روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۷

از الکتاب


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

علي بن محمد عن الحسن بن عيسي العريضي ابي محمد قال :


الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۶ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۳۶۸
روایت شده از : امام مهدى عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام مهدى (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ مَوْلِدِ الصَّاحِبِ ع‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۵۴۹

از حسن بن عيسى عريضى ابى محمد گويد: چون ابو محمد (امام عسكرى ع) در گذشت مردى از اهل مصر مالى آورد به مكه براى ناحيه مقدسه و در موضوع آن مال اختلاف شد، برخى مردم گفتند كه: ابا محمد (ع) در گذشته و فرزندى به جاى خود نگذاشته و همان جعفر جانشين او است، و برخى گفتند: به جاى ابو محمد (ع) فرزندى مانده است، و مردى را به نام ابى طالب به سامراء فرستاد و نامه‏اى با او بود و نزد جعفر رفت و از او دليل امامت را خواست، در پاسخ گفت كه: اكنون فراهم نمى‏شود، رفت به در خانه صاحب الزمان و آن را به يكى از اصحاب ما رسانيد، در جوابش بيرون آمد كه: خدا به تو اجر دهد براى رفيق تو، او مُرده‏ است و به يك شخص امينى در باره مالى كه با او است وصيت كرده است تا چنانچه لازم باشد (بما يحب: دوست داشته خ ل) با آن عمل كند و از نامه او هم پاسخ داده شده بود.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۴۶۴

حسن بن عيسى گويد: چون امام حسن عسكرى عليه السلام درگذشت، مردى از اهل مصر بمكه آمد و مالى متعلق بناحيه همراه داشت، در آن باره اختلاف پيدا شد، بعضى از مردم گفتند: امام عسكرى بدون فرزند مرده و جانشين او همان جعفر (كذاب) است. برخى گفتند: او فرزند بجا گذاشته، حسن بن عيسى مردى را كه كنيه‏اش ابو طالب بود. همراه نامه بسامره فرستاد، او نزد جعفر آمد و از او دليل و برهان خواست جعفر گفت: اكنون حاضر نيست، او بدر خانه آمد و نامه را باصحاب ما داد، جواب آمد كه: خدا در باره رفيقت (حسن بن عيسى) بتو اجر دهد، او مرد و نسبت بمالى كه همراه داشت، بمرد امينى وصيت كرد كه هر گونه لازمست [دوست دارد] رفتار كند، و از نامه او جواب داده شد (چون بمكه برگشت چنان بود كه حضرت فرموده بود)

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۷۸۳

على بن محمد، از حسن بن عيسى عريضى كه مكنّى است به ابو محمد، روايت كرده است كه چون امام حسن عسكرى عليه السلام از دنيا رفت، مردى از اهل مصر با مال بسيارى كه از براى ناحيه مقدّسه بود، به مكّه وارد شد، پس مردم بر او اختلاف كردند. بعضى از ايشان گفتند كه: ابو محمد عليه السلام از دنيا رفت بى آن‏كه فرزندى داشته باشد كه جانشين او باشد و جعفر برادرش جانشين او است. و بعضى از ايشان گفتند: ابو محمد از دنيا رفت. بعد از آن‏كه فرزندى از برايش به هم رسيد كه جانشين اوست. پس آن مصرى مردى را به جانب سامره فرستاد كه مكنّى بود به ابوطالب و ابوطالب وارد سامره شد و نامه‏اى با او بود كه آن مرد مصرى نوشته بود. پس به نزد جعفر كذّاب رفت و او را از دليلى كه روشن باشد، سؤال كرد. جعفر گفت: در اين وقت ميّسر نمى‏شود. ابوطالب به در خانه صاحب الامر عليه السلام رفت و نامه را به اصحاب ما (يعنى: دربانان آن حضرت) رسانيد، پس توقيع بيرون آمد كه: «خدا تو را در مصيبت صاحبت كه تو را فرستاده، مزد دهد كه او وفات كرد و وصيّت نمود در باب مالى كه همراه او بود به مرد معتمد امينى كه در آن عمل كند به آنچه دوست دارد» (يا واجب باشد بنابر اختلاف نسخ كافى) و جواب نامه‏اى كه آورده بود به او رسيد.


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)