگار را تیره‌بخت‌

He said, “My Lord, my bones have become feeble, and my hair is aflame with gray, and never, Lord, have I been disappointed in my prayer to you.
ترتیل:
ترجمه:
مريم ٣ آیه ٤ مريم ٥
سوره : سوره مريم
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«وَهَنَ»: سست شد. ضعیف گردید. «إشْتَعَلَ»: شعله‌ور شد. شعله فراگیر شد. مراد سفید شدن موهای سر است. «شَیْباً»: پیری. تمییز است. «دُعَآئِکَ»: تو را به یاری خواستن و به مدد طلبیدن. (دُعَآءِ) اضافه به مفعول خود شده است. «شَقِیّاً»: محروم. ناامید. گویند: شَقی بِکَذا. أَیْ تَعِبَ فیهِ وَ لَمْ یَحْصُلْ مَقْصُودُهُ.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا «4»

(زكريّا) گفت: پروردگارا! همانا استخوانم سست شده، و (موى) سرم از شعله‌ى پيرى، سفيد شده است و پروردگارا! من هرگز در دعاى تو (از اجابت) محروم نبوده‌ام.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا «4»

نداى او اين بود كه از روى نياز:

قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي‌: گفت پروردگارا، بدرستى كه سست شده آن استخوانى كه ستون و قوام و اصل بنا است از من؛ و چون استخوان كه محكمترين اعضاست سست شده باشد، ساير اعضا به طريق اولى. و نيز استخوان تكيه‌گاه ساير اعضا و اجزاء و سپر آفات و بلاها است، پس لازم آيد كه حامل قويتر از محمول باشد. بنابراين وقتى سختترين اعضا ضعيف گردد،


«1» مجمع البيان ج 3 ص 502.

جلد 8 - صفحه 143

ناتوانى ساير اعضا با سستى آنها ديگر معلوم است. وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً: و افروخته گشته سرم از جهت پيرى. اين اثر ضعف در ظاهر است، پس خلاصه آنكه ضعف بر ظاهر و باطن من استيلا يافته.

لطيفه: استعاره فرموده سياهى موى را به ظلمت، و سفيدى آن را به روشنى آتش، و فرا گرفتن آن موى را به اشتعال آن؛ يعنى چنانكه ظلمت به نور منتفى مى‌شود. سياهى موى من به سفيدى پيرى منتفى گشته؛ و چنانچه آتش در جائى افتد هيمه آن را فرا گيرد و بجاى ديگر سرايت كند، همچنين سفيدى موى كه در يكجا بود سرايت به اطراف نموده و همه سفيد گشته، و اين را استعاره تصريحيه گويند.

وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا: و نبوده‌ام بخواندن من تو را اى پروردگار من بى‌بهره و نااميد، يعنى هر گاه دعا نموده به اجابت رسيده و مرا محروم نگردانيده، و چون من به حسن اجابت تو اميدوارم، پس در اين دعا مرا محروم مفرما اگرچه درخواست من غير معتاد باشد، لكن اجابت تو معتاد است.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

كهيعص «1» ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا «2» إِذْ نادى‌ رَبَّهُ نِداءً خَفِيًّا «3» قالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَ لَمْ أَكُنْ بِدُعائِكَ رَبِّ شَقِيًّا «4»

وَ إِنِّي خِفْتُ الْمَوالِيَ مِنْ وَرائِي وَ كانَتِ امْرَأَتِي عاقِراً فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا «5» يَرِثُنِي وَ يَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا «6»

ترجمه‌

اين تذكّر رحمت پروردگار تو است بر بنده‌اش زكريّا

وقتى كه خواند پروردگارش را خواندنى پنهان‌

گفت پروردگار من همانا سست شد استخوان از من و مشتعل شد سر از پيرى و نبوده‌ام من در خواندن تو پروردگارا محروم‌

و همانا من ميترسم از وراث بعد از خودم و باشد زنم نازا پس ببخش مرا از جانب خودت وارثى‌

كه ميراث برد از من و ميراث برد از اولاد يعقوب و بگردان او را پروردگارا پسنديده.

تفسير

- در اوّل سوره بقره شرحى راجع بفواتح السّور گذشت و در اينجا از امام زمان عليه السّلام در كتب معتبره نقل شده كه حضرت زكريّا از خداوند خواست كه اسماء خمسه طيّبه را باو تعليم فرمايد و خداوند مسئول او را اجابت فرمود ولى آنحضرت هر وقت اسم محمّد و على و فاطمه و حسن عليهم السلام را مى‌برد و ياد ميكرد رفع همّ و غم از او ميشد و هر وقت اسم حسين عليه السّلام را ميبرد و ياد ميكرد محزون ميشد و گريه راه گلوى او را ميگرفت تا آنكه يكروز عرض كرد بار الها چرا در اين اسم اين اثر است پس خداوند اشاره فرمود باين حروف بواقعه كربلا و هلاك عترت طاهره و ظلم يزيد و عطش و صبر سيّد الشهداء پس حضرت زكريا سه روز از مسجد بيرون نيامد و مردم را از تشرّف خدمتش منع فرمود و مشغول بگريه و زارى شد و از خداوند خواست پسرى باو كرامت فرمايد كه موجب روشنائى چشم و محبوب او باشد و وصى و وارث او گردد و در ولادت و شهادت مانند


جلد 3 صفحه 460

سيد الشهداء عليه السّلام باشد تا آنكه او هم مانند پيغمبر خاتم بمصيبت آن فرزند مبتلا و مأجور گردد و خداوند باو يحيى عليه السّلام را كرامت كرد كه مانند حسين عليه السّلام شش ماهه از مادر متولد شد و بدرجه شهادت رسيد بنحو جانگدازى كه در تواريخ مذكور و مشهور است و در بعضى از روايات كه از امام صادق عليه السّلام نقل شده اين حروف را اشاره به انا الكافى الهادى الولى العالم الصّادق گرفته‌اند و در مجمع از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه در دعاء خود عرض كرد اسئلك يا كهيعص در هر حال خداوند در اوّل اين سوره تذكّر داده و بيان فرموده رحمت خود را بر بنده‌اش حضرت زكريّاى پيغمبر در وقتى كه خواند پروردگار خود را در خفيه تا از ريا دور و با خلاص نزديك باشد و بنابراين ذكر خبر مبتداء محذوف است كه هذا باشد و اضافه بمفعول خود شده كه رحمت باشد و آن اضافه بفاعل خود شده كه رب باشد و عبد مفعول آنست و زكريّا بدل يا بيان است براى عبد ولى قمّى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه مراد آنستكه ذكر كرد رحمت پروردگار را زكريا پس رحمت كرد بر او و در خبر است كه بهترين دعاها دعاى پنهان است و بهترين روزيها روزى بقدر كفايت و دعاى آنحضرت كه گفته‌اند در محراب بيت المقدس بوده آن بود كه عرض كرد بار الها سست و ضعيف شد استخوان من و مشتعل گرديد سرم از پيرى تشبيه فرموده سفيدى سر خود را در نورانيّت بآتش و انتشار آنرا در تمام موى سر باشتعال آن در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه در مردم اثر پيرى كه سفيدى مو است ظاهر نميشد تا آنكه حضرت ابراهيم اثر پيرى را در محاسن خود مشاهده نمود عرض كرد بار الها اين چيست فرمود وقار است عرض كرد پروردگارا وقار مرا زياد كن و چون شخص كريم كسى را كه معتاد بعطاء خود فرمود مأيوس نميكند حضرت زكريّا عرض كرد خدايا هيچوقت مرا از در خانه خودت محروم نفرمودى لذا اميد من باجابت تو زياد است و هر قدر اميد بنده بخدا زياد باشد كرم خدا هم بر او زياد ميشود خصوصا اگر موجب اميد را خدا خودش فراهم نموده باشد آنهم در جوانى كه در پيرى هيچ سزاوار نيست او را مأيوس فرمايد و اكنون من ميترسم از ورثه خودم كه بعد از فوت من نتوانند بوظائف جانشينى من قيام نمايند و اين موجب شود كه امّتم گمراه گردند و در دين من خلل و فتورى روى دهد و بدعتهائى‌


جلد 3 صفحه 461

وارد گردد در مجمع از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه آنها عموها و پسر عموها بودند و ظاهرا مراد آنستكه بتدريج وارث او ميشدند والا آنها در يك رتبه ارث نميبرند يا مراد از موالى صاحب اختياران و جانشينان عرفى يا خويشان نزديك يا خصوص عمو زاده‌هاى اويند ولى قمّى ره در تفسير موالى نقل نموده كه مراد ورثه است و بنابراين معنى واضح است در هر حال و عرضه داشت زن من ايشاع دختر عمران نازا است و تاكنون اولادى نياورده و تو ببخش و عطا كن بمن از فضل و رحمت بى‌منتهاى خودت ولى و وارث و فرزند ارجمند ذكورى كه ارث ببرد از من وارث ببرد از اولاد يا اقارب يعقوب بن ماثان كه برادر عمران بوده يا اولاد يعقوب بن اسحق بن ابراهيم عليه السّلام كه حضرت زكريا از اولاد او بوده مسلّما ولى بعضى او را از اولاد سليمان بن داود عليه السّلام كه از نسل يهودا فرزند حضرت يعقوب بوده ميدانند و بعضى او را از نسل هرون برادر حضرت موسى دانسته‌اند كه آن دو از اولاد لاوى فرزند حضرت يعقوبند و ارث در هر دو مورد ظاهر در ارث مال است چون معناى حقيقى ارث اين است ولى در مورد اوّل مسلّم است و در مورد دوّم بعضى گفته‌اند مراد ارث مقام است و در هر حال دلالت دارد بر آنكه انبياء ارث مالى ميگذارند و حديث ابو بكر از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه انبياء ارث مالى نميگذارند دروغ است و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه قرائت فرمودند يرثنى و أرث من آل يعقوب و بنابراين يك ارث بيش نيست آنهم مالى است و در خاتمه دعا فرمود كه خداوند آن پسر را از هر جهت مرضى و پسنديده خود قرار دهد و اينهم دليل است بر آنكه مراد ارث مقام نبوّت كه اهل خلاف گفته‌اند نيست چون اگر فرزندى كه وارث نبوّت باشد خواسته بود ديگر لازم بلكه مناسب نبود پسنديده بودن آنرا بخواهد چون پيغمبر برتر و بالاتر است از آنكه پسنديده باشد و قمّى ره فرموده در آنروز زكريّا اولادى نداشت كه قائم مقام او شود و از او ارث ببرد و هدايا و نذور بنى اسرائيل حق احبار بود و زكريّا رئيس احبار بود و زن او خواهر مريم بنت عمران بن ماثان بود و يعقوب بن ماثان و بنو ماثان آنروز رؤساء بنى- اسرائيل و شاهزادگان آنها بودند و از اولاد سليمان بن داود بودند و معلوم است كه هر كس مالى داشته باشد مايل است كه فرزند صالحى هم داشته باشد كه‌


جلد 3 صفحه 462

اموالش بدست نااهل نيفتد و مقامش محفوظ بماند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ رَب‌ِّ إِنِّي‌ وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّي‌ وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَيباً وَ لَم‌ أَكُن‌ بِدُعائِك‌َ رَب‌ِّ شَقِيًّا «4»

‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ محققا ‌من‌ سست‌ ‌شده‌ ‌است‌ استخوان‌ ‌از‌ ‌من‌ و روئيده‌ ‌شده‌ ‌است‌ ‌بر‌ سر ‌من‌ پيري‌ موي‌ سفيد ‌يعني‌ ‌بر‌ حسب‌ عادت‌ ‌از‌ قابليت‌ توليد و تناسل‌ افتاده‌ام‌ لكن‌ ‌از‌ درگاه‌ تو مأيوس‌ نيستم‌ چون‌ قدرت‌ تو ‌بر‌ امور غريبه‌ و امور خلاف‌ عادت‌ تعلّق‌ گرفته‌ ‌قال‌ رب‌ اضافه‌ بياي‌ متكلم‌ ‌است‌ و كسره‌ علامة سقوط ياء ‌است‌ ربي‌ بوده‌ إِنِّي‌ وَهَن‌َ العَظم‌ُ مِنِّي‌ ‌در‌ ‌آيه‌ شريفه‌ دارد.

وَ مَن‌ نُعَمِّره‌ُ نُنَكِّسه‌ُ فِي‌ الخَلق‌ِ أَ فَلا يَعقِلُون‌َ يس‌ 68 تمام‌ قواي‌ انسان‌ كاسته‌ ميشود ‌که‌ ‌از‌ ‌آن‌ جمله‌ عظم‌ ‌است‌ ‌که‌ استخوانها سست‌ ميشود و موهاي‌ بدن‌ سفيد ميشود موي‌ محاسن‌ موي‌ سر موي‌ عانه‌ و ساير موهاي‌ بدني‌ ‌که‌ معناي‌ وَ اشتَعَل‌َ الرَّأس‌ُ شَيباً ‌است‌ و ابتداء موهاي‌ سر و محاسن‌ سفيد ميشود.

وَ لَم‌ أَكُن‌ بِدُعائِك‌َ رَب‌ِّ شَقِيًّا ولي‌ ‌با‌ ‌اينکه‌ پيري‌ و نازا بودن‌ عيالم‌ نيستم‌ ‌در‌ درگاه‌ تو مأيوس‌ و نااميد و بدعاء

جلد 12 - صفحه 417

‌در‌ پيشگاه‌ تو محروم‌، زيرا خداوند وعده‌ داده‌ ‌که‌ اجابت‌ فرمايد دعاي‌ بندگانش‌ ‌را‌ ‌اگر‌ شرائط ‌آن‌ موجود ‌باشد‌ و موانع‌ ‌از‌ اجابت‌ ‌در‌ ‌بين‌ نباشد وَ قال‌َ رَبُّكُم‌ُ ادعُونِي‌ أَستَجِب‌ لَكُم‌ إِن‌َّ الَّذِين‌َ يَستَكبِرُون‌َ عَن‌ عِبادَتِي‌ سَيَدخُلُون‌َ جَهَنَّم‌َ داخِرِين‌َ مؤمن‌ ‌آيه‌ 62.

و ‌در‌ دعاء كميل‌ امير المؤمنين‌ ‌عليه‌ السّلام‌ عرض‌ ميكند

(فانّك‌ قضيت‌ ‌علي‌ عبادك‌ بعبادتك‌ و امرتهم‌ بدعائك‌ و ضمنت‌ ‌لهم‌ الاجابة)

امّا شرايط اموريست‌.

اوّل‌ توجّه‌ و صرف‌ نظر ‌از‌ مخلوقات‌.

دوّم‌ صلاح‌ بنده‌ ‌باشد‌ ‌در‌ اجابت‌.

سيّم‌ امري‌ ‌که‌ محالست‌ عقلا ‌ يا ‌ ممنوع‌ ‌است‌ شرعا تقاضا نكند.

چهارم‌ اميد اجابت‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ خبر دارد موقعي‌ ‌که‌ دعاء مي‌كني‌ (ظن‌ّ حاجتك‌ بالباب‌).

پنجم‌ ‌در‌ مجمع‌ مؤمنين‌ ‌که‌ ‌اگر‌ يك‌ نفر ‌از‌ ‌آنها‌ مستجاب‌ الدعوه‌ ‌باشد‌ بواسطه ‌آن‌ خداوند حوائج‌ همه‌ ‌را‌ برميآورد.

و امّا موانع‌ اجابت‌ يكي‌ لقمه‌ حرام‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌تا‌ چهل‌ روز دعاء مستجاب‌ نمي‌ شود يكي‌ عصيان‌ و طغيانست‌ ‌که‌ ‌در‌ دعاء كميل‌ مي‌گويي‌

(اللّهم‌ اغفر لي‌ الذنوب‌ الّتي‌ تحبس‌ الدعاء)

يكي‌ دعائي‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌بر‌ بنده ضرر و مفسده‌ داشته‌ ‌باشد‌ و ‌غير‌ اينها و چون‌ دعاي‌ حضرت‌ زكريّا جامع‌ جميع‌ شرايط ‌بود‌ و خالي‌ ‌از‌ جميع‌ موانع‌ عرض‌ كرد

(و ‌لم‌ اكن‌ بدعائك‌ رب‌ شقيّا).

شقاوت‌ مقابل‌ سعادت‌ ‌است‌ معناي‌ سعادت‌ عاقبت‌ بخيري‌ ‌است‌ و شقاوت‌ بد عاقبتيست‌ و سعادت‌ ‌در‌ دنيا همان‌ اميد كامل‌ ‌است‌ باجابت‌ و شقاوت‌ ‌در‌ دعا يأس‌ و نااميديست‌ و سعادت‌ بنده‌ مشمول‌ تفضّلات‌ و عنايات‌ الهيّه‌ ‌در‌ دنيا و آخرت‌ بودن‌ ‌است‌ ‌که‌ سعادت‌ نشئتين‌ گويند و شقاوت‌ مورد عقوبات‌ دنيوي‌ و اخروي‌ شدنست‌.

418

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 4)- «گفت: پروردگارا! استخوانم (که ستون پیکر من و محکمترین اعضای تن من است) سست شده (قالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی).

«و شعله پیری تمام سرم را فرا گرفته» (وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً).

ج3، ص79

سپس می‌افزاید: پروردگارا! «و من هرگز در دعای تو از اجابت محروم نبوده‌ام» (وَ لَمْ أَکُنْ بِدُعائِکَ رَبِّ شَقِیًّا). تو همواره در گذشته مرا به اجابت دعاهایم عادت دادی و هیچ‌گاه محرومم نساخته‌ای، اکنون که پیر و ناتوان شده‌ام سزاوارترم که دعایم را اجابت فرمایی و نومید باز نگردانی.

نکات آیه

۱- زکریا به هنگام پیرى مفرط و سستى استخوانها و سپیدى موهاى سرش از خداوند خواهان فرزند شد. (قال ربّ إنّى وهن العظم منّى واشتعل الرأس شیبًا) «عظم» به معناى استخوان است. «وهن العظم منّى»; یعنى، استخوان هایم سست شد کلمه «شیباً» تمییز و به معناى سفیدى مو است و «اشتعال»، یعنى آتش گرفتن (لسان العرب). بنابراین جمله «اشتعل» از مادّه «شعل» سفیدى دم و پیشانى اسب) مشتق باشد; در این صورت جمله «اشتعل ...»، یعنى «موى سر سپید شد».

۲- زکریا(ع)، در دعاى خود، به ربوبیت الهى، توسل جست. (قال ربّ إنّى وهن العظم ... و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا)

۳- توسل به ربوبیت الهى و تکرار آن، از آداب دعا است. (قال ربّ ... لم أکن بدعائک ربّ)

۴- استخوان زکریاى پیغمبر در اثر پیرى، سست شده بود. (إنّى وهن العظم منّى)

۵- موى سر زکریا، در اثر پیرى سپید گشته بود. (واشتعل الرأس شیبًا)

۶- برشمردن ضعف ها و کاستى ها و بیان ناتوانى خود از انجام خواسته ها و رفع نیازمندى ها، از آداب دعا و نیایش است. (قال ربّ إنّى وهن العظم منّى واشتعل الرأس شیبًا)

۷- زکریا همواره از دعا، براى رفع مشکلات خویش، بهره مى گرفت. (و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا) «باء» در «بدعائک» سببیه یا به معناى «فى» است و مفاد آیه این است که در دعاهاى گذشته ام هیچ گاه محروم نشده ام و به سبب آنها سعادت مند بوده ام.

۸- دعا و نیایش به درگاه خدا، از میان برنده سختى ها و مانع گرفتارى انسان به دام شقاوت است. (و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا) «شقاوت» نقطه مقابل سعادت است (مفردات راغب) و به معناى «سختى و زحمت» نیز مى آید (قاموس).

۹- زکریا(ع)، فردى مستجاب الدعوة در طول زندگى خویش بود. (و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا)

۱۰- امیدوارى زکریا(ع) به استجابت دعایش از سوى خدا (و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا)

۱۱- زکریا، زندگى سعادت مندانه خود را مرهون راز و نیاز و دعا به پیشگاه خداوند مى دانست. (و لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا)

۱۲- برشمردن لطف و عنایت هاى مکرر خداوند درگذشته عمر، زمینه جلب رحمت و لطف الهى و از آداب دعا است. (قال ربّ ... لم أکن بدعائک ربّ شقیًّا)

موضوعات مرتبط

  • توسل: توسل به ربوبیت خدا ۲، ۳
  • خدا: زمینه رحمت خدا ۱۲; زمینه لطف خدا ۱۲
  • دعا: آثار دعا ۷، ۸، ۱۱; آداب دعا ۳، ۶، ۱۲; اظهار ضعف در دعا ۶; امیدوارى در دعا ۱۰; توسل در دعا ۳
  • ذکر: ذکر لطف خدا ۱۲
  • رفتار: انگیزه هاى رفتار ۸
  • زکریا(ع): آثار پیرى زکریا(ع) ۴، ۵; اجابت دعاى زکریا(ع) ۹; امیدوارى زکریا(ع) ۱۰; بینش زکریا(ع) ۱۱; پیرى زکریا(ع) ۱; توسل زکریا(ع) ۲; دعاى زکریا(ع) ۱، ۲، ۷; رفع مشکلات زکریا(ع) ۷; سستى استخوان زکریا(ع) ۱، ۴; سعادتمندى زکریا(ع) ۱۱; سفیدى موى زکریا(ع) ۱، ۵; سیره زکریا(ع) ۷; فضایل زکریا(ع) ۹; قصه زکریا(ع) ۱
  • سعادت: عوامل سعادت ۱
  • شقاوت: موانع شقاوت ۸
  • فرزند: درخواست فرزند ۱
  • مستجاب الدعوه ۹:

منابع